تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
اسلام در کشمیر بخش دوم
قایق به آرامی بر روی دریاچه میلغزد. گلهای نیلوفر گاه تک تک و گاه به صورت جمعی بر سطح آب لمیدهاند. آب به آرامی چین میخورد و راه را برای قایق باز میکند. قایقران با پاروی بلندی که در دست دارد به آهستگی و بی وقفه پارو می زند. دستفروشانی که قصد رفتن به محلههای اینسوی آب را دارند با قایقهایشان از کنارمان رد میشوند. یکی سبزی میفروشد و دیگری بلال کباب شده ادویه دار و سومی هم بار پارچه دارد. قایق به آرامی به سوی باریکه آبی میرود که دو طرف آن را نیلوفرهای صورتی و زرد فرا گرفته است. قایقران که صورت آفتاب سوخته و لاغرش را شیارهای عمیقی پوشانده در میان انبوه نیلوفرهای آبی قایق را متوقف میکند و پارو را به کناری میگذارد. بعد به آرامی و بی هیچ عجلهای با چوب بلندی ریشه چند نیلوفر را از زیر آب جدا میکند و به چالاکی ساقههای بلند آن را شکل میدهد و گردنبندی برایمان درست میکند. پشت سرش چیزی توجهم را جلب میکند. تابلوی سبزی است که علامت یک مدرسه قرآنی است. مدرسه قرآن به نام قمر بنی هاشم مزین است و زیر آن به خط ریزتری نوشته: بحیره حسینی. پس ساکنان این بخش از دریاچه شیعیان هستند. از کانالهای آب میان خانهها رد میشویم. اینجا و آنجا بر روی مغازهها و یا روی تیرهای برق تصاویر امام خمینی و آیت الله خامنهای و سید حسن نصر الله دیده میشود. قایقران به تصاویر اشاره میکند و مانند پیرمردی که در زیارتگاه دیده بودیم سه بار انگشت سبابهاش را میبوسد و بر روی پیشانی میگذارد و بعد میخندد که تک و توک دندانهای باقی مانده داخل دهانش پیدا میشوند. دوباره به عکسها اشاره میکند و این بار دستش را بر روی قلبش میگذارد. دوستی میگفت ایران باعث افتخار مسلمانان کشمیر و مخصوصاً شیعیان اینجاست. از محبت بی آلایش مرد قایقران میتوانم حدس بزنم که راست میگفت.
قایق از زیر پل سنگی و خزه بستهای عبور میکند و سرانجام کنار یک اسکله کوچک توقف میکند. ساختمانها در این بخش قدیمیتر هستند و اکثراً با ترکیب چوب و سنگ ساخته شدهاند. مرد جوانی روی سکو ظاهر میشود و به قایقران کمک میکند تا پهلو بگیرد. مرد با ما سلام و علیک میکند. قرار است از یک فروشگاه و کارگاه بزرگ صنایع دستی کشمیر بازدید کنیم. در طبقه پایین فضای وسیعی است که همه چیز در آن پیدا میشود. از گلدانهای بزرگی که با رنگهای تند نقاشی شدهاند تا جعبههای جواهر و قایقهای کوچک چوبی و فرش و قالیچه. مرد جوان میگوید: " به غار علی بابا خوش آمدید." حقیقتاً اسم با مسمایی برای این مکان است. در طبقه بالا دو کارگاه مجزای فرش بافی و ساخت صنایع دستی با خمیر کاغذ و نقاشی بر روی آن وجود دارد. چند مرد جوان به چابکی مشغول بافتن فرش هستند. دقت که میکنم سبک بافتنشان با فرشهای ایرانی قدری فرق دارد و نقشههایشان سادهتر است. مرد جوان میگوید: " معمولاً توریستها دوست دارند بافتن قالی را امتحان کنند شما هم مایلید انجام دهید؟ " میخندم و می گویم: " بافتن قالی ابریشمی در میان خانواده پدری من رواج دارد و من به اندازه کافی گرههایی به یادگار بر روی قالیها بافتهام. " به او می گوییم قصد داریم برای بازدید از"حضرت بل"۱ بزرگترین زیارتگاه مسلمانان کشمیر برویم. پیشنهاد میدهد از رفتن با قایق منصرف شویم چون بیشتر طول میکشد. در عوض با ماشین میتوان در مدت کوتاهتری به آنجا رسید.
بل در زبان کشمیری به معنی مکان است. در این مسجد تار مویی منسوب به پیامبر اسلام نگهداری میشود. این مسجد در ساحل سمت چپ دریاچه دال قرار دارد و ارجمندترین مکان مذهبی برای مسلمانان کشمیر محسوب میشود. ماشین دریاچه را دور می زند و در خیابان وسیعی که جلوی مسجد وجود دارد متوقف میشود. مسجد یکسر از سنگ مرمر سفید ساخته شده و سه دروازه اصلی مسجد به خیابان مزبور باز میشود. بالای هر کدام از آنها جملاتی در نعت رسول خدا نگاشتهاند. فضای جلوی مسجد پر از کبوتران بیخیالی است که واهمهای از آدمها ندارند و فقط هنگامی که کسی به میان انبوهشان میرود یکی دو تایشان بال میزنند و بعد دوباره به دانه برچیدن مینشینند. کاروانی از ماشینها هم همراه ما جلوی محوطه توقف میکند. داماد به همراه عروس که سرتاپا مشکی پوشیده از ماشین پیاده میشوند. عروس از خانوادهای مذهبی باید باشد که برقع سیاه یکسره بر روی لباسهای قرمز رنگش پوشیده است. مانند اغلب مسلمانان کشمیر برای برکت یافتن در ابتدای زندگی مشترک به این مکان آمدهاند. عروس و داماد و همراهانشان از دروازهای که روی آن نوشته:" الصلوه و السلام علیک یا حبیب الله " وارد میشوند. گنبد سفید مسجد در حال تعمیر است و با انبوه داربستهای رویش از دور شبیه خارپشتی خفته است. مناره بلندی نیز کنار گنبد قرار دارد. حیاط از تمیزی برق می زند همه جا سفید و پاکیزه است. روی محوطه ورودی به مسجد را داربست زدهاند و تزیین کردهاند. گویا جشنی مذهبی قرار است در اینجا برپا شود.
وارد شبستان بزرگ مسجد میشویم. هیچ تزیین خاصی ندارد و فقط گوشههای سقف با مقرنس کاریهای گچ اندود تزیین شده است. کف مسجد نیز با قالیچههای سجادهای از همانها که در مساجد و نمازخانههای ایران هم یافت میشود پوشیده شده. حیاط پشتی مسجد به چمنزار وسیعی مشرف به دریاچه تال گشوده میشود. منظره بسیار زیباست. کتیبهای این پشت وجود دارد که با یک ماده تاریخ به فارسی سال تعمیر بنا را (۱۹۶۹ میلادی برابر با ۱۳۸۹ هجری قمری) نشان میدهد:
تازه تجدید زیارتگاه ماست این زیارتگاه موی مصطفی است
آنکه راه باب قدس از کوی اوست دو جهانش قیمت یک تار موست
سال تجدید از تو آر پرسند راست گو زیارتگاه موی مصطفی است
همه جا پر از شعرهای فارسی است و این قسمت دلپذیرترین بخش سفر است.
داستان آمدن تار موی پیامبر گرامی اسلام به اینجا نیز خود حکایتی شنیدنی دارد. این تار مو ابتدا به دست شخصی به نام سید عبدالله از خادمان حرم پیامبر وارد هند شد. وی که در قرن هفدهم میلادی وارد هند شده بود ابتدا در بیجاپور نزدیک حیدر آباد اقامت گزید. پس از در گذشت وی این اثر مقدس به فرزندش سید حمید به یادگار ماند. اما وی که پس از تسخیر بیجاپور به وسیله امپراطوران گورکانی، کلیه مایملک خود را از دست داده بود قادر به نگهداری از این میراث گرانقدر نبود بنابر این آن را به یک تاجر ثروتمند کشمیری به نام خواجه نورالدین ایشباری (یا اشایی) فروخت. به هر حال وقتی اورنگ زیب پادشاه متعصب گورکانی خبردار شد که خواجه نورالدین حامل چه شی گرانبهائیست، دستور به توقیف اموال وی و زندانی کردن او داد و امر کرد آنشی مقدس به درگاه خواجه معین الدین چشتی در اجمیر فرستاده شود. پس از مدتی اورنگ زیب از کرده خود پشیمان شد و دستور داد تا اموال خواجه نورالدین به وی برگردانده شود. اما دیگر دیر شده بود و خواجه در زندان دیده از جهان فرو بسته بود. پس اورنگ زیب امر کرد موی مقدس همراه با جسد خواجه به کشمیر منتقل شود. عنایت بیگم دختر خواجه به استقبال جسد پدرش آمد و با شکوه تمام وی را به خاک سپرد و مسجد مزبور را برای نگهداری از تار موی مقدس بنا نمود. در منابع دیگرذکر شده که تار مو پس از رسیدن به کشمیر ابتدا در خانقاه سلسله نقشبندیه به نمایش عموم گذاشته شد ولی چون فضای خانقاه گنجایش بازدید کنندگان را نداشت به توصیه اعیان شهر، حاکم کشمیر تار مو را به باغی به نام صادق آباد منتقل کرد و بنای فعلی را در آنجا ساخت. این بنا بعدها وسعت پیدا کرد و ساختمان امروزین تماماً از مرمر سفید و با طرحی از مسجد النبی در مدینه ساخته شد.
حضرت بل حلقه اتصال مسلمانان کشمیر از نظر معنوی با حضرت رسول است. ارج و اهمیت این یادگار در میان ترانههای عامیانه مردم و اشعار بلند و فاخر کشمیری هویداست و زیارت آن را با زیارت مسجدالنبی برابر میدانند. همه ساله در چند مناسبت مهم مانند میلاد پیامبر گرامی اسلام و یا سالگرد معراج وی این موی مقدس به نمایش عموم در میآید.
زمان محدودمان اجازه توقف بیشتر در اینجا را نمیدهد. باید برای دیدن مسجد جامع سرینگر، آخرین مکان اسلامی مورد بازدیدمان در کشمیر برویم. ماشین دوباره دریاچه دال را دور میزند تا به قسمت قدیمی شهر برویم. چشم از دیدن این همه زیبایی سیر نمیشود. به راستی که مردم کشمیر شاید تحت تأثیر چنین آب و هوایی نرم خو و ملایم هستند.
بعد از رسیدن به منطقه قدیمی شهر سرینگر وارد خیابانی عریض میشویم که دو طرف آن مغازههای بسیاری وجود دارد. در این بازارچه از ادویه و پارچه و مواد غذایی گرفته تا وسایل پلاستیکی و ظروف استیل و سایر مایحتاج روزانه مردم فروخته میشود. مسجد جامع سرینگر که در نوع خود بنایی منحصر به فرد است در این خیابان قرار دارد. این مسجد در سال ۱۳۹۴ میلادی به خواهش میر محمد همدانی فرزند میر سید علی همدانی و به فرمان سلطان سکندر شاه کشمیری ساخته شده است. اولین چیزی که در جلوی مسجد توجهم را جلب میکند اتاقک نگهبانی کوچکی است که به طرز بسیار بی سلیقهای ساخته شده و منظره باشکوه مسجد را خراب کرده است. از ماشین پیاده میشویم. چشمم ناخودآگاه به طرف مأذنه بالا میرود. متفاوتترین مأذنه ایست که تا به حال دیدهام. شباهتی تام به معماری پاگوداهای بودایی دارد که در ژاپن بسیار یافت میشوند اما سقف شیروانیاش همانند مساجد شمال ایران است. در کنار ورودی بنا که از آجر قرمز رنگ است، کتیبه بزرگی به خط فارسی بر روی سنگ سیاه حک شده است. این فرمان شاه جهان امپراطور بزرگ گورکانی خطاب به مظفر خان حاکم کشمیراست در رعایت حال رعایا. شاه در این فرمان امر کرده است که هیچ فردی را به زور برای چیدن زعفران نبرند و مالیاتی که شامل چند رأس گوسفند به هنگام برداشت شالی برنج است از مردم نگیرند در باغهای میوه رعایا تصرف نکنند ومشکلاتی که باعث خرابی کشمیر شده است را بر طرف کنند. فرمان اینگونه پایان مییابد: " و هر کس که تغییر و تبدیل در این فرمان راه دهد به لعنت خدا و غضب پادشاهی گرفتار خواهد شد. " تاریخ کتیبه نیز بیست و ششم آذر ماه الهی۲ مرقوم شده است.
از در اصلی وارد صحن مسجد میشویم که به شکل چهارباغهای ایرانی دارای چهار محوطه چمنکاری است که با چهار خیابان به هم وصل میشوند. در تقاطع این خیابانهاحوض بزرگی وجود دارد که فواره زیبایی در وسط آن خودنمایی میکند. سبک معماری مسجد، تلفیقی از پاگودا و معماری ایرانی است. پاگودا برجی چند طبقه با بام شیروانی است که نیایشگاهی برای پیروان آیین تائو و همچنین بودایی به شمار میرود.
مسجد بر خلاف سایر ابنیه قدمی سرینگر از آجر قرمز رنگ ساخته شده است. دورتا دور مسجد شبستانهایی است که با تیرکهای چوبی بر روی پایه سنگی برپا نگاه داشته شده است. داخل شبستانها تزیین خاصی ندارد و دو ردیف پنجره روی دیوار جهت روشنایی و تهویه هوا کار گذاشته شدهاند. دورتا دور دیوار حیاط نیز کتیبهای به خط و زبان فارسی بر روی سنگ سفید نقش بسته است. از دیدن این همه خطوط و کلمات فارسی در اینجا بسیار هیجانزده ام. وارد شبستانها میشویم. به سقف نگاهی میاندازم که با چوب ساده پوشیده شده است. پوشش بیرونی سقف شبستانها نیز یکسر شیروانی است که مناسب آب و هوای محل مینماید. عرض مسجد از سمت غربی و شرقی را اندازه گرفتم ۳۸۱ پا بود. طول آن را نیز در جهت شمالی و جنوبی شمردم ۳۸۴ پا بود. پس مسجد کاملاً مربع نیست. در سه طرف مسجد دروازههای ورودی متقارن با دورازه اصلی وجود دارد و در طرف چهارم شبستان اصلی -که محراب در آن است و قرینه دروازههاست- قرار گرفته است. بالای هر کدام نیزمناره هایی به سبک پاگودا ساخته شده است. محراب این بنا از سنگ سیاه وهماهنگ با محیط، بسیار ساده است. کنار حوض مینشینم و دستم را در آب خنک آن فرو میبرم. غیر از صدای ریزش آب فواره بر سطح حوض صدای دیگری به گوش نمیرسد. روبرویم بر بالای کوه قلعه اکبر دیده میشود. منظره بسیار بدیع و زیبایی است. به اتفاق دوستم وضو میگیریم و در میان انبوه ستونهای چوبی دو رکعت نماز میگزاریم. خیل عظیم ستونها شباهتی تام به مسجد النبی در شهر مدینه دارد. لا به لای انبوه ستونها و در شبستانهای خلوت قدم میزنم و و به دستهایی میاندیشم که خالصانه و در نهایت سادگی و ایمان این مسجد ساده را ساختهاند. وقت نماز عصر شده است. صدای اذان همراه با باد بر خانههای شهر پر میکشد و مومنان را برای عبادت فرا میخواند.
۱. Hazrat Bal
۲. تقویم الهی تقویمی بود که مطابق با تقویم زرتشتی - ایرانی در دوران اکبر امپراطور گورکانی به نگارش در آمد و جایگزین تقویم هجری قمری شد