تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : دوشنبه 26 آذر 1397 کد مطلب:17145
گروه: یادداشت و مقاله

مولانا در مقام فیلسوف

۲۷ آذرماه را روز عرس مولانا می‌خوانند: «روز درگذشت مولانا جلال‌الدین محمد» یکی از ارکان شعر و ادب فارسی و بلکه یکی از بزرگ‌ترین متفکران جهان.

اعتماد: ۲۷ آذرماه را روز عرس مولانا می‌خوانند: «روز درگذشت مولانا جلال‌الدین محمد» یکی از ارکان شعر و ادب فارسی و بلکه یکی از بزرگ‌ترین متفکران جهان. مشهور است که مولانا با فلسفه و فلسفه‌ورزی میانه خوبی نداشت. در آثاری که از او به جا مانده نیز تعابیر چندان مساعدی درباره فلسفه نمی‌یابیم. مثل: از سینه پاک کردم افکار فلسفی را/ در دیده جای کردم اشکال یوسفی را (غزلیات)؛ فلسفی منکر شود در فکر و ظن/ گو برو سر را بر آن دیوار زن// فلسفی کو منکر حنانه است/ از حواس اولیا بیگانه است (مثنوی)؛ بند معقولات آمد فلسفی/ شهسوار عقل عقل آمد صفی (مثنوی)؛ فلسفی خود را از اندیشه بکشت/ گو بدو کور است سوی گنج پشت (مثنوی)؛ هم چو آن مرد مفلسف روز مرگ/ عقل را می‌دید بس بی‌بال و برگ.

این مخالفت سفت و سخت مولانا با فلسفه و فلسفه‌ورزی را از وجوه مختلف می‌توان مورد بحث و فحص قرار داد. بسیاری بر آنند که ضدیت او با فلسفه را باید در بستر تاریخی زمانه‌ای که در آن می‌زیست، مورد ارزیابی قرار داد. یعنی در قرن هفتم هجری، یک سده بعد از هجمه‌ای که محمد غزالی (۵۰۵-۴۵۰ ه.ق.) علیه فلسفه آغاز کرد و به زعم خود کمر فیلسوفان را به خاک مالید. به خصوص که می‌دانیم مولانا تا چه اندازه تحت تاثیر غزالی است. تا پیش از آن و به ویژه در سده‌های زرین فرهنگ و تمدن ایرانی- اسلامی، جریان فکر فلسفی رونقی بی‌سابقه داشت و در این سنت فکری بزرگانی چون فارابی و ابن‌سینا می‌اندیشیدند. البته خانه‌به‌دوشی ابن‌سینا یا یکه و تنها بودن فارابی نشان می‌دهد که باید با احتیاط از رواج و رونق فلسفه و فلسفه‌ورزی در آن دوره سخن گفت.

گروهی دیگر تلاش کرده‌اند مخالفت مولانا با فلسفه را «تفسیر» کنند. یعنی به بحث در این باره بپردازند که مثلا مولانا مراد و منظور خاصی از فلسفه داشته و آن را به معنای سر و کله زدن با عقل جزیی می‌دیده است. از دید این گروه، مولانا نه منتقد و معارض کلیت فلسفه که مخالف کسانی است که معتقدند با صرف اتکا بر فلسفه و عقل حسابگر می‌توان همه امور عالم را تبیین کرد و نقشه راهی راست و درست برای انسان ترسیم کرد. از دید این گروه، مولانا اولا فلسفه و فلسفه‌ورزی را محدود و منحصر به شیوه تفلسف مشایی ارسطو و ابن‌سینا نمی‌دید و ثانیا حتی آن شکل از فلسفه‌ورزی را نیز به طور کلی رد نمی‌کند، بلکه آن را دست‌کم برای تمشیت زندگی روزمره ضروری و لازم می‌بیند.

یک عده هم هستند که می‌گویند اصلا نیازی به تفسیر نیست. به هر حال مولانا مخالف فلسفه است و با آن میانه خوبی ندارد. این گروه خود به دو دسته تقسیم می‌شوند. دسته اول کسانی هستند که خودشان چندان دل خوشی از فلسفه و فلسفه‌ورزی ندارند و بنابراین از سخنان مولانا راجع به فلسفه دل‌شان خنک می‌شود و دسته دوم هم آنهایند که به فلسفه علاقه دارند و از این سخنان مولانا خوش‌شان نمی‌آید و به همین دلیل یا سعی می‌کنند کلا مولانا نخوانند و به او توجهی نکنند و یا اگر هم جزو دوستداران مولانا هستند، به این بخش اندیشه‌ها و آثار او توجهی نکنند.

اما فراسوی همه این بحث و نظرها راجع به دیدگاه مولانا به فلسفه، چند واقعیت را نمی‌توان انکار کرد. نخست اینکه با وجود همه این حرف و حدیث‌ها، شمار قابل توجهی از کسانی که به مولانا توجه کرده‌اند، فیلسوفان یا اهالی فلسفه بوده‌اند و هستند و از قضا برخی از بهترین تفسیرها و نقد و نظرها راجع به اندیشه‌های (ولو غیر فلسفی) مولانا را اهالی فلسفه ارایه کرده‌اند؛ دوم آنکه شاید مولانا را یک فیلسوف رسمی و حرفه‌ای قلمداد نکنیم و نامش را در تاریخ فلسفه‌های مرسوم نبینیم، اما بدون شک و تردید، آثار او سرشار از ایده‌ها و اندیشه‌های ناب و بدیع فلسفی است و لابلای آنها می‌توان حتی استدلال‌های فلسفی نیز سراغ یافت. بگذریم که کم نیستند فیلسوفان دست اولی که از اندیشه مولانا الهام گرفته‌اند، به خصوص که بسیاری مولانا را با فیلسوفان بزرگ و تراز اولی چون افلاطون و هگل مقایسه کرده‌اند.

 

http://www.bookcity.org/detail/17145