تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
سالهاست که افتخار آشنایی با دوست فرزانه و فاضلم جناب آقای محمدخانی را دارم و از دور و نزدیک، در جریان کاروبار فرهنگی و ادبی ایشان هستم و براستی وی را از پدیدههای بی تکرارِ فرهنگی روزگار می دانم. از سالهای روشنی که در دفتر کوچک اما پربار مجلهی «کتاب ماه ادبیات و فلسفه» در خیابان انقلاب، حضور چشمگیر و پربار و برکتی داشت و اولین بار که مقالهای برای انتشار به آنجا بردم، از کوچکی آن اتاق و درعین حال بردِ گستردهای که در عرصهی ادبیات و فلسفه داشت، حیرت زده شدم؛ تا این سالها که در شهر کتاب، نشستهای ادبی و فرهنگی و درس گفتارهایی عالمانه و تأثیرگذار و فعالیتهای ادبی و فرهنگی بین المللی را پی میگیرد و کارهایی میکند کارستان و بی سابقه و منحصربه فرد. به جرأت میتوانم گفت که محمدخانی و دفترِ بازهم کوچکش در شهرکتاب مرکزی در خیابان احمدقصیر (بخارست)، به تنهایی یک وزارتخانه است و بی هیچ تعارف و تکلف و گزافه گویی، بار سنگین یک و یا چند وزارتخانه و سازمان را مرد و مردانه به دوش میکشد و خود دانشگاهی است زنده و بالان و شکوفان و سرآمد و روزآمد.
کافی است تمام فعالیتهای فرهنگی و ادبی برون مرزی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی یا سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی یا صداوسیما را در یک کفهی ترازوی نقد منصفانه نهیم و کارنامهی درخشان این عزیز را در کفهای دیگر؛ تا دریابیم که او با تیم کوشا و همراهش در فضای باز و مناسبی که مدیریت کلان شهر کتاب برایشان ایجاد کرده است، تنها با یک خط موبایل و یک دفتر کوچک و صرف کمترین هزینه و با همت و معرفت و نوجویی و روابط عمومی شگفت انگیز و رشک برانگیز ملی و فرامرزی خویش، چه میکند؟! کارهایی پربار، ماندگار و تأثیرگذار. گردآوردن این همه استاد و پژوهشگر و هنرمند و نویسنده و مترجم و ادیب با اندیشهها و سلیقههای گونه گون، برای سخنرانی و نقد و نظر، معرفی قلههای بشکوهِ زبان و ادبیات فارسی در قالب درس گفتارهای پیاپی و روشمند که خوشبختانه فیلم این برنامهها در شبکهی چهار تلویزیون پخش میشود و بینندگان مشتاق سراسر کشور از آن بهره و لذت میبرند و متن آنها نیز در مطبوعات و بعدها به شکل کتاب منتشر میشود؛ ضبط این برنامهها که خود براستی تدوین تاریخ شفاهی فرهنگ و ادب این سرزمین است و آرشیو آن، نه فردا و فرداها که همین امروز نیز گنجینهای بی بدیل است که تنها اهل درد و فرهنگ و فضیلت، قیمت و منزلت آن را میدانند، کار هرکسی نیست. هرکسی را بهر کاری ساختند و این قصه را الم باید که از قلم هیچ نیاید.
آشنایان ره عشق میدانند که شخصیتهایی در این نشستها شرکت میکنند که اصولاً دست یابی به بسیاری از آنان به این سادگیها نیست. عنقا شکار کس نشود، دام بازچین! بزرگانی که به هر دلیل، از حضور در مجامع رسمی یا صداوسیما پرهیز میکنند؛ اما ایشان در دفتر کتاب ماه ادبیات و فلسفه و اکنون در شهر کتاب، عرصه و فرصتی چنان استادانه و امن و آرام و بیحاشیه فراهم کردهاست که برکات بی پایان این گفتگوهای فرهنگی و هنری و ادبی، به دورترین شهرستانها و روستاها و دورترین کشورهای جهان نیز میرسد و چه کار فرهنگی از این بهتر و ماندگارتر و پربارتر؟ چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار.
به قول یکی از دوستان فاضلم، باید از طبیعت، نظم و تعادل و تداوم را فراگرفت. نظم و تعادل و تداوم، همواره از اصول کاریِ جناب محمدخانی بوده است. بر کاروبار و مأموریت و مسئولیت خطیر خود، تسلط کامل دارد. برنامههایش را درازمدت، منطقی، هدفمند، بی سروصدا، بدون صرف هزینههای گزاف و کمرشکن دولتی و خصوصی، بدون درافتادن در یکسونگری و گزینشهای فردی و جناحی و سیاسیِ تنگ نظرانه و فرصت سوز، با در نظرگرفتن تنوع و تکثر و بدون درافتادن در تسلسل کسالت بارِ تکرار و تکرار و تکرار و کلیشه برداری از ایدهها و برنامههای دیگر سازمانها و وزارتخانهها، نرمک نرمک پیش میبرد و خوشا و خرّما که شجرهی طیبهی این کارستانِ درخشان و جویان و جوشان، هم ریشههای سترگ و والا و مستحکم دارد و هم شاخ و برگ برنا و برومند و بارآور. چه از این بهتر؟
گفتن ندارد اما سوگمندانه باید گفت که من و بسیاری از دوستانم در برخی سفرهای خارجی، شوربختانه مسئولان رسمی فرهنگی یی دیدهایم که نه تنها شعر حافظ یا سعدی را با غلطهای فاحش و وحشتناک، میخواندند؛ بلکه از خواندن متن سادهای نیز که برایشان دست و پا کرده بودند، کاملاً و به تمام معنا عاجز بودند و استادان و دانشجویان زبان فارسی در آن کشورها، به افسوس و حیرت، سرتکان میدادند. راستی و انصاف را چند درصد از این دوستان، اهل فرهنگ و ادبیات و از چهرههای شناخته شده و استخوان دار و شناسنامه داری هستند که بتوانند در کشوهایی که مأموریت دارند، با نویسندگان و شاعران و سینماگران آن کشورها گفتگو کنند
و مسیر دوسویهی تعامل فرهنگی را فراهم؛ و شعر و داستان دیروز و امروز ایران را به جهانیان معرفی کنند؟ چنددرصد از آنان به یک یا دوزبان خارجی تسلط یا حتی آشنایی اولیه دارند؟ اهل فرهنگ کشور محل مأموریت خود را میشناسند و باب گفتگو با آنان را باز میکنند، آثارشان را خواندهاند؛ با رسانههای آن کشورها ارتباط برقرار کردهاند و زمینه برای جذب گردشگران علمی و فرهنگی را فراهم کردهاند؟
صد ملک دل، به نیم نظر میتوان خرید/ خوبان در این معامله تقصیر میکنند
البته نمیتوان و نباید زحمات همهی آن بزرگواران را نادیده گرفت و قدر کارهای ارزشمند فرهنگی برخی از آنان را ندانست و نشناخت و حکم کلی صادر کرد. بگذریم. انصافاً ببینید در این سالها، جناب محمدخانی، یک تنه، چونان حلقهای زرین، فراتر از فرصت و توان فردی خویش، ارتباطی وثیق بین اهالی فرهنگ ایران و جهان برقرار؛ و چند نشست مشترک فرهنگی و ادبی با حضور نویسندگان، شاعران و اندیشمندان ایرانی و خارجی در ایران و دیگر کشورها برگزار کرده است؟ عرصه را برای ترجمهی چند اثر ادبی ایرانی به زبانهای دیگر فراهم کرده است؟ ایشان بخوبی و شایستگی، اعتماد بزرگان ادب و فرهنگ ایران و جهان را جلب کرده و در سایهی این اعتماد دوسویه و راستین و ارزشمند، عملاً گفتگوی فرهنگها و تمدنها را امکان پذیر کرده است. دغدغه مند است و شاهراه و مقصد و مقصود تابناک و فاخر خویش را بخوبی یافته است. علاوه بر اینها، مجموعههای مقالاتی که جناب محمدخانی در بارهی بزرگان فرهنگ ایران زمین گردآوری و منتشر کرده است، همه ارجومند و کرامندند: شوریده یی در غزنه: اندیشهها و آثار حکیم سنایی، با محمود فتوحی؛ شاعر مردم: یادنامهی سیداشرف الدین حسینی (نسیم شمال)؛ نامهی سهروردی: مجموعه مقالات، با حسن سیدعرب؛ درخت معرفت: جشن نامهی استاد دکتر عبدالحسین زرین کوب، نامهی شهیدی: جشننامهی استاد دکترسیدجعفر شهیدی، با حسن انوشه، مهدوینامه: جشننامهی استاد دکتر یحیی مهدوی، با حسین سیدعرب، خرد جاودان: جشننامهی استاد سید جلالالدین آشتیانی، با حسن سیدعرب.
روزی از ایشان خواهش کردم که خاطرات ذی قیمت و دیریاز خویش از مصاحبت شیرین و پرشوکت با آفتاب بی غروبِ اهالی دانش و فرهنگ را بنویسد و منتشر کند و همچنین رسم و راه رسیدن به چنین جایگاه و هم سخنی و هم سنخی و همزبانی و همدلی را نشان دهد. ما و آیندگان به این راز و رمزها و گوشهها و کرشمهها نیازمندیم و تشنهی دانستن آنات و لحظاتی هستیم که شوربختانه هیچ جا ثبت و ضبط نمیشوند؛ اما شاکلهی فکری و فرهنگی ما و گنجینهی ظرایف تاریخ فرهنگی ماست. محمدخانی به بسیاری از این سرچشمههای زلال و بَهاور و فیّاض دسترس داشته است و حتماً از این بوستان بی خزان، دامنی پر کرده است، هدیهی اصحاب را و سزاوار نیست که از عطر قدیم این همه فرزانگی و فرهنگ محروم بمانیم.
اگر قرار است به کسی نشان ملی درجه یک فرهنگ و ادب را بدهند، بی تردید، محمدخانی از همه شایستهتر است یا یکی از شایستگان برجسته است؛ هرچند او همین حالا نیز در چشم و دل فرهیختگان ایران، چنین شأن و شمایل و شوکتی دارد. می گویم و از عهده برون میآیم. برای ایشان و همکاران و همفکرانشان، آرزوی بهروزی و نیک فرجامی دارم و امیدوارم همچنان چراغ دانش و بینش و فرهنگ و فضیلت را بر بام بلندِ این کهن بوم و بر فروزان بدارند! دستان پرتوانش را گرم و دوستانه میفشارم و خداوند را شکرگزارم که این فرصت اندک دست داد تا در حد و حدود این قلم، سپاس و قدردانی خویش را به محضر این دوستدار خالص و مخلص فرهنگ ایران و جهان ابراز کنم.
سرت سبز باد و دلت شادمان!