تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : یکشنبه 23 مرداد 1390 کد مطلب:1153
گروه: درس‌گفتارها

ره سپردن مرغان به سوی سیمرغ

دکتر حسن بلخاری در چهارمین مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ی عطار به بررسی شرح عرفانی هفت شهر عشق در آثار عطار پرداخت.

 آناهید خزیر: دکتر حسن بلخاری در چهارمین مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ی عطار به بررسی شرح عرفانی هفت شهر عشق در آثار عطار پرداخت. این درس گفتار عصر چهارشنبه (۱۹ مرداد) در مرکز فرهنگی شهر کتاب برپا ‌شد. در این درس گفتار مطرح شد که در منطق‌الطیر عطار، گروهی پرندگان برای یافتن پادشاهی سفری رمزگونه به سوی کوه قاف آغاز می‌کنند. هدهد، پیشوای پرندگان، منازل سفر عشق را که‌‌ همان هفت شهر عشق است برای دیگر پرندگان شرح می‌دهد. همانند: طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت و فنا.
دکتر حسن بلخاری در ادامه سخنانش گفت: در قلمرو عرفان، آنانی که شاهد وصال را در آغوش کشیده‌اند، رسالتی یافته‌اند تا سخن بگویند. این خلاف میل ذاتی آنهاست. یعنی عارف را اگر به حال خود‌‌ رها کنند، خلوت گزین خواهد شد. چون عافیت در گوشه‌نشینی است. کثرت،‌گاه چنان آلودگی می‌آورد که روح عارف را از ظلمت و فساد، شرحه شرحه می‌کند. ذات عرفان، عزلت‌جویی است اما پرسش اینجاست که پس چرا عطار که عارف است، «منطق الطیر» را می‌سراید؟ پاسخ این است که او خود منطق الطیر را آموخته بود و در این معنا به وادی طلب راه یافته بود. برای همین است که آن کسانی که از روی دل کتاب «منطق الطیر» او را می‌خوانند، زبانش را درمی‌یابند. در این خواندن، رسیدن به «طلب» مهم است. آنکه «طالب» شد، یعنی قصد «رفتن» کرده است.
در تاریخ فرهنگ و ادبیات ایران، دو بیت به مولانا منسوب است. یکی آنجایی است که «هفت وادی» عطار را به «هفت شهر عشق» تغییر نام داده و گفته است: «هفت شهر عشق را عطار گشت/ ما هنوز اندر خم یک کوچه‌ایم»؛ و دیگری بیتی است این گونه: «عطار روح است و سنایی دو چشم او/ ما از پی سنایی و عطار می‌رویم». من این دو بیت را در دیوان شمس و مثنوی مولانا ندیده‌ام. احتمالا افلاکی، یا احمد سپهسالار، این دو معنا را در وصف مناقب مولانا آورده‌اند. اما می‌دانیم که دیدار مولانا با عطار، قطعی است. هنگامی که کاروان بلخ به مکه و سپس قونیه می‌رفت، مولانای جوان با عطار دیدار کرد و عطار کتاب «اسرار نامه» را به او داد. به هر حال چنین ملاقاتی صورت گرفته است. همچنین حضور پُر رنگ سنایی و عطار در جمع مریدان مولانا، تردید ناپذیر است. پس می‌توان بر پایه‌ی این دو مدرک، آن دو بیت را هم جدی و حقیقی انگاشت.
منطق‌الطیر نخستین اثر شاخص تمدن ایرانی و اسلامی است
در میان آثار عطار، دو کتاب برجسته است. یکی «منطق الطیر» است و دیگری «تذکرة الاولیا» که اثری به نثر است. در بیان سیر مرغان به سوی سیمرغ، «منطق الطیر» نخستین اثر در تمدن ایرانی و اسلامی است. سیمرغ اوستا را نباید از نظر دور داشت. همچنین هفت جانداری که در متون اوستایی و پهلوی آمده و گفته شده که به همپرسگی، یا دیدار، اهورامزدا نائل شدند، با داستان عطار همانند است. یکی از آنجانداران سیمرغ بوده است. به هر حال، در تمدن ایرانی و اسلامی، ره سپردن مرغان به سوی سیمرغ، امری قدیمی و پُرسابقه است. پیش از عطار، «رسالة الطیر»‌هایی داریم. همانند: رساله‌های نجم رازی، احمد غزالی، ابن سینا که شیخ اشراق رساله‌ی او را ترجمه کرد. با این همه به نظر می‌رسد که «منطق الطیر» اصطلاح خاص عطار است. هر چند خاقانی «منطق الطیر» دارد و این اصطلاحی جدید نیست، اما تدوینی که عطار از ره سپردن مرغان دارد، بی‌نظیر و منحصر به فرد است. این را من به استناد بررسی تطبیقی تمامی رساله‌هایی می‌گویم که در تمدن اسلامی درباره‌ی سیر مرغان نگاشته شده است. در این عرصه، «منطق الطیر» عطار گویی تکیه بر میراث قبل از خود زده است و از همه‌ی آن‌ها به کمال استفاده برده است.
چرا عطار نام «منطق الطیر» را برای کتاب خود انتخاب کرد؟
تاویل من این است که عطار به عمد نام کتاب خود را «منطق الطیر» گذاشته و همانند پیشینیان، نام «رسالة الطیر» را برنگزیده است. «منطق»، با استناد به تاویل، تحقق پرواز است. وقتی مولانا می‌گوید که عطار هفت شهر عشق را گشت، از تحقق این عروج در روح عطار خبر می‌دهد. چون میان کسی که پرواز پرنده را روایت می‌کند با کسی که خود پرنده‌ای در آسمان معناست، فرق وجود دارد. تحقق عشق و عاشق شدن، بسیار تفاوت دارد با از عشق گفتن. پس می‌توان گفت که انتخاب نام «منطق الطیر» بیان تحقق این چنین معنایی در جان عطار بوده است.
سیمرغ که در «منطق‌الطیر» پرندگان به سوی او پرواز می‌کنند، اصطلاحی تازه نیست که عطار آورده باشد؛ هرچند او به این اصطلاح، صورت تازه‌ای داده است. نخستین باری که نام سیمرغ به کار رفته، در اوستا است. در «یشت» دوازدهم و چهاردهم، نام آن به صورت «سئنه مرغو» آمده است. پس سیمرغ یک اصطلاح زرتشتی است. در اوستا، سیمرغ پرنده‌ی بلند پروازی است که فراز و فرودش سبب ظهور حیات گیاهی در عالم می‌شود. به هر حال اگر جایگاه سیمرغ را در متون اوستایی نادیده بگیریم، هیچ تحقیقی درباره‌ی این پرنده، کامل نخواهد بود. اتفاق در بخش نهم «بندهش» هم که یک متن پهلوی است، درباره‌ی درختی که سیمرغ بر آن می‌نشیند، سخن گفته شده است.
برخی حکیمی را که در اوستا به نام «سئنه» آمده است، نمودار سیمرغ گرفته‌اند و از این رابطه به ارتباط حکمت و سیمرغ رسیده‌اند. «سئنه» اوستا کسی است که عالم را تاویل می‌کند، نه تفسیر. پس گفته‌اند که تاویل سیمرغ از تمدن باستانی ایران، تاویل به حکمت است. از سویی دیگر، در اوستا از «هفت وادی» به گونه‌ای دیگر یاد شده است. هفت امشاسپندی که به همپرسگی اهورامزدا می‌آیند، بسیار شبیه سفر مرغان برای رفتن نزد سیمرغ است. برخی نیز معتقدند که عطار در سرایش «منطق الطیر» گوشه چشمی به شاهنامه داشته است و حتی هفت خوان رستم را با هفت وادی منطبق دانسته‌اند. اما به نظر می‌رسد که بین این دو تفاوت‌های بسیاری وجود دارد.
هفت شهر عشق عطار در منطق الطیر
پس از سوال و جواب‌های متعدد است که از هفت شهر عشق در «منطق الطیر» یاد می‌شود. مرغان قصد رفتن به قاف می‌کنند. «هدهد» هادی و پیشوای آن‌ها می‌شود. مرغان پرسش‌هایی را پیش می‌کشند و هدهد به حکمت پاسخ می‌دهد. من از ذهن خلاق عطار در شگفتم که چنان عالمانه موانع مسیر را از زبان مرغان می‌گوید که اگر جواب هدهد را نشنویم، به مرغانی که عذر سفر می‌آورند، حق می‌دهیم. یکجا مرغی می‌گوید: «دیگری گفتش که‌ای دارای راه/ دیده‌ی ما شد درین وادی سیاه؛ پر سیاست می‌نماید این طریق/ چند فرسنگ است این راه‌ای رفیق؟» این مرغ اشاره به سختی‌ها و دشواری‌های راه دارد.
هدهد پاسخ می‌دهد: «گفت ما را هفت وادی در ره است/ چون گذشتی هفت وادی درگه است؛ وا نیامد در جهان زین راه کس/ نیست ار فرسنگ آن آگاه کس؛ چون نیامد باز کس زین راه دور/ چون دهندت آگهی‌ای ناصبور؛ چون شدند آنجایگه گم سر به سر/ کی خبر بازت دهد‌ای بی‌خبر». بعد هفت وادی را شرح می‌دهد: «هست وادی طلب آغاز کار/ وادی عشق است از آن پس بی‌کنار؛ پس سیم وادی ست آن معرفت/ پس چهارم وادی استغنا صفت؛ هست پنجم وادی توحید پاک/ پس ششم وادی حیرت صعبناک؛ هفتمین وادی فقر است و فنا/ بعد ازین روی روش نبود تو را؛ در کشش افتی روش گم گرددت/ گر بود یک قطره قلزم گرددت».
احمد غزالی دو رساله دارد که انتساب یکی از رساله‌ها به او قطعی است و آن «رسالة الطیر» است. اما رساله‌ی دیگر که «بحر الحقیقه» نام دارد، می‌گویند که از او نیست. تردیدی وجود ندارد که عطار به «بحر الحقیقه» نظر داشته است. در این کتاب از چهار سفر نام برده شده است: دو سفر کسبی و دو سفر عطیه‌ای. از هفت بحر نیز یاد شده است که عبارتند از: معرفت، جلال، وحدانیت، ربوبیت، الوهیت، جمال، مشاهده. به نظر می‌رسد که «بحر الحقیقه» و «رسالة الطیر» در ظهور هفت منزل «منطق الطیر» موثر بوده است. دلیل آن شباهت کلمات آغازین این رساله با «منطق الطیر» عطار است.

http://www.bookcity.org/detail/1153