تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : دوشنبه 13 آذر 1396 کد مطلب:11501
گروه: درس‌گفتارها

خاقانی خود را جانشین سنایی می‌داند

هفتمین نشست از مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ سنایی به بررسی «تأثیر سنایی بر خاقانی» اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر محمدرضا ترکی، چهارشنبه هشتم آذر در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار ‌شد.

هفتمین نشست از مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ سنایی به بررسی «تأثیر سنایی بر خاقانی» اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر محمدرضا ترکی، چهارشنبه هشتم آذر در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار ‌شد.

ترکی سخنانش را با خواندن ابیاتی که سنایی در مقدمه حدیقه الحقیقه درتوحید باریتعالی آورده است، آغاز کرد.

ای درون‌پرور برون‌آرای / وی خردبخش بی‌خردبخشای

در دهان هر زبان که گردانست/ از ثنای تو اندرو جانست

نام‌های بزرگ محترمت/ رهبرجود و نعمت و کرمت

هر یک افزون ز عرش و فرش و ملک/ کان هزارویکست و صد کم یک

هریکی زان به حاجتی منسوب/ لیک نامحرمان از آن محجوب

یارب از فضل و رحمت این دل و جان / محرم دید نام خود گردان

سنایی از قله‌های بزرگ عرفان ایران زمین است

ترکی با بیان اینکه «قرن ششم روزگار حاکمیت بلامنازع سنایی بر سخن فارسی، به‌ویژه در ادب عرفانی است.» گفت: این سیطره پس از آن نیز، در عرصه‌ عرفان تا برآمدن کوکب عطار و آفتاب مولوی تداومی انکارناپذیر دارد. شاعران متعددی در آن روزگار بودند که خود را ادامه‌دهنده‌ راه پیر غزنه می‌پنداشتند. در این میان خاقانی شایستگی بیشتری برای احراز این کرسی از خود نشان داد. خاقانی از میان شاعران دیگر به سنایی ارادتی خاص دارد و با احترام فراوان از او یاد می‌کند و خودش را «بدیل» و جانشین سنایی می‌خواند. تأثیرپذیری خاقانی از سنایی مخصوصاً در سروده‌های عرفانی او جلوه‌ای آشکار دارد. روابط بینامتنی گسترده‌ای شعر خاقانی را به سروده‌های سنایی پیوند داده است؛ به این دلیل سنایی را به‌حق یکی از کلیدهای فهم شعر خاقانی می‌توان دانست. بدون ملاحظه‌ روابط دقیق بینامتنی میان خاقانی و سنایی، ارائه تصحیح به‌سامانی از آثار این دو شاعر بزرگ زبان فارسی عملاً ناممکن است.

سنایی از قله‌های بزرگ تفکر و عرفان ما در ایران زمین است و این که الان احساس می‌کنیم سنایی در هاله‌ای از گمنامی و بی‌توجهی ما به سر می‌برد، شاید برای این باشد که بعد از سنایی، آفتاب‌های درخشانی طلوع کردند و را تا حد زیادی در شعاع خود پوشاندند. به نظر می‌رسد اگر ما شخصیت‌های عظیمی مثل عطار یا مولانا را نداشتیم، عظمت سنایی را بهتر می‌توانستیم درک کنیم، اما آن آفتاب‌ها چنان چشم ما را خیره کرده‌اند که باعث شده با قله‌ بزرگی مثل سنایی چندان مأنوس نباشیم. تا آن روزگار و تا قرن‌ها بعد، سنایی جزو بزرگترین عرفا و شاعران عارف زبان فارسی محسوب می‌شد. وقتی مولوی تصمیم می‌گیرد مثنوی را آغاز کند، مریدان و شاگردان او می‌خواهند که چیزی شبیه به حدیقه‌الحقیقه بسراید و بیافریند، یعنی برای آن‌ها مطلوب چیزی مثل حدیقه‌الحقیقه بود و وقتی این خواهش را در میان گذاشتند، معروف است که مولوی آن ابیات «نی‌نامه» را سرود و برای شاگردان خود خواند، ادامه داد و حاصلش این شاهکار بزرگ عالم بشریت، مثنوی مولوی شد و مثنوی به نحوی زیر سایه‌ حدیقه است.

خاقانی می‌‌گوید من بر سر خوان سنایی نشسته‌ام 

وی با تصریح به این نکته که «بوستان سعدی در ده باب سروده شده است، خیلی از آثار عرفانی دیگر ما چه از نظر محتوا و چه از نظر ساختار، فرم و شکل ظاهری، شبیه به حدیقه در قالب یک متن دارای ده باب سروده شده‌اند که این تصادفی نیست و در واقع سیطره سنایی را می‌رساند.» تصریح کرد: حتی وقتی قرن‌ها بعد، زمانی که سعدی بوستان را می‌آفریند، از همان چارچوب و قالبی استفاده می‌کند که پیش از او، سنایی ساخته بود. بی هیچ تردیدی، بزرگ‌ترین شاگرد سنایی، خاقانی است. خاقانی کسی است که سنایی را دقیق و خیلی جدی خوانده است و تصور می‌کنم در نظم و نثر این‌چنین است، یعنی آنقدر در شعر خاقانی اشارات دقیق به آثار سنایی است که هر گونه شبهه‌ای را از این جهت‌ زائل می‌کند. خاقانی بسیار شاعر خلاقی است که خودش هم این را اقرار می‌کند و صراحتاً اعلام می‌کند که من مبدع طرز جدیدی در سخن فارسی هستم. این حرفی نیست که فقط خود او بزند و دیگران و منتقدان بعدی هم این را اقرار کرده‌اند که تردیدی نیست که خاقانی آدم نوآوری است، اما خود خاقانی اقرار می‌کند که من بر سر خوان سنایی نشسته‌ام. ما در خط‌به‌خط  آثار خاقانی این تأثیرگذاری را می‌بینیم.

خاقانی از تعداد زیادی از شاعران، چه عرب و چه عجم، یاد کرده است. از قله‌های بزرگ شعر و ادبیات روزگار خود، سخن گفته که شاید بتوان گفت تقریباً با همه آن‌ها نامهربانانه سخن گفته و آن‌ها را در برابر خودش در شمار نیاورده است. تنها کسی که بی هیچ تردید، با نهایت احترام درباره او سخن گفته، سنایی است. نه‌تنها خودش با احترام درباره سنایی سخن می‌گوید، حتی اجازه نمی‌دهد فرد دیگری به او بی‌احترامی کند که شاید یکی از دلایل دشمنی او با رشید وطواط که از قله‌های ادبی تاریخ ما است، اختلاف سلیقه‌ای است که با او در باب سنایی داشته‌ است؛ چون رشید وطواط آن شأن را برای سنایی قایل نبوده، خاقانی به او پرخاش می‌کند و با او با تعصب سخن می‌گوید و حتی نمی‌خواهد به او اجازه دهد که کم‌ترین بی‌احترامی را در شأن سنایی به زبان بیاورد.

شاعرانی که خود را جانشین سنایی معرفی کرده‌اند

ترکی گفت: قرن ششم، عهد سنایی است و خود خاقانی تعبیر عهد سنایی را دارد. این عهد لزوماً به معنی زمان زندگی نیست، بلکه به معنی دوران سیطره، دوره غلبه و دوره‌ای که سنایی سخن اول را می‌زند، است. «خیز و بیا ملک سنایی ببین» مصداق همین سخن است. بنابراین قرن ششم، عهد سنایی است و بعد هم تا قرون بعدی و تا زمانی که عطار و بعد از آن، مولوی می‌آیند، این سیطره‌ بلامنازع هسنایی بر عرفان، ایران، ادبیات ایران و ادبیات عرفانی ایران برقرار است. به نظر می‌رسد در قرن ششم، یک چشم و هم‌چشمی و یک نوع رقابت بین شاعران بر سر اینکه اعلام کنند جانشین سنایی هستند، بوده و هر کسی می‌خواسته این را به کرسی بنشاند و  اثبات کند که خود او جانشین، ولیعهد و خلف صادق سنایی است. مثلاً ابوالعلای گنجوی که دشمن درجه یک خاقانی و یکی از کسانی است که خاقانی با شدت تمام او را هجو کرده است، یکی از دلایل این دشمنی می‌تواند همین باشد که ابوالعلا ادعا داشته که جانشین سنایی است. دیگری انوری است که در یکی از قصایدش که فضائل خود را می‌شمارد، ادعا می‌کند من مثل سنایی و جانشین وی هستم.

چو شد روان عمادی به من گذاشت شرف / چو رفت جان سنایی به من بماند «سنا»

هرچند که انوری خودش شاعر بزرگی است، برای اثبات بزرگی خودش می‌خواهد خود را به سنایی وصل کند و بگوید من مانند او هستم.

اینهمه بگذار با شعر مجرد آمدم/ چون سنایی هستم آخر گرنه همچون صابرم

مهم‌تر از همه این‌ها نظامی است که از بزرگترین منظومه‌سرایان تاریخ ما است. در مخزن‌الاسرار، کتاب و منظومه خودش را همسان و هم‌ردیف حدیقه‌الحقیقه سنایی می‌داند که این خود به نحوی می‌تواند ادعای جانشینی باشد.

نامه دو آمد ز دو ناموسگاه/ هر دو مسجل به دو بهرامشاه

آن زری از کان کهن ریخته/ وین دری از بحر نو انگیخته

آن بدر آورده ز غزنی علم/ وین زده بر سکه رومی رقم

گرچه در آن سکه سخن چون زرست/ سکه زر من از آن بهترست

گر کم ازان شد بنه و بار من/ بهتر از آنست خریدار من

شیوه غریبست مشو نامجیب/ گر بنوازش نباشد غریب

کاین سخن رسته پر از نقش باغ/ عاریت افروز نشد چون چراغ

اوست در این ده زده آبادتر/ تازه‌تر از چرخ و کهن زادتر

رنگ ندارد ز نشانی که هست/ راست نیاید به زبانی که هست

رقابت جدی بین شاعران آن روزگار وجود دارد. به نظر می‌رسد که تاریخ، این قضاوت را کرده باشد که خاقانی بدیل سنایی است و خود او هم این را تأکید کرده است که:  «بدل من آمدم اندر جهان سنایی را/ بدین دلیل پدر نام من بدیل نهاد.»

چون زمان، عهد سنائی درنوشت/ آسمان چون من سخن گستر بزاد

چون به غزنین ساحری شد زیر خاک/ خاک شروان ساحری دیگر بزاد

بلبلی زین بیضه خاکی گذشت/ طوطی نو زین کهن منظر بزاد

مفلقی فرد از گذشت از کشوری/ مبدع فحل از دگر کشور بزاد

از سیوم اقلیم چون رفت آیتی/ پنجم اقلیم آیتی دیگر بزاد

چون به پایان شد ریاحین، گل رسید/ چون سرآمد صبح صادق خور بزاد

ماه چون در حیب مغرب برد سر/ آفتاب از دامن خاور بزاد

جان محمود ار به گوهر باز شد/ سلجق عهد از بهین گوهر بزاد

در فلان تاریخ دیدم کز جهان/ چون فرو شد بهمن، اسکندر بزاد

یعنی وقتی سنایی از دنیا رفت، من به دنیا آمدم، چون من جانشین سنایی هستم.

خاقانی در قصیده مدحی از سنایی بالاتر است

وی با تصریح به این نکته که «ابیات بسیاری از خاقانی وجود دارد که در آنها به جانشینی و به بدیل بودن خاقانی برای سنایی اشاره شده است.» خاطرنشان کرد: خاقانی می‌خواهد بگوید که من جانشین سنایی هستم و همین که سنایی سر بر زمین گذاشت، من به دنیا آمدم و این را نشانه این می‌گیرد که گویا اصلاً آفرینش، تقدیر و قضای الهی این بوده که این اتفاق بیفتد و غروب سنایی معادل و همزمان با طلوع خاقانی باشد و به نظرم باید انصاف داد که از میان کسانی که ادعای بدیل بودن برای سنایی را داشته‌اند، سخن سنایی حق‌تر است و آن کسی که بیشتر شباهت دارد، خاقانی است. در سخن زهد، قصاید خاقانی خیلی شبیه به سنایی است. در قلندریات این دو خیلی به هم شبیه‌اند، به‌گونه‌ای که اگر قلندریات سنایی را نخوانده باشیم، اصلاً نمی‌فهمیم قلندریات خاقانی یعنی چه و چرا اینگونه سخن گفته است. خاقانی در قصیده مدحی از سنایی بالاتر است. یکی از مشترکات این دو شاعر در مدیحه‌سرایی است که به نظر من مدیحه‌سرایی اصلاً چیز بدی نیست. متأسفانه در روزگار ما به واسطه غلبه‌ فرهنگی که عمدتا از روزگار حزب توده شروع شد، گاه در نشریات و نشریه‌ها، شاعران گذشته ما را به عنوان یک مشت آدم مزدور، جیره‌خوار، خائن و ضد طبقه فرودست معرفی می‌کنند. در جواب باید گفت ابتدا اینکه آن روزگار کار شاعر مدح کردن بوده و دوم اینکه خیلی از آن مدیحه‌ها بر اساس آن واقعیتی بوده که واقعاً در ممدوح بوده است.

نقد ادبی ما از شروع شکل‌گیری حزب توده و به طور کلی، جریانات چپ، یک نقد ادبی تند و عصبی شد. روشنفکران ما که عمدتاً گرایش چپ داشتند، بدترین توهین‌ها را مثلاً به شاعری مثل سعدی روا می‌داشتند. از نظر اینها فردوسی شاعر نبوده و فقط نظم گفته است. این نگاه متأسفانه در بین ما هست که یکی مثل سنایی که مظهر عرفان و زهد است را به دلیل مدیحه‌سرایی، زیر سوال می‌برند. یکی از دلایلی که نقد ادبی ما به آن شکوفایی لازم نرسیده، همین ادبیات تند است. بنابراین باید در خیلی از باورهای خود تجدید نظر کنیم، یعنی مشکل ما این نیست که سنایی، حافظ، سعدی، خاقانی و غیره را نمی‌شناسیم، بلکه مشکل ما این است بد می‌شناسیم. مشکل این است که این‌ها را بد به ما معرفی کرده‌اند و آن تلقی که ما از این شاعران داریم، واقعی نیست. آن‌ها جدال سعدی با مدعی را درک نکردند و درباره فردوسی گفته‌اند مصرع‌های دوم شاهنامه را می‌توان حذف کرد زیرا زائد و بیخود است. آن‌ها درکی از متن ندارند این نگاه نیز وجود دارد که چرا کسی مثل سنایی که مظهر عرفان و زهد است پادشاهان را مدح کرده است مدح در آن روزگار فرق داشته و نگاه شاعران به قدرت و پادشاه با نگاه امروز ما فرق می‌کرده و اطاعت از پادشاه را متفاوت می‌دانستند و او را دیکتاتور نمی‌دیدند. بعد از مشروطه تلقی ما فرق کرده. هرگز سنایی کسی مثل بهرام شاه را دیکتاتور نمی‌دانست زیرا بهرام شاه انسان ادب‌دوستی بوده است. نمی‌توانیم به او بگوییم که تو قلم به مزد و جیره‌خوار هستی. همین ادبیات تند باعث شده که نقد ادبی ما شکوفا نشود به همین دلیل باید در باورهایمان تجدیدنظر کنیم.

خاقانی قطعاً بدیل واقعی سنایی است

ترکی در ادامه گفت: درباره زمان درگذشت سنایی بازه هفتاد و هشتاد ساله وجود داشته است. دو تاریخ بیشتر مطرح است یکی 525 و دیگری 529 و در پایان حدیقه زمان و پایان مرگ سنایی آمده است. خاقانی همه شاعران عرب و عجم را نادیده می‌گیرد اما درباره سنایی با حرمت سخن می‌گوید و خود را جانشین و بدیل او می‌داند و در جاهایی که خودش را از سنایی بالاتر دانسته، به گونه‌ای نیست که سنایی را هیچ بداند، اما عظمت سنایی را حفظ می‌کند و او را در اوج نگه می‌دارد، اما می‌گوید من از او بالاتر هستم. شاید خاقانی شبیه‌ترین شخصیت به سنایی است و در عرصه غزل از سنایی تقلید می‌کند و در عرصه زهد و عرفان نیز شباهت سخن وی احساس می‌شود و در عرصه قلندریات تأثیرپذیری وی را از سنایی می‌بینیم.

عنصری کو یا معزی یا سنائی کاین سخن/ معجز است از هر سه گرد امتحان انگیخته

تا جهان پیر جوان سیماست، باد اندر جهان/ رای پیرش را مدد بخت جوان انگیخته

تا طراز ملک را نام است نامش باد و بس/ بر طراز ملک، نقش جاودان انگیخته

فر او بر هفت بام و چار دیوار جهان/ کارنامه هشت بنیان جنان انگیخته

فضاها و مضامین مشترک، تأثیرپذیری‌ها و روابط بین متنی بین خاقانی و سنایی بسیار زیاد است. در بسیاری از جاها سخنانی که در سنایی آمده، عینا در خاقانی جلوه کرده است و یک جاهایی اگر بخواهیم سخن سنایی را بفهمیم، باید خاقانی را بفهمیم. این دو به شدت به هم کمک می‌کنند و می‌توان گفت که سنایی کلید فهم خاقانی است. خاقانی معروف به دشوار‌گرایی است. بخشی از دشواری‌های شعر او در این است که ما سنایی را نفهمیده‌ایم. اگر سنایی را بیشتر بشناسیم و با سخن او آشنا شویم، خاقانی برای ما روشن می‌شود و خیلی از ابهامات آن به طور طبیعی رفع می‌شود یا پیش نمی‌آید.

سنایی از قله‌های بزرگ ادبیات ما و ادبیات عرفانی است. سنایی تاریخ ادبیات ما را به دو بخش تقسیم کرده پیش از خود و پس از خود. می‌توان گفت که خاقانی قطعا بدیل واقعی سنایی است. خاقانی از همه بیشتر به سنایی نزدیک است هم در شعر عرفانی، مدحی و قلندریات و در نثر. در مکاتیب می‌توان ردپای سنایی را در اشعار خاقانی پیدا کرد. هر دو اهل مدح هستند، سنایی اهل مدح و هجو است اما سطح هجو خاقانی پایین‌تر است. خاقانی استدلال‌های متعددی دارد و سعی کرده شبیه سنایی سخن بگوید. در عرفان این دو شاعر قابل توجه هستند و تأثیرپذیری‌های این دو هم خیلی به هم نزدیک و به‌گونه‌ای است که نه سنایی را بدون خاقانی و نه خاقانی را بدون سنایی می‌توان شناخت.

 

http://www.bookcity.org/detail/11501