تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : یکشنبه 24 تیر 1397 کد مطلب:13061
گروه: تازه‌های کتاب

نسل دیروز یا نسل امروز

آن مادران، این دختران

 

نسل دیروز یا نسل امروز

گلناز عصّاری

ثریا معلمی تنها و بیوه، وقتی تازه عروسی بیش نبوده نودامادش را از دست می‌دهد، زمان مرگ اکبر، آنا را سه ماهه باردار بوده، نه آنقدر شیفته و عاشق اکبر بوده که به فکر نگه داشتن فرزند مشترکشان باشد و نه آنقدر تهی از احساس مادرانه که بتواند او را از حیات ساقط کند، ازاین‌رو تصمیمی می‌گیرد که طبیعت هر زنی اختیار می‌کند.

به دنبال پایان تحصیلاتش در مقطع لیسانسِ فلسفه برای همیشه از گوران (کرمان) رومی‌گرداند و در تهران می‌ماند، به تنهایی و بی‌پناه و با حقوق اندک معلمی تنها دخترش را بزرگ می‌کند.

دردِ ثریا، اندوه یک شخص نیست، دریغ و افسوس خزیده از یک نسل است، نسل ثریا، نسل زنان ایران در پاره‌های متفاوت از تاریخ و به صورت‌های مختلف، نسل زنان بیوه‌ای است که علاوه بر تنهایی و مشکلات فراوان اقتصادی، زیر لایه‌های ضخیم این فرهنگ تُنُک و کم مایه دفن شده‌اند، اشاره به کج فهمی از فرهنگِ درست و قوی که در پی آن تباه شدن روح و جسم بسیاری از انسان‌هاست، طرح اصلی داستان است، راوی تشویش حاصل از این بی‌فرهنگی‌ها را در ذهن آشفته ثریا در برخورد با عاشق دوران نوجوانیش که حالا زن رو به موتش در بیمارستان بستری است این‌طور بیان می‌کند: «ثریا از کاووس خجالت نمی‌کشد، از قوم و خویش‌های زنش و پسرهایش می‌ترسد. همه‌ی این سی و اندی سال ترسیده، از بس حرکات عجیب و غریب دیده و حرف‌های بودار شنیده. اصغر که زن گرفت، زن اصغر به بهانه‌های مختلف رابطه‌اش را با ثریا قطع می‌کرد. همیشه بهانه‌ای برای دعوا و مرافعه پیدا می‌شد.» (ص ۵۲)

در حالی که رمان سلیمانی قصه خاصی را پی نگرفته، سعی کرده به ضدداستان نزدیک شود و با توصیف شرایط یک خانواده، روابطشان و تقابلشان با جامعه روایت را با دغدغه‌های اجتماعی ریز و درشت پیش براند. ناکامی و نامرادی که دست‌آورد وضعیتِ ضعیف معیشت و گره‌های کور فرهنگی است از زنانِ قصه موجوداتی شکسته و فروپاشیده ساخته که به نوعی زندگیِ پوسیده خو گرفته‌اند.

پی‌رنگ داستان با وجود سیالیت ذهن شخصیت اول، یعنی ثریا، با بیان دانای کل به خوبی حفظ شده و می‌توان گفت کمتر جایی لغزیده است؛ اما زبان نویسنده آنقدر قدرتمند نیست که بتواند خواننده را مجذوب کتاب کند. تقابل نسل‌ها موضوعی است که ردپایش در تمام داستان به چشم می‌خورد و نسل فداکار و عاقبت‌اندیش دیروز با نسل یک‌لاقبا و بی‌تفاوت امروز مقایسه شده و به جدال‌هایی که ره‌آورد همین اختلاف نسل‌هاست پرداخته است و با فلش بک‌های متعدد به بازگو کردن پیش‌آمدهای زندگی شخصیت‌ها پرداخته است.

زندگی در انزوا و ناکامی و بی‌خبری و سرکوب امیال، از زندگی انسان‌ها توده‌ای متعفن و پوسیده می‌سازد: «سیب‌زمینی که می‌گرفت دلش نمی‌آمد از آن استفاده کند، فکر می‌کرد همین حالاست که تمام شود، اگر گاه و بی‌گاه میوه می‌گرفت، تا میوه‌ها نمی‌پوسیدند از آنها استفاده نمی‌کرد، برنج و روغن که تمام می‌شد، پاهایش سست می‌شد و اضطراب بیخ حلقش را می‌چسبید.» (ص۳۲)

نویسنده در شخصیت‌پردازی خوب عمل کرده، شخصیت‌ها واقعی و عینی است و آنها را می‌توان به راحتی در همین جامعه جُست، فضاهای داستان محدود و احاطه شده در مکان خاصی نیست، زمان بین گذشته و حال و گاهی خیال‌بافی برای آینده در جریان است.

رسالت اصلی داستان تفاوت نسل‌ها و ناهمسانی ارزش‌هاست که زندگی را دچار بحران می‌کند. مدرنیته سرعت تغییر ارزش‌ها را چندین برابر کرده. ثریا معلم ساده زیست سنتی است که اقلیم تولد و ذاتش هم به ملاحظات و صرفه‌جویی‌هایش دامن زده است. «گاهی که خیلی فیلسوف می‌شود می‌گوید اصلاً خودش هم انسان مرزی است. سال‌هاست روی مرز شهر و روستا یا سنت و تجدد، روشنفکر و عامی، حتی زن و مرد ایستاده. اغلب درباره‌ی خودش و حس و حالش با آنا حرف میزند، دلش می‌خواهد به این وسیله به دخترش نزدیک شود و خرده اطلاعاتی هم به او بدهد. آنا هم این را می‌داند و بدش نمی‌آید حرف‌هایی را که می‌تواند و باید در کتاب‌ها بخواند از او بشنود و در موقع لزوم اینجا و آنجا خرجشان کند. او هم به نوعی انسان مرزی است. نمی‌داند به کدام اردوگاه تعلق دارد. ثریا می‌گوید تو آنارشیستی، کل نسل شما آنارشیست‌اند. بی‌حیا، دریده، گستاخ، مرزشکن و بی‌ایمان. سیر نمی‌شود از بحث نسل من و نسل تو.» (ص۱۱۲)

ثریا دختر کم‌رو و ساده دیروز در برابر دختر خیره‌سر و لجوج امروز، احساس غربت ثریا در یک زندگی دونفره، نتیجه‌ی همین تفاوت نسلی است که بی‌محابا و بدون مقدمه به میان خانواده‌های سنتی ایرانی وارد شده است، درحالی‌که عملاً هم راهکاری برای مقابله یا کنار آمدن با آن وجود ندارد، روابطی بر پایه‌ی بی‌اعتمادی که شکاف ارزشی و هنجاری را از پی آورده است و آن هم به دلیل عدم‌کارایی جامعه‌ی بزرگسال و سنتی در برخورد با مدرنیته است. تحولات پرشتاب عصر حاضر، زندگی هر دو نسل را با بحران روبرو کرده است، ثریا زنی است که نه تنها در شکاف عمیقی در رابطه با دخترش قرار گرفته؛ بلکه از حرف‌های روزمره خیلی از آدم‌های اطرافش هم درست سردرنمی‌آورد: «خودش در این زمینه حرفی برای گفتن نداشت و ندارد. همه‌ی همکارانش می‌دانند تجربه‌ی زناشویی کوتاهی داشته، برای همین پاپیچش نمی‌شوند، بشوند هم او حرفی برای گفتن ندارد. با اکبر بود و حامله شد، چون زنش بود، چون می‌خواست سر و سامانی بگیرد و شوهری داشته باشد. وقتی اولین بار از یکی از همکارانش شنید زن در عمل زناشویی باید برای حق و حقوقش بجنگد، خشکش زد. و بعدها وقتی آنا گفت نمی‌خواهد با مهرداد زندگی کند، چون از این زندگی لذت نمی‌برد، چون نمی‌خواهد برده‌ی جنسی باشد، نزدیک بود غش کند. همکارهایش، مخصوصاً جوان‌ترها، در سال‌های اخیر مدام از حق زن و خشونت جنسی حرف می‌زنند و او به سال‌های دور، به اکبر فکر می‌کند که آدم عجولی بود و سر و ته هر کاری را به سرعت هم می‌آورد. آن سال‌های دور ثریا این احساس مغموم بودن را که حالا خیلی راحت زن‌ها درباره‌اش حرف می‌زدند در رابطه‌اش با اکبر داشت، اما بیشتر از آنکه اکبر را در این میانه مقصر بداند خودش را دست و پاچلفتی و خام می‌دانست.» (ص۱۰۰)

در «آن مادران این دختران» می‌توان نمادهای بسیاری هم یافت، داستان با روایتی از زلزله در گورانِ دیروز آغاز می‌شود و با شکافتن خیابان در همین تهران امروز پی گرفته می‌شود، زلزله و شکاف خیابان می‌تواند نمود بیرونی از انسان محصور شده و مسخ شده در مدرنیته باشد که این فرآیند نه تنها دردهای بشر را تسکین نداده بلکه انسان را متحمل رنج‌هایی مهلک‌تر کرده است. روزگاری ثریا از شهری زلزله‌خیز که از روزگار و مردمش بسیار جفا دیده، به تهران مهاجرت کرده بود و باز در تهران با لرزش‌های پیاپی پایه‌های زندگی و روابط رو به افول با دخترش روبرو شد.

«بلقیس سلیمانی» را می‌توان همواره با پیش چشم داشتن دغدغه‌های اجتماعی و مسائل زنان از بقیه نویسندگانِ فعال این روزها بازشناخت و ازاین‌رو او را متمایز دانست. «آن مادران این دختران» تازه‌ترین اثر اوست که از سوی «انتشارات ققنوس» در سال ۱۳۹۷ با تیراژ ۱۶۵۰ نسخه و قیمت ۱۸۰۰۰ تومان وارد بازار نشر شده است.

 

 

http://www.bookcity.org/detail/13061