تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : دوشنبه 18 اردیبهشت 1396 کد مطلب:10051
گروه: گفت‌وگو

وظیفه‌ی منطق رصد کردن سفسطه‌هاست

ضیاء موحد، استاد منطق و فلسفه با بیان اینکه ما برای رصد کردن سفسطه‌ها از ابزار منطق استفاده می‌کنیم، گفت: این فعالیت‌ها بدین منظور انجام می‌شوند که ما از تعهد فلسفه دور نشویم.

خبرگزاری مهر: ضیاء موحد استاد فلسفه و منطق و شاعر ایرانی سال‌هاست که در حوزه منطق تحقیقات و فعالیت‌های داشته است. با او درباره موضوع «منطق در روزگار ما» گفتگو کردیم؛

*وظیفه منطق در دوره ما چیست؟ 

در هر دوره کسانی یافت می‌شوند که از فلسفه در جایگاه سفسطه سود می‌برند؛ یا به راه‌هایی بسیار غیر عادی می‌روند. قدما برای توصیف منظور چنین کسانی از اصطلاح «خالف تعرف» یا همان «مخالفت کن تا مشهور شوی» استفاده می‌کردند. من این توصیف را ناکافی می‌دانم. چه بسیاری از ایشان با جدیت به عقاید خویش پایبند هستند و حتی نظراتشان را در فرم‌های منظمی ارائه می‌کنند.

در حقیقت آنچه فلسفه کانتینتال یا اروپای متصل را از فلسفه تحلیلی جدا می‌کند، «توجیه» است. هر چه ما در فلسفه تحلیلی، استدلالی هستیم و سعی می‌کنیم مباحثمان دایر بر توجیه باشد، آن‌ها کمتر به تقویت وجوه استدلالی کار خود علاقه نشان می‌دهند. «پل استون» فلاسفه را از نقطه نظر توجه به استدلال دسته بندی کرده و عقیده دارد بار استدلالی فلسفه اروپایی متصل، کمتر است. البته ما می‌توانیم برای رصد کردن سفسطه‌ها از ابزار منطق استفاده کنیم؛ در حیطه «فرمالوژی»(صوری) مشکلی وجود ندارد. مثلاً تعریف کامپیوتر، به سادگی همان مهندسی برق به علاوه منطق است. جایگاه چنین پدیده‌ای از لحاظ علمی و تکنولوژیکی بسیار محفوظ است.

اصولاً پدیده‌های کاملاً صوری به ندرت گرفتار مغالطه می‌شوند، ولی در حوزه عمومی باید از گفتار «این‌فرمالوژی»(غیر صوری) استفاده کرد. اساساً «این‌فرمالوژی» برای تبیین حوزه‌هایی بنیان می‌شود که احتمال مغالطه در آنها بالا می‌رود. ما می‌دانیم مردم از نوعی استدلال غیر صوری استفاده می‌کنند؛ به همین خاطر گفته می‌شود اگر کسی به مطالعه منطق ریاضی بپردازد تا خوب استدلال کند عمر خویش را تلف کرده است.

اما کاربرد منطق «این‌فرمالوژی» یا غیرصوری این است که نشان می‌دهد که منطق شهودی مردم چگونه کار می‌کند، به چه صورت به مغالطه می‌افتد و اساساً چگونه است که در گفتگوهای عمومی مردم مغالطات یکدیگر را درک می‌کنند. کاربرد دیگر این گرایش، تدقیق در نوشته‌های فلاسفه است. بدین صورت که پاراگراف‌هایی از یک مقاله یا کتاب انتخاب می‌شوند تا بدانیم از چه استدلالی استفاده کرده‌اند یا دچار چه اشکالی هستند. بدین ترتیب می‌توانیم روی فلاسفه‌ای که به استدلال و توجیه اهمیت کمتری داده‌اند، تحقیق کنیم. این فعالیت‌ها بدین منظور انجام می‌شوند که ما از تعهد فلسفه دور نشویم.

 *به نظر می‌رسد در عصر سلطه رسانه،‌ منطق«این‌فرمالوژی» باید معطوف به ابزارهایی باشد که در تماس نزدیک با مردم هستند؟

یکی از مهمترین کارهایی که در کتاب‌ها و مقالات «این‌فرمالوژیک» انجام می‌شود، تحلیل سخنان سیاست‌مداران است تا نشان دهد چه اشکالاتی در استدلال‌هایشان وجود دارد. 

*پس این روزها یا هر وقت که بحث‌های سیاسی پر رنگ می‌شود سر شما حسابی شلوغ است؟

من به عنوان یک شهروند مسائل سیاسی را دنبال می‌کنم اما در لباس معلم وظایف علمی دارم. نتیجه این وظایف علمی ممکن است به تحلیل‌های سیاسی دیگران کمک کند، اما این بدان معنی نیست که دانشمندان باید سیاست مدار باشند. توجه کنید که پیچیدگی زندگی، مسائل اجتماعی و امور سیاسی، منطق را توسعه داده است - اگر نخواهیم بگوییم تغییر داده است. مثلاً در منطق قدیم چهارده نوع مغلطه و سفسطه طبقه‌بندی شده بود. هم اکنون کتاب‌هایی وجود دارد که بیش از سیصد نوع راه استدلال انحرافی را معرفی می‌کند و تازه این طور مجموعه‌ها در حصر عقلی هم نیستند؛ چرا که دامنه استدلال‌های فریب دهنده و اغوا کننده باز است و می‌توان به آن افزود.

*منطق در نزد ایرانیان بسیار توفیق آمیز بود. حتی در قرن بیستم تنها سهم ما از تولید علم در زمینه منطق است. چرا چنین موفقیت‌هایی نصیب ما می‌شود؟

در دوره‌ای، یعنی تا قرن هفتم منطق در ایران بسیار شکوفا بود. پس از آن مباحث منطقی به واسطه ترجمه‌های لاتین به اروپا رفت. من مقاله‌ای دارم که در آن نشان می‌دهم چهار فرمول که در مطالعات منطق موجهات به «بارکن» و «بوریک» نسبت داده شده، در حقیقت از کشفیات «ابن سینا» بوده است. این نمونه‌ها نشان می‌دهد که ما تا چه پایه درخشان و دقیق بوده‌ایم. ولی فلسفه ما رفته رفته عرفان زده شد و طبعاً از بار منطقی‌اش کاسته شد.

فضایی که در ایران حاکم بود موجب شد منطق رو به ضعف و زوال بگذارد. در این زمینه تقصیر چندانی هم متوجه مردم ایران نیست؛ بعد از انقلاب نخستین کنگره بین المللی در ایران و تأسیس یک مدرسه منطق باعث شد بار دیگر ایرانیان فرصت کنند درباره منطق مطالعات بیشتری داشته باشند. کتاب مرحوم مصاحب در منطق جدید بسیار پیچیده بود و می‌توان گفت برای یک نوآموز راهی سربالایی و سخت محسوب می‌شد.

من کتابی ساده در منطق جدید نوشتم و همکارانم کارهای مشابه کردند. هم اکنون دانشجویان و اساتید منطق ریاضی ما در حال سهیم شدن در منطق قرن بیستم هستند. مقالاتی که من و همکارانم می‌نویسیم در مهمترین نشریه‌های جهان چاپ می‌شود و در همین مدت کم استعدادهای فراوانی کشف شده است. اما هنوز در زمینه منطق فلسفی کم کار هستیم؛ ولی می‌توانیم با سرمایه گذاری بیشتر و جذب دانشجو در این رشته نیز توفیقاتی به دست آوریم. 

*آیا در ایران انگیزه‌های کلامی موجب توجه به منطق می‌شد یا دلایل دیگری دانشمندان ما را از قرن سوم تا هفتم جذب می‌کرد؟

انگیزه‌های کلامی بسیار مؤثر بود؛ زیرا در دوران عباسی در جامعه ایران جز مسلمانان، یهودی‌ها، مسیحی‌ها و زرتشتیان حضور داشتند و طبیعی بود که مباحث کلامی میان آنها در بگیرد؛ برای پاسخگویی نیز فلسفه و کلام به وجود آمد. پس از ترجمه آثار افلاطون و ارسطو، دانشمندان به سمت فلسفه محض رفتند. ابن سینا از لحاظ تعقل در رأس آنها قرار داشت و هنوز آثارش قابل استفاده است، به گونه‌ای که هم اکنون دوباره در غرب به وی توجه می‌شود. از این رو هم به اعتبار کلام و مسائل مذهبی به مباحث منطقی و فلسفی پرداخته می‌شد و هم به اعتبار ارزش ذاتی آنها.

فارابی زبان منطق را نقطه مشترک همه زبان‌ها و زبان عقل می‌دانست. محمد غزالی هم منطق و ریاضی را فطری دانسته. شخصی مانند «کاتبی» که در زمینه ریاضی و هیأت نیز کار می‌کرد به «کاتبی منطقی» شهره بود، زیرا به مباحث منطق علاقه داشت و یک قضاوت منصفانه نشان می‌دهد کتاب و حاشیه‌هایش یکی از بهترین کتب دنیا در این زمینه است.

*آیا در ایران گرایش‌ها و مکاتب مختلف منطقی وجود داشت یا همه در ادامه یک حرکت رشد می‌کردند؟

منطق نه تنها در ایران بلکه در تمام دنیا تا اواخر قرن نوزدهم به صورت ارسطویی منحصر می‌شد. کانت می‌گفت منطق ارسطویی کامل است و کسی نمی‌تواند چیزی بدان بیافزاید.

*شاید در ایران چنین چیزهایی نبود اما در غرب از زمان «بیکن» به این سو مرتب به ارسطو ایراد می‌گرفتند. به طور مثال خود بیکن اشکال می‌کند که «قیاس» کاملاً صوری نیست؟

خیر؛ در ایران نیز انتقاداتی به ارسطو می‌شد. ابوسعیدابوالخیر همین اشکال را مطرح کرده. فخر رازی نیز در برخی استدلال‌ها به قیاس و عقیم بودن آن طوری می‌تازد که خواجه نصیر طوسی مجبور می‌شود پاسخ دهد. در مقطعی، منطق در ایران به سمت جدلی شدن و انتقادی گشتن می‌رود. این دوره دستاوردهایی دارد که بعضی هنوز ناشناخته‌اند. 

*ولی به نظر می‌رسد رازی و غزالی بیش از اینکه نقدهای سازنده داشته باشند در صدد خشکاندن این گونه تفکر در ایران بوده‌اند؟

شاید این انتقادها درباره فلسفه مخرب بوده (که آن را هم می‌توان با در نظر گرفتن تاریخ فلسفه رد کرد) اما درباره منطق اینگونه نیست. چنانچه گفتم غزالی منطق را مستثنا می‌کرد و باور داشت همه به آن محتاجند.

*به نظر می‌رسد در دوران جدید بعضی از فلاسفه و مثلاً فلاسفه پست مدرن در حال استیضاح فلسفه و منطق هستند؟

آن‌ها انتقاداتی به مدرنیته، تکنولوژی و علم دارند. اما شاید ما در شرایطی نباشیم که بتوانیم علیه علم و تکنولوژی چیزی بگوییم. ما هنوز به طور کامل از فواید علم و تکنولوژی بهره برداری نکرده‌ایم و حتی بیشتر به نظر می‌رسد در شرایط کنونی به علم و تکنولوژی نیازمندیم. مثلاً مخالفت با انرژی هسته‌ای به خاطر زیان‌های زیست محیطی نمی‌تواند یک بحث کاملاً علمی باقی بماند، زیرا در صورت مخالفت با چنین تکنولوژی‌ها و علومی ما وارد بحث‌های سیاسی می‌شویم که ممکن است منافع ضروری و ملی‌مان را تحت شعاع قرار دهد.

انتقاد به علم و تکنولوژی وقتی معنا دارد که خطری برای سایر جنبه‌های زندگی انسانی محسوب شود. فارغ از اینکه علم و تکنولوژی چقدر می‌توانند به طور کلی زیان داشته باشند باید دید ما اصلاً به قدری علمی و تکنولوژیک شده‌ایم که حالا بخواهیم علیه آن چیزی بگوییم. این در حالی است که انتقاد اصولی و صحیح به علم تنها از طریق رشد علمی ممکن می‌شود. 

 

 

http://www.bookcity.org/detail/10051