تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
بیستویکمین نشست از مجموعه درسگفتارهایی دربارهی سنایی به «حدیقهی سنایی و مقالات شمس» اختصاص داشت و روز چهارشنبه پنجم اردیبهشت با سخنرانی دکتر مهدی سالارینسب در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد. در این درسگفتار، وجوه گوناگون نفوذ ابیات و مضامین حدیقه در مقالات شمس بررسی شد تا هم جلوهای دیگر از جایگاه و تأثیرات سنایی در ادب فارسی و عرفان اسلامی واکاوی شود، و هم گامی بیشتر در شناخت شمس داشته باشیم که بدین سبب قدری بر معرفت ما نسبت به مولانا هم افزوده خواهد شد.
تأثیر سنایی و حدیقه بر مقالات شمس
مهدی سالارینسب در درسگفتارهایی درباره سنایی گفت: حدیقهالحقیقه سنایی اولین مثنوی بلند عرفانی در زبان فارسی است و تأثیری گسترده و منحصر به فرد بر منظومههای عرفانی پس از خود داشته است. از این بین، تأثیر سنایی و حدیقهاش بر مقالات شمس که مرشد مولاناست بسیار و آشکار است. شمس با اینکه نام بیشتر گذشتگان را با نوعی انتقاد یاد میکند، و سنایی را هم در این میان بینصیب نمیگذارد، اما از آثار او، بهویژه حدیقه، بسیار تأثیر میپذیرد.
اکنون بهتر است که با آمدن نقد ادبی جدید با روششناسی جدید متون کهن را دوباره بررسی کنیم. پیش از آن همه به سبک قدیمی کار میکردیم و اکنون میتوانیم متون را به شکلی نگاه کنیم که قدما آن طور نگاه نمیکردند. در خواندن حدیقه باید به این نکته توجه داشته باشیم که پیشینههای فکری سنایی، متعدد و متکثر و آبشخور کلامش متفاوت است و همین نکته او را در جایی قرار میدهد که میتوانیم بگوییم، سنایی بین حکمت و عرفان لغزنده است. سنایی که به حکیم هم مشهور است عارف هم بوده و متقدم عارفان شاعر است و این به دلیل پیشینههای فکری او است که صرفا آثار عرفانی را نمیخواند، بلکه منابع متعدد شعری را مورد توجه قرار داده است.
خواندن متون ادبی در دوره حاضر بسیار مهم است. گویی در دوره ما بیش از
هر دورهای نیاز است که متون خودمان را بخوانیم. به ویژه که با آمدن نقد ادبی جدید
و فلسفه جدید میتوانیم با روششناسی جدید متون را دوباره بررسی
کنیم، چون از ۱۲ قرنی که زبان
فارسی به وجود آمده است، فقط حدود چند دهه است که میتوانیم متون را با روش جدید
بخوانیم و قبل از آن همه با متد سنتی خوانده شده است. یعنی مثنوی و دیگر متون، قرنها
با یک روش خوانده میشده، بنابراین جدید شدن در کنار آن که آثار بدی دارد، میتواند
آثار خوبی هم داشته باشد، یکی همین
است که ما میتوانیم به متون به گونهای نگاه کنیم که قدما آنطور نگاه نمیکردند.
دیدگاه ادوارد براون درباره حدیقهالحقیقه سنایی چیست؟
شعری از سنایی در حدیقه بسیار مورد توجه ادیبان است: «گرچه نقش سخن نه از سخن است/ بوی یوسف درون پیرهن است» مثلاً شروحی که بر مثنوی در قرن پنجم با شروحی که در قرن سیزدهم نوشته شده، چون نگاه و روش یکی بوده، تفاوت چندانی ندارد. اما حال میتوانیم با نگاه جدید این متون را بخوانیم، بنابراین همین دلیل مضاعف و موجهی بر این است که چرا باید متون قدیم را بخوانیم. در حال حاضر قوت زبان فارسی خیلی افول کرده و در راه از بین رفتن است. عدهای فکر میکنند زبان فارسی فقط صورت است که اگر از بین برود محتویات فرهنگمان را خواهیم داشت، ولی این به هیچ وجه درست نیست. چون اگر زبان فارسی از بین برود ما مثل یک غربی به فرهنگمان نگاه خواهیم کرد. با زبان فارسی است که میتوانیم فرهنگ خودمان را بفهمیم، چرا که موسیقی و بقیه عناصر عاطفی که درون آن است، میفهمیم. در واقع ما متون را برای این میخوانیم که آن مطالب فرهنگی انسانی و ایرانی که داخل متون است، بفهمیم.
ادوارد براون درباره حدیقهالحقیقه سنایی میگوید حدیقه یکی از کسالتبارترین کتابهای فارسی، سرشار از بدیهیات احمقانه و حکایات بینتیجه است، قطعاً و طبیعتاً اشتباه است. حدیقه سنایی اولین منظومه عرفانی است. زمانه سنایی دوره مهمی در فرهنگ فارسی است. دورهای است که فرهنگ فارسی در چند رشته و حوزه به بهترین نتایج رسیده است. غزالی همدوره سنایی است و اتفاقاً سنایی به کتاب «احیا» نظر دارد. در دوره سنایی خیام را هم داریم که یک نامه مهم از سنایی به خیام بهجامانده است. همواره گفته شده که سنایی به یکباره بعد از خواندن مقالات شمس تغییر کرده است. سنایی همواره تا آخر عمر درگیر دو حالت و به قول شمس متلون بوده است. چون مشهور است، سنایی شاعر مداحی بوده که یکباره به فرد عارفی تبدیل شده است. البته عدهای به ویژه بعد از اینکه مقالات شمس خوانده شد، این را منکر شدند، چون شمس هم که به سنایی نزدیک است، میگوید سنایی متلون بوده، یعنی همواره بین دو قطب حرکت میکرده است. اگر در گفتههای خود سنایی به ویژه در حدیقه نگاه کنیم، نشانههای تغییر را در او مییابیم. یعنی اینطور نبوده است که از ابتدا یک طرف وجود او عرفان، زهد، راه خدا و دنیاگریزی و طرف دیگر شاعر مداحی بوده باشد.
مشابهتهای بین سنایی و غزالی چیست؟
مشابهتهایی بین سنایی و غزالی وجود دارد. داستان مشابه سنایی در سرودن حدیقه با سعدی در سرودن گلستان و پیشینه کتابهای عرفانی با مقداری مسامحه است که میتوان گفت، همان خط سیری که در متون منثور عرفانی میبینیم، در متون منظوم عرفانی هم وجود دارد. یعنی درکتابهای منظوم عرفانی، باید حدیقه را اولین کتاب قرار داد که میوه و نتیجه کار به مثنوی معنوی میرسد. کتاب تعلیمی و عرفانی تا قبل از مولانا و طی یکی دو قرن بین سنایی و مولانا، حدیقه سنایی بوده است. در واقع اگر مثنوی سروده نمیشد، مهمترین کتاب منظوم عرفانی ما، کتاب حدیقهالحقیقه بود. حدیقه به زبان شعر است و خود شعر کار را برای اینکه بیان به بیان عاشقانه و عاطفی بگراید آسان میکند، بنابراین نمیتوان آن را مطابق کتابهای منثور تعلیمی عرفانی قرارداد. نکته قابل توجه در بیان جایگاه حدیقه و مقایسه آن با کتابهای پیشین و پسین این است که، سنایی شاعری است که به بیان عرفانی روی میآورد.
یعنی سنایی متقدم خود را شاعرانی مثل فرخی میدیده و پیشینه شاعری داشته است. به عنوان مثال شاهنامه را میخوانده تا قوت شاعری پیدا کند و تاثیرات بسیاری از شاهنامه در حدیقه پیدا است. در نتیجه، سنایی شاعری است که رو به عرفان میآورد؛ ولی برعکس آن مولانا، عارفی است که شاعری هم میکند. به قطع یقین میتوان گفت، مولانا تنها شاعری است که در کلامش مفاخره شاعرانه ندارد. چیزی که در ادبیات فارسی رسم بوده و تقریبا تا همین امروز هم باقی مانده است. در خواندن حدیقه باید به این نکته توجه داشته باشیم که پیشینههای فکری سنایی، متعدد و متکثر و آبشخور کلام سنایی متفاوت است و همین نکته او را در جایی قرار میدهد که میتوانیم بگوییم، سنایی بین حکمت و عرفان لغزنده است. سنایی که به حکیم هم مشهور است عارف هم بوده و متقدم عارفان شاعر است و این به دلیل پیشینههای فکری او است که صرفا آثار عرفانی را نمیخواند،بلکه منابع متعدد شعری را مورد توجه قرار داده است.
مقالات شمس آبشخور اصلی مولانا بوده است
بین مقالات شمس و حدیقه سنایی حدود یک قرن فاصله است. مقالات شمس
آبشخور اصلی مولانا بوده و تقریبا میتوان گفت که مثنوی بسط یافته مقالات شمس است.
به ندرت میتوان چیزی در مقالات شمس یافت که مولانا دوباره آن را در مثنوی نگفته
باشد. دیگر اینکه میدانیم شروع مثنوی معنوی کتابی مثل حدیقه سنایی بوده است. یعنی
از مولانا خواسته شده که کتابی مثل حدیقه بسراید و او شروع به سرودن مثنوی کرده
است. مقالات
شمس کتابی است که نثر استثنایی دارد که متاسفانه هفت قرن پنهان مانده و با ویژگیهای
متمایزی که دارد به سختی میتوان مشابه آن را در متون منثور ما پیدا کرد. مضامین
فکری در مقالات است که برخی به حدیقه مربوط است. در مقالات، شمس را آدم صریحاللهجهای
نسبت به همه، حتی مولانا میبینیم. زمانی
که مقالات شمس را میخوانیم، معلوم میشود که آدم آزمودهای بوده. برخلاف دیگر
شاعران در مورد شمس دقیق نمیتوان گفت که چه کتابهایی قبل از آن خوانده، ولی میتوانیم
بفهمیم که گزینش کرده است. یعنی چند کتاب را خیلی خوب خوانده و به خودش هم اجازه
میدهد که درباره آنها اظهار نظر کند، ولی به دلیل مشابهتهایی که در کلام او وجود
دارد، میتوان گفت که کشفالاسرار، آثار غزالی و سنایی را خوانده است. نکته مهمی
که بین شمس و سنایی وجود دارد، این است که، آبشخور شمس هم صرفاً کتابهای عرفانی
نبوده است.
حدیقه و مقالات شمس مشابهتهای عام دارند
حدیقه و مقالات شمس و سنایی فارغ از مطالبی که به صراحت در مقالات شمس آمده، یکسری مشابهتهای عام دارند. هر دو آنها به عرفا منتسب بوده و عارفند. در جاهای مشترکاتی در لفظ دارند. همچنین مشترکات شخصی و روحی هم دارند. اشتراکات معانی بین سنایی و شمس وجود دارد. «نیاز» که در کتب مختلف تعلیمی-عرفانی، اولین مرحله سلوک یاد شده، بیشتر از همه مورد توجه شمس بوده و در مقالات بسیار آن را به کار برده است که این کاملا در حدیقه وجود دارد و بارها در حدیقه منعکس شده است. پس نیاز، یکی از مفاهیمی است که شمس دقیقاً از حدیقه گرفته و به آن کتاب نظر دارد. نکته دیگر تأکید هر دو اینها به علم و عمل است. در حدیقه سنایی چندینبار درباره اینکه علم با عمل همراه شود، سخن گفته و در مقالات شمس هم تاکید زیادی بر آن شده است. همچنین متابعت در کلام این دو بسیار مهم است و تاکید زیادی بر آن دارند. درباره حدیقه گفته شده، کتاب خشکی است. یکی از دلایل آن این است که، در آن درباره عشق حرف کمی آمده و گویی کویر یا کوهستانی است که برکه کوچکی در میان آن است. در مقالات شمس هم همینگونه است و عشق خیلی برتری ندارد. بنابراین در این زمینه هم حدیقه و مقالات شمس با هم مشترکاند. نگاه انتقادی و انتقاد عجیبی که شمس و سنایی به وضع اجتماع خود دارند از دیگر مشترکات این دو است. با این تفاوت که در حدیقه نگاههای انتقادی اجتماعی بیشتری میبینیم. هر دو شاعر به پارسی علاقه دارند. هم شمس در مقالات و هم سنایی در حدیقه به صراحت لب به ستایش زبان فارسی میگشایند.
کلینگری اشتراکات سنایی و شمس است
همچنین کلینگری از دیگر اشتراکات سنایی و شمس است. در مورد اشتراکات روحی این دو شاعر، میتوان گفت که، در هر دو کتاب حدیقه و مقالات با یک شخص که حوصله ندارد، یعنی تندخو است؛ مواجه هستیم. فارغ از اینکه چقدر از آن به اجتماع و محیط پیرامون آنها ربط دارد، وقتی به خود متون نگاه میکنیم، هر دو افراد تندخویی هستند. تقریباً سر تا سر حدیقه سنایی عتاب بوده و خیلی کم به لطف آلوده است، مقالات هم اینگونه است. یکی دیگر از نکات مشترک این دو گرایش به تنهایی است و اینکه هر دو از این که فرزند ندارند، نالیدهاند. همچنین هر دو به مقدار زیاد خود را میستایند. از این حیث این دو خیلی به خاقانی که خودستاترین شاعر ادبیات فارسی است شباهت دارند.
همچنین سنایی و شمس اختلافاتی نیز با هم دارند. اما لازم به توجه است که در برداشت از شعر شاعران، باید با مسامحه رفتار کرد و با هر چه که گفتهاند، آنها را قضاوت نکرد. بدیهایی وجود دارد که شمس و مولانا در کلام گفتهاند، شمس به پدر مولانا بد گفته و مولانا از کتابهای درسی خود بد گفته است. اختلافاتی نیز با خیام دارد و این است که سنایی نامهای به خیام داده و این نامه در مکاتیب سنایی آمده است. در مقالات شمس نیز شمس خیام را آدمی سرگردان میخواند و در مرصاد العباد نجمالدین رازی آمده که خیام چرا سنایی را دوست دارد و شمس هم تحت تاثیر اینها بوده است.