تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
در سال ۱۳۷۳ برای نخستین بار در ایران نه یک کتاب که سه کتاب از لئو اشتراوس، فیلسوف آلمانی یهودیتبار چاپ شد؛ همان فیلسوفی که برخی هنوز او را با لوی استروس، انسانشناس و قومشناس فرانسوی اشتباه میگیرند. دو کتاب از این سه کتاب، ترجمههایی ناقص از آثار اصلی بودند، اما ترجمه باقر پرهام از یکی از مهمترین کتابهای اشتراوس: «حقوق طبیعی و تاریخ» ترجمهای کامل و درخشان بود و البته گزینشها و ترجمههای فرهنگ رجایی و احمد تدین نیز در معرفی خطوط اصلی اندیشه اشتراوس توان شایان توجهی از خود بروز دادند. بااینهمه، این درخشش موقت بود و اگر از مقاله کوتاه حسین بشیریه درباره اشتراوس و ترجمه بیاهمیتی که در آغاز دهه هشتاد از یکی از مهمترین آثار او با نام «در باب استبداد» با عنوان نادرست «روانشناسی استبداد» انجام گرفت، چشمپوشی کنیم، ادامه حضور اشتراوس در ایران در دهه هشتاد را میتوان به سه بخش تقسیم کرد: در نیمه اول دهه، دهها مقاله ژورنالیستی و چند مقاله علمی و در نیمه دوم، اما دو کتاب درباره/ از اشتراوس.
اشتراوس در این دوران بیشتر بهواسطه حضور نئوکانها در دولت جرج بوش، در ایران بهعنوان پدر معنوی نو محافظهکاران معرفیشده بود؛ برداشتی که البته ریشه در تحلیلهایی در رسانههای خارجی متأثر از مدعای شادیا بی دروری ۱ (م ۱۹۵۰)، استاد دانشگاه، صاحب کرسی «تحقیقات عدالت اجتماعی» در دانشگاه ریجینای کانادا، محقق چپ لیبرال کانادایی و نویسنده کتابهایی چون «اندیشه سیاسی لئو اشتراوس» (۱۹۸۸)، «الکساندر کوژو: ریشههای سیاست پستمدرن» (۱۹۹۴)، «لئو اشتراوس و راست آمریکا» (۱۹۹۹) و «ترور و تمدن: مسیحیت، سیاست و روح غربی» داشت و به موضعگیریهایی نقادانه افرادی چون فرانسیس فوکویاما، سیمور هرش، استیون لنزر، نورمن مداراز، کاترین زوکرت، مایکل زوکرت و دیوید مکبراید نیز انجامید. در ایران نیز در کنار موج ترجمه و تألیفهایی که در پی اثبات رابطه نو محافظهکاران آمریکایی و لئو اشتراوس بودند، معدودی از صاحبنظران ـ نخست رضا داوری اردکانی و حسین کچوئیان و بعدتر محسن رضوانی در قبال آنچه تحریف اشتراوس میدانستند، اظهارنظر کردند.۲
در نیمه دوم دهه هشتاد، اما با توجه به توجه ویژه اشتراوس به فلسفه اسلامی، این بار التفات به اشتراوس از قم و موسسه زیر نظر آیتالله مصباح یزدی و به همت محسن رضوانی شروع شد. او که در سال ۱۳۸۵ پایاننامه کارشناسی ارشد خود درباره اشتراوس را با نام «لئو اشتراوس و فلسفه سیاسی اسلامی» چاپ کرد، در سال ۱۳۸۸ کتابی دیگر از اشتراوس به نام «جامعهشناسی فلسفه سیاسی» را منتشر کرد.
در دهه نود، ترجمه و تبلیغ اشتراوس دوباره بهنحوی جدی از جانب برخی دانشآموختگان فلسفه سیاسی چون رسول نمازی و یاشار جیرانی و برخی نشریات چون «فرهنگ امروز» احیاء شد؛ امری که تاکنون منجر به ترجمه سه جلد دیگر از آثار او شده است: «شهر و انسان»، «گفتار سقراطی کسنوفون» و «مقدمهای سیاسی بر فلسفه». در کنار این موارد، اشتراوس به محل منازعه روشنفکری نیز بدل شده است و برای نمونه مهرزاد بروجردی قائل به نوعی ارجاع به و الهام از اشتراوس در طرح کلان اندیشه سیدجواد طباطبایی است و برخی دیگر اتکای روششناسانه طباطبایی به الگوهای اشتراوسی نظیر پنهان نگاری و ... را نقطهضعف آثار او دانستهاند.
اشتراوس را عموماً ازنظر سیاسی، فیلسوفی محافظهکار و ازنظر فلسفی، منتقد راسخ فلسفه و علوم اجتماعی مدرن، نسبیگرایی، تاریخگرایی و نیهیلیسم مندرج در آنها میدانند.۳ وجه نهایی مخالفت اشتراوس با مدرنیته نیز به این امر بازمیگردد که به «زدودن امکان شیوه زندگی فلسفی» میانجامد و «با از میان رفتن امکان والاترین نوع سعادت برای معدود طبایع والا ... مدرنیته باغ اپیکور را میخشکاند.» (اشتراوس ۱۳۹۶: مقدمه مترجم) او خواهان بازگشت به الگوهای فضیلتمآب یونان باستان و اندیشه افلاطونی بود و دفاع همهجانبهاش از حقیقت مطلق در عصری که مفهوم حقیقت بیشازپیش در معرض نقادی اندیشههای پستمدرن قرارگرفته بود، خلاف آمد عادت مینمود. شاید حتی ارجاع به او در ایران امروز ـ حتی از جانب چپهای فلسفی ـ نیز حرکتی خلاف موج تلقی شود، مگر اینکه آن را از سنخ توجهی دانست که به دیگر متفکران برخوردار از آثاری با مضامین موسوم به «اللهیات سیاسی» (نظیر کارل اشمیت) ابراز میشود.
بااینهمه، به سبک اشتراوس، باید به بین خطوط این استقبال با دقت بیشتری نگریست و پیش از آن، البته لازم است که مقالههای بسیار مهم او با عنوان «تعقیب و آزار و هنر نوشتار» و «در باب نوع فراموششدهای از نوشتار» را مطالعه کرد؛ دو متنی که ترجمهای از آنها در کتاب «مقدمهای سیاسی بر فلسفه» که مشتمل بر چهارده مقاله بسیار مهم اشتراوس است و به قلم یاشار جیرانی به فارسی برگردانده شده است، وجود دارد و در برابر روشهای مرسوم خوانش متون فلسفی نظیر روشهای تاریخی و زمینهگرایانه، خوانش بین خطوط متون فلسفی را پیشنهاد میدهد. اشتراوس با این پیشفرض خوانش تاریخی که با ارجاع نویسنده و متن به فرهنگ و زمانه خود درصدد فهم متن فلسفی برمیآید، مخالفت میورزد، زیرا خود این متون چنین پیشفرضی ندارند و در توجیه پنهاننگاری (شیوهای که در آن فیلسوف سیاسی آرای خود را بهگونهای مینگارد که فهم واقعی آن برای همگان ممکن نباشد) ۴ و لزوم خوانش بین خطوط سه دلیل میآورد: ۱. تعقیب و آزار حکومتهای استبدادی و تبعید و طرد اجتماعی ۲. وظیفه سیاسی فیلسوفان در قبال حفظ ثبات نسبی که مردم بهواسطه باورهای قابلقبولشان در زندگی جمعی بدانها پایبند هستند. ۳. حفظ پرنسیبهای آموزش فلسفی که باید محققان را بهطور تدریجی به کشف حقیقت با مجاهدت فکری شخصی سوق دهد.
اینک ترجمه کتاب «مقدمهای سیاسی بر فلسفه» را باید فصلی نو در اشتراوسپژوهی ایرانیان دانست، زیرا سوای وسواس قابلتقدیر مترجم، «این کتاب دربردارنده آن دسته از مقالاتی است که اشتراوس بیشتر شهرت خود را مدیون آنهاست»؛ متنهایی چون «سه موج مدرنیته»، «اورشلیم و آتن: تأملات مقدماتی»، «پیشرفت یا بازگشت؟ بحران معاصر در تمدن غربی»، «چگونه فلسفه قرون میانه را مطالعه کنیم؟» و «تربیت لیبرال و مسئولیت»؛ در ضمن «مادر اینجا با اشتراوس جذاب مواجهیم؛ اشتراوسی که ظاهراً بیشتر از همیشه فرزند زمانهاش است» و او در این مقالهها «با اندیشه سیاسی رودررو میشود، چیزی که افلاطون محبوب او دوکسا (doxa) مینامید.» (اشتراوس ۱۳۹۶: مقدمه مترجم) اینها همه این نوید را دل میپرورد که از پس غبار نگرشهای سیاستزده ایدئولوژیک، اندکاندک امکان خوانشی حرفهایتر نیز از این فیلسوف برجسته در ایران فراهم شود.
پانوشتها:
۱ ـ Shadia B. Drury
۲ ـ محسن رضوانی در مقاله «بحران معنوی فلسفه سیاسی معاصر» در کتاب «جامعهشناسی فلسفه سیاسی» که در آن در کنار مقاله رضوانی، دو مقاله از اشتراوس نیز ترجمهشده است، ریشه برداشت نادرست دروری از آرای اشتراوس را در چهار سوءتفاهم و مناقشهای میبیند که در درک اندیشهها و تشخیص جایگاه اشتراوس و فیلسوف محبوبش: افلاطون ایجاد شده است. این چهار مورد عبارتاند از: ۱. محافظهکار دانستن او درحالیکه اشتراوس بیشتر سنتگرا (البته نه لزوماً در معنای گنونی آن) است ۲. یکسانپنداشتن ایده پنهاننگاری (Esotericism) اشتراوس با پنهانکاری (Secrecy) و دروغ ۳. تمسک به تفسیر پوپر در «جامعه باز و دشمنان آن» که طبق آن افلاطون حکیم نبود، حیلهگر بود. ۴. نقدی بر الگوی فکری اشتراوس که طالب سعادت و فضیلت انسانهاست و محدودیتهایی بر آزادی مطلق بشر تجویز میکند؛ محدودیتهایی که بهزعم دروری باعث فضیلتمندی بشرنمیشوند، بلکه سبب «انقیاد بشر» هستند. (رضوانی ۱۳۸۸: ۱۰۰ ـ ۷۵)
۳ ـ درباره انتساب اشتراوس به محافظهکاری نباید این نکته را نیز فراموش کرد که همانطور که فوکویاما نیز اشاره کرده، اغلب آثار اشتراوس رسالههایی تجویزی نیستند، بلکه جستارهایی تفسیری، مفصل و مطول درباره فلاسفهای چون افلاطون، ارسطو، فارابی، ابنمیمون، ماکیاولی، هابز، لاک، برک و ... هستند و بنابراین نباید آنها را با تحلیلهای سیاسی ایدئولوژیک متناسب با رخدادهای روزمره سیاسی مشابه دانست. کاترین زوکرت و مایکل زوکرت نیز نهتنها اشتراوس را محافظهگرای غیرقابل انعطاف نمیدانند، بلکه معتقدند وجه اصلی اندیشه او را میتوان ضرورت بازگشت به دوران کلاسیک و پیشامدرن دانست، زیرا او تفکر مدرن را نسبیگرا، نیهیلیستی و ویرانگر سیاست درست میدانست. (رضوانی ۱۳۸۸: ۱۰۶ ـ ۱۰۵)
۴ ـ اشتراوس مینویسد: «پس یک کتاب ظاهری دربردارنده دو آموزه است: یک آموزه مردمی با خصیصهای آموزنده و تهذیبکننده که جلو چشم مخاطب قرار دارد؛ و یک آموزه فلسفی در باب مهمترین موضوع که در بین خطوط به آن اشاره میشود.» (اشتراوس ۱۳۹۶: ۱۸۸)
مقدمهای سیاسی بر فلسفه، نوشته لئو اشتراوس، ترجمه یاشار جیرانی، نشر آگه، ۴۲۳ صفحه، ۳۵۰۰۰ تومان