تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
ایران: در مجموعه ۶ جلدی «فرهنگ آثار» از انتشارات سروش به
سرپرستی رضا سیدحسینی همکاری فعال داشت.
ترجمه و انتشار آثاری چون نقد ادبی در قرن بیستم از ژان
ایوتادیه، هنر معاصر فرانسه از کاترین میه، شاهکار گمنام از بالزاک، تئاتر و کارگردانی
از ژان ژاک روبین، شرق بهشت: هزار سال شعر و نقاشی شرقی از مایکل بری، از کافکا تا
کافکا اثر موریس بلانشو، چند اثر از ناتالی ساروت مانند تو خودت را دوست نداری،
صدایشان را میشنوید، کودکی، افلاکنما، تارتوف اثر مولیر و... را در کارنامهاش
دارد. مهشید نونهالی متولد نور مازندران و فارغالتحصیل رشته زبان و ادبیات فرانسه
از دانشگاههای معتبر پاریس است.
وی به تازگی مجموعه سه جلدی «زمان و حکایت» از برجستهترین
آثار ادبی-فلسفی دوران معاصر اثر پل ریکور را ترجمه و توسط نشر نی منتشر کرد. نگاه
فلسفی به نقاط تلاقی ادبیات و فلسفه، تحلیل امکانات و ظرفیتهای حکایت از رهگذر تأمل
در مقولههای زمان و کاوش در باب نوآوری معناشناختی به مدد استعاره شاکلههای
اساسی این اثر بزرگ است.
خانم نونهالی چه ضرورتی شما را واداشت تن به ترجمه کتاب
سه جلدی و پرحجم «زمان و حکایت» پل ریکور بدهید که هم سخت خوان است و هم زمانبر؟
واقعیت این است که این اثر را من خیلی پیشتر از اینها
دیده بودم و به نظرم میآمد که اثری ارزنده است و ترجمه آن ضروری است. خب این در
ذهن من بود اما اینکه بخواهم به این مجموعه بپردازم اصلاً تصورش را نمیکردم و هیچ
وقت هم بهطور جدی به ترجمه آن فکر نکرده بودم تا اینکه آقای خالقی ناشر و مدیر
انتشارات گام نو ترجمه این اثر را به من پیشنهاد دادند که من در آن زمان با شک و
تردید پذیرفتم. چون وقتی حساب کردم دیدم که این کتاب از جمله آثاری است که وقتی
دست بگیری دیگر نمیتوانی از آن غافل شوی. در هر صورت بنا به اصرار و پیگیری ایشان
کار به سامان رسید و چند سال قبل دو جلد آن را انتشارات گام نو چاپ و منتشر کرد
ولی اتفاقاتی که برای ناشر پیش آمد سبب شد که انتشار جلد سوم ناگزیر متوقف شود. پس از آنکه قرار
شد این مجموعه در نشر نی چاپ و به بازار عرضه شود جلد سوم آن هم ترجمه شد و حالا
این مجموعه سه جلدی بهصورت کامل و یکجا منتشر شده. البته چاپ این مجموعه در نشر نی سبب شد
که من پس از چند سال که از چاپ کتابهای اول و دوم آن در انتشارات گام نو میگذشت
آن را بهطور کامل بازخوانی و بازنگری کنم. در واقع یک تجدیدنظر کلی در جلد اول و
دوم صورت گرفت و تقریباً کار جدیدی شده.
شما تجدیدنظر اساسی در جلد اول و دوم صورت دادید، آنگونه
که اشاره کردید انگار کار جدیدی شده است. تجدیدنظر در زبان ترجمه صورت گرفت یا
ویرایش جدیدی از این اثر در فرانسه منتشر شد که متن اصلی را دچار تغییر و دگرگونی
کرد؟
بعد از گذشت سالها دیگر از آن ترجمه راضی نبودم و دغدغههایی
داشتم که در چاپ جدید این اثر تلاش کردم تغییرات و اصلاحات لازم را اعمال کنم. پس
از این همه سال که از چاپ اول آن ترجمه میگذشت طبیعی بود که تجربههایی را که کسب
کرده بودم در چاپ جدید به کار بگیرم.
در مجموع از ریکور چه شناختی دارید و این شناخت از چه
طریق و چگونه حاصل شد؟
چون برخی معتقدند مهمترین آثار ریکور کتاب «خویشتن
همچون دیگری» و مجموعه مقالات سه جلدی «خواندنها» است که جلد اول آن درباره قدرت
و سیاست، جلد دوم درباره نظریه ادبی و جلد سوم درباره رابطه فلسفه و دین است.
من در مقدمه همین کتاب «زمان و حکایت» تا حدودی میزان
شناختم از پل ریکور و فلسفه او را از جمله موضوع و محور کتاب «زمان و حکایت» توضیح
دادهام.
البته ریکور در ایران برای کتابخوانهای حوزه فلسفه و
تأویل و تفسیر متون فلسفی-ادبی تا حدودی چهره شناخته شدهای است. بخصوص که در
اواسط دهه هفتاد به ایران هم سفر کرده است. منتها من مترجم آثار فلسفی نیستم چون
دغدغه کاری من فلسفه نبوده. البته تا حدودی که اطلاعات عمومی در حوزه فلسفه داشته باشم،
مطالعه کردهام. برای من نظریه ادبی مهم و مطرح بود. ترجمه این اثر ریکور را بههمین
دلیل پذیرفتم وگرنه آثاری مثل «خویشتن همچون دیگری» یا مجموعه مقالات سه جلدی
«خواندنها» که شما به آن اشاره کردید بیشتر به حوزه فلسفه بر میگردد.
حتی ترجمه اثر دیگری از ریکور با عنوان «در مسیر
شناسایی» به من پیشنهاد شد که به معنای چندگانه واژه شناسی میپردازد.
این اثر شاید بتوان گفت که از آخرین نوشتههای ریکور است
اما چون در حوزه فلسفه است، نپذیرفتم. هیچ وقت به این دسته از آثار نمیپردازم.
واقعیت این است که معتقدم مطالعه کافی برای ترجمه متون فلسفی ندارم و مطالعاتم در
این زمینه آنقدر که باید قوی، عمیق و گسترده نیست ولی این مجموعه -زمان و حکایت- را به لحاظ اینکه شرح و بسط یک نظریه
ادبی است، یعنی یک نظریه بسیار بزرگ و مهم ادبی است، با وجود اینکه ترجمهاش بسیار
دشوار و زمانبر بود، پذیرفتم. برای ترجمه «زمان و حکایت» بسیار مطالعه کردم بویژه
برای جلد سوم و آنجا که به هایدگر مربوط میشود، یعنی تا جایی که در توانم بود سعی
کردم این کار را طوری ترجمه کنم که مخاطب درک و دریافت راحتتری داشته باشد و صاحبنظران
و علاقهمندان هم راضی باشند.
خوانندگان فرضی این کتاب به تصور شما چه کسانی و
چه اقشاری هستند؟ آیا مطالعه این مجموعه نیاز به پیش زمینه و دانش پیشین در زمینه
فلسفه ادبیات و تأویل و تفسیر دارد؟
هر خوانندهای نمیتواند به سراغ مطالعه کتاب «زمان و
حکایت» برود. به هر حال مطالعه این اثر به علاقه و توجه خاص به اینگونه مطالب نیاز
دارد و میشود گفت تا حدودی تخصصی است و باید لزوم خواندنش احساس شود. خواننده بیخبر
از همه جا به سراغ چنین آثاری نمیرود. خوانندهای که از نظریههای ادبی و فلسفی
هیچ اطلاعی نداشته باشد ممکن است آثاری از این دست برایش خستهکننده باشد و حوصلهاش
سر برود. البته بخشهایی از این اثر هست که بهگمان من جذاب است و شاید هر خوانندهای
بتواند از آن لذت ببرد. یعنی هر خوانندهای که اهل ادبیات و فلسفه باشد.
برای خود شما بهعنوان مترجم کتاب کدام بخش از این کتاب
سه جلدی جذابتر بوده است؟
وقتی نظرات ارسطو و آگستینوس را پل ریکور مقایسه میکند
تا آنچه را درنظر دارد باز کند، بیتوجه به ترتیب زمانی، تقابل نظریه آن دو را از
ارسطو به آگستینوس شکل میدهد. این بخش برای من فوقالعاده جذاب بود. خود بخش
مربوط به آگستینوس هم که ریکور طی آن به «اعترافات» میپردازد باعث شد که من کتاب
«اعترافات» را در هنگام ترجمه بخوانم و از آن لذت ببرم. اما نمیشود در یک کتاب سه
جلدی یک بخش را برجسته کرد. در جلد دوم که به «پیکربندی زمان در حکایت تخیلی» میپردازد،
پل ریکور سه رمان «خانم دالووی» ویرجینا وولف، «کوه جادو» توماسمان و «در جستوجوی زمان
از دست رفته» مارسل پروست را از منظر زمان بحث و بررسی میکند و تحلیلی از زمان در
این سه اثر بهدست میدهد. بهگمانم برای کسانی که کار خلاقه ادبی میکنند یا
کسانی که بهصورت حرفهای در حوزه ادبیات فعالیت دارند، اعم از نویسنده و منتقد،
این بخش باید جذاب باشد.
چرا ریکور از میان این همه شاهکارهای ادبیات جهانیان
به سراغ این سه نویسنده و این سه اثر رفته است تا در بسط و تشریح نظرات خود از
آنها استفاده کند؟
وقتی دقیق نگاه کنید و این بخش را بخوانید، متوجه میشوید
که زمان بواقع و فینفسه در این سه رمان بسیار مطرح است. یعنی که این آثار هریک میتواند
برای خودش کتاب زمان باشد. یعنی رمان زمان باشد. من هم پس از خواندن زمان و حکایت
با این نکات به همین شکل مواجه شدم و دیدم که چقدر جالب است و واقعیت همین است که
ریکور میگوید. بههمین دلیل است که میگویند این مجموعه یک کتاب عظیم نظریه
ادبی است. از دل این متن نظریههای فراوانی میشود استخراج کرد. بهنظرم خواندن
این کتاب برای کسانی که به کار نقد و بررسی ادبیات میپردازند، ضروری است.
هنگام مطالعه این بخش متوجه میشویم سه رمانی که پل
ریکور به آنها میپردازد زمان در هیچ کدام از آنها خطی نیست.
دقیقاً همینطور است. واقعیت این است که در آثاری که
ریکور انتخاب کرده زمان به شکل خطی دنبال نمیشود. ریکور از دل همین آثار مسأله
زمان را که در مدنظر دارد، تبیین و تشریح میکند.
شخصاً از مطالعه بخشی که پل ریکور به سه رمان مذکور میپردازد،
بسیار لذت بردم مباحثی در این بخش مطرح میشود که قبلاً در هیچ کتابی نیامده بود.
نگاهی که ریکور به مسأله زمان در این سه رمان دارد، بسیار بدیع و نو است و برای
منتقدان و نویسندگان بسیار آموزنده.
واقعاً ریکور در این بخش دیدی نو به آدم میدهد. مباحثی
در این بخش آمده که قبلاً در نظریههای نقد ادبی ندیده بودیم. بههمین دلیل است که
این کتاب بهعنوان یک اثر ادبی مرجع شناخته میشود. مطالعه این مباحث بسیار تفکربرانگیز
است و به تولید اندیشه کمک میکند و کمک هم کرده و بازگوییها و همچنین چالشهایی
را موجب شده.
به اعتقاد شما چرا یک فیلسوف و متفکر دینی سرشناس وقت
و انرژی خودش را صرف پرداختن به ادبیات بویژه رمان میکند و پاسخ سؤالات هستی
شناسانه خودش را در آثار نویسندگانی چون ویرجینیا وولف، توماسمان و مارسل پروست میجوید؟
من نمیتوانم پاسخی کلی بدهم برای اینکه فعالیت من در
حوزه فلسفه و آثار فلسفی ریکور نیست. اما تا جایی که دریافتهام بهنظر نمیرسد که
بتوان ریکور را یک فیلسوف صرفاً دینی نامید. ریکور یک فیلسوف است به تمام معنا.
اصلاً نمیشود او را به یک فیلسوف دینی محدود کرد. ریکور فیلسوفی است که به دین
اعتقاد دارد. بههمین دلیل است که میتواند در حوزههای مختلف وارد شود و جواب
خودش را در مسائل مختلف جستوجو کند. خیلیها او را فراتر از یک فیلسوف دینی میشناسند
و میخوانند.
حالا ریکور فیلسوف دینی، یا متفکر دینی مسأله این نیست. پرسش اساسی این
است که چرا ریکور برای پاسخ پرسشهای فلسفی خود به سراغ ادبیات یعنی رمان میرود؟
من باز از دید ریکور اینها را میگویم. ریکور وقتی که
مسأله زمان را مطرح میکند اندیشه او یک نوع ابداع است. بعد از «استعاره زنده» که
آنجا از بوطیقا صحبت میکند و اینکه استعاره چگونه در شعر مطرح میشود، در «زمان و
حکایت» بحث راویانگی را پیش میکشد و اینکه چگونه حکایت میتواند زمان را پیکربندی
کند. ریکور معتقد است که حکایت میتواند زندگی را دوباره تصویرسازی کند وقتی که
پیکربندی روایی مطرح میشود و چنین است که حکایت مورد توجه قرار میگیرد. او مطرح
میکند که چگونه زمان در حکایت چنین قابلیتی دارد و بازتصویر کردن خود همان زندگی است.
همان زمان است.
ببینید، دعوی اصلی ریکور، یعنی پایه و اساس نقد او، این
است که تفکر تجریدی همواره از حل معمای زمان عاجز میماند. فلسفه و علم هرگز بر
زمان احاطه پیدا نمیکنند. برای اینکه ما همواره در اقیانوس زمان شناوریم و زمان
همیشه ما را دربر میگیرد. اما انسان با حکایت کردن و روایتکردن است که زمان را
پیکربندی میکند و زندگی را آنطور که میخواهد بازمیسازد. شاید این یکی از مهمترین
وجوه تمایز ریکور از متفکران دیگر باشد در زمینه زمان.
در واقع از منظر ریکور تنها ادبیات است که میتواند به
شکل پیکربندی زمان منقطع، زمان از دست رفته، زمان طی شده و زندگی را تصویر کند. پل
ریکور با همه تسلط و اشرافی که به فلسفه دارد خودش بنیانگذار هیچ مکتب فلسفی نیست.
فرق آنچه که هایدگر در کتاب «هستی و زمان» مطرح میکند با آنچه
که ریکور در کتاب «زمان و حکایت» از زمان به دست میدهند
چیست؟
این که شما عنوان میکنید که ریکور خودش بهعنوان فیلسوف
نظریه تازهای ندارد و بنیانگذار یک مکتب فلسفی نیست، من در معرفی ریکور در مقدمه
کتاب آوردهام و در حقیقت ریکور را از زبان خود ریکور معرفی کردهام. برای نوشتن این
مقدمه هم تاحدی از مصاحبهای که با ریکور شده بود کمک گرفتهام. اما سؤالی که مطرح
کردهاید، در واقع مرا به دام یک بحث فلسفی میاندازد که واردش نمیشوم. در جلد
سوم کتاب میبینیم که ریکور مشخصاً نظریه هایدگر را درمورد زمان مطرح میکند و به
تحلیل نظرات او میپردازد، در جایی با او همسو و هم نظر میشود درجایی هم نظر خودش
را مطرح میکند تا بازهم به معضلآمیزی زمان برسد. معضل زمان چیزی است که شاید
نشود هیچ وقت بواقع و بهصورت کامل دربارهاش به اتفاق نظر رسید و برای پرسشهای
مختلف پیرامون زمان به یک پاسخ قطعی دست یافت. برای ریکور زمان در ذات خودش
گریزنده است. لابد در ذهن ما هم گریزنده است.