تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
دوست بسیار عزیزم جناب محمدخانی از من خواستهاند به مناسبت جایزهی نجفی دربارهی استاد ابوالحسن نجفی، خاصه حساسیت وی به زبان فارسی، مطلب کوتاهی بنویسم. من هم با شوق و فخر اجابت کردم و اینک دربارهی آن عزیز از دسترفتهی از شمارِ دو چشم یک تن کم وز شمار خرد هزاران بیش، کلامی چند مینویسم.
از آنجا که حیات ادبی من یا بهتر بگویم، عشق من به ترجمه و درد حیاتبخش آن به همنفسی با آن بزرگوار گره خورده است، خواستم با مجلس خلوت انس من و دیگر دوستان با وی ابتدا کنم ـ دوستانی که دو تن از آنان پیش از خود استاد روی در نقاب خاک کشیدند و ماتمیاش کردند و ما غمناکیان که ماندهایم، پس از رفتنش بهراستی یتیم ماندهایم ـ که دیدم صورت حسبحال به خود میگیرد. بنابراین گزیدهتر آن دیدم که یکراست بروم سراغ دو خصلت از خصال والایش: ۱. حراست از زبان فارسی، ۲. انتقادپذیری. و چه حاجت به بیان که گفتن از این دو خصلت ـ و دو خصوصیت بارز استاد ـ در حقیقت، به منزلهی توصیه به مترجمان جوان نوخاسته هم هست، خاصه در زمانهی بیحساب و کتابی که هر از راه رسیدهی غریبه با زبان فارسی و نه چندان آشنا به زبان مبداء آثار تنیده ز دل و بافته ز جان و پرهیده با خون دل رماننویسان و سخنسازان بزرگ غرب را به مسلخ ترجمهی ماشینی میبرند و بالمآل، هنر بزرگ ترجمه را که لازمهاش، به قول استاد نجفی، دانش و هوش و تخیل بسیار است به صنعت بدل میکنند. بازگردم به دو خصلت آن بزرگوار.
۱. عشق او به زبان فارسی و در حراست آن به جان کوشیدن. بر کسی پوشیده نیست که وی جزو نخستین کسانی بود که در اوان دههی شصت مقالهی مفصل بسیار محققانهای با عنوان «آیا زبان فارسی در خطر است؟» در مجلهی پیشرو و فرهنگپرور نشردانش نوشت که گویای نگرانی عمیق او از پدیده ای به نام loan shift ـ یا به اصطلاح خودش «گرتهبرداری» بود، از آن نوع که به نحو فارسی آسیب میرساند ـ به عنوان نمونه، «بستگی دارد» بر گرتهی it depends یا فهمیدن کسی را بر گرتهی to understand somebody بارها دیده بودم که به وقت خواندن یا شنیدن «نمیفهممت» یا «درکت نمیکنم» به جان آزرده میشد و میگفت مگر در فارسی تعابیر گوناگونی از قبیل «نفهمیدن مقصود کسی» یا «سردرنیاوردن از کار کسی» یا «تفاهم نداشتن با کسی نداریم» که این عبارات غلطاندرغلط و مخل زبان را بهکار میبرند؟ از این تحفهتر رایج کردن «به چالش کشیدن» بر گرتهی to challenge است و دلآزارتر اینکه به جای استفاده از تعابیر گوناگونی از جمله «معارضهجویی کردن» و «هماوردی کردن» یا در جاهایی «مخالفت کردن با نظر کسی» یکی از اعضای غیروابستهی فرهنگستان که آرزوی پا گذاشتن بر جای پای ابوالحسن نجفی را در دل میپرواند، به چالش کشیده شدن را در مصاحبهاش به کار میبرد!
باری، استاد ابوالحسن نجفی در تکمیل تحقیق خویش، مدتی بعد به تالیف فرهنگی پرداخت با عنوان غلطننویسیم: فرهنگ و دشواریهای زبان فارسی. هدف از تالیف این فرهنگ گرانقدر، علاوه بر آوردن انواع و اقسام گرتهبرداریهای غلط و غلطهای مشهور، نشان دادن امکانات وسیع زبان فارسی، با تکیه بر متون نظم و نثر قدیم بود و مؤکد کردن این نکته که رایجکنندگان این گرتهبرداریهای غلط از این امکانات غافلاند. و اما تالیف بعدی ایشان، فرهنگ فارسی عامیانه، حاصل سالها تحقیق آمیخته با جانفشانی، نشاندهندهی گوشهای از گسترهی امکانات بیکران زبان فارسی بود. ماحصل کلام اینکه آشنایی استاد با روح زبان فارسی سبب شده بود که تعبیرات و ترکیبات پیشینیان سخنساز را جذب حوزهی واژگانی خود سازد، بهوقت ضرورت در آنها دخل و تصرف کند، یا به قیاس از آنها خود به ساختن واژه و تعبیر و ترکیب دست بزند. در این باره، من در جایی دیگر، با توجه به بهرهبرداری شایسته و بارور ابوالحسن نجفی از ادبیات غنی و واژگان وسیع زبان فارسی در خانوادهی تیبو، گفته بودم که نشانهی قدرت و هنر مترجم در این است که بتواند تعابیر وترکیبات برگرفته از متون قدیم را خارج از بافت چنان به کار گیرد که جلوه و تشخص تازهای به خود بگیرند. این هم چند نمونه: «آسمان نوخاسته»، به قیاس از «گل نوخاسته» در شعر حافظ، «معصومیت ریایی» به قیاس از «زاهد ریایی» در شعر عراقی، و «مطلع خورشید» به قیاس از «مطلع صبح» در شعر خواجو. حال اگر استفاده از متون قدیم را به استفادهی شایستهی استاد از لغات و تعابیر عامیانه بیفزاییم، باید بگوییم که وی در ترجمههای خود این دو را با قدرتی در خود شاعران بزرگ با هم تلفیق کرده است.
۲. انتقادپذیری. چون بنابر اختصار است، در این باره به آوردن یک نمونه بسنده میکنم. پیش از آنکه بگویم که من پس از سالها رنج و سرمستی توامان در کار ترجمه، از جمله به این نتیجه رسیده بودم که نیازی نیست همیشه قید را به صورت قید ترجمه کنیم و فیالمثل به جای زبان اقوام بدوی بهطور اساسی و حیاتی مجازی است ـ the language of primitive people is vitally metaphorical ـ میتوانیم بگوییم «زبان اقوام بدوی به استعاره زنده است.» باری پس از انتشار ضدخاطرات، ترجمهی مستطابی که به قول فردوسی بزرگ از باد و باران نیابد گزند، در نامهای به استاد از جمله مواردی که به نظرم به صورت دیگری میشد نوشت، به چندین و چند نمونه ترجمهی بدون تغییر قید اشاره کردم و صورت تغییریافتهی مورد نظر خودم را هم آوردم. ایشان در جواب، جز یکی دو نمونه، بقیه را با سعهی صدر پذیرفته بودند و همین مجوزی شد که در مقالهی مفصلی دربارهی ترجمهی رشکانگیز ضدخاطرات، پیشنهاد خود را دربارهی ترجمهی جملاتی چند بیاورم. در اینجا به ذکر دو نمونه بسنده میکنم:
الف. در جنگل دهکدههای کهنسالی دیده میشوند که به طرز حیرتآوری پاکیزهاند. (به جای عبارت مشخص شده، شاید بهتر این باشد که بگوییم: پاکیزگی آنها حیرتآور یا هوشربا است.) ب. «رنگهای آن به طور درمانناپذیری پوستهپوسته میشد.» (رنگهای آن پوستهپوسته میشد و گریزی از آن نبود.)
این مختصر را با نقلقولی از امام محمد غزالی به پایان میبرم: «چنین گویند که یادکردِ آزادمردان از پس ایشان زندگانی دوم باشد اندر دنیا.»