تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
دکتر مریم حسینی در بیستودومین نشست از مجموعه درسگفتارهایی دربارهی
سنایی با عنوان «با سنایی در سناییآباد» به بررسی ابعاد گوناگون حدیقهی سنایی
پرداخت. وی که چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت در
مرکز فرهنگی شهر کتاب سخن میگفت به این مساله اشاره کرد که سنایی در بخشهای
پایانی کتاب حدیقهالحقیقه و شریعهالطریقه به معرفی کتاب خود میپردازد و آن را
سناییآباد مینامد. در مقدمهی نثری کتاب نیز سنایی همراه نام عربی حدیقه این
کتاب را «فخرینامه» مینامد. نزد عطار و بعدها مولوی و مولویه این کتاب «الهینامه»
نامیده میشد. مثنوی شگفتی که نمونهای از دفتری در حکمت الهی و سلوک انسانی بود و
سرمشق سرایش مثنوی بزرگ مولانا جلال الدین قرارگرفت. حدیقه مثنویای حکمی، الهی،
مذهبی، عرفانی، تعلیمی، انتقادی، اجتماعی و گاه سیاسی است.
مــن دریـن دولت از پـیِ یادی / کـــردم اکنون سـناییآبادی
سخنان من امروز درباره دو کتاب حدیقهالحقیقه و شریعهالطریقه سنایی
است، نسخهای که سنایی آن را در پایان عمرش تدوین کرده حدود ۵۲۰۰ بیت دارد. کتاب حدیقه را سنایی دوبار مینویسد و دو تحریر
از آن موجود است. این کتاب مقدمهی نثری دارد که به نظر میرسد سنایی خودش آن را
گفته چون از زبان اول شخص مطرح میشود. شخصی به نام محمد بن علی الرقا که جمعآورنده
مجموعه آثار سنایی بوده بند پایانی مقدمه را بعد از مرگ سنایی مینویسد. کتاب
حدیقه یک مثنوی است و بحری که در آن سروده میشود بحر خفیف و مَخبون محذوف است که
یکی از اوزان رایج سنایی بوده و سنایی آن را برای تمام مثنویهایش به کار برده است.
سنایی در سیرالعباد و تحریرالقلم و همچنین کارنامه بلخ و... از این وزن
استفاده کرده است و علت استفاده نیز یکی از مناسبترین اوزانی است که شاعر بتواند
فرصتی برای تامل و تعمق در مفاهیمی که ارائه میکند برای خواننده خود فراهم کند.
بحر خفیف بحری است که به آرامی حرکت میکند و برای کتابی که مطالبی در معرفت و در
فلسفه و کلام میگوید مناسبترین بحر شعر فارسی است. در مقابل این بحر، بحر سریع داریم که بحر تندی است و
مشخص است که این بحر مناسب ابیات آغازین کتاب حدیقه نیست و انتخاب این بحر یکی از
نمونههای هنرمندی سنایی برای این منظومه است.
کتابی که سنایی را متهم کرده
در مورد ساخت و صورت کتاب حدیقه امیدوارم چاپ دکتر یاحقی بسیاری از
مسایل را روشن کند زیرا سامان گرفتن کتاب حدیقه بسیار مشکل بوده است. دلیل اصلی
نیز این است که خود سنایی وقتی کتاب حدیقه را نگاشته عدهای کتاب را به بغداد
فرستادند که برای آن تصمیم گرفته شود زیرا این کتاب، کتابی است که بارها درباره آن
سنایی را متهم کردهاند به این که جزو رافضیان است و مذهب اهل سنت را ترک کرده
است. به دلایلی در این کتاب بارها نام خاندان نبوت و حضرت علی (ع) آمده و به طور
مشخص ابیاتی که در ستایش حضرت علی(ع) است بسیار بیشتر از ابیاتی است که درمورد
عمر، ابوبکر و عثمان آمده است. به همین دلیل سنایی را متهم به بیدینی کرده بودند.
نهایتا کتاب به ایران برمیگردد و در میان راه دزدان و مخالفان سنایی
کتاب را میدزدند و اوراق کتاب پراکنده میشود و کتاب تا سالها به دست سنایی نمیرسد
اما آنچه اتفاق میافتد شخصی با نام فضلالله حسینی بخشهایی از این کتاب را فراهم
میکند و بخشهایی از کتاب به سنایی بازمیگردد و سنایی در پایان عمرش براساس نسخههایی
که به او بازگشته این کتاب را تدوین میکند. بهرام شاه پادشاه عصر سنایی در غزنین
از این شاعر دعوت میکند به بارگاه او وارد شود و جزو ملازمان او باشد سنایی
درخواست او را رد میکند و خودش میگوید برای اینکه سلطان از او نرنجیده باشد کتاب
حدیقه را به او تقدیم میکند.
مردمان این جهان تسبیحگوی خداوند
سنایی خداوند را در ابتدای کتاب با دو صفت معرفی میکند خدایی که درون
پرور است و بدون آراینده. در حقیقت این همان دغدغه سنایی در تمام دوران زندگیش است
که هم به ساحت درون و هم به ساحت معرفت و هم رشد درونی خود و مخاطبانش اندیشیده
وهم به این مساله فکر کرده که این مردمان در روزگاران چه کردهاند و چگونه خواهند
بود. کتاب حدیقه تماما در این حرکت درون و برون در نوسان است. همچنین زندگی جمعی و
زندگی فردی را به تصویر میکشد و از نظر سنایی تمامی مردمان در این جهان تسبیحگوی
خداوند هستند حالا مقصود از کافران چه گروههایی هستند قطعا یکی از دستههایی که
مورد نظر اوست گروه هندیان و بوداییان هست که میدانیم سنایی در شهرهایی مثل بلخ و
هرات با معابد آنها آشنا بوده است وعبادت آنها را مقابل مجسمه بودا دیده بوده
است. میدانیم شاید مقصود او این گروه باشند اینکه دینداران و کافران همه در راه
خدا در حال حرکت هستند سپس سنایی به صفتها و نامهای خداوند میپردازد.
جالبتر اینکه در مصرع دوم بیت نخست کتاب دو صفت را برای خداوند آورده
ای خردبخش و این کسی که بر بیخردان میبخشایی. در حقیقت این پاسخی است به تمام
کسانی که سنایی را خردگریز و خردستیز نام نهادهاند. کتاب حدیقه به نوعی عقلنامه
و خردنامه او هم هست. اطلاق نام حکیم به سنایی نه تنها به خاطر این است که به علوم
دینی و اسلامی آگاه بوده بلکه در همه دانشها دستی داشته است و نه فقط فلسفه و
کلام میدانسته بلکه طب و نجوم که در آن سالها در زمره علوم حکمی بوده به آنها
نیز آگاهی داشته است. اینکه میگوییم دانش سنایی در باب قرآن و علوم اسلامی است
نمونههای بسیاری از اشعار او که بیتهای خودش را با آیههای قرآنی هم وزن میکند
در دیوان وی وجود دارد که این فقط میتواند نتیجه مطالعه مستمر و تمرکز کامل شاعر
بر علوم قرآنی باشد. همه این صفات که در سنایی گردآمده است او را به عنوان حکیمی
از حکما نامیدهاند و نه فقط شاعر بلکه عارف است و این صفت حکمت به خاطر اشرافی
است که به علوم زمانه خودش داشته است.
مثنوی مولانا شرحی است بر کتاب حدیقه سنایی
یکی دیگر از ویژگیهای سنایی در کتاب ایجاز فراوانی است که در سخن خود
دارد و فشردگی کلام، گویی که عجله دارد و میخواهد تمام مفاهیم را در کمترین فرصت
ارایه بدهد و به همین دلیل شما با مجموعهای بسیار دشوار روبه رو میشوید. به همین
دلیل است وقتی عبداللطیف عباسی که نخستین مصحح کتاب حدیقه است و نخستین کتاب مثنوی
مولانا را در سال ۱۳۲۹ هجری قمری تصحیح
میکند میگوید من پس از اینکه کتاب حدیقه را تصحیح کرم به این باور رسیدم که کتاب
مثنوی مولانا در حقیقت شرحی است بر کتاب حدیقه سنایی.
کتاب بر همین سیاق پیش میرود و سخنانی در باب صفات و افعال خداوندی و
عجز آدمی از شناخت آورده شده است. سنایی در بخشهای مختلف کتاب تصوری به ما میدهد
که به فرمان خداوند امر صادر میشود از امر عقل کل و از عقل کل به نفس کل و این
نفس کل هست که همان موقعیتی را دارد که عقل شارع در حکمت مشاء وجود دارد یعنی ناظر
بر آفرینش در عالم زمینی است و واسط بین عالم شهادت و عالم غیب و همین نفس کلی
است. در حالی که در حکمت مشاء عقل شارع است. بارها در کتاب حدیقه به این سیستم فکری و
مراتب وجود اشاره میشود. پس از این مباحث فصلی در معرفت میآید سپس فصلی در وحدت،
شرح عظمت الهی و فصلی در طلب درجات. اصطلاحات عرفانی را سنایی یگان یگان وارد کتاب
میکند و میکوشد تعبیر خودش از این اصطلاحات در آن پایگاه معرفتی که خودش بر آن
اشراف دارد تعریف کند.
یکی از ویژگیهای مهم کتاب حدیقه این است که سنایی جای به جای برای
مطالبی که مطرح میکند حکایت و تمثیلی را هم میآورد. این حکایتها در واقع پایههای
آن داستانسرایی میشود که بعدها عطار در مثنویهایش و همچنین مولانا آنها را بست
میدهند. حکایتهای سنایی بسیار کوتاه است و بیشتر از ۱۰ تا ۱۵ بیت در حکایتهای بلند نمیشود گویی
حوصله زیادی برای شاخ و برگ دادن به داستان ندارد و خودش آنها را تمثیل مینامد
ستایش رسولالله یکی از زیباترین بخشهای کتاب است
سنایی در رزق، تضرع، ذکر، شکر، قهر و لطف در علم حکایتهایی را دارد. همچنین فصلی در
محبت، تجرید، توکل و ایثار دارد و بعد فصلی را در باب نماز دارد. کتاب تمهیدیهای
در باب خداوند است شناخت، مراتب شناخت خدا، عجز آدمی از شناخت حقیقی ذات الهی. بعد
اصطلاحات عرفانی را میآورد، سپس تعلیم سالک، توکل، تسلیم و بعد از نماز سخن به
میان میآورد. پس از آن سنایی وارد خود قرآن میشود و در فصلی به نام کلام سخنانی
از قرآن میآورد. پس از آن وارد سپاس و ستایش رسولالله میشود که یکی از زیباترین
و بلندترین بخشهای کتاب است. پس از آن فصلی را در معراج میآورد که نخستین بار
سنایی آن را ابداع میکند. که این چنین داستان معراج به نثر کشیده میشود. سنایی
از تمام بخشهای معراج پیامبر استفاده کرده که از زیباترین بخش فصل است که دل یا
گشودن سینه پیامبر است.
از بخشهای خواندنی مهم دیگر داستان معراج پیامبر است. بخش بعد از
ستایش پیامبر، بیشک ستایش چهار صحابه مهمترین بخش کتاب است که در تمام تمهیدیهای
ادبیات فارسی سنت چنین بوده است. بعد از ستایش رسولالله ستایش امیرالمومنین است،
سپس ستایش ابوبکر صدیق و بعد از آن ستایش عمر بن خطاب و عثمان است که بیشک تعداد
ابیاتی که در ستایش امیرالمومنین میآورد بالغ بر ۳۰۰ تا ۴۰۰ بیت است. سنایی در ادامه در ستایش امام
حسن و امام حسین بابهایی را میآورد که هر چند طولانی نیست اما نفس اینکه سنایی
به خاندان حضرت علی(ع) اعتنا میکند، بسیار است. و بعد به ستایش ابوحنیفه و ستایش
امام شافعی می پردازد و دو فصل دیگر میآورد. بعد از آن راجع به چرایی آوردن این
دو نفر سخن میگوید. همچنین فصلهایی نیز در ستایش علم، عالم و طلب علم دارد و
همچنین فصلی در ستایش عقل میآورد.