تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
نشست نقد و بررسی کتاب «بوطیقای ساختگرا» نوشته جاناتان کالر در روز سهشنبه، 4 آذر 1388، با حضور کورش صفوی، مترجم کتاب، فرزان سجوی و امیر علی نجومیان در شهر کتاب برگزار شد. آنچه در پی میآید گزارشی است از این نشست.
کورش صفوی در ابتدای این نشست از چگونگی ترجمه این کتاب گفت. وی که حدود 20 سال پیش تصمیم داشته این کتاب را ترجمه کند از این کار منصرف میشود تا اینکه چند سال پیش از سوی مسئولان انتشارات مینوی خرد با وی تماس میگیرند و پیشنهاد ترجمه این اثر را به وی میدهند. صفوی در هند این کتاب را ترجمه میکند و آن را برای ناشر میفرستد. به پیشنهاد ناشر کتاب ویراستاری و سپس منتشر میشود.
صفوی پس از این مقدمه کوتاه، با طنز همیشگی کلامش گفت: کتاب که منتشر شد برای من خیلی جالب بود چون اصلاً هویت من را نداشت. کتاب من باید شلخته باشد. مقدمه 40 صفحهای من حذف شده بود. در مقدمه گفته بودم که مشکل من با کالر چیست و با چه نکاتی در وی موافق یا مخالفم. اما این کتاب که شما میبینید اصلاً کتاب من نیست. مقدمه مرا ندارد. شلختگی مرا ندارد. خیلی از اشتباهات من تصحیح شده و آن چند تا موردی هم که درست بوده غلط شده است. مثلاً من عنوان کتاب را «شعرشناسی ساختگرا» ترجمه کرده بودم . من هرگز بوطیقا را به کار نبردهام و اصلاً از آن متنفرم.
وی افزود: مسأله دیگر روش ترجمه من است که پس از ویرایش چیز دیگری شده است. من روش ترجمهام، ترجمه دقیق و جمله به جمله نیست. مثلاً ممکن است در ترجمه من 5 صفحه از متن اصلی نباشد. من فرضم در ترجمه این است که اگر یک انگلیسی زبان میخواست حرفش را به فارسی بزند چه میگفت. در مجموع من در کتاب نیستم اما کتاب، کتاب خوبی از کار در آمده است.
عضو هیأت علمی گروه زبانشناسی دانشگاه علامه طباطبایی گفت: دیدگاهی که کالر مطرح میکند این است که ادبیات در سالهای اخیر کمتر مورد توجه زبانشناسهاست. شاید از این بابت که زبانشناسی پس از چامسکی خیلی به سراغ فرمالیسم رفته است و فرمالیسم نمیتواند به ادبیات توجه کند. اما همه زبانشناسها پیرو چامسکی نیستند. از طرف دیگر دیدگاه کالر از نظر من خیلی کارساز نیست. من با فرض دیگری ادبیات را نگاه میکنم. به نظر من اگر زبانشناس نتواند به سراغ ادبیات برود و آن را مطالعه کند این علم کارآمد نیست.
در ادامه فرزان سجوی با اشاره به اهمیت این کتاب و ضرورتی که ترجمه آن داشته سخنانش را با طرح این سؤال گفت: آیا زبانشناسی اکنون با ادبیات و مطالعات فرهنگی ارتباط دارد؟ کالر میگوید ندارد. حق هم دارد. ما یک جریان مسلط در زبانشناسی داریم که جریان زبانشناسی دستور زایشی است که اتفاقاً در دپارتمانهای زبانشناسی ایران هم وجود دارد. این اشکال از سلطه جریان مسلط زبانشناسی که اتفاقاً جهانینگر هم هست برمیآید. چون اساساً نگاه جهانینگر به علومانسانی یعنی سلطهطلبی. آن زبانشناسی سلطهگر به درد مطالعه ادبیات و حتی زبان هم نمیخورد. به کار مطالعه بخش کوچکی از زبان میاید و آن نحو است که بسیار هم مفید است. وقتی نگاه سلطهگرایانه به جریان مسلط تبدیل شود مطالعه ادبیات و فرهنگ میسر نخواهد شد. اتفاقاً حاشیهها و مرزها هستند که به مرکزها هستی میبخشند. زبانشناسی مسلط که در سطح جمله باقی میماند و منطقی است و قائل به زبان ماشینی است اصلاً به کار نمیآید. زبانشناسی کارش مطالعه ادبیات، فرهنگ، سخنرانی و... است. پس یا کالر به کنایه حرف میزند یا واقعاً زبانشناسی حاشیه را نمیبیند.
کالر میگوید نشانهشناسی همان ساختگرایی است و ساختگرایی همان نشانهشناسی. اشتباه هم نمیکند اما باید توجه داشت که کالر در چه شرایطی این حرف را میزند. زبانشناسی ساختگرا ادعای علمی بودن دارد. این اتفاق مهمی است که اوجش در دهه 60 اتفاق میافتد. چون نشانهشناسی چتری پوششی دارد به نظر میرسد که نشانهشناسی همان ساختگرایی است. یعنی گسترش ساختگرایی امکان نشانه شناسی را فراهم کرد و نشانه شناسی یعنی نگاه کردن به متون فرهنگیای که ساختهای مشخصی دارند. این حرف در تاریخ خودش در سال 1975 کاملاً درست است اما این علم به راه خودش ادامه میدهد و ساختگرایی جا میماند. اصلاً جنس نشانه شناسی و ساختگرایی با هم فرق میکند. زمانی ساختگرایی در اصل روش نشانهشناسی بود اما تنوع زبانها و فرهنگها سبب شد که ساختگرایی جا بماند اما نشانه شناسی تعاریف جدیدی از مباحث خودش ارائه کرد. امروز در قلمرو علوم انسانی همه مباحث و گرایشها هم به هم مربوطند و هم همگی به نحوی به پساساختگرایی وصل هستند.
عضو هیأت علمی دانشگاه هنر افزود: ما ساختگرایی را به عنوان رویکرد تعریف شده مشخص نقد کردهایم ولی بحث ساخت و ساختمندی بر سر جای خودش باق یاست. حتی دریدا هم در ساختمندی تردیدی نمیکند بلکه او میگوید ساختارها، ساختارهای فرازمانی نیستند. پس ما ساختگرایی را کنار گذاشتهایم اما مطالعات مربوط به ساختار را کنار نگذاشتهایم.
سپس امیرعلی نجومیان سخنانش را با اشاره به نکاتی که در صحبتهای دکتر سجودی وجود داشت آغاز کرد و گفت: من در صحبتم بیشتر میخواهم راجع به یادداشتهای دکتر صفوی صحبت کنم. آقای دکتر صفوی گفتند که در واقع گفتوگویی با کالر را در پایان کتاب باز کردهاند. این گفتوگو جالب است اما یک ایراد دارد. اینکه ما با کدام کالر داریم گفتوگو میگنیم. این موضوع به نظر من اشکالی در قضیه ایجاد میکند. نثر دکتر صفوی با طنزها و مثالهای خوب، کار را جذاب میکند اما در عین حال سؤالهایی برای من ایجاد کرد. بحث من در واقع یادداشتهایی بر یادداشتهای مترجم محسوب می شود.
اول از همه میخواهم بگویم که کالر امروز با کالر 1975 فرق دارد. جدا از اینکه من فکر میکنم کالر این کتاب هم یک کالر نیست.
وی سپس به بیان نکاتی دیگر درباره این یادداشتها پرداخت و گفت: دکتر صفوی اصولاً از دید یک زبانشناس به این کتاب نگاه کردهاند. اما خیلی از مباحث در این حوزه ترازبانشناختی هستند. اگر این طور به موضوع نگاه کنیم این گفتوگو متفاوت خواهد شد. از طرف دیگر ساختشناسی فقط زبانشناسی نیست و خیلی از مباحث آن از جاهای دیگر میآید مثل روانشناسی، جامعهشناسی، مردمشناسی و...
در یادداشتها مدام نگرانی از زبان علمی مشاهده میشود اما متأسفانه من فکر میکنم در برخی از نقدهای دکتر صفوی، خود زبان ایشان از زبان علمی دور می شود.
همچنین در جایی دکتر صفوی سؤال کردهاند که فرق بین بیان واقعیت و دلالت بر واقعیت که کالر گفته را من نمیفهمم. ما وقتی صحبت از بیان میکنیم داریم چیزها را با امر بیرونی یکی فرض میگیریم اما دلالت واسطهای بین چیزها و معنی آنها قرار میدهد و آن نشانهها هستند که به نظر من این امر کمی روشن است.
نجومیان با اشاره به اینکه دکتر صفوی در یادداشتها از نشانههای قراردادی و طبیعی صحبت کردهاند افزود: نشانههای طبیعی رابطه سببی و علی دارند اما رابطه قراردادی چنین نیست. ایشان میگویند حرکت از سوی نشانههای قراردادی به سمت نشانههای طبیعی تبدیل علم به هنر است. به نظر میرسد دکتر صفوی میگویند ما ر هنر با نشانه ای قراردادی طرف نیستیم. اما من اعتقاد دارم که هنر بیش از آنکه از نشانه های طبیعی استفاده کند از نشانههای قراردادی استفاده میکند. از طرف دیگر باید پرسید که اصلاً نشانه های طبیعی چه هستند؟ ایشان در یادداشت 6 میگویند نشانه اگر قراردادی نباشد در حوزه نشانه شناسی قرار نمیگیرد. در واقع انتقادی که ایشان طرح میکنند نمیدانم انتقاد به چه کسی است. این در حالی است که کالر تأکید میکند که نشانهها اساساً قراردادیاند. کالر به صراحت میگوید ساختگرایی و نشانهشناسی متفاوتند. نظر من به نظر دکتر سجودی نزدیک است اما اینکه نشانهشناسی چگونه توانست به راهش ادامه دهد به این دلیل بود که نشانه فرق کرده است. ایشان در یادداشتها ی خودشان به دریدا اشاره کردهاند و گفتهاند که دریدا نه علمی است و نه به کار میآید. در صفحه 384 بحث بر سر رابطه دال و مدلول است. دریدا میگوید دال و مدلول از هم فاصله دارند. ایشان میگویند اگر مدلولی حضور نداشته باشد بحث بر سر دال بودن چند صوت منتفی است. اما پاسخ من اسن است که اگر مدلول باشد دیگر دال را میخواهیم چه کار؟ دریدا میگوید صرف حضور دال به این معناست که مدلولی در کار نیست. اصل حرف دریدا این است که اصلاً تمایزی میان دال و مدلول نیست. دریدا میگوید مسأله اصلی بر سر سرشت دال و مدلول است. میگوید به نظر میرسد سوسور برای دالو مدلول سرشت فرامادی تصور میکند. انگار که مدلولمان همان دال است. پس مسأله بر سر سرشت دال و مدلول است.
اما در اینجا چه اتفاقی برای معنی میافتد؟ در نقد پساساختگرایی ما همچنان درباره ساختارها حرف میزنیم و دریدا هم به آن قائل است. اما بحث این است که حرف ما داخل این نظام زبانی است.
نجومیان با تأکید بر اینکه دکتر صفوی سؤال خوبی مطرح کردهاند سخنانش را پی گرفت و این پرسش را طرح کرد که آیا ادبیات نظام نشانهای متمایزی در زبان است؟ وی ادامه داد: در نگاه من نظام نشانهای همان نظام زبان است. فرق نگاه من با نگاه دکتر صفوی این است وقتی ما هر دو در نظام زبانی حرف میزنیم من از نگاهی اجتماعی نیز میگویم. دکتر صفوی میگویند در آثار کسانی چون سعدی و حافظ وجود نظام نشانهای در ادبیات تقویت میشود اما آثار آلاحمد، پزشکزاد، احمد محمود و... در درون نظام نشانهای قرار نمیگیرند. اما ما در تمام اثار ادبی در نظام نشانه ها هستیم.
از طرف دیگر دکتر صفوی نشام نشانهای را با بازی نشانه ها یکی فرض میگیرند. سیستم متعلق به ساختگرایی و بازی مربوط به پساساختگرایی است. اینجاست که ما میتوانیم بگوییم بعضی از اثار ادبی در بازی نشانهها بیشتر پیش میرندو بعضی کمتر.
نجومیان سپس به بحث توانش ادبی پرداخت و گفت: کالر میگوید ما چیزهایی که میخوانیم بر خوانش ما از آثار بعدی تأثیر میگذارد. دکتر صفوی دو سؤال را مطرح کردهاند: آیا شگردهای ادبی فقط در ادبیات کاربرد دارند؟ از نظر من خیر و دوم اینکه آیا خواند یک متن ادبی به معنای شناخت نسبت به صناعات ادبی است؟ جواب بنده این است که بله. ایشان میگویند ما گاهی نیازی به آگاهی از نظام ادبیات نداریم مثل آثار همینگوی یا آگاتا کریستی. من فکر میکنم این نویسندگان هم با نظام ادبیات سر و کار دارند. سؤال بعدی دکتر صفوی در صفحه 403 این است که آیا توانش ادبی که کالر از آن سخن میگوید فقط متخصصین هستند که باید داشته باشند؟ من فکر میکنم همه انسانها مرتب در معرض قواعد و قراردادهای حاکم بر نظام ادبیات هستند.
در ادامه فرزان سجودی گفت: نقش یادداشتنویسی یک بحث است و این دیالوگ که از آن سخن گفته شد چیزی دیگر. من فکر میکنم بهتر بود لحن دکتر صفوی در بعضی جاها کمی متفاوت میبود.
سجودی سپس با اشاره به اصطلاحشناسی کتاب گفت: اصطلاحات در برخی موارد به دو گونه آمده است یا چیزی غیر از ان چه مرسوم است به کار رفته است. باید توجه داشت بدون اصطلاحات علمی مشترک، علم به وجود نمیآید. این موارد به نظر میرسد مربوط به کار ویراستار باشد.
سجودی در ادامه با اشاره به برخی اشکالات شکلی کتاب به بیان مثالهایی از متن کتاب پرداخت.
در پایان این نشست کورش صفوی، مترجم کتاب باز با لحنی طنزآمیز گفت: اگر آن یادداشت مقدمه بود این دو نفر حرفی برای گفتن نداشتند. حرف دکتر نجومیان و دکتر صفوی درست بود. من در آن مقدمه گفتهام که بحث من در یادداشتها این بود که بگویم نگاه من چیست. بحث من، بحثی علمی نبود. در آن مقدمه گفتهام که چرا اعتقادم این است که باید این یادداشتها را آورد. دیدگاه خود من این بود که من فقط و فقط یک نکته دارم و آن این است که برای آدمیزاد فقط و فقط یک نشانه قابل فهم است و آن نشانههای قراردادی است.
در آن مقدمه گفتهام که من به عنوان یک زبانشناس اول قرن بیست و یکم، زبانشناس اواسط دهه هفتاد را نقد میکنم. من با کالر هفتاد و پنج مخالفم. اصلاً کالر امروز یک چیزی است شبیه ما. خیلی از «یا»ها که میبینید کار ویراستار است.