تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
استوارت هال، ریمون ویلیامز و ریچارد هوگارت بنیانگذاران مرکز مطالعات فرهنگی معاصر بیرمنگام و پدران دانش «مطالعات فرهنگی» هستند. هال (۲۰۱۴ ـ ۱۹۳۲) اصالتی جامائیکایی داشت، اما از اوان جوانی عضوی مؤثر در سنت چپ انگلیسی بود. او نخست ویراستار نشریه دانشجویی یونیورسیتیز اند لفت ریویو (ULR) بود، سپس به حزب کارگر انگلستان پیوست، اما فاصله خود را هم از کارگران و هم از چپ قدیم حفظ کرد. او و سایر همکارانش چون چارلز تیلور، از آغاز در جستجوی نگرشی سوسیالیستی نسبت به مقوله فرهنگ بودند و رویهمرفته میان دیدگاهشان با نگرش افرادی چون ای.پی. تامپسون در نشریه نیوریزنر احساس قرابت میکردند؛ امری که منجر به ادغام دو نشریه و تولد نشریه نیو لفت ریویو در سال ۱۹۶۰ شد.
هال سردبیر این نشریه نوین شد و از آغاز فعالیت آن، ضمن نقد سیاست رایج در بریتانیا، بر این نکته تأکید شد که «ظرفیتها و نقطهقوتهای انسانباورانه سوسیالیسم که پایه جنبش سوسیالیستی اصیل مردمی است، باید در مناسبات فرهنگی، همچون مناسبات اقتصادی و سیاسی، بسط و گسترش یابد.» نیولفت ریویو در مراحل آغازین خود، برآمده از همکاری دو شخصیت مشهور مارکسیسم بریتانیا، ادوارد پالمر تامپسون و پری اندرسون بود که اختلافنظرهای بعدی آنها نشان داد که هر یک به خوانشی متفاوت از مارکسیسم (فرهنگی/ ساختاری) علاقه دارند. بااینهمه، پیش از نمایانشدن این تمایزها، هال در سال ۱۹۶۱ از نشریه جدا شده بود و درعینحال در تمام فعالیت فکریاش، ردّ پای مناظرههای رایج در مارکسیسم غربی را همراه بداعتهای نظری خویش کرد. پروژه فکری هال را میتوان عطف اعتنا به فرهنگ در وسیعترین و غیرهنجاریترین حالت آن دانست و از این منظر توجه او به فرهنگ عامهپسند و نقد او به نگرشهای غالب در مطالعات ادبی رایج در بریتانیا در اندیشههای افرادی چون اف. آر. لیویس که فرهنگ واقعی را امری والا و مختص اقلیت فرهیخته قلمداد میکردند، بازتابی از اندیشههای گرامشینی بود که بر اهمیت تحلیل نقش فرهنگ تودهای در فعل و انفعالات سیاسی و اقتصادی و بهتعبیری دیگر تنیدگی سیاست و اقتصاد در روایتهای فرهنگی انگشت تأکید نهاده بود.
حوزه کاری هال در میدان مطالعات فرهنگی را میتوان در سه حوزه دستهبندی کرد: ۱ ـ سیاست تاچریسم ۲ ـ نظریه ارتباطی و بازنمایی ۳ ـ پروبلماتیک هویت.
در حوزه نخست هال با کاربرد مفهوم «هژمونی» سیاست بریتانیا در دوره نخستوزیری مارگارت تاچر را بررسی میکند و نشان میدهد که تاچریسم در مقام گفتمانی هژمونیک با بهرهگیری از مضامین محافظهکارانه و اخلاقی نظیر ملت، خانواده، اخلاق، فردگرایی، سنتطلبی، دولتگریزی، سودجویی و ... توانسته است گروهها و طبقاتی از جامعه را حول خود گرد آورد که پیش از این ائتلاف با یکدیگر را تجربه نکرده بودند. نقش این گفتمان هژمونیک تثبیت سلطه طبقاتی است، اما بدون استفاده مستقیم از قدرت سیاسی و ثروت اقتصادی.
دیدگاه هال در زمینه اهمیت فرهنگ تودهای با افکار تامپسون و ریموند ویلیامز مشابهتهای معنادار داشت، اما هال از سویی به وجوه ساختارگرایانه هژمونی نیز اعتقاد داشت و اگرچه مارکسیسم ضدانسانی آلتوسر را نمیپسندید، اما افکارش آنجا که هژمونی را ساختاری ایدئولوژیک میدانست که در تحلیل نهایی نقش عاملیت فردی را کمرنگ میکند، طنینی آلتوسری داشت. بنایراین نزد هال، آنچه ممکن بود تنها رمزگشایی از رمزگذاریهای ایدئولوژیک مندرج در گفتمانهای سیاسی بود و هال در آثارش به همین موضوع پرداخت.
از این منظر، در حوزه نظریه ارتباطی و بازنمایی مهمترین ایده استوارت هال در مقاله مهم «رمزگذاری/ رمزگشایی» رونمایی شد که در آن هال مدعی میگوید که هر متن رسانهای دو بعد صریح و ضمنی دارد. مخاطب هر متن بنا به پیشزمینه فرهنگی خود، دریافتی خاص از معانی ضمنی را نمایندگی میکند و بنابراین بهجای الگوی سهوجهی فرستنده/ پیام/ گیرنده باید از مدلی چهاربعدی استفاده کرد: تولید/ پخش/ مصرف/ بازتولید؛ بنابراین سه مدل قرائت متون وجود دارد: ۱ ـ قرائت غالب: دریافت پیامهاهمانگونه که رمزگذاری شدهاند. ۲ ـ قرائت توافقی: پذیرش بخشی از پیامهابهصورتی که رمزگذاری شدهاند. ۳ ـ قرائت متعارض: عدم پذیرش قرائترمزگذاریشده.
جدا از نظریه ارتباطی و بازنمایی، مسئله هویتهای چندپاره و نسبت آن با چندفرهنگگرایی، جهانیشدن، قومیتها، اقلیتها، خردهفرهنگها و نظرات پسااستعمارگرایی یکی از مهمتری ندغدغههای هال بهعنوان فردی مهاجر بود و او همواره نسبت به مقوله «دیگری» سازی در جوامع غربی در قالب زنان، سیاهان، مهاجران و ... موضعگیری میکرد و بحث هویتهای مرکززدوده و چندتکه را مورد سنجش قرار میداد. او هویت را در متن فرایند جهانیشدن مطمح نظر قرار میداد و ابعاد نظری اندیشه خود را با آن دسته از تغییرات اجتماعی که در آثار کاستلز، گیدنز، رابرتسون، هاروی و ...مطرح شده است، میسنجید و در ضمن از آرای پساساختاگرایانه و روانکاوانه نیز بهره میبرد.
هال دانشگاهی بود، اما دانشگاه را نقطه عزیمتی برای عمل روشنفکرانه میدانست و کنش او یادآور روشنفکری ارگانیکی بود که گرامشی توصیف کرده بود. دانشگاه مطلوب او «محلی بازتر، میانرشتهایتر و نامتعارفتر ... برای صحبت با مردم عادی، با دانشجویان سیاه و زن در جایگاهی غیرآکادمیک» بود. اکثر کتابهای هال، با مشارکت دیگران نوشته شد و برای او مسئله اصلی نه ارتقای دانشگاهی که درگیری با کنش سیاسی اصیل و متکی بر نظریه بود.
کتاب «پروبلماتیک هویت در مطالعات فرهنگی: هویت و جهانیشدن» را باید اثری متعلق به حوزه اخیر فعالیتهای هال دانست. این کتاب شامل ۵ مقاله از استوارت هال و ۱ مقاله از لارنس گراسبرگ است. عنوان مقالههای هال عبارتاند از: چه کسی به هویت نیاز دارد؟ چیستی هویتهای فرهنگی، هویت فرهنگی و دیاسپورا، قومیت: هویت و تفاوت، قومیتهای جدید؛ تیترهایی که بهروشنی دغدغههای هال پیرامون موضوع هویت را نشان میدهند.
پروبلماتیک هویت در مطالعات فرهنگی: هویت و جهانیشدن، نوشته استوارت هال و لارنس گراسبرگ، ترجمه سیاوش قلیپور و رضا مرادی، پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، ۲۳۴ صفحه، ۱۲۰۰۰ تومان