تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
دکتر احمد جلالی (سفیر ایران در یونسکو)،در ۱۳۸۵، بر اساس یک بیت ترجیع، ریتم و ملودی قدیمی و مشهور که دستههای سینه و عزاداری در سحرگاهان عاشورا دم میگیرند و پسخوانی و واگویی متقابل میکنند، ترکیببند بلندی سروده بود که به همراه دکلمه و مقدمه جامع ایشان در ذیل میآید:
دکلمه را اینجا بشنوید.
اشاره: وجوه هنری هر مراسم آئینی در میزان تأثیر، گستره و ماندگاری آن تعیین کننده است. آئینهای عاشورائی با صور مختلف هنری، بخصوص شعر و لحن و آهنگ، به طور چشمگیری آمیخته است. این آمیختگی به نوبه خود در نگاهداری و انتقال نسل به نسل سبک و سیاق این آئینها نقشی اساسی دارد. در این میان، بعضی صور شعری، ریتمها، و ملودیهای عاشورائی در طول سالها بل قرنها از آزمونِ آموزگارِ سختگیر تاریخ پیروز بیرون آمده ماندگار و همه گیر شدهاند و توانستهاند همچنان بر ذائقه هنری و عاطفی عاشورائی شیعیان تأثیر گذار بمانند و به بخشی از میراث معنوی ما تبدیل شوند. این ماندگاری دلیلی است بر آنکه آنها به لحاظ صورت و محتوی و تناسب این دو و تلفیق کلام و لحن از اصالت و استحکام هنری برخوردار بودهاند. بازگشائی این رمز و راز را حکایتی است که با نکته دان کنند.
سنتها و آئینهای عاشورائی، هم بخشی از میراث معنوی ما را تشکیل میدهد و هم به شیوهای مردمی به منظومههای مفاهیم اعتقادی ما راه دارد. اما، به دلایل مختلف، همه مظاهر این آئینها، از جهت صورت و محتوای هنری، زیبنده تصویر و تصور فاخر ما از شخصیت اول عاشورا، حسین بن علی (ع)، و خاندان و یاران نیستند. میباید نسبت به این میراث حساس بود. وجوه فاخر آن را تقویت کرد، و آنچه را که با صورت و محتوائی ناساز و ضعیف، با علو شان قهرمانان عاشورا تناسبی ندارد و به ناروا در این مجموعه در آمیخته است بازشناخت و اصلاح کرد.
با آنکه بزرگان در مورد رعایت اصولی در صورت و محتوای مراسم عزاداری حضرت سیدالشهداء - که سلام بر او باد - مکرراً تذکراتی دادهاند، اما متاسفانه بعضی بی توجهیها و بی اصولیها همچنان ادامه دارد. و به خصوص، وقتی رسانه تاثیرگذاری چون صدا و سیما موضوع را جدی نمیگیرد و دقت لازم را فرو میگذارد این تأسف عمیقتر میشود. صدا و سیما، به دلیل مخاطبان عام، علاوه بر وظیفه آگاهی بخشی، به طور غیر مستقیم در تحولات و سطح و ساختار و استاندارد زبان در میان مردم نیز بسیار مؤثر است. نمونه ملموس آن بعضی اصطلاحات خاصی است که در سریالهای تفریحی بر زبان بازیگران جاری میشود و به سرعت در سطح وسیعی در میان مردم و مخصوصاً نوجوانان کاربرد پیدا میکند. اما در مورد مراسم محرم، از آنجا که گروههای سنی مختلف در قالبهای نختلف در آن شرکت میکنند و مشارکت آنها همراه با عواطف و اعتقاد است و به طور سنتی نمادها و صور هنری نیز در ترکیب و ارائه برنامهها دخالت دارند این تأثیر زبانی از جانب رسانه ملی مضاعف میشود.
متاسفانه این سالها زبان و ملودیها و ریتم هائی که در مراسم محرم بکار میرود و کم کم دارد جا هم می افتد، با آن زبان مؤدب و فاخر و در عین حال موثری که در اشعار و نوحههای قدیم سنتی نمونههای برجستهای از آن سراغ داریم فاصله گرفته و متاسفم بگویم که انحطاط پیدا کرده است. البته ممکن است گفته شود که این موج به دلایل مختلف در مردم در میگیرد و وسایل صوتی مدرن هم - که در دسترس کثیری از مردم است - در گسترش بی رویه آن کمک میکند و جلوی آن را نمیشود گرفت. گیریم که چنین باشد. اما لااقل رسانه ملی میتواند به گسترش آن کمک نکند و مهر صحت بر آن ننهد. صدا و سیما موظف به هدایت، آموزش و حفظ و ارتقاء استانداردهای هنری و جهت دهی مناسب به امور و نمادهای فرهنگی و معنوی است و می دانیم که در این میان، نوع ادبیات و زبان ملودیها و ریتمهای بکار گرفته شده بسیار تأثیر گذار و جهت دهنده است.
نگاه کنید به استحکام و متانتی که در زبان فاخر ترجیع بند معروف محتشم کاشانی و ریتمهای مربوط به آن در رثای امام (ع) بکار رفته که میلیونها ارادتمند او را در طول چند قرن، به زانوی ادبِ رثاء نشانده و به اشک تعظیم کشانده و به سکرِ محبت رسانیده است چندانکه بر آمدن آن کلام و آن نواها کافی است که عاطفه مشتاقِ عاشورائی حس کند که «گویا عزای اشرف اولاد آدم است».
بسیاری از ذاکران محترم امام که در سنت گذشته ما مورد تکریم مردم بودهاند از دانش درستی در شعر و ادب و دستگاههای موسیقی ایرانی و ردیفهای آوازی مربوط برخوردار بودهاند و همین بوده است که آنان را در کنار ذاکر امام بودن به حافظان میراث ردیفهای آوازی و موسیقی سنتی ما هم بدل کرده است. آنها به خوبی میدانستند که در روایت کدام گوشه از داستان کربلا، کدام گوشه از کدام دستگاه موسیقی را بکار بگیرند، در کجا اوج بگیرند و در کجا فرود بیایند و سپس چگونه و به کدام گوشه یا دستگاه دیگر منتقل شوند. در این هنرنمائیهای شعری و موسیقائی، هم تناسب و مقام ادب را رعایت میکردند و هم تأثیر معنوی بر روی شنونده را.
موسیقی دان و ردیف خوان نیستم تا بخواهم و بتوانم در این مبحث بابی دقیق و عمیق بگشایم. جای آن هم اینجا نیست. اما برای آنکه نکته مورد نظرم در این تصدیع را برسانم به اشارت عرض میکنم و میگذرم - به آن امید که اهل فن از سهوم سهل بگذرند - که بی حساب نبود که قدمای ما مثلاً زبان حال امام را اغلب در پایه شور میخواندند که تعمق برانگیز است و مشتقاتِ سازی و آوازی وسیعی دارد که هرکدام مناسب احوال خاصی است که به تناسب آن احوال به ابوعطا، بیات ترک، افشاری، دشتی و کرد بیات کشانیده میشود. «شور حسینی» و یا «حسینی» و واژههای بسیار دیگر از همین رو در واژگان نامگذاری گوشههای موسیقی و آواز سنتی ما وارد شدهاند.
در چهرههای دیگر داستان عاشورا در گوشههای سه گاه و چهارگاه و ماهور و همایون. در هرکدام از اینها، به نوبه خود، رعایت درآمد و اوج و فرود از وظایف یک ذاکر و یا تعزیه خوان ماهر و ورزیده بوده است. اوج «عراق» در افشاری یا بیات ترک یا ماهور به تناسب موضوع تعزیه با حساب و کتاب انتخاب میشده است. زبان حال حضرت زینب (ع) را معمولاً در ابوعطا میخواندند؛ «ابوالفضل خوانی» در نوا خوانده میشده که حالت پخته و آزادی و سرفرازی دارد، و بخش مواجهه با دشمن در «علی اکبر خوانی» در چهارگاه اجرا میشده که حالتی حماسی و پر انرژی و کوبنده دارد ولی چون نوبت به بخش خداحافظی علی اکبر میرسید تعزیه خوان به مایه دشتی منتقل میشد که درون گرا و تمنا برانگیز است. در تعزیه حر، در آن هنگام که حر سد راه امام میشود معمولاً در نوا و چهارگاه خوانده میشد ولی در آن بخش که در حالت پشیمانی به توبه به درگاه امام رو میکند مایه ابوعطا مورد استفاده بوده است. اینها همه متکی به دانش ردیفهای آوازی و موسیقائی و احاطه داستانی ذاکر و مرثیه سرا و تعزیه خوان بوده که روی دقت و حساب در سنت ما رشد و جای خود را تثبیت کرده بود.
مرثیه سرا یا تعزیه خوان باید توجه میداشته که مثلاً فواصل ماهور که اوج آن «دلکش» است که به شور سر میکشد در کجای داستان باید مورد استفاده قرار گیرد و چه تاثیری دارد و یا مثلاً آنکسی ه صدای شش دانگ پرقدرتی نداشته هوس رفتن به «نهیب» و سختتر از آن به «آشور آوند» در ماهور را نمیکرده و یا مثلاً میدانسته که حزن احترام انگیزی که در «همایون» نهفته است در کجای روایت عاشورا کاربرد دارد. پس تلفیقی از آشنائی تخصصی به کلام و شعر و ردیفهای آوازی از لوازم موفقیت یک مرثیه خوان یا تعزیه خوان امام بوده است. نگاهی به پیشینه فرهنگی بسیاری از اساتید بنام آواز ایرانی در دوران معاصر نشان میدهد که آنها از اساتید مراسم تعزیه امام حسین بودهاند.
اما متاسفانه این روزها در ایام محرم گاهی آنچه از بعضی بلندگوهای فراوان در کوچه و بازار - و بدتر از آن از پخش آنها از صدا و سیما - به عنوان عزاداری پخش میشود از جهت عدم تناسب با احترام مقام معنوی امام و یاران بزرگوار او آزار دهنده است. صداها و ریتمها و ملودیها و اشعار و واژگانی بکار میرود و پخش میشود که زیبنده چنین مقامی نیست و در بسیاری از موارد نشانی از دانش آوازی و موسیقائی و ادبی و تاریخی که لازمه مرثیه سرائی و بیان تعزیه امام و چهرههای عاشوراست در اجراها دیده نمیشود و به همین دلیل خود به خود تأثیر معنوی آن بر روی شنوندگان افول کرده است.
ریتمها و ملودی هائی را که برای منظورهای دیگری ساخته شده و یا به موسیقی مقامی در زمینه کاملاً متفاوتی تعلق دارد و یا حتی از فضای موسیقی گرفته شده و در نوارها یا صدا و سیما با گوش مردم آشنا شده را میگیرند و شعر و کلام آن را عوض میکنند و حتی گاهی به عبارات و اصطلاحات عامیانه لهجه تهرانی مرسوم در ابراز احساسات شخصی جوانانه امروز میآمیزند و در مراسم سالار شهیدان و نور چشم رسول خدا پخش میکنند در حالی که خاطره آن ملودی و ریتم به عنوان دیگری در ذهن شنونده ثبت شده که هیج تناسبی با مقام امام ندارد و تداعی آن مخل و مخرب حال و هوای احترام به آن ساحت مقدس است. اگر گروه هائی از مردم چنین کنند، ممکن است بگوئیم بر آنها حرجی نیست. اما از دستگاه عریض و طویل و حساس رسانه رسمی و ملی این سهل انگاریها پذیرفته نیست.
زاری آلودگیهای زبون و ضعف انگیز در بعضی لحنها و یا عباراتی - که حتی ذکر مثالهائی از آنها را هم در اینجا دور از ادب مقام عاشورا می دانم - که در لابلای اشعار به عنوان مرثیه یا نوحه گنجانیده میشود مشکل آزاردهنده دیگری است که با آن مواجهیم. انصاف بدهیم که این لحنها و عبارات ربون که بکار میرود و متاسفانه پخش هم میشود کجا و آن صلابت و بزرگی که در شعر محتشم و ملودیها و ضربهای جا افتاده در سنت ما موج می زند کجا!؟ :
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه بر آمد ز کوهسار
آن خیمهای که گیسوی حورش طناب بود
شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار
جمعی که پاس حرمتشان داشت جبرئیل
گشتند بی عماری و محمل شتر سوار
ترا به خدا انصاف است که ملتی که چنین سطحی از زبان محتشم را در مرثیه امام حسین در تاریخ مراسم و در گوش خود دارد، امروز این همه کلامهای سست و سخیف سوار بر آن ملودیهای غیر مرتبط با موضوع به خورد نسل جوان او داده شود؟ این در حالی است که این روزها سینتسایزرها و کامپیوترها و دستگاههای صوتی امکان سر هم کردن و اجرا و تکثیر هر بنجلی را به نام هنر به کثیری از فرصت جویان بی هنر داده است. ممکن است نشود این روند را کاملاً متوقف کرد و کنار زد اما لا اقل این توقع میرود که رسانه ملی با پخش قطعاتی از آنها در لابلای مراسم عاشورا به آنها رسمیت ندهد.
نفرمایند که به هرحال لازم است متناسب با مذاق نسلی که این آثار ناساز بی اندام را میسازد و میپسندد هم چیزهائی پخش شود. چه کسی گفته است که لازم است؟ نه. اصلاً لازم نیست. انتظار آن است که رسانه ملی در استاندارد سازی های فرهنگی و زبانی سطح سلیقهها و ذائقهها را ارتقاء بدهد نه آنکه خود نزول کند. ذائقه و مذاق نسل نو را باید درست پرورش داد و به میزانها و سنجهها و استانداردهای پائین و سخیف عادت نداد. بخصوص در موضوعاتی که به اعتقادات و مقدسات مربوط میشود و زبان هنر نیز در بیان آنها دخالت دارد عوامزدگی هائی از این دست در دراز مدت بسیار مخرب است.
نفرمایند که نوآوری هم لازم است. آری، نو آوری چیز خوبی است اما کار هرکسی نیست و نباید تریبون عمومی کشور را در این امور به سلیقههای ناپخته رایج و نا متناسب سپرد. کسی با عرضه کار نو مخالف نیست. اما کار نو وقتی اصیل و ماندگار است که به درستی از ریشههای کهن تغذیه کرده باشد. حداقل توقع آن است نوآوران این میدان ابتدا میراث شعر و کلام و ادب و ریتمها و ملودیها و گوشههای آوازی مربوط به عاشورا را در سنت ذاکرین و ارباب تعزیه بدانند و هضم کنند و ریشههای ادبی و هنری و تاریخی آن را بشناسد و سپس با دستی پر و دانشی متکی به سنت و ادب به فکر نوآوری بیفتند. کسی که شعر کلاسیک را درست نداند بعید است که شعر نو خوبی هم بگوید.
شاید یکی از دلایل این سهل انگاریها این باشد که صدا و سیما میخواهد چند شبکه را در بیشتر ساعات شبانه روز در ایام محرم از برنامههای مخصوص عزاداری پر کند و در این راه افراط هم میکند و لذا عملاً نمیتواند دقت لازم را به کار ببرد وگرنه این نکات نمیتواند از دید اهل فن و تخصص در رسانه ملی پنهان باشد. آیا بهتر نیست حجم برنامههای ویژه عاشورائی صدا و سیما کمتر اما کیفیت آن بالاتر و پردازش هنری صوری و محتوائی آن فاخرتر باشد؟
* * * *
یکی از آن ملودیها و ریتمهای پرهیجان و ماندگار در مراسم شبِ عاشورا، نوحهای است قدیمی و کوتاه اما پرهیجان با ترجیع «مکن ای صبح طلوع» که دستجات عزادار در کثیری از مناطق ایران همچنان تکرار میکنند بی آنکه این تکرارِ سالیان، از تأثیر آن بر عواطف و ذوق ارادت ما بکاهد. این دستجات معمولاً نیمه شبان راه می افتند و پس از عبور از میعادگاههای سنتی مورد نظر، سحرگاه به مبداء حرکت خود باز میگردند. در مراحل پایانی این مسیر، کم کم ریتمها و ضرب آهنگهای دیگر را رها میکنند و، همراه با گذر شب به سوی سحر، با این کلام تمنا آمیز و ریتم پر هیجان، در واقع از «صبح» تقاضا میکنند که نیاید تا شب همچنان بپاید و این میهمان سرفراز را همچنان میزبانی کند و به فردائی دردناک و سفاک و خونین نسپارد:
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
در دو مصرع اول، تفاوت پر رنگ و درد زای صحنهی این شب سنگین و پر رمز و راز با آن فردای متلاطم خونین، با ریتم و آهنگی جذاب و توجه برانگیز توصیف میشود و به رگِ عاطفه سوگوارن مضراب می زند. سپس، ضرب آهنگ پر تپش، کوبنده، و در عین حال لطیف و پر تمنایِ ترجیعِ «مکن ای صبح طلوع» امکان مناسبی را برای فراز و فرودِ ریتمیکِ کُرخوانی دستجات عزادار فراهم میآورد و به موجزترین بیان، تنشِ میانِ این تمنا و تپشِ آن واقعیتِ سخت را منعکس میکند. برای این بنده، پژواک کرخوانی سحرگاهیِ «مکن ای صبح طلوع» دستجات سینه زن و زنجیرزن در کوچههای پیچ در پیچ شاهرود قدیم به هنگام عبور از دالانهای تکیهها خاطرهای است نوستالژیک و پرطنین چنانکه گوئی هیچ ریتم و ضرب آهنگ و کلام دیگری نمیتواند جای آن را بگیرد و به سپیده عاشورا رنگ خونین اما درخشان عاشورائی بپاشد.
حدود یک سال پس از پرداختن این ترکیب بند، با حضور در اجرای سونیت سمفونی «رسول عشق و امید» (در ۱۳۸۶) دانستم که استاد لوریس چکنواریان از امکان موسیقائی این ضرب آهنگ به خوبی بهره برده و آن را با زیبائی هیجان آوری بازسازی و اجرا کرده است.
اما کلامی که روی این ملودی پرتحرک خوانده میشود، فقط همین سه مصرع است و بس. بسیار پرسیدم تا ادامه آن را پیدا کنم اما به جائی نرسیدم. تا اینکه در ۱۳۸۵ در شب عاشورائی دور از وطن که، بنا به ضرورتی استثنائا از آمدن به ایران در این ایام محروم شدم، فضای غربت و دلتنگی شب عاشورا را با ساختن اساسِ ترکیب بندی بر مبنای این وزن و ریتم و ملودی پر کردم. وچون شاعر نیستم، جسارت ورزیدم و با تضمینهای کامل یا ناقص، یا اقتباس از ابیات یا مصرع هائی از حافظ و مولانا - که به تناسبِ حال و قال به جویبار زمزمه ذهنی گوینده میپیوست - سعی کردم جانی در کلام بدمم و قوتی بدان بیامیزم و ضعفم را جبران کنم؛ راستی که اگر نیت توسل نبود، این مبتدی کجا جرات میداشت و روا میدانست که تضمینهای مکرر از لسان الغیب و مولوی را در دل سرودهی خود جای دهد! اگر سهم این فقیر خاندان رسالت (ع) این باشد که ذهن خواننده را از مسیر تصویرسازیها و معناپردازی های بدیع حافظ یا مولانا، به هر روی، به مقام و موضع و موضوعِ این شب و انگیزهی این شعر بکشاند و متصل کند، به حرمتِ نیتِ گوینده، این جسارت بخشودنیتر خواهد بود. ادعائی ندارم که از عهدهی برآمده باشم. سخن شناسان البته به چشم احساس و اغماض و عنایت و اصلاح نظر خواهند فرمود.
تعمد داشتم کلام را از گزندِ الفاظ و الحانِ بی رمق و زاری آلود و احیاناً زبون که مناسب مقامِ عزتمند فداکاری امام (ع) نیست دور نگاه دارم که در رثای یک حماسه جای ضعف و زبونی نیست. تعداد بندها و نیز تضمینها زیاد مینماید. میتوانستم به منتخبی از آن بسنده کنم، اما بهتر دیدم که این وظیفه را به خواننده علاقه مند واگذارم تا به تناسب ذوق خود هرچند بند را که میخواهد برگزیند. فرض این متوسل برآن است که، به جز بند اول و بند آخر، هربند با مصرع «امشبی را شه دین در حرمش مهمان است» پایان یابد و سپس سه مصرع اصلی (یعنی: امشبی را شه دین . . . مکن ای صبح طلوع) از سوی عزاداران محترم تکرار شود.
با همهی کاستیها، تحفهی درویش تنگ دستی است به آستانِ توانگر و کریمِ سالار شهیدان - که سلام بر او باد - به یاد پدر و مادر عزیزم که مرا این ارادت به میراث گذاشتند. توانگرا دل درویش خود به دست آور.
احمد جلالی، شب عاشورا ۱۳۸۵ شمسی، پاریس
مکن ای صبح طلوع
(ترکیب بندی برای شب عاشورا)۱
------------------------
شب وصل است و تبِ دلبری جانان است
ساغر وصل لبالب به لب مستان است
در نظر بازیشان اهل نظر حیران است
گوئیا مشعله از بامِ فلک ریزان است
چشم جادوی سحر زین شب و تب گریان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
«یارب این بوی خوش از روضهی جان میآید؟
یا نسیمی است کزان سوی جهان میآید؟»
«یارب این نور صفات از چه مکان میآید؟»
«عجب این قهقهه از حورِ جنان میآید!»
یارب این آبِ حیات از چه دلی جوشان است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
«چه سَماع است که جان رقص کنان» میآید؟
«چه صفیر است که دل بال زنان میآید؟»
چه پیامی است؟ چرا موج گمان میآید؟
چه شکار است؟ چرا بانگ کمان میآید؟
چه فضائی است؟ چرا تیر قضا پران است؟۲
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
گوش تا گوش، همه کرّ و فرِ دشمنِ پست
شاه بنشسته، بر او حلقهی یاران الست
«پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست»
چار تکبیر زده یکسره بر هر چه که هست۳
خیمه در خیمه صدای سخن قرآن است۴
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
وَه از آن آیتِ رازی که در آن محفل بود
«مفتی عقل در این مسئله لایعقِل بود»
«عشق میگفت به شرح آنچه بر او مشکل بود»
«خم میبود که خون در دل و پا در گل بود»۵
ساغر سرخ شهادت به کف مستان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
این حسین است که عالم همه دیوانهی اوست
او چو شمعی است که جانها همه پروانهی اوست۶
شرف میکده از مستی پیمانهی اوست
هر کجا خانه عشق است همه خانهی اوست
حالیا خیمه گهش بزمگه رندان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
سرخوش از سُکرِ سر اندازِ هو الله احد
دلبرِ دل شده در دامن الله صمد
نغمهی «شور حسینی»۷ است که مستانه زند:
«می وصلی بچشان تا در زندان ابد»۸
بشکنم، شادی شوری که در این دستان است۹
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
محرمان حلقه زده در پی پیغامی چند:
«چشم اِنعام مدارید ز اَنعامی چند»
«فرصتِ عیش نگه دار و بزن جامی چند»
که نماندست ره عشق مگر گامی چند۱۰
در بلائیم ولی عشق بلا گردان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
امشب است آنکه «ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند»
«با من راه نشین باده مستانه زدند»
«قرعه فال به نام من دیوانه زدند»۱۱
یوسفِ فاطمه را ننگِ جهان زندان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
هان که گوی فلک صدق به چوگان من است
ساحت کون و مکان عرصه میدان من است
دیدهی فتح ابد عاشق جولان من است
هر چه در عالم امر است به فرمان من است۱۲
پیش ما آتش نمرود گلِ بستان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
«هان و هان ناقهی حقیم» مجوئید حیل
«تا نبرد سرتان را سرِ شمشیرِ اجل»
«پیش جان و دل ما آب و گلی را چه محل؟»
«کار حق کن فیکون است نه موقوف علل»۱۳
بی فروغ رخ او ، جان و جهان بی جان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا عملِ مذهب رندان بکنم
«قطع این مرحله با مرغ سلیمان» بکنم
حمله بر شعبده از دولت قرآن بکنم
«آنچه استاد ازل گفت بکن»، آن بکنم۱۴
عاقبت خانه ظلم است که آن ویران است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
«نقدها را بود آیا که عیاری گیرند
تا همه صومعه داران پی کاری گیرند»۱۵
و به تاریکی شب ره به کناری گیرند
صادقان زآینهی صدق، غباری گیرند۱۶
صحنهی مشهد ما صحن نگارستان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
گفت عباس که: من از سر جان برخیزم
از «سر جان و جهان دست فشان برخیزم»
«از سر خواجگی کون و مکان برخیزم»
من «ببویت ز لحد رقص کنان برخیزم»۱۷
این چه روح است و کرامت که در این یاران است۱۸
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
تا به این نام و نشان قرعه فالی بزنند
بر سر کاخ ستم کوس زوالی بزنند
دست پیش آر، بگو طبل وصالی بزنند
شاهبازان به هوایت پر و بالی بزنند۱۹
پر سیمرغ بر آن قاف چه خون افشان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
در شب قتل، مگر بی سر و سامان زینب
«داشت اندیشه فردای یتیمان، زینب»۲۰
گفتی از یادِ پریشانی طفلان، زینب
چنگ میبرد به گیسوی پریشان، زینب
این چه حالی است که در خوابگه شیران است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
عصر فردا، قد رعنای حسین است کمان
باز جوید شه بی یار ز عباس نشان
ز علمدارِ خود آن خسرو شمشاد قدان
«که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان»۲۱
قرص خورشید هم از خجلت او پنهان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
علی اکبر به اجازت ز پدر خواهشمند:
صبر از این بیش ندارم، چکنم تا کی و چند؟
جان به رقص آمده از آتش غیرت چو سپند
بوسهای بر لب خشکم بزن ای چشمه قند
دستی اندر خم زلفی که چنین پیچان است۲۲
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
«او سلیمان زمان است که خاتم با اوست»
«سرِ آن دانه که شد رهزن آدم با اوست»
نفس «همت پاکان دو عالم با اوست»
زخم شمشیر و سنان چیست؟ که مرهم با اوست۲۳
پس چه رازی است که خنجر به گلو بُران است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
شام فردا که رسد، زینبِ گریان و دوان
در هیاهوی رذیلانهی آن اهرمنان
پرسد از پیکر صدچاک شه تشنه زبان
«که شهیدان کهاند اینهمه خونین کفنان؟»۲۴
جگر رود فرات از تفِ او سوزان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ساربان است و بیابان و زنان بر شتران
خونِ خورشیدِ روانی به سرِ نیزه روان
اختران نیزه سوارانِ شبِ راهروان
ماه و خورشید به هم ساخته، در هم نگران۲۵
پای در سلسله، سر سلسلهی مردان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
او که دربانی میخانه فراوان کرده است۲۶
نوش پیمانهی خون بر سر پیمان کرده است
اشک را پیرهنِ یوسفِ دوران کرده است
چنگ بر گونه زده موی پریشان کرده است
در دل حادثه مجموعِ پریشانان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
*****
یارب این شام سیه را به جلالی دریاب
بال و پر سوخته را با پر و بالی دریاب
«تشنهی بادیه را هم به زلالی دریاب»۲۷
جشن دامادی جان را به جمالی دریاب
که عروسِ شرف از شوق حنابندان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
احمد جلالی - شب عاشورا - ۱۳۸۵ شمسی - پاریس
۱. همچنان که در مقدمه هم آمد، در این توسل عاشورائی، از رودِ غزلهای مولاناو حافظ، بیتها یا مصرع هائی به جویبار نازکِ زمزمههای درونی این فقیر میپیوست که از راه تضمین یا اقتباس مدد رسانید و جانی در کلام دمید تا مگر ذوقها را، از مسیر تصویرسازیها و معناپردازی های نابِ این استوانههای ادب، به ساحت اسطورهای این شب بکشاند و از این زلال بچشاند. و هم ضعف مرا بپوشاند. و اگر نیت توسل و توصل نمیبود، البته نه چنین حجمی از تضمین و اقتباس روا میبود، و نه سراینده را چنین بی مهابا جسارتی مهیا.
هرچند اشارات و تلمیحات و ارجاعات این ترکیب بند، برای آشنایان روشن است، اما چون آئینهای عاشورا همگانی است و مختص گروه سنی یا اجتماعی خاصی نیست، در پی نوشتهای زیر، آدرسها یا توضیحات کوتاهی میآید که شاید، بخصوص نوجوانان را، بکار آید.
۲. بخوانید غزل مولانا را، با مطلع: یارب این بوی خوش از روضه جان میآید؟ (غزل ۸۰۶ ، چاپ فروزانفر)
۳. حافظ:
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست
بروای زاهد و بر دُردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست
و نیز:
مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست
که به پیمانه کشی شهره شدم روز الست
من همان دم که وضو ساختم از چشمهی عشق
چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست
۴. در منابع مشهور آمده است که آن شب امام و یاران او قرآن میخواندند و مناجات میکردند. «پس حسین تدبیرها بکرد و . . . و حسین قرآن همی خواند» (طبری، قیام سیدالشهداء، تصحیح محمد سرور مولائی، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۹، ص ۲۵) ؛ و نیز نگاه کنید به ابی مخنف، مقتل الحسین، ترجمه جودکی، چاپ اول، انتشارات معنا گرا، ۱۳۸۹، ص ۱۸۳.
۵. بخوانید غزل حافظ را با مطلع: یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود
۶. تغییر کوچکی در بازگوئی بیتی از یک نوحهی قدیمی که میگفت:
این حسین کیست که عالم همه دیوانهی اوست
وین چه شمعی است که جانها همه پروانهی اوست
با این تغییر، ضمن رفع اشکالی وزن در مصرع اول وجه توصیفی بیت نیز مناسبتر مینماید.
۷. در تعزیهها زبان حال امام را اغلب در پایه شور میخواندهاند و دلیل نامگذاری های «شور حسینی» و یا «حسینی» برای گوشههای دستگاه شور همین است. در زبان قدمایِ اهل موسیقی دستگاهی ایران، به آنچه که امروز دستگاه یا مایهی «شور» می گویند، میگفتند «حسینی».
۸. اقتباس از بیتی از غزلی مشهور با مطلع «روزها فکر من این است و همه شب سخنم» که سرایندهاش به روشنی معلوم نیست:مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساختهاند از بدنم
می وصلی بچشان تا در زندان ابد
از سرِ عربده مستانه به هم درشکنم
۹. دستان: دستها؛ نغمه و آواز؛ ماجرا (مخفف داستان: گویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش/ می گویم و بعد از من گویند به دستان ها).
۱۰. بخوانید غزل حافظ را با مطلع: حسب حالی ننوشتیم و شد ایامی چند
۱۱. بخوانید غزل مشهور حافظ را با مطلع: دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
۱۲. بخوانید غزل حافظ را با مطلع: خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد
۱۳. بخوانید غزل مولانا را با مطلع: شتران مست شدستند ببین رقص جمل (غزل ۱۳۴۴).
۱۴. بخوانید غزل حافظ را با مطلع: سالها پیروی مذهب رندان کردم
۱۵. مطلع غزل حافظ
۱۶. مورخان گفتهاند که یزیدیان در عصر روز پنج شنبه نهم محرم سال ۶۱، تاسوعا، جنگ را آغاز کردند. امام تا فردا زمان خواست. در میان ذاکران عاشورا مشهور آن است که دلیل این مهلت طلبی، تدارک فرصتی شبانه برای راز و نیاز با خداوند بود. اما در روایت طبری در تاریخ کبیر که ترجمه آن که حدود ۱۱ قرن پیش در دوره منصور بن نوح سامانی به انشای زیبای فارسی ابوعلی بلعمی تحریر شده است نکتهای در بیان نیت واقعی امام از زمان خواهی آمده است که عمیقاً احترام انگیز و تکان دهنده است: «و آن شب حسین همه کار راست کرد و شمشیر نیکو کرد . . . پس حسین این مردمان را یکان یکان که به نصرت او آمده بودند، بنشاند و همه مهتران و بزرگان بودند و ایشان را خطبه کرد و گفت آنچه بر شما بود کردید و من شما را نه به حرب آوردم، اکنون حرب پیش آمد و من از جان خویش نومید گشتم و شما را از بیعت خویش بحل کردم. شما بازگردید و بروید و مرا امشب زمان خواستن بکار نبود، از بهر شما خواستم تا هر که خواهد رفتن، برود» (طبری، ص ۲۴). امام میخواست با استفاده از تاریکی شب، امکان یک تصمیم آزاد و دور از هرگونه تحمیل پنهانی را در اختیار آنانی که به رهائی از معرکه میاندیشیدند بگذارد. به محترمانهترین شکلی « نقدها» را عیار گرفت تا آنانکه اهل ایستادگی در آن معرکه نیستند و یا مزاج صومعه داری دارند برخیزند و پی کار خود بروند.
۱۷. نگاه کنید به غزل مشهور حافظ با مطلع: مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم
۱۸. در مقاتل آمده است که پس از صحبت امام در شب عاشورا و برداشتن بیعت از خاندان و یاران، نخستین پاسخ از عباس بن علی برآمد که به ادب تمام گفت که تا پای جان هرگز حسین را تنها نخواهد گذاشت، و سپس دیگر اصحاب وفادار هم همین را گفتند (نگاه کنید به ابی مخنف، ص ۱۸۰؛ طبری، ص ۲۴) ؛ و از گفتار امام در آن شب آمده است که فرمود: یاران و خاندان من به راستی و وفا بی مانندند ( نگاه کنید به ابی مخنف، ص ۱۷۹)
۱۹. شاهان وقتی میخواستند باز شکاری خود را فرا بخوانند، طبالان با طبل ریتم خاصی را مینواختند که به گوش باز آشنا بود و او را باز میآورد و بر دست سلطان می نشانید:
بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز
بازآمدم که ساعد سلطانم آرزوست (مولانا)
۲۰. تغییری است در بازگوئی بیتی از یک نوحهی قدیمی که میگفت:
در شب قتلِ حسین، بی سر و سامان زینب
داشت اندیشهی فردای یتیمان زینب
تا هم اشکالِ وزن در مصرع اول حل شود و هم درماندگی و تزلزل تداعی نشود چرا که در عین آنکه بی سر و سامانی فردا پیش روی بود، ضعف و سرگشتگی حاکم نبود چنانکه برخوردِ فخیمِ آن شبِ امام و یارانِ او نشان میدهد. به روایت طبری، در آن شب در پی زمزمه اشعاری توسط امام که حکایت از شهادت او میکرد، علی بن حسین و زنان بگریستند؛ «حسین در خیمه شد و گفت مگریید که نه جای گریستن است، دشمن هم پهلوی ماست، شاد شود» ( طبری، ص ۲۴). به روایت ابی مخنف، حسین گفت «خواهرم، تقوای خدا پیشه کن و از او تسلی بخواه، تو را سوکند میدهم که برای من گریبان چاک مده و زاری و شیون مکن» (ابی مخنف، ص ۱۸۲). همچنین آنچه در منابع از عکس العمل مسئولانه بانوی کربلا و حتی دلداری دادن او به علی بن حسین آمده است نشان میدهد چشم انداز بی سر و سامانی، او را از ایفای مسئولیتش در مواجهه با پریشانی طفلان و فردای یتیمان باز نداشت. برخورد او با عبیدالله و یزید نیز موید تراوش روح عزت مندی در عین دردمندی است.
۲۱. بخوانید غزل حافظ را با مطلع: شاه شمشادقدان، خسرو شیرین دهنان
۲۲. نقلِ بعضی ذاکرین امام است که: علی اکبر، در دفاع از امام، اجازهی میدان خواست. پس از لختی نبرد، به نزدِ پدر بازگشت و حکایتِ تشنگی خود با او بگفت. و امامِ خشک لب، لبان او را بوسید.
۲۳. بخوانید غزل حافظ را با مطلع: آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست
۲۴. حافظ
۲۵. بعضی از ارباب مقاتل نوشتهاند که سواری که سر امام را بر سرِ نیزهی خود داشت، جلو محمل زینب راه میسپرد.
۲۶. حافظ:
به خاک پای صبوحیکنان که تا من مست
ستاده بر در میخانهام به دربانی
به هیچ زاهد ظاهرپرست نگذشتم
که زیر خرقه نه زنار داشت پنهانی
۲۷. حافظ