تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
سیونهمین نشست از مجموعه درسگفتارهایی دربارهی سنایی به تحلیل و بررسی «تلوین و تمکین، رهیافتی دیگر در تحلیل شخصیت سنایی» اختصاص داشت که چهارم مهرماه با سخنرانی دکتر مهدی محبتی در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
محبتی سخنانش را اینگونه آغاز کرد: فرهنگ و ادب ایران مهمترین سرمایه و دارایی کشور برای معرفی و سلطه این مرز و بوم است. در طول تاریخ، اندیشهوران و عارفان بزرگ ما دو چهره از حق دریافتهاند که یکی مقید به صور و اسباب و علل اخلاقی، دینی و عرفی است و دیگری چهرهای است که حق را منزه و برتر از هر صورت و سیرت و منشی میداند که ذهن و فکر آدمی برایش صورتبندی کرده است. تمکین، مقام تثبیت چهرهی حق برای عارف در یک هیات وجودی خاص است که گویا عارف از نظر روحی و وجودی به ثبات رسیده است و تلوین عدم تعین روح سالک در یک هیات وجودی خاص است. غالب عرفانگرایان تمکین را فراتر از تلوین میدانند اما در نگاه برخی تلوین مقام والاتری دارد.
تلوین و تمکین، رهیافتی دیگر در تحلیل شخصیت سنایی
آیا سنایی با نفی هنجارها و منشها و عادتها در پی رسیدن به مقام تلوین بوده است؟ تبیین شخصیت سنایی از این منظر شاید بتواند تعارضهای دیرپا در وجود او را حل کند و الگویی باشد برای حل و تحلیل دیگر شخصیتهای هنجارگریز فرهنگ ما. برای تحلیل شخصیت سنایی چکار باید کرد که فهم معقول و عقلپسندی سراغ ما بیاید. از یک طرف گفتند عرفان رهایی و آزادی و دوری کردن از زشتیهاست. باید اخلاق خوب داشته باشیم و مدح بیجا نکنیم اما در چهره بزرگ عرفانی ما هر سه این مساله وجود دارد. برخی میگویند باید چشمپوشی کنیم. یا آن را دورهبندی کنیم که برای دوره جوانی بوده و یا بگوییم تصویرگر زمانه خودش است یا سنایی شخصیت تراژیک دارد و هیچ کدام انسان را قانع نمیکند که چطور ممکن است هم عارف باشد و هم تا آخرین لحظه مدح و هزل و هجو داشته باشد و از منظر دیگر باید به آن پرداخت.
آیا عرفان نیز مقوله دینی است؟ عرفان همانی است که اخلاق و دین میگویند. در دین و شریعت حق نداریم حرف زشت بگوییم. سنایی شخصیت دوگانهای دارد، از یک طرف گفته شده که عرفان رهایی آزادی تخلف از بدیها و زشتیها و... است. از یک طرف هم میبینیم که یکی از چهرههای بزرگ ادبی ما، یعنی سنایی حریص همه این صفات است. برخی برای دامن زدن به این مسائل، معتقدند که باید از آن چشمپوشی کرد. برخی هم دورهبندی زندگی سنایی را پیشنهاد دادهاند، تا بگویند این صفات مربوط به دوره جوانی او است و برخی هم آن را تصویرگر زمانه خود خواندهاند. البته نظرهای دیگری هم هست، ولی هیچکدام از اینها قانعکننده نیست که چگونه سنایی هم میتواند عارف باشد و هم تا آخرین لحظه مرگ، مدح، هزل و هجو داشته باشد؟
در تبیین شخصیت سنایی و گزارههای متعارضی که احیاناً در آثار و احوال
او هست، بحث و جدلهای بسیاری در تاریخ ادبیات فارسی صورت گرفته و نگرههای مختلفی
ارائه شده است، از جمله تقسیم زندگی و آثار او به دو دورهی پیش و پس از توبهی
هوشیاری؛ طبقهبندی اشعار او به سه ساحت روشن، خاکستری و تاریک؛ تأویل و توجیه
عرفانی ـ اخلاقی بسیاری از اشعار و نکتههای او و کمرنگنمایی ساحتهای متعارف آنها.
در همهی این رویکردها و نگرهها کوشش شده تا به شیوهای معقول و نسبتاً معتدل، تعارضهای
ظاهری این شخصیت تاثیرگذار به نوعی تبیین و توجیه شود که در جای خود ارزشمند است
اما دقت در زندگی و آثار او به هیچیک از این نگرهها آن مایه قدرت را نمیبخشد تا
به گونهای مطمئن و آرامبخش به استفاده از گفتهها و نکتههای او پرداخت و به
نوعی هماهنگی و همسویی میان اقوال و احوال و افعال متعارض او رسید.
خط پایانی در تلوین وجود ندارد که عارف سکون پیدا کند
برای رسیدن به دیدگاه معقول درباره سنایی، شاید باید راه دیگری را پیش گرفت و از منظر دیگری نگاه کرد. راهحلهایی که تاکنون برای توجیه سنایی ارائه شده، غالباً متکی بر تمکین بوده است و تمکین یعنی اینکه رابطه انسان با خدا بر یک مدار ثابت قرار میگیرد؛ مثل وصل شدن قطره به دریا. یعنی تا عارف دور از خداوند است، به سمت او میرود و بعد به مقامی میرسد که راه رفتن بیمعناست، یعنی وصل میشود و ثبات پیدا میکند. این تصویری است که در فرهنگ ما از تمکین وجود دارد. تلوین نیز نگاه دیگری است که در رابطه انسان با خدا وجود دارد، در تلوین اصلاً خط پایانی وجود ندارد که عارف بدان برسد و سکون پیدا کند. در اینجا خداوند مانند جویباری است که با عارف امتداد پیدا میکند و سؤال ما این است که سنایی در کدام یک از این دو دیدگاه جای میگیرد و از مدل تمکین است یا تلوین؟ سنایی اهل تلوین است نه تمکین که هر دو درعرفان مقام بالایی دارند و طرفداران و مخالفان بسیار جدی دارند. عدهای میگویند تمکین در عرفان مهم است و برخی از افراد مهم و شاخص از عارفان میگویند تلوین مهم است.
شمس تبریزی میگوید سنایی اهل تمکین نیست
نخستین کسی که در فرهنگ ما میگوید سنایی اهل تمکین نیست، شمس تبریزی است. نگاه شمس بسیار هوشیارانه است و در واقع مانند مولانا تسلیم نیست. شمس جنگنده است و چیزی که فکر میکند غلط است، به هر قیمتی که باشد، میگوید، ولی مولوی خیلی ملاحظه مخاطب را میکند. شمس سنایی را اهل تلوین میداند و به همین خاطر گاهی اوقات میگوید کلامش از حد خدا هم بالاتر میرود و بعضی اوقات در مسلمان شدن او شک دارد. بنابراین این نگاه دوگانه نسبت به سنایی، مربوط به دوره معاصر نیست و از همان دوره خود سنایی و شمس وجود داشته است. این نگاه را در اشعار جامی هم میتوان دید، امّا ما سعی داریم نگاه شمس به سنایی که بر مبنای دیدگاه تلوین است، ادامه دهیم و ببینیم این دیدگاه درباره سنایی بیشتر جواب میدهد یا نگاه کسانی که او را اهل تمکین میدانند؟
سنایی به مقامی رسیده که کفر را درک کرده است. این مقام راهبردی برای حل تعارضات سنایی است که یکی تلوین و دیگری تمکین است. تمکین یعنی عارف به جایگاهی میرسد که تزلزل در او جایی ندارد، تلوین موقعیتی است همواره در حرکت و متزلزل. به عبارت دیگر تمکین در جایگاه دریاست و تلوین رودخانه. بحث اصلی این است که خدا دریاست یا رودخانه؟ و سنایی و تعارضاتش در همین جا معنا پیدا میکند، آیا خدا در تصورات ما مانند برخی از الاهیون مسیحی است که دنیارا خلق کرده و خودش خواب است. یا به قول اقبال خدا در بطن جهان معنا پیدا میکند آیا خدا در عرفان به تمکین نزدیک است یا تلوین؟
ابنعربی تلوین را دارای درجه میداند
تمکین و تلوین تفاوتهایی دارد و آیا انسان کامل وجود دارد یا خیر؟ چون انسان دائماً در حال تحول است، بنابراین مفهوم خدا برای هیچکس نمیتواند مفهوم ثابتی باشد و وقتی که این مفهوم ثابت نباشد، خیلی چیزها عوض میشود. عطار در مقدمه «تذکرهالاولیا» درباره تلوین میگوید، اولیا مختلف هستند. بعضی اهل معرفت و بعضی اهل ملامتند، بعضی اهل محبت، بعضی اهل توحید و بعضی همهاند، بعضی به صفتیاند، بعضی دونصفتی و بعضی بیصفتند. این دو نکته که بعضی همهاند و بعضی بیصفتند، قابل تأمل است. شاید این پنجره که عطار باز کرده است، ما را به شخصیت سنایی نزدیک کند چرا که نکند، سنایی در آن دسته عارفهایی است که ما نمیتوانیم او را در یک صفت بگنجانیم.
نگاه شریعت و عرفان به انسان متفاوت است و تعاریف متفاوت از تلوین و تمکین در طول تاریخ وجود دارد. اولین کسی که به تعریف تلوین و تمکین پرداخته ابونصر سراج است که کتاب بسیار مهمی به نام اللمع فی التصوف دارد که دانشنامه بزرگ عرفان در قرن چهارم و شاید بزرگترین دانشنامه عرفان است. قشیری، هجویری، غزالی، ابنعربی و کاشانی از تلوین و تمکین تعریفهای متفاوتی دارند. ابنعربی تلوین را دارای درجه میداند و تلوین را از آن حالت دوقطبی خارج میکند، که از این نظر میتوان سنایی را مورد توجه و بررسی قرار داد. دلیل مطرح کردن تلوین و تمکین در اینجا هم این بود که نشان دهیم هرچه یک جامعه بستهتر و ظرفیت ذهنی آدمها کمتر باشد، بیشتر به سمت تمکین میروند و هرچه جامعه بازتر باشد، به تلوین گرایش بیشتری پیدا میکند.
سنایی بخشی از عرفان تمکینی است
با وجود این، دو ذهنیت درباره سنایی وجود دارد، یکی اینکه سنایی بخشی از عرفان تمکینی است، یا یک فردیت خاصی که در تاریخ ادبیات ما به وجود آمده است. دوم اینکه سنایی را قالبی بدانیم مثل بقیه قالبها، یا بگوییم به جایی رسیده بود که قالبها را شکسته بود و میتوانست یک ارائه نو از درک مفهوم خداوند بدهد، اما چون جامعه او را درک نمیکرد، بیتاب و شوریدهحال شده بود؛ بنابراین از یک طرف حرفهایی میزند که به قول شمس تبریزی در ردیف وحی است و از یک طرف مردم در بدیهیات مسلمان بودن او شک دارند.
سنایی تلوین را حاصل نوعی مجاهده میداند
عینالقضات میگوید که سید الموحدین عالم شیطان است. در کجای قرآن داریم که اینگونه گفته باشد. چون عرفان اگر چه مغز است اما این مغز امکان امتداد تاریخی ندارد و این پوسته است که مغز را نگه میدارد. عبدالکریم سروش میگوید ما اگر میخواهیم موفق باشیم باید پوسته را رها کنیم و به سراغ مغز برویم. اما تاریخ این را نشان میدهد که اگر زرده تخم مانده آن پوسته آن را نگه داشته است. اگر پوسته نباشد مغزی باقی نمیماند. اگر کلیسا نباشد مسیحی وجود ندارد. اگر مسجدی نباشد مسلمانی نیست. اما عرفان میگوید نه پوسته مهم است نه کلیسا بلکه مغز یعنی حقیقت مهم است. فقیه میگوید لباس پاک باشد و قبله درست باشد نماز درست است اما عارف میگوید وقتی قلب پاک نیست هر چه نماز بخوانی قبول نیست.
سنایی میخواهد نگاه شریعت مدار خود را حفظ کند و اینگونه شعر میگوید:
مسلمانان مسلمانان مسلمانی مسلمانی / ازین آیین بیدینان پشیمانی پشیمانی
مسلمانی کنون اسمیست بر عرفی و عاداتی / دریغا کو مسلمانی دریغا کو مسلمانی
فرو شد آفتاب دین برآمد روز بیدینان / کجا شد درد بودردا و آن اسلام سلمانی
سنایی از یک طرف میرود به سمتی که میگوید اینها حقیقت دین نیست و این تعارض است. از یک طرف میگوید نمیشود انسان بیهوده به دنیا آمده باشد اما به سمت قدرت هم میرود و این تلوین است. تلوین ریشهاش اینجاست اما به فردیتی میرسد. سنایی بر این باور است که تلوین حاصل نوعی مجاهده در سختترین شرایط روحی است که این نکته مساله بسیار مهمی است. شاید راه رسیدن به حقیقت درونی خودمان رسیدن به تلوین است نه تمکین زیرا خدا را باید خودمان بشناسیم نه اینکه به ما بشناسانند.