تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
ژول ورن نویسنده نامدار فرانسوی که زمانی قبله آمال دوست داران ادبیات تخیلی بود در رمان معروف خود، دور دنیا در هشتاد روز، روایتی تخیلی و البته آمیخته به طنز دارد از سفری هشتاد روزه به دور دنیا. من اما در عالم واقع فرصتی یافتم تا در هشت روز، بخشی از بالکان را ببینم و آنچه در پی میآید، سفرنامهای است از این سیر هشت روزه به سه کشور بوسنی و هرزگوین، بلغارستان و صربستان.
نشست دوم پس از صرف ناهار که به میزبانی رایزنی فرهنگی در سالن تشریفات دانشکده فلسفه دانشگاه سارایوو ترتیب داده شده بود و جناب سفیر نیز در آن حضور داشت، با مدیریت دکتر هادی و با قرائت زیبا و پراحساس غزلی از حافظ آغاز میشود. معلوم است که این غزلخوانی به ویژه برای نامیر، سرشار از خاطره است و احتمالاً او را به سالیان دور و دوران تلمّذش نزد دکتر هادی در تهران میبرد. این را در چهره روشن نامیر که چند صندلی آن سوتر از من نشسته بود و با احساسی خاص نیوشای ترنّم دلانگیز ابیات آسمانی خواجه شیراز بود به عینه میشد دید.
دکتر کریستینا چورناکه، همان که مسافت شهرش در رومانی تا سارایوو را بیست و چهارساعته پیموده بود و چنان عادی این سفر دور و دراز زمینیاش را توصیف میکرد که همه را به شگفتی وا میداشت، اولین سخنران این نشست است که با موضوع «وضعیت ایران شناسی و آموزش زبان فارسی در رومانی» با تأنّی خاص خود و زبان فارسیای روان، متنی را که از پیش نوشته است میخواند. او دو دلیل علاقه رومانیاییها به فرهنگ ایرانی را یکی ارزش معنوی فرهنگ ایرانی که برای همه ملتها احترام برانگیز است و دیگری حس کنجکاوی مردم رومانی به فرهنگهای دیگر برمی شمارد. اشارهای مختصر به ترجمه آثار کلاسیک فارسی به زبان رومانیایی دارد که عمدتاً از زبانهای فرانسه، انگلیسی و بعضا به صورت مستقیم از زبان فارسی به رومانیایی برگردانده شدهاند و در ادامه به تاریخچه شکلگیری گروه زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه بخارست میپردازد. اینجاست که حس عمیق احترام وی به استادش پروفسور ویورل باجاگو که بنیانگذار کرسی زبان فارسی در این دانشگاه است به روشنی رخ مینمایاند. استادی که تا سال ۲۰۰۳، چونان شمعی گرمابخش محفل دوستداران زبان و ادبیات فارسی در رومانی بوده است و از این سال، میراث خود را به همین خانم کریستینا که خوب مشخص است شاگرد قابل و لایقی بوده و تسلط وی بر زبان فارسی به خوبی نشان دهنده این مهم است، وا میگذارد.
کریستینا خود بعدا با تواضع خاص خود میگفت دانش و آگاهیاش به زبان و ادبیات فارسی را وامدار استادش باجاگوست که با شور و شوقی وصف ناشدنی و تسلطی شگفت، درسش را چنان با زمزمه محبت و مهر میآمیخته است که دانشجوی کوشایی چون او که سهل است طفلهای گریزپای کلاس درس خود را نیز به بوستان خرم زبان و ادب فارسی فرامی خوانده است.
تدریس زبان فارسی در رومانی از سال ۱۹۶۹ آغاز شده و به تأسیس بخش زبان فارسی در سال ۱۹۷۴ به عنوان یکی از بخشهای هفتگانه در دپارتمان زبانهای شرقی دانشگاه بخارست منجر شده است. زبان و ادبیات فارسی در این بخش فقط در مقطع کارشناسی تدریس میشود و به صورت سنتی از دیر باز پذیرش در آن، هر دوسال یک بار است.
کریستینا از حضور اساتید اعزامی وزارت علوم در بخش زبان فارسی دپارتمان زبانهای شرقی دانشگاه بخارست که پس از بازنشستگی پروفسور بوجاکو در سال ۲۰۰۳ به صورت مستمر بوده است، به نیکی یاد میکند و حضور مؤثر آنان را یکی از عوامل اصلی سطح بالای علمی فارغ التحصیلان این بخش میداند.
دکتر سعید صفری، مدرس زبان فارسی در دانشگاههای بلگراد، که یک تنه بار ترویج نوعی دیگر از آموزش زبان فارسی به خارجی زبانها را بر دوش میکشد و شعاع وجود پربرکتش مرزهای صربستان را در نوردیده و در قالب مجله فانوس، که چون چراغی روشنا بخش محفل دوستداران زبان، فرهنگ و ادب فارسی است، شهدِ شکرین زبان فارسی را در کام فارسی آموزان اقصی نقط عالم میریزد، سخنران بعدی این نشست است که مطلب خود را با موضوع «مطالعات ایران شناسی و آموزش زبان فارسی در صربستان: پیشینه و چشم انداز» به شیوهای ساخت یافته و در قالب پاورپوینت ارائه میدهد. ارائهای که از نظر شیوه میتوان آن را برترین و جامعترین گزارش کنفرانس قلمداد کرد که شنونده را به خوبی در زمانی کوتاه در جریان موضوع بحث و سخنرانی خود قرار میدهد.
نکتهای از سخنرانی صفری برایم تأمل برانگیز بود و آن این که تقریبا هیچ کار علمی ـ پژوهشی در باره ایران شناسی در صربستان پس از فروپاشی یوگسلاوی انجام نشده است. این در حالی است که به تازگی نودمین سال تأسیس کرسی شرق شناسی در بلگراد گرامی داشته شده بود.
عذرا عبابیچ نوائی از کرواسی سخنران بعدی نشست است که با این که در آغاز عذر ترک شناس بودن خود و عدم تسلط بر حوزه ایرانشناسی را میآورد ولی در ارائه خود هم به زبان فارسی روان سخن میگوید و هم اطلاعات خوب و مستندی از وضعیت زبان فارسی و مطالعات ایراانشناسی در کروواسی دارد.
وی به ما میگوید که ایران شناسی در کرواسی هیچگاه به عنوان رشته یا موضوع مستقل نبوده است و بخش زبان فارسی در دانشگاههای این کشور وجود نداشته و ندارد ولی با این حال از سده ۱۸ میلادی پژوهشهای مرتبط با موضوعات ایرانشناسی در بخشهای هندشناسی و ترکشناسی انجام میشده است که در نوع خود واجد اهمیت است.
او که بعدا میفهمم همسر ابتهاج نوائی است اشاراتی به تلاشهای همسرش در معرفی فرهنگ ایران و ادبیات فارسی در زاگرب میکند و از جمله ترجمههایش از آثار شاعران معاصر ایرانی را به مثابه گامهای اندکی که در این حوزه در کروواسی برداشته شده است برمی شمارد.
در فرصت پرسش و پاسخ این پَنِل، با محوریت ادبیات معاصر از هر سه سخنران سوالاتم را طرح میکنم و به فراخور پاسخهایی میشنوم و بیش از همیشه به درک و شناخت درست زنده یاد محسن سلیمانی از اقتضای محیط بالکان پی میبرم آنگاه که میبینم حاصل تلاش او که به ویژه در شماره ویژه مجله نور که به ادبیات داستانی معاصر ایران اختصاص یافته است و با توجه به قرابت زبانهای سه کشور صربستان، بوسنی و کروواسی قابلیت استفاده در هر سه این کشورها را دارد، چه گام ارزشمندی در معرفی ادبیات امروز کشورمان در بالکان بوده است.
نشست آخر با مدیریت دکتر سید کاظم موسوی استاد اعزامی وزارت علوم به بوسنی و هرزگوین است که با سخنرانی مُنیر درگیج استادیار دانشگاه سارایوو با عنوان «کتابت فارسی در بوسنی دوره عثمانی» آغاز میشود.
منیر که فارسی بسیار روانی دارد عالمانه سخن می راند و مروری دارد بر سه جنبه کتابت فارسی در بوسنی دوره عثمانی که به باور وی از این قرارند: متون کلاسیک فارسی، فرهنگ نامهها و کتابهای درسی فارسی و آثار شاعران پارسی گوی بوسنیائی. چند نکته در سخنان وی برایم جدید و جالب بود. یکی این که پندنامه منسوب به عطار تنها متن کلاسیکی است که اهمیتش در بوسنی بیش از ایران بوده است و دیگر این که احمد سودی بوسنوی، بر چهار شاهکار بزرگ ادب فارسی یعنی مثنوی، گلستان، بوستان و دیوان حافظ، شرح نوشته است که این آخری او را بلند آوزاه کرده و به او شان و مقامی داده است که در نشست پیشین دکتر هادی به تفصیل از آن سخن گفت.
جنیتا خاوریچ دیگر استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه سارایوو سخنرانی خود را با موضوع «کرسی زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه سارایوو» ارائه میدهد و مروری دارد بر پژوهشها و تحقیقاتی که در این گروه در این حوزه انجام گرفته است.
جنیتا بر خلاف منیر که لهجه فارسی بسیار روان و خوبی دارد، با وجود تحصیل در ایران، فارسیاش را با لهجهای غلیظ ادا میکند که برایم قدری عجیب به نظر میرسد. این نکته را با صفری هم که کنارم نشسته است در میان میگذارم که او نیز باتصدیق این امر، دلائل فنی خاص خودش را بر این امر اقامه میکند که راستش خیلی پذیرفتنی به نظرم نمیرسد و یا درستتر بگویم متوجه نمیشوم!
منیر درکیچ و جنیتا خاوریچ را پیش از این در سفری که به تهران داشتند در موسسه فرهنگی شهر کتاب و جلسهای که علی اصغر محمدخانی ترتیب داده بود دیده بودم. جلسهای صمیمی که به ضیافت شام محمدخانی ختم شد و کلی طرح و برنامه و قول و قرار برای درافکندن طرحی نو به منظور معرفی بهتر ادبیات داستانی و نیز شعر معاصر ایران گذاشته شد. در آن سفر به قدری از تسلط و علاقه این دو به زبان و ادب فارسی و عزمشان برای نقش آفرینی بیشتر در حوزه ادبیات معاصر ایران در بوسنی به وجد آمده بودم که مطلبی نیز با عنوان «این قند پارسی که به بالکانه میرود» نوشتم که در سایت شهر کتاب منتشر شد. بگذریم از این که آن وجد، با نوع واکنش و پاسخ این دو، هم به نامه نگاریهای من و هم نیز به ایمیلهای محمدخانی، به نومیدی از کار مشترک با بوسنیائی ها مبدل شد. مساله ای که در اولین برخورد هم به منیر و هم به جنیتا متذکر میشوم و جالب این که هر دوِ این بزرگواران از دریافت هرگونه ایمیلی از من و محمدخانی اظهار بی اطلاعی کامل میکنند.
دکتر نامیر کاراخلیلویچ آخرین سخنران پنل پایانی اولین کنفرانس بینالمللی ایران شناسی در بالکان با موضوع «ایران شناسی بوسنی و هرزگوین در دوران معاصر و چشم انداز آینده آن» است که در سخنرانی خود با فارسیای بسیار روان و لهجهای خوب، به اجمال معرفیای دارد از ایران شناسان بوسنیایی و جالب از همه تر این که حق همکاران خود در گروه را خوب ادا میکند و فضایل آنان را به تفصیل بر میشمارد.
در این سخنرانی است که متوجه میشوم ایران شناسان بوسنیایی با تألیف بیش از ۳۰ کتاب و ترجمه ۴۰ کتاب در حوزههای مختلف ایرانشناسی، کارنامهای قابل قبول از خود بر جای نهادهاند.
نامیر چشماندازی امیدبخش از آینده ایرانشناسی در بوسنی نیز ترسیم میکند که در محورهای تربیت نسلی جدید و با استعداد، تداوم پژوهشهای پیشین و تلاش بر تعمیق و گسترش آنها، ایجاد شبکه همکاری با ایرانشناسان اروپا و ادامه همکاریهای موجود با مراکز پژوهشی ایران دسته بندی میشود.
خبر خوش راه اندازی نخستین شعبه انجمن ترویج زبان و ادب فارسی در سارایوو و زیر نظر کرسی زبان فارسی دانشگاه سارایوو در آینده نزدیک، هم حسن ختام سخنرانی خوب نامیر کاراخلیلویچ است.
در پایان نشست فرصتی مییابم تا در سخنانی کوتاه به تعبیر دکتر موسوی جمع بندی کنفرانس را در جمع دوستان طرح کنم.
در سخنانم تلاش و همت رایزنی فرهنگی کشورمان در بوسنی که با همراهی کرسی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه سارایوو به نتیجه رسید و به برگزاری اولین همایش بین المللی ایران شناسی در بالکان منجر شد را قابل ستایش تقدیر دانسته و افزودم: ایرانشناسی اگر برای دیگر کشورها و مردمان، «دیگر شناسی» است برای مردمان بالکان، همانند مردمان آسیای مرکزی، قفقاز و شبه قاره، «جنبه و وجهی از خودشناسی» است چرا که پارههایی از تاریخ، ادبیات، تمدن و فرهنگ کشورهای این منطقه چنان با فرهنگ، هنر، ادبیات و تمدن ایران گره خورده و هم سرنوشت گردیده است که پژوهش در موضوعات و مقولات مختلف ایران شناسی در واقع پژوهش پیرامون پارهای از هویت این مردم است.
در فرازی دیگر بر تعمیق و گسترش همکاریهای منطقهای در موضوعات مختلف ایران شناسی به عنوان یکی از نتایج این کنفرانس تاکید میکنم و پیشنهاد استمرار و ادامه آن را به تناوب در کشورهای منطقه میدهم. به تجربه خوبی که در روسیه با تأسیس انجمن ایران شناسان اوراسیا صورت پذیرفته است اشاره کرده و پیشنهاد تأسیس انجمن ایرانشناسان بالکان را میدهم و سخنان خود را با این ابیات که حالتی نوستالژیک برایم داشته و به تازگی دانستهام شاعرش کیست پایان میدهم که:
مکتوب جانفزای تو آمد به سوی من
چون خوانده گشت بر دل سوزان نهادمش
از ترس آن که دل من بسوزدش
فی الحال بر دو دیده گریان نهادمش
از خوف آن که آب دو چشمم بشویدش
از دیده بر گرفتم و بر جان نهادمش.
آری شاعر این اشعار دل انگیز محمد نرگسی شاعر محبوب بوسنیایی سده شانزدهم میلادی است.
و عصر روز پنجشنبه، با نشستهای پی در پی و ماراتون گونه که البته در بردارنده آگاهیهای جدید و جالبی از حوزههای مختلف ایران شناسی در منطقه بالکان بود، اولین کنفرانس بین المللی ایران شناسی در بالکان پایان میپذیرد. عکس یادگاری جمع شرکت کننده در این رویداد، یادگاری است که قطعاً در گنبد دوار مطالعات ایران شناسی در این دیار میماند.
و البته نباید از کاستیهایی که در برگزاری این کنفرانس وجود داشت چشم پوشید. با همه تلاش و اهتمام ارجمندی که در تحقق این مهم ـ که از آمال و آرزوهای رایزنان پیشین فرهنگی کشورمان در بوسنی و هرزگوین بوده است ـ صورت گرفته است، باید پذیرفت که حاصل، بخش اندکی از واقعیات ایران شناسی در بالکان را نمایندگی میکرد. این امر هم در موضوعات و هم در مدعوین آشکارا به چشم میخورد. تمرکز مباحث بر ادبیات کلاسیک، مغفول ماندن وجوهی مهم از ایران شناسی از قبیل هنر، معماری، آداب و سنن، تاریخ و دیگر موضوعاتی که ذیل ایران شناسی تعریف میشوند از یک سو و غیبت نمایندگانی از آلبانی، و به ویژه بلغارستان که دیرینترین سابقه کرسی ایران شناسی در منطقه بالکان را دارد در جمع مدعوین، امری است که باید در نشستهای آتی این کنفرانس که آنگونه که عامری میگفت دانشکده مصمم بر برگزاری آن است جبران شود.
برخی نواقص همچون ترجمه همزمان که در برنامه افتتاحیه آشکارا به چشم آمد و البته در نشستهای تخصصی با اندیشیدن تمهیداتی برای ترجمه همزمان سخنرانیها که به فارسی بود به زبان بوسنیایی، کارامدی خود را نشان داد از جمله دیگر مواردی است که میتواند ذیل مسائل تکنیکی کار برشمرده شود.
و سوالی که برای من و صفری پیش آمده بود این که آیا همایشی که عنوان بین المللی را یدک میکشد و به حضور مهمانانی از دیگر کشورهای منطقه مزین است، نباید تمهیدی برای صدور گواهینامه یا همان Certificate بیندیشد. شاید کمترین قدرشناسی از کسی چون کریستینا چورناکه که با آن دشواری مسیر شهر خود تا سارایوو را به عشق فرهنگ ایران و زبان و ادبیات فارسی پیموده بود، صدور گواهی شرکت وی در کنفرانسی بین المللی میبود که به هرحال در رزومه دانشگاهی وی بی تأثیر نخواهد بود. به نظرم این نقیصه حتی هم اکنون نیز قابل جبران است.
جمع با قولِ گردآمدن در هتل محل اقامتمان برای شرکت در ضیافت شام از هم پراکنده میشوند تا در ساعتی دیگر، باز محفلی فراهم گردد و فرصتی تا خارج از مباحث رسمی سخنرانیها، گفت و شنیدها شکل گیرد، ارتباطات برقرار شود، ایمیلها و آدرسها رد و بدل شود و زمینههای تدام همکاری و ارتباط فراهم گردد.
رستوران مراکشی در باشچارچیای سارایوو، شامگاه پنجشنبه میزبان جمعی بود که شاید در تاریخ این رستوران تکرار ناپذیر باشد. از پروفسور فراگنر، پیرِ مهربان ایرانشناسی اروپا تا بانو کریستینا بانوی محجوب رومانیایی، از حلقه ثلاثه دانشگاه سارایوو تا همسرِ کرووات دندانپزشکی ایرانی که رایت زبان و ادب فارسی در کروواسی را یک تنه بر دوش گرفته و در غیاب نهادهای فرهنگی ایرانی، معرّف شعر امروز ایران به جامعه میزبانش هست، همه و همه جمعند و از هر دری سخنی به میان میآید که به یادماندنیترین آنها شیوه پذیرایی رستوران مراکشی و سایز فراتر از معمول غذاهای آن است که وقتی با ویژگیهای کریستینا که بعدا میفهمم گیاهخوار هم هست ترکیب میشود، فضایی خاص و شاید وصف ناپذیر را رقم می زند. فضایی که قطعا در یاد و ذهن شرکتکنندگان در همایش تا سالهای سال خواهد ماند.
پس از شام و تفّرجی در کوچههای باشچارجیا، چمع پراکنده میشوند و به پیشنهاد عامری، همراه با صفری و صالحی، عازم مرکز فرهنگیمان در فرهادیه میشویم که به تازگی به همت رایزنی فرهنگی بازسازی شده و به زودی رسماً افتاح میشود.
دیرگاه شب است و بیشتر مغازهها تعطیلاند ولی اتمسفر خیابان فرهادیه، حتی در این ساعات پایانی شب نیز، معرّفِ گوشهای از فضای روزانه آن است که بی تردید توریستیترین خیابان شهر است.
مرکز فرهنگی تازه بازسازی شده ما در بهترین نقطه خیابان و روبهروی بنای یادبود قهرمانان جنگ جهانی دوم واقع است که ناگفته پیداست یکی از مقصدهای هر گردشگری به این شهر نیز هست.
در بازسازی و تجهیز این مرکز، که به گفته عامری تنها فاز اول آن اجرایی شده است، نشانههای ذوق و سلیقه و اعتنای جدی در به کارگیری عناصر سنتی و مدرن ایرانی و اسلامی آشکارا به چشم میخورد و چیدمان، ترکیب عناصر و طراحی خاص آن مطمئنا هر عابری که از این خیابان بگذرد را به خود جذب میکند. گواهی بارِز آن مراجعه دو گردشگر فرانسوی در حین بازدید ما از این مرکز در نیمه شب پنجشنبه بود که با خواهش مؤدبانه و صمیمانه آنها و علی رغم این که از تعطیلی مرکز در این ساعت شب آگاه بودند صورت گرفت و نشان از جذابیت ایجاد شده در این بنا برای بازدیدکنندگان از خیابان یا بهتر بگویم پیاده راه فرهادیه است. کاشف به عمل میآید که یکی از این دو گردشگر، به نوعی خود ایرانشناسی فرانسوی است که آشنایی خوبی با فرهنگ ایرانی دارد و حتی قدری زبان فارسی هم میداند. وقتی عامری از برگزاری اولین کنفرانس بین المللی ایران شناسی در بالکان به او میگوید افسوس میخورد که کاش از این برنامه خبر میداشت و امکان حضور و بهره بردن از مباحث و مطالب طرح شده در آن را مییافت.
بازدیدمان از فرهادیه قدری به طول میانجامد. تائید و تمجید صفریاز طراحی صورت گرفته در بازسازی فرهادیه، که علاوه بر همه محاسن دیگرش از ذوق هنری بالائی نیز برخوردار است - که چشمه هائی از آن را به ویژه در عکاسیهای هنرمندانهاش در طی این سفر شاهد بودم - گواهی دیگر است از کار خوبی که به همت رایزنی فرهنگی کشورمان در بوسنی و هرزگوین انجام شده است. کاری که البته به طول انجامیدن زمان انجام آن قدری پرسش برانگیز شده بود. ناخودآگاه به یاد این دو بیت شیخ بهائی می افتم که:
زد به تیرم بعد چندین انتظار
گرچه دیر آمد خوش آمد تیر یار
شد دلم آسوده چون تیرم زدی
ای سرت گردم چرا دیرم زدی؟
که البته عامری نه به تیرمان زده که تیر ذوق و سلیقهای ناب را در کمان نهاده و در دل شهر سارایو بر هدف زده است. دیر آمده است اما باید انصاف ورزید و اقرار کرد که خوش آمده است. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
به هتل باز میگردیم و تا فردا که برنامه سفر به موستار به همراه گروه شرکتکنندگان در همایش پیش بینی شده است و از حالا مطمئنیم سفری خاطره انگیز و پربار خواهد بود، از دوستان جدا میشویم.
نمیخواهم بگویم خستهام. در این یک و نیم روزی که در سارایوو هستم برنامه فشرده و سنگینی را پشت سر گذاردهام. سعی کردهام از هر فرصتی برای درک بیشتر و بهتر این شهر و مردمانش بهره جویم. شاید حجم دادهایی که برگرفتهام و انرژیای که یحتمل صرف پردازش آن شده و میشود، احساسی را در من پدید آورده است که برخی به خستگی تعبیرش کنند ولی من این تعبیر را روا نمیدارم. هر چه هست خواب دلچسب و آرامی را تا صبح فردا به امید روزی پربار چون امروز پیشارویم گسترانده است ...