تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
سیوششمین نشست از مجموعه درسگفتارهایی دربارهی سنایی با عنوان «ای در دل مشتاقان» با سخنرانی دکتر سید جعفر حمیدی به بررسی جایگاه شعر سنایی در ادبیات عرفانی اختصاص داشت که در روز چهارشنبه هفتم شهریور در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
سیدجعفر حمیدی با اشاره به اینکه زندگی سنایی و آرا و اندیشههای عرفانی او از زمره مسائلی است که در قلمرو ادبیات فارسی بسیار جای بحث و بررسی دارد، گفت: نشستها و درسگفتارهای شهر کتاب زمینه خوبی برای آشنایی و شناخت ما از بزرگان گذشته خود است. ما گذشتگان بزرگی داشتهایم؛ شاعران، دانشمندان، پزشکان و هنرمندان سرآمدی که امروز همانند آنها را نداریم. متاسفانه اکنون بسیاری از دانشمندان بزرگی که در طول تاریخ داشتیم دیگر نداریم یا اگر داریم یا خودشان نمیخواهند پیدا باشند یا جامعه نمیگذارد شناخته شوند. به هر صورت پیوند و ارتباط ما با گذشتگانمان ارتباط خوبی نیست.
دانشجویانی داریم که حافظ را نمیشناسند و درباره سعدی نمیتوانند سخن بگویند. متاسفانه مردم ما خیام را نمیشناسند و گمان میکنند که خیام همواره دائمالخم بوده است، در صورتی که او ریاضیات دو مجهولی را ایجاد کرده و بهترین کتابهای ریاضی را نوشته است. خیام جزو معدود دانشمندان دنیا است که نامش در کره ماه ثبت شده و در دانشگاههای بزرگ جهان متن و شعر او تدریس میشود، ولی در دانشگاه و مدرسه ما وجود ندارد. البته این مختص خیام نیست. ما مولوی را هم آنگونه که باید نشناختهایم و واقعا جای تاسف است که ما بزرگانمان را نمیشناسیم.
یکی از اصطلاحات عرفانی پرکاربرد اشتیاق است
اصطلاحات عرفانی نقش بسیاری در شعر و ادبیات عرفانی دارد. یکی از اصطلاحات عرفانی پرکاربرد اشتیاق است. اشتیاق میل قلب برای رسیدن به مطلوب غایب از نظر و حدفاصل بین فراق و وصال است. در واقع آن میلی که ما را وادار میکند که به وصال برسیم، همان شوق و اشتیاق است. اشتیاق از واژههایی است که از شاعران ما از آن در شعرهای خود، بسیار بهره بردهاند و ویژگی مشتاق هم این است که در راه وصول طلب خود از هیچ چیز نمیهراسد. در اینجا چند پرسش مطرح میکنم.
آیا انسان نمیتواند به وصال کتاب، علم و خداوند برسد؟ آن میلی که ما را وادار میکند به وصال برسیم همان شوق و اشتیاق است. شاعران گوناگونی درباره اشتیاق و مشتاقی بسیار سرودهاند و سنایی نیز اشعاری در این باره دارند. نعیمی استرآبادی، بنیانگذار خرقه حرفیه در آذربایجان بوده و درباره اشتیاق شعرهایی دارد. این مساله را به تیمور خبر دادند و تیمور دستور میدهد که او را دستگیر کنند و با دست خودش سر از تنش جدا کردند و میگفتند که چرا ادعای حروفیه کرده است. سنایی از شاعران بسیار ارزنده و برازنده ایران و بنیانگذار شعر عرفانی است. او برای اولین بار اصطلاحات و شعر عرفانی را به شعر فارسی وارد کرد.
سنایی در دربار پادشاهان مدیحهسرایی میکرد
سنایی در غزنین که پایتخت سلطنت سلطان محمود غزنوی بود، به دنیا آمد و در زمان دو پادشاه یعنی سلطان ابراهیم و سلطان مسعود سوم غزنوی زندگی کرد. شهر غزنه پایتخت سلطان محمود غزنوی بود، شهری پر از آثار هنری، برج و مناره و مسجد. جایگاههای بسیار زیبای هنری در غزنین وجود داشت و غزها، غوریها و مغولها آمدند و خراسان و نیشابور را ویران کردند. مغولها چه بلاهایی که بر سرزمین ما نیاوردند. غزنین شهری بود که با بسیاری از شهرهای بزرگ دنیا رقابت داشت. محمود غزنوی دوبار به هند لشکر کشید و اموال بسیاری را با خود به یغما آورد اما از این درآمدها چیزی صرف آبادانی این شهر نشد. البته هزاران شاعر در دربار سلطان محمود غزنوی زندگی و شاعری میکردند که شعرهای زیادی از آنها با تاریخ سرایش آن باقیمانده است.
سنایی در دربار این پادشاهان به مدیحهسرایی مشغول بود. امروزه ما کار شاعران مدیحهسرا که البته در آن دوران بسیار هم بودند کار ناشایستی میدانیم، اما ناگفته نماند که در لابهلای اشعار مداحی همین شاعران مدیحهسرا، رگههایی از اعتراض وجود داشته است. اما باید بدانیم که آنها حرف خودشان را در میان این اشعار مدیحه بیان و به نحوی نارضایتی خود از وضع موجود را اعلام میکردند. سنایی مدتها در دربار پادشاهانی چون سلطان ابراهیم و سلطان مسعود سوم به مدیحهسرایی پرداخت، اما زمانی که دچار یک تحول روحی شد، از دربار خارج شد و راه سفر در پیش گرفت.
سنایی انسان را از خاک به عرش میبرد
سنایی سالها در سفر بود و به سرخس، مرو، هرات، نیشابور، عراق و... سفر کرد. او دچار ناراحتی درونی بود و تحولی عظیم درون او ایجاد شده بود، به طوری که تا مدتها پابرهنه راه میرفت. سنایی تعدادی از آثار خود را در سفر نوشت. به سفر مکه رفت و در راه بازگشت از این سفر به نجف رفت و بیست سال در آنجا مجاور شد. بعد از آن به ایران و بعد به زادگاهش غزنین رفت و در آنجا به نوشتن کتابها، شعرهایش و موعظه پرداخت. سرانجام در زادگاه خود درگذشت و آرامگاه او در شهر غزنین است. بازماندههای این شهر در شمال غزنی امروز که در ۱۴۵ کیلومتری جنوب غربی کابل است، قرار دارد.
مرحوم مدرس رضوی به جمعآوری و تصحیح دیوان سنایی پرداخت. زندهیاد مدرس رضوی قصاید، غزلیات، رباعیات، قطعات و مثنویهای سنایی را در دیوان او جمعآوری و تصحیح کرده است. سنایی علاوه بر دیوان، کتابهای دیگری از جمله «حدیقه الحقیقه»، «کارنامه بلخ»، «تجربهالقلم»، «عشقنامه» و «سیرالعباد الیالمعاد» را در کارنامه خود دارد که سیرالعباد از بهترین کتابهای او است و بعدها شاعران دیگر از آن اقتباس کردهاند. البته پیش از سنایی، کتابی مانند «سیرالعباد» به نام «رسالهیالغفران» از شاعری دیگر وجود دارد یا در قرن ۱۳ میلادی شاعری در انگلستان کتابی به همین مضمون سروده است؛ منتها تفاوت بین «سیرالعباد» سنایی با سایر کتابهای مشابه این است که، سنایی انسان را از خاک به عرش و بالا و در نهایت به طرف خدا میبرد اما کتابهای دیگری که نوشته شده، معمولا شیطان یا انسان را از بالا به پایین میآورد. در مجموع سنایی به جز دیوان ۶ کتاب دارد که به آن ستهی سنایی میگویند.
درباره تحول روحی سنایی روایتها متفاوت است
سنایی از خانوادهای بسیار بزرگ و دودمان شریف بوده که در چند تا از اشعار خود از خانمان خود نام برده است. وی همچنین در مقدمه دیوان و در کتاب «حدیقه الحقیقه» از دوستان مخلص خود یاد کرده و نام آنها را آورده است. شعر شور آدمی است و در کشور ما نوع ادبی شعر بیش از هر چیز دیگری تولید شده است، در شعر، به تفکرات ملامتیه و قلندریه پرداخته میشود. «ملامتیه»، عارفانی بودند که خود را اذیت میکردند تا مورد بیتوجهی خلق قرار گیرند، که این از نظر خلق افتادن از نظر ظاهری بود و نه معنوی. آنها به هیچ وجه از اذیت و آزار مردم نمیرنجیدند و در اشعار شاعران هم زیاد منعکس شدهاند. گروه دیگر قلندریه بودند. قلندریه از کلمه قلندر گرفته شده و در اصل به معنای جا، مکان و محلی است که درویشان در آن جمع میشدند.
شاعرانی چون حافظ، مولانا، ناصرخسرو و سنایی تحول روحی داشتهاند و باعث تغییر رویه زندگی و شاعریشان شده است. البته ما دقیق نمیدانیم که تمام این حرفهایی که درباره این شاعران گفته شده، واقعا درست است یا علاقهمندان آنها این حکایات را ساختهاند؛ یعنی بعید نیست که بسیاری از این داستانهای دوستداری و دوستانهای که درباره مولانا، سنایی، ناصرخسرو و حافظ گفته شده، ساخته دوستداران و طرفداران آنها باشد. درباره تحول روحی سنایی روایتها متفاوت است ولی در نهایت همه این است که سنایی بعد از آن تحول از دربار خارج شده و به بیرون آمده است البته سنایی مدح سه پادشاه غزنوی یعنی سلطان ابراهیم، سلطان مسعود و سلطان بهرام و یک پادشاه سلجوقی، یعنی سلطان سنجر سلجوقی در بلخ را گفته است. تحول روحی که در سنایی ایجاد شد، باعث شد که تمام شعرهای مدحیه پادشاهان را با آب بشوید و دور بریزد و بعد از آن شروع به سرودن غزلها و قصاید قلندری کرد.
عشق در اشعار سنایی بسیار دیده میشود
عشق یکی از اصطلاحات مهم و پرتکرار عرفانی است. عشق فقط ما بین دو انسان نیست. هر کاری که ما انجام میدهیم با عشق است. میتوان گفت که عشق راه و وسیله رسیدن به هدف است، این عشق هم در اشعار سنایی بسیار دیده میشود. عشق زیباست و هر کاری که انجام میدهیم با عشق است. اگر عشق نباشد کارها پیش نمیرود. همچنین حق در نزد عرفا مهم بوده است زیرا حقیقت به خدا میرسد. امروز کار عرفای ما که در دریافت بودهاند در شرب مدام حق بوده و این مساله ثابت شده است و هر کاری به نام رسیدن به حق بوده است. شاعران ما میخواستند به حقیقت برسند و به این مرحله از حقیقت دست یافتند. در این مرحله است که پای انسان از زمین جدا میشود و خود را بین زمین و آسمان نگه میدارد. مانند پیامبر، عیسی، حافظ، مولانا و... اینجاست که مساله معراج برای ما ثابت میشود. سوالی اینجا مطرح میشود که آیا معراج جسمانی است یا روحانی؟ و به ما ثابت میشود که معراج جسمانی است. این مساله رسیدن به حق است. عشق بازیچه و حکایت نیست. در عاشقی شکایت نیست. عشق حقیقت دل و رسیدن به حق است. عشق واقعی پاک است و معرفت رسیدن به حق است. باید دل، پاک و صادق باشد و عرفا، دانشمندان و هنرمندان به دنبال این دلپاکی و معرفت بودهاند.