تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
مهر: مردادماه امسال بود که حجتالاسلام نصرالله پژمانفر نماینده مردم مشهد و رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی در نوشتاری کتبی درباره چاپ کتاب «انسان خردمند» اثر نوح یووال هراری به وزیر فرهنگ و ارشاد تذکر داد. در تذکر وی درباره صدور مجوز برای کتابهای تدوینشده توسط نویسندگان صهیونیست با محوریت فرهنگ و تمدن منحط غربی مطالبی نوشته شده بود.
پژمانفر با اشاره به این که هراری تاریخدان صهیونیست و دانشآموخته دانشگاه عبری بیتالمقدس و آکسفورد است و در حال حاضر، ساکن سرزمینهای اشغالی و مشغول تدریس در همان دانشگاه بیت المقدس است، نوشته بود: در این کتاب نویسنده صهیونیستی آن روایتی مخدوش و ملحدانه از تاریخ تمدن بشر با محور غرب ارائه میدهد. به هر حال، کتاب «انسان خردمند» جار و جنجالی در سطح بینالملل و در ایران به پا کردن و نسخههای قاچاق آن، به دلیل اقبال و توجهی که به سمتش معطوف شد، وارد بازار نشر شدند. نسخه اصلی ترجمه کتاب هم مورد توجه بود و دو ناشر مطرحی که آن را چاپ کردند، در حال حاضر با نسخههای دوازدهم و سوم آن عرضه میکنند.
در نوشتاری که در ادامه درباره کتاب «انسان خداگونه» یعنی ادامه «انسان خردمند» از نظر میگذرانیم، نمیخواهیم درباره لزوم تذکر یا عدم تذکر کتبی درباره چنین کتابهایی بحث کنیم و به ذکر این نکته کوتاه و گذرا بسنده میکنیم که با توجه به شرایط کنونی جامعه ایران و همچنین امکان دسترسی آزاد به اطلاعات، مطالعه چنین کتابهایی توسط اهالی فن و تخصص، و سپس نوشتن نقد و تحلیل یا جوابیه بر آنها، به نظر، روش مناسبتری نسبت به جلوگیری و امتناع از انتشار آنهاست. اما به هر حال دغدغه مسئولان فرهنگی کشور برای جلوگیری از ورود اطلاعات مسموم یا اشتباه و منحط، قابل درک است. اما در مجموع باید درباره راهحلهای مواجهه با چنین آثاری (فیلم، کتاب یا هر اثر فرهنگی دیگر) به اجماع و نظر صحیح رسید.
هراری استاد تاریخ است و کتابهایش هم نشان اشراف او به مطالب تاریخیاند. او کتابهای «انسان خردمند»، «انسان خداگونه» و «قرن بیست و یکم» را در روندی قطاری و پشت سر هم منتشر کرده و درباره این سه عنوان و سهگانهبودنشان گفته که بنایی بر تولید یک سهگانه نداشته است. استقبال از «انسان خردمند» (یا همان ساپیینس) باعث شده روند نگارشی هراری ادامه پیدا کند و به کتاب «انسان خداگونه» (هومودئوس) برسد. او بدنه و اصل مطلب را همانطور که خودش گفته در «انسان خردمند» بیان کرده و در دو کتاب بعدی، دنبال سوالات و اظهارنظرهایی ویژه بوده است. به هر حال هراری گفته که مساله اصلی مورد توجهاش یا به عبارتی همان دغدغهاش، انسان خردمند است.
۱- ورود به بدنه بحث
اگر بخواهیم مخلَص کلام را درباره «انسان خداگونه»، همین ابتدای مطلب بیان کنیم، باید بگوییم که هراری همه کتاب را نوشته تا به این ۳ پرسش برسد: ۱- آیا به راستی موجودات زنده الگوریتماند و آیا زندگی فقط پردازش اطلاعات است؟ ۲- کدام یک ارزشمندتر است؟ هوش یا شعور/ آگاهی؟ ۳- زمانیکه الگوریتمهای فاقد شعور/آگاهی اما بسیار هوشمند ما را بهتر از خودمان بشناسند، چه بر سر جامعه و سیاست و زندگی روزمره میآید؟ دغدغه نویسنده کتاب این است که احتمالا در دهههای پیشرو، دینفناوریهای نوین با وعده رستگاری به لطف الگوریتم و ژن بر دنیا مسلط خواهند شد و با اینکه سعی کرده رویه خود را در این کتاب، چیزی جز پیشبینی آینده عنوان کند، میگوید طبقه کوچک و ممتازی از انسانهای ارتقایافته شکل میگیرد و برای این طبقه کوچک از لفظ اَبَرانسان استفاده میکند. هراری معتقد است تقسیمشدن بشر به طبقاتی مبتنی بر ویژگیهای زیستی، بنیانهای ایدئولوژی لیبرالیسم را فرو میریزد و این اتفاق، قرار است (یا شاید) در آینده بیافتد. نویسنده این کتاب گویی از آینده هوش مصنوعی میترسد. چون در جایی از آن مینویسد: «رابطه انسان و حیوان بهترین الگویی است که از رابطه آینده ابرانسان و انسان در دست داریم.» به تعبیر هراری، ۳۰۰ سال است که جهان تحت سلطه اومانیسمی بوده که زندگی و خوشبختی و قدرت انسان خردمند را تقدیس میکند. این استاد تاریخ همچنین طرح اصلی کتابش را اینچنین بیان میکند: چرا کوشش برای تحقق آرزوهای اومانیسم احتمالا باعث فروپاشی آن خواهد شد؟
از جمله رندیها و هوشمندیهای نویسنده کتابِ پیش رو، به بیان خودش این است که همه سناریوهایی را که در این کتاب طراحی شده، باید به عنوان امکان و احتمال در نظر گرفت، نه پیشگویی. بنابراین اتفاقاتی که بناست در آینده رخ بدهند و به قلم هراری مطرح میشوند، امکان و احتمالی هستند که ممکن است رخ بدهند و اصلا به وقوع نپیوندند. شیوه نگارش نویسنده کتاب پیش رو، بمباران مخاطب توسط اطلاعات و مطالب مختلف است. میان بیان این اطلاعات متنوع هم سخنان و مواضعی بیان شده که باید با نگاه دقیق و جزئینگر آنها را استخراج کرد. بنابراین این امکان وجود دارد که نویسنده بتواند از زیر بار مسئولیت برخی موضوعات کتاب شانه خالی کند. مثلا در چنین جملهای از کتاب «وقتی فناوری ما را قادر سازد فکر و ذهن انسان را از نو طراحی کنیم، انسان خردمند ناپدید خواهد شد و تاریخ بشر به پایان خواهد رسید.» نویسنده میتواند بگوید من گفتم وقتی که شرایط چنین و چنان شود، اما نگفتم حتما به چنین شرایطی خواهیم رسید!
پیش از شروع جدی بحث هم بد نیست به این مساله اشاره کنیم که «انسان خداگونه» مخاطب را به یاد کتاب «در جستجوی خوشبختی» نوشته بیل برایسون میاندازد؛ بهویژه در صفحاتی که تاریخ چگونگی ورود فرهنگ زمینِ چمن در منازل غربی را بیان میکند. در کل میتوان سبک نوشتاری و طرح مساله را در چنین کتابهایی مشابه دانست؛ کتابهایی که تاریخ گذشته و چگونگی طی مسیر از دوران کهنِ بیامکانات را تا امروز مملو از نعمت و امکانات تشریح میکنند.
۲- نگرانیهای استاد تاریخ درباره آینده انسان
ما در مطلبی که در ادامه میآید، مسیر هراری را برای نگارش این کتاب بهصورت عکس طی میکنیم. یعنی مقدمه و موخرهای که میچیند تا مقصودش را بیان کند، وارونه کرده و مسیر را از انتها به ابتدا میرویم. پس از بیان مطالب و مقدمات مفصلی که هراری در فصلهای کتاب میچیند، به این نقطه میرسد که بخش بزرگی از زمین، هم اکنون بهطور قانونی تحت مالکیت موجودات بینالاذهانی ناانسان مانند شرکتها و کشورهاست. ۵۰۰۰ سال قبل بخش زیادی از امپراتوریهای سومر متعلق به خدایانی خیالی نظیر انکی و اینانا بود. اگر خدایان میتوانند مالک زمین شوند و انسان را به خدمت بگیرند، چرا الگوریتمها نتوانند؟ (صفحه ۴۰۰) مولف «انسان خداگونه» همچنین میگوید انسانها در خطر از دست دادن ارزش و اعتبارشان هستند، زیرا هوش دارد از شعور/آگاهی جدا میشود. او معتقد است در روزگار کنونی لیبرالیسم نه تنها از جانب این فکر فلسفی که هیچ فرد آزاد و مختاری وجود ندارد، تهدید میشود بلکه با خطر فناوریهای نوین نیز مواجه است.
هراری در تشریح صورت مساله، تاریخ زندگی بشر را با ۳ انقلاب کلی به ۳ دوره مهم تقسیمبندی میکند. از نظر او، دوره نخست مربوط به زمانی است که انسان در احاطه ذاتی برتر است؛ ذاتی همهجا حاضر و قاهر و غالب. همانطور که مشخص است ذات موردنظر یا خداوند یگانه است یا خدایان باستانی. دوره دومی که هراری در نظر میگیرد، ظهور اومانیسم است که در آن، انسان به قدرت و همین ذاتی [که خود به آن سلطنت بخشید] میشورد و فرمانروای عالم و خودش میشود. درباره این برهه هم مشخص است که منظور پایان قرون وسطی، کمرنگشدن اثربخشی دین و مذهب در زندگی جمعی مردم در غرب و تسری این رویکرد به عالم است. هراری هم میگوید در این دوره، باور به خدای یگانه به حوزه شخصی رانده شد و درباره ۳ ایدئولوژی مهم و اصلی اومانیستی مطالبی را مطرح میکند. این ۳ ایدئولوژی عبارتاند از کاپیتالیسم، سوسیالیسم و فاشیسم که اولی و دومی هنوز به حیات خود ادامه میدهند و آخری کاملا مردود شده است. دوره سوم تاریخی هم در این کتاب در نظر گرفته شده، در واقع با پیشبینی و آیندهنگری نویسنده نوشته شده که البته او خود معتقد است، درباره آن پیشبینی نمیکند. از نظر این محقق، دوره سوم زندگی بشر، به ساختاری میانجامد که نه ما و نه ذهن، در آن جایی نخواهیم داشت. یکی از مواضع یا پیشبینیهای هراری درباره آینده این است که فلسفه و آینده بر مبنای زیستشناسی و اقتصاد خواهند بود. تفاوت میان هوش و خرد هم از بین خواهد رفت. در مجموع، کتابهای «انسان خردمند» و «انسان خداگونه» در پی این هستند که به ما نشان دهند بشر چه مسیری را از ابتدا تا این نقطهای که در آن ایستاده، طی کرده و ممکن است به کجا برود. یعنی کارش به کجا بیانجامد. خلاصه روندی که مخاطب از «انسان خردمند» تا پایان کتاب «انسان خداگونه» طی میکند این است که انسانِ شکارگر-خوراکجو تبدیل به انسان خردمند شد و انسان خردمند هم باید برای بقا تبدیل به اَبَرانسان بشود؛ البته نه ابرانسانی که مد نظری فیلسوفی چون فردریش نیچه بود. ابرانسان شدن ما از نظر هراری، بسته به همان فاکتورهای زیستشناسی و اقتصاد دارد.
۳- یک توضیح درباره الگوریتم و الگوریتم زیستشیمیایی
یکی از حرفهای مهم این کتاب که در فرازهای مهم هم، روی آن مانور داده میشود، این است که موجودات زنده، الگوریتم هستند: «الگوریتمهای زیستشیمیاییاند.» (صفحه ۱۰۸) یکی از اشارات مهم مولف هم این است که «لازم است فرایندهای زیست شیمیایی بدنمان را تغییر دهیم و جسم و ذهنمان را از نو طراحی کنیم.» هراری مینویسد به نظر میرسد دومین پروژه بزرگ قرن بیست و یکم، یعنی تضمین خوشبختی در جهان، بازطراحی انسان خردمند برای بهرهبردن از لذت مدام باشد. او در زمینه بحث الگوریتم زیستشیمیایی، به اینجا میرسد که تاکنون قدرت فزاینده بشر عمدتا متکی بر کارآمدتر کردن ابزارهای بیرونی بوده است، اما در آینده احتمالا بیشتر مبتنی بر ارتقای جسم و ذهن انسان یا درآمیختن با ابزارها خواهد بود.
توضیح مهم دیگری که باید درباره مفاهیم مورد نظر هراری ارائه کنیم، مفهوم خداگونگی است. او مینویسد معنی خداگونگی اغلب بد فهمیده میشود. خداگونگی یک ویژگی مبهم متافیزیکی نیست. و همچنین میگوید در سخن از ارتقا یافتن انسان به مرتبه خدایان، باید به جای قادر مطلقِ «کتاب مقدس»، خدایان یونان یا معبودان هندو را در نظر گرفت.
۴- حرف کلی کتاب
شروع صحبت در کتاب «انسان خداگونه» از اینجاست که زمانی قحطی و بیماریهای واگیردار و البته جنگ در صدر فهرست عوامل مرگ بودند. اما این چند عامل مهم، امروز دیگر تاثیرگذاری گذشته را ندارند. بنابراین مرگ و از بین رفتن آدمها صورت دیگری به خود گرفته است. بیان نویسنده کتاب این است که مرگ در آینده، قابل کنترل و پیشگیری خواهد بود. زمانی بوده که آدمها برای از بین بردن این عوامل به ذات خدا یا خدایگان التماس میکردند ولی از مقطعی به بعد دیگر خودشان راه درمان و رویارویی با آنها را پیدا کردند. بهطور مشخص منظور هراری از زمانیکه آدمها برای مقابله با این عوامل التماس خدا یا خدایگان را میکردند، دوره اولی است که گفتیم و منظور از زمانی هم که دیگر التماس نمیکردند، دوره دوم و ظهور اومانیسم است که انسان جای خدا را گرفت. به تعبیر هراری «دیگر نیازی به التماس و استغاثه به درگاه هیچ قدیسی نداریم که از قحطی یا بیماری نجاتمان بدهد. دیگر میدانیم چه کارهایی باید انجام بدهیم.» معلوم نیست این نظر هراری باشد یا نه اما به هرحال او در توصیف مقطع اومانیسم به بعد، میگوید دیگر میدانیم چه کارهایی باید در مقابله با بیماری یا عواملی چون جنگ انجام دهیم و در طول تاریخ، ما در اولین دورهای هستیم که آدمها بر اثر پرخوری میمیرند نه قحطی و گرسنگی. در این زمینه هم آمار و ارقام زیادی ارائه میکند که بر جذابیت مستندگونگی کتابش افزودهاند و البته در جاهایی در حکم اطناب و زیادهگویی هستند. سوال مهمی که مولف کتاب در همین مقطع و صفحات ابتدایی اثرش سعی دارد در ذهن مخاطب ایجاد کند، این است: اگر به راستی قحطی و بیماریهای همهگیر و جنگ را مهار کنیم، در صدر برنامه زندگی بشر چه چیزی جایگزین آنها خواهد شد؟ در دنیایی سالم و مرفه و موزون، چه چیزی توجه و خلاقیت ما را به خود معطوف خواهد کرد؟ با این همه قدرت و توانایی چه خواهیم کرد؟
در مواجهه با این پرسش دو رویکرد و زاویه دید وجود دارد. زاویه دید یا نکته اول، این است که نویسنده یا شارح چنین شرایطی، کاملا تحت تاثیر فضای اومانیستی و قدرت انسانگرایی در جهان است که دیگر هیچعاملی را بالاتر از قدرت انسان، در جایگاه غالب نمیبیند. یعنی انسانگرایی صرف و تمرکز صد در صدی بر آن، موجب داشتن چنین دیدگاه و موضعی میشود. از زاویه دیگر باید این نکته را تذکر داد که شخصیشدن دین و اعتقاد به معنی از بین رفتن آن و البته چشمهای که اعتقاد دینی از آن میجوشد نیست. اشتباهی که هراری در این زمینه مرتکب میشود و موجب غفلتش شده، همین است که دین و اعتقاد، شخصی شده اما خدا یا آن ذات برتر از بین نرفته است. بنابراین اگر با قحطی، بیماری یا سرطان انسان را از بین نبرد، میتواند با هر عامل دیگری که اراده کند، این کار را انجام دهد. در همین زمینه بد نیست به شیوه ترجمه و مترجم کتاب هم توجه داشته باشیم. کاری که زهرا عالی مترجم کتاب در بازگردانی آن انجام داده، در فرازهایی تحسینبرانگیز است چون تحت تاثیر قرار نگرفته و مقهور اطلاعات زیاد و احاطه نویسنده روی موضوعات نشده است. مثلا در صفحه ۱۵۰، این توضیح را از مترجم میخوانیم: «نویسنده برای آنکه نظر خود را به کرسی بنشاند، به تحقیقاتی که در مورد تلهپاتی و سایر تجربههای دورآگاهی و دورادور جنبانی اشارهای نمیکند و آنها را نادیده میگیرد.» بنابراین، همانطور که مواجهه با کتاب به ما میگوید و همچنین توضیحی که مترجم اثر اضافه میکند، هراری نمیتواند بیغرض و بیطرف برخی مطالب کتاب را نوشته باشد. چون با میزان شناخت و اطلاعاتی که او از موضوعات دارد، نمیتوان دلیل موجهی از طرف نویسنده، برای پرش از روی برخی مسائل یا نادیدهگرفتن موضوعات پیدا کرد.
البته همانطور که اشاره شد، نویسنده با هوشمندی و رندی خاصی کتاب را نوشته است. طوریکه به سختی میتوان نظریات و مواضع صریح خود او را برای بحث و گفتگو پیش رویش قرار داد. به عنوان مثال در زمینه مکتب اومانیسم و دوره دوم زندگی بشر، او فقط به بیان مفاهیم و مضامینی که اشاره کردیم، بسنده نکرده است. به عبارتی، اومانیسم را صرفا عامل استیلا و رشد بشر ندانسته و جملاتی هم درباره وجوه دیگر آن دارد. مثلا: «انقلاب اومانیستی باعث شد فرهنگ مدرن غرب از ایمان و دلبستگی به حالتهای برتر ذهن دست بکشد و تجربههای معمولی تکتک انسانهای عادی را پاس بدارد.» و یا جایی درباره تلقی اشتباه درباره معنویت میگوید «در این فرهنگ هر کس بکوشد چنین تجربههایی را از سر بگذراند (حالتهای ذهنی خارقالعاده) یا معتاد به مواد مخدر است یا بیمار روانی یا شیاد و حقه باز.» در همین زمینه جملات دیگری هم بهطور بیطرف و توصیف صرفِ شرایط در کتاب درج شدهاند؛ مثل: «اومانیسم به ما قبولانده که سرچشمه اصلی معنا ماییم.» یا «در حیطه نظر، رواندرمانگر امروز همان جایگاه کشیش قرون وسطی را دارد.» و یا این توضیح کلی که «اومانیسم میگوید هرچیزی فقط به این دلیل میتواند بد باشد که باعث شود کسی احساس بدی پیدا کند. قتل کار درستی نیست، نه به این علت که خدا گفته قتل مکن. چون باعث درد و رنج بسیار قربانی و خانواده و دوستان و آشنایانش میشود.»
با برگشت به بحثمان درباره عوامل از بینبرنده بشر ( یا به تعبیر نگارنده این مقاله؛ عوامل منتقلکننده انسان به جهان دیگر) هراری، آمار میدهد که حدود دو ممیز هشت میلیون فرانسوی یعنی حدود ۱۵ درصد جمعیت این کشور، بین سالهای ۱۶۹۲ تا ۱۶۹۴ از گرسنگی جان باختند. یا در فرانسه ۶ میلیون نفر تقریبا ۱۰ درصد جمعیت این کشور، گرفتار ناامنی غذاییاند. [اضافه هم میکند که ناامنی غذایی به معنی قحطی نیست. یعنی ناامنی هست اما اینطور نیست که غذا نباشد] با چرخشی از غرب به شرق عالم، هراری میگوید چند دهه پیش، کشور چین مظهر کمبود غذا در جهان بود اما امروز شرایطش دیگرگون است. چند دهه پیشتر به چینیها گفته میشد که هیچ راهی برای تامین غذای جمعیت میلیاردیشان ندارند و پرجمعیتترین کشور جهان داشت به سمت فاجعه پیش میرفت اما در واقع داشت به سمت بزرگترین معجزه اقتصادی تاریخ حرکت میکرد. خلاصه اینکه هراری با ترسیم جهان بیغذا یا کمغذای دههها و سدههای گذشته، مطلب را به جایی میرساند که امروزه بیشتر کشورها دچار مشکل پرخوری شدهاند که به مراتب بدتر از قحطی است. او مینویسد پیشبینی میشود تا سال ۲۰۳۰ نیمی از انسانهای کره زمین دچار اضافهوزن شوند. یا در جای دیگری از کتاب، مینویسد که در سال ۲۰۱۰ قحطی و سوءتغذیه روی هم جان حدود یک میلیون نفر را در جهان گرفت در حالیکه عامل چاقی، سه میلیوننفر را به کشتن داد. جملهای هم با لحن طنز دارد که «امروزه قند، خطرناکتر از اسلحه است» (صفحه ۲۱)
یکی از حرفهای مهم نویسنده در کتاب پیش رو، این است: حالاکه انسان تا حد زیادی به رفاه و سلامت و یکدلی دست یافته پیدا کرده، و با توجه به سوابق و ارزشهای فعلیاش، اهداف بعدی او احتمالا نامیرایی و خوشبختی و خداگونگی خواهد بود. انسانی که از سطح امر حیوانی تنازع بقا فراتر رفته، اکنون هدفش تبدیل انسان خردمند به انسان خداگونه است. مخاطبان هراری پیشتر، در کتاب پیشیناش یعنی «انسان خردمند» مشروح حرکت انسان از سطح امر حیوانی تنازع بقا و رسیدنش به انسان خردمند را مطالعه کردهاند. هراری این قضیه را پیش میکشد که مرگ در نظر انسانهای عصر جدید موضوعی فنی است که میتوانیم و باید حلش کنیم. البته طرح این مساله با همان رندی و هوشمندی که حرفش را زدیم، همراه است چون بهطور دقیق مشخص نیست که مشغول توصیف اوضاع و شرایط است یا نظریات خود را بیان میکند: «اما در واقعیت انسانها به این دلیل نمیمیرند که شبحی با شولای سیاه بر شانههایشان میزند یا خواست خدا این است. انسانها همواره بر اثر نقص فنی میمیرند. قلب دیگر به بدن خون نمیرساند.» به نظر بیان چنین مسالهای در قالب جملهای که خواندیم، یک مغلطه بزرگ است. در فرازهای دیگری از کتاب «انسان خداگونه» هم مطالبی بسیار ماتریالیستی بیان میشوند؛ مانند این جملات: «لازم نیست برای غلبه بر مرگ منتظر ظهور دوباره مسیح بمانیم.» و «گوگل در زیرمجموعه خود شرکتی به نام کالیکو راهاندازی کرده که اعلام شده ماموریتش حل مساله مرگ است.»
یووال نوح هراری در کتابش و ابتدای طرح مساله و ایجاد همان علامتسوالی که ابتدای مطلب گفتیم، میگوید برخی متخصصان معتقدند انسان تا سال ۲۲۰۰ به مرگ غلبه خواهد کرد و برخی دیگر میگویند تا سال ۲۱۰۰. جای دیگری هم در همینباره نوشته در حقیقت آنها (آدمهای آینده) عملا انسانهایی به دور از مرگ خواهند بود، نه نامیرا. برخلاف خداوند، ابر انسانهای آینده هم ممکن است همچنان در جنگ یا تصادف جان خود را از دست بدهند. مولف در کتاب مذکور، در برخی زمینهها به قدری اطلاعات تاریخی و آماری ارائه کرده و جزئیاتی درباره باکتریهای مرگزا ارائه کرده که مخاطب را کلافه کرده و به این برداشت میرساند که از مرکز بحث دور شده است. به این ترتیب حجم این کتاب میتوانست کمتر از چیزی باشد که در حال حاضر هست.
اما همانطور که ابتدای این نوشتار اشاره شد، همه حرف هراری این نیست که آدمها روزی به توانایی جلوگیری از مرگ بیولوژیک دست پیدا خواهند کرد. حرف او این است که هوش مصنوعی دارد از انسان جلو میزند و ممکن است مانند استیلای انسان بر حیوان یا دیگر عناصر طبیعت، روزی هوش مصنوعی بر ما آدمها غالب شود.
۵- تفسیر هراری از مدرنیته و انسان مدرن
بخشی از مطالب کتاب «انسان خداگونه» درباره اومانیسم و تاریخ مدرنیته است. هراری میگوید معمولا تاریخ مدرنیته را جدال بین علم و دین میدانند. یکی از تناقضات کتاب مورد نظر، بخشی از مطالبی است که نویسنده درباره همین تقابل علم و دین مطرح کرده است. در این زمینه به موضع صریحی از هراری نمیرسیم که بالاخره دین مانع پیشرفت علم بوده و هست یا نه. در صفحه ۲۴۱ کتاب نوشته شده «علم و دین در قالب نهادهایی جمعی، نظم و قدرت را بر حقیقت ترجیح میدهند. بنابراین میتوانند یاران خوبی باشند.» این جمله، پس از جملات متعددی آمده که همان رویکرد اومانیستی غالب در غرب را درباره دین دارند. یا مثلا این جمله «بدون رهنمود های ادیان، نظمهای کلان اجتماعی ناممکن است. حتی دانشگاه و آزمایشگاه نیز به حمایت دین نیاز دارند.» در نتیجه هراری در صفحه ۲۴۲ پیش از شروع بخش «قرارداد جدید» میگوید: «درستتر آن است که تاریخ جدید را فرایند تنظیم قراردادی بدانیم میان علم و یک دین و آیین مشخص _ یعنی اومانیسم.»
اما هراری تفسیر خوب و واقعگرایانهای از مدرنتیه ارائه کرده است. بخشی از این تفسیر را میتوان در صفحه ۲۴۶ کتاب مشاهده کرد: «قدرت مطلق پیش روی ماست، تقریبا در دسترس ما، اما زیر پایمان مغاک پوچی محض دهان گشوده است. زندگی مدرن، در سطح واقعیت، جستجوی مداوم قدرت در جهانی خالی از معناست.» به نظر میرسد در این فرازها با خودِ صریحِ نویسنده روبرو هستیم که معتقد است فرهنگ مدرن بیوقفه میجوید و میآفریند و مییابد و میبالد. در عین حال، بیش از هر فرهنگ دیگری گرفتار اضطراب وجودی است. هراری در راه ارائه تفسیر خود از مدرنیته و انسان اومانیست، از بیانه اصلی کمونیستها مثال میآورد که «با هوشمندی تمام میگوید جهان مدرن بیتردید نیازمند عدم قطعیت و اغتشاش و ناآرامی است.» یک سوال هم که درباره جهان پس از مدرنتیه مطرح کرده این است که مدرنیته چطور زیادهخواهی را در انسان برانگیخت؟ پاسخاش هم در این باره، چنین است: «حرص و طمع، ناپسند به شمار میآمد. اما مدرنیته جهان را واژگون کرد. انسانها را در سطح جمعی متقاعد کرد که اعتدال و آرامش بسیار ترسناکتر از آشوب و اغتشاش است، و چون طمع باعث رشد میشود همیشه نیروی خوبی است.»
به این ترتیب، هراری توصیف و تحلیلهای درستی از مدرنیته ارائه کرده و شرایط انسانِ حاضر در عصر مدرن را هم به تفصیل بیان کرده است. اما در بخشهایی برای نتیجهگیری اشتباه کرده است.
۶- پرداختن به دین در «انسان خداگونه»
دین، حضور مهمی در کتاب «انسان خداگونه» دارد. اشاره کوچکی در بخش مربوط به مدرنیته نوشتارمان به این مساله شد اما در این بخش از مقاله، بهطور مشروحتری به پرداخت هراری به مساله دین میپردازیم. در جایی از کتاب، مقایسهای بین ادیان خداباور و ادیان روحباور انجام میشود. هراری عمدا یا به غیر عمد، تصویر خشونتباوری از ادیان خداباور ارائه کرده است. یکی از مصداقهای این کار، توصیف صحنههای قربانیکردن حیوانات در یهودیت است: «...اما در واقع بیشتر چیزی بود شبیه کشتارگاه و کبابی تا کنیسه امروزی» (صفحه ۱۱۸.) تصاویر خشنی که هراری از ادیان خداباور ارائه کرده، از دین یهودیت و آیینهای قربانی این دین گرفته شدهاند. این مطالب هم مربوط به جایی از کتاب هستند که هراری به تاریخ کشاورزی و اهلیکردن حیوانات میپردازد و به این نتیجه میرسد که انسانها حقوق حیوانات را زیر پا میگذارند. تحلیل هراری هم این است که در دین، انسان و خدای ادیان خداباور توافق کردند انسان خدا را اطاعت کند و خدا هم وعده حاصلخیزی و باران داد. جوهر این معامله هم مربوط به کشاورزی بود.
یکی از جملات ادبی و توصیفی هراری درباره مواجهه ادیان و جهان بشر با این مضمون در کتاب آمده که ادیان خداباور، متن نمایش را از نو نگاشتند و جهان را به تئاتر سرد و یاسآوری تبدیل کردند شبیه آثار ایبسن؛ با تنها دو شخصیت اصلی: انسان و خداوند. نتیجهگیری کلی مولف هم از بیان این جملات این است که طبیعت و پدیدههای طبیعی در نتیجه مواجهه انسان با دین، تبدیل به دکور خاموش صحنه (جهان) شدند. بخشی از جملات و مواضع هراری هم در کتاب درباره رویکردهای عرفانی ادیان هستند. در تقابل با چیزی که او نوشته، میتوان گفت که یا از عرفان اسلامی بیخبر است یا آگاهانه و از عمد به آن نپرداخته است. در صفحه ۱۱۹ کتاب میخوانیم «در جهان خداباور، همه موجوداتِ ناانسان ساکت و خاموش بودند. در نتیجه دیگر کسی نمیتوانست با درختان و حیوانات سخن بگوید.» میدانیم که حداقل در دین اسلام چنین چیزی صحت ندارد. جالب است که هراری از حق و حقوقی که دین خداباوری مثل اسلام برای حیوانات قائل است، چیزی ننوشته است؛ در عوض در صفحه ۱۲۱ کتاب مینویسد: «بر طبق کتاب مقدس، کاملا عادلانه است که همه حیوانات به مجازات جرایم انسان خردمند نابودند شوند.»
اما تحلیلی که این نویسنده درباره آمدن مدرنیسم و گسترش اومانیسم در جهان دارد، صحیح است: «انقلاب علمی، خدایان را هم به سکوت واداشت. جهان حالا نمایشی تک نفره بود. انسان به تنهایی روی صحنهای خالی ایستاد.» (صفحه ۱۲۵) خب، این جملهای صحیح و بیطرفانه است چون جهان پس از قرون وسطی به سمت این نمایش تکنفره حرکت کرد اما تسری چنین وضعیتی به همه جهان و قلمروهای زندگی بشری، کار دقیقی نیست چون در مناطقی از جهان، هنوز هم خدا به عنوان بازیگر اصلی نمایش حضور دارد. از طرف دیگر هراری در نگاه منصفانه، از اسحاق نیوتن که دانشمندی مذهبی بود گفته و البته به این تناقض اشاره کرده که انقلاب علمی نیوتن، کتاب مقدس را به حاشیه راند. در واقع میدانیم که در چنین فرازهایی از کتاب، هراری دارد همان بحثی را تشریح میکند که مربوط به جدایی دین و علم در غرب است و میدانیم که در اسلام این دو از یکدیگر جدا نیستند. اما اشتباه دیگری که این نویسنده مرتکب میشود و ممکن است ذهن مخاطب کتاب را مغشوش کند، اشاره به افسانهها و اساطیر باستانی و خلط آنها با مطالب نادرست و اسرائیلات کتاب مقدس است. موضوعی که هراری در این زمینه پایش را وسط میکشد، یک دستور الهی است و ارتباطی با علم و دانش و کشف حقایق جهان ندارد. حرف او در این زمینه این است که در افسانه باغ عدن، انسانها بابت کنجکاوی و میل به کسب دانش و آگاهی مجازات میشوند. به این معنی که وسوسهای که موجب بیرونراندن آدم و حوا از بهشت عدن شد، حریصبودن انسان در علماندوزی و کسب دانش بود که این تضادی است که بین اسطورهها و کتاب مقدس مسیحیان و یهودیان وجود دارد و نباید آن را با تمایل انسان به علم و دانش خلط کرد. دکارت معتقد بود فقط انسان روح دارد. یعنی به جز انسان، موجودات دیگر دارای روح نیستند. این نظریهای است که امروز منسوخ، اما در دستگاه فکری و فلسفی دکارت مورد تائید است. اما هراری بهجای استفاده از فلسفههای جدید و بهروزشده ظاهرا از همین اندیشه دکارت استفاده کرده که نوشته «همانطور که ادیان یکتاپرست میگویند، حیوانات روح ندارند.» (صفحه ۱۳۱) تا بگوید که انسانها در حق حیوانات چه ظلمهایی روا داشتهاند. با ادیان دیگر کاری نداریم اما حداقل در اسلام درباره حقوق حیوانات و جلوگیری از ظلم به آنها دستوراتی داریم که میتوانیم به عنوان ادله مخالف، در تقابل با هراری مطرحشان کنیم. در این میان، مخاطب کتاب باید به منظور نویسنده از روحباوری را درست درک کند و دچار سوءتفاهم نشود. فرهنگها یا ادیان روحباور، مربوط به اقوامی مثل سرخپوستها یا هندوها یا انسانهایی هستند که به تناسخ باور دارند. این ادیان در تقابل با ادیان ابراهیمی قرار دارند. هراری در کتابش در بیان تقابل آموزههای کتاب مقدس و اسطورهها میگوید «تعجبی ندارد که کتاب مقدس روحباوری را رد میکند و یگانه داستان روحباورش درست در همان آغاز، مثل هشداری شدید ظاهر میشود.» (ص ۱۰۰) به بیان منابعی که او از آنها استفاده کرده، تنها جایی که حیوانی با انسان حرف میزند، همانجایی است که مار حوا را فریب میدهد. «اما براساس برخی اسطورهها مارها دشمنان ما نیستند بلکه نیاکان ما هستند.» در اینجا، هراری یا در پی القای این مفهوم است یا دارد نظر متفاوتی را نسبت به نظر غالب مطرح میکند که حوا در گفتگویش با مار و وسوسهشدنش برای خوردن میوه ممنوعه (علم و دانش) داشت با نیاکان و ریشه خودش حرف میزد. آنطور که هراری در کتاب میگوید بسیاری از فرهنگهای روح باور معتقد بودند که انسان از نسل مار است.
هراری در بخشهایی از کتاب «انسان خداگونه» قیاسهای معالفارق دارد. مثلا با اشاره به همان حق و حقوق حیوانات میگوید: «آیا زندگی انسان گرانبهاتر از زندگی خوکسانان است؟ ایالات متحده آمریکا بسیار قویتر از افغانستان است؛ آیا معنایش این است که زندگی امریکاییها از زندگی افغانها ارزش ذاتی بیشتری دارد؟» در ادامه کتاب هم درباره ذهن و روح و نظریه تکامل داروین صحبت شده و این مفهوم به میان آمده که ذهن، کاملا با روح متفاوت است. چیزی که در این صفحات کتاب مطرح میشود این است که ذهن جریان تجربههای درونی است و سیال ذهن واقعیتی محسوس است که نمیشود به وجودش شک کرد. در این زمینه عجز هراری از ارائه تعریفی صریح و راضیکننده از روح مشخص است. البته بنا نیست هراری روح را تعریف کند، اما حداقل مطالبش در اینباره جامع و کامل نیستند.
مولف کتاب «انسان خداگونه» در برخی فرازهای کتابش از لفظ «متون کهن» برای متون دینی و مذهبی استفاده کرده و بهطور صریح میگوید که متون کهن دیگر منشا نوآوری نیستند. در تقابل با این نظر هراری میتوانیم به بخشی از نوشتههای کارل یاسپرس فیلسوف و روانشناس متاخر آلمانی اشاره کنیم که میگفت ایستادگی دین در برابر کاوشهای فلسفی سودمند و باورآور از کار درمیآید. این دین بود که روح را به عنوان شالوده و بنیان انسانسیت انسان مطرح کرد. یاسپرس همچنین نوشته است: «برای انسان کنار گذاشتن و فراموش کردن یکسره دین پایان خودِ کاوش فلسفی خواهد بود.» (کتاب تراژدی کافی نیست صفحه ۲۲)
در جایی از کتاب هراری سوال مهمی را که تا اینجا بهطور ضمنی و نامحسوس مشغول طرحاش بوده، بهطور مستقیم بیان میکند.«به یکی از آزاردهندهترین سوالها برگردیم: علم جدید چه ارتباطی با دین دارد؟» رویهای که هراری در این زمینه در پیش گرفته و در کتاب شاهدش هستیم، بیانگر این است که دنیای غرب همچنان با این سوال دستبهگریبان است. یکی از تحلیلهای مولف کتاب «انسان خداگونه» درمورد این سوال این است که در ساحت عمل، علم و دین به زن و شوهری میمانند که بعد از پانصد سال مشاوره زناشویی هنوز یکدیگر را نمیشناسند. لیبرالها و کمونیستها و دیگر پیروان کیش و آیینهای جدید تمایلی ندارند نظام خود را دین بنامند، زیرا دین را با خرافات و نیروهای فراطبیعی یکی میدانند. در همین زمینه هراری برای شفافیت در بحث منظورش از دین را تشریح کرده و برای همین کار، به بیان تفاوت مفهوم دین و معنویت میپردازد. او مینویسد: «شکاف بین دین و معنویت بسیار بزرگتر است. دین نوعی معامله با خداست، در حالی که معنویت سفر است.» این استاد تاریخ همچنین معتقد است برای ادیان، معنویت تهدیدی خطرناک است. این بخش از نوشتههای هراری صحیح هستند و به نظر میرسد در پی بیان تفاوت دین رسمی کشیشان و خشکهمقدسان، با عرفان یا همان سلوک عارفانه باشد. چون میگوید اغلب اوقات مهمترین خواسته رهپویان معنویت به چالش کشیدن عقاید و آداب و رسوم ادیان مسلط است. بهطور گذرا و سریع هم، به نظر هراری درباره مارتین لوتر اشاره کنیم که از نظر او، نه ملحدی لذتجو بلکه راهبی مومن و پارسا است.
* تذکر یک مغلطه
با برگشت به صفحات ابتدایی و مقدماتی کتاب «انسان خداگونه» به یکی از مطالب دوپهلوی هراری در کتاب میپردازیم. او در صفحه ۱۰ کتاب میگوید انسانها، تا قبل از دوران معاصر، بدی آب و هوا و شیاطین بدخواه و خدایان خشمگین را مسئول بیماری میدانستند و به باکتری و ویروس گمان نمیبردند. این مطلب از جهتی مغلطه است. البته مهم است که بدانیم هراری دارد نظر خودش را بیان میکند یا باور کلی مردمانی را که از مقطع اومانیسم به بعد زندگی میکنند. _ که خب البته این را نمیدانیم _ پاسخمان به این مغلطه هم این است: درست است که وجود ویروس و باکتری اثبات شده اما همانطور که پیشتر گفتیم این اثبات، دلیلی برای انکار خداوند نیست. هراری میگوید با توجه به موفقیتهای قرن بیستم، اکنون اگر انسانها همچنان گرفتار قحطی و بیماریهای همهگیر و جنگ باشند، دیگر نمیتوان گناهش را به گردن طبیعت یا خدا انداخت. همچنین، در گذشته ادیان و ایدئولوژیها به جای تقدیس زندگی با مرگ کنار میآمدند.
در کل برای جمعبندی بحث دین در کتاب «انسان خداگونه» باز باید به صفحات ابتدایی و میانی کتاب برگردیم که هراری میگوید «با گذشت بیش از یک قرن از زمانی که نیچه مرگ خدا را اعلام کرد، ظاهرا خدا دوباره در حال بازگشت است.» یا جملهای که در توصیف جهان امروز دارد: «به لحاظ نظری چین همچنان کمونیست است، اما در عمل چنین نیست.»
۷- برخی نسخهپیچیدنهای کتاب «انسان خداگونه»
همانطور که گفتیم هراری در این کتاب، نسخههایی پیچیده و مواضع صریحی دارد که باید آنها را از میان اطلاعات و دادههای علمی متعدد، استخراج کرد. یکی از نسخههای هراری در کتاب پیش رو این است که اگر میخواهیم به درک آینده نائل شویم، گشودن ژنوم و بازی با اعدام به هیچ وجه کافی نیست. باید رمز داستانها و خیالاتی را که به جهان معنا میبخشند، بگشاییم. به این ترتیب وارد بحث مفصلی از کتاب میشویم که درباره ذهن انسان و اراده و آزادی و اختیار است و به مساله منِ داستان گو و منِ تجربهگر در ذهن میپردازد. پرداختن به این مطالب کتاب، از حوصله این مطلب خارج است و لزومی هم ندارد. در کل، مولف این کتاب میگوید تواناییهای اصلی تکتک انسانها از عصر حجر تاکنون تغییر زیادی نکرده است. اما شبکه داستانها روز به روز بهتر شده است.
هراری میگوید خدایان فقط در خیال انسانها وجود داشتند و انکی و اینانا برای سومریان همانقدر واقعی بودند که گوگل و مایکروسافت برای ما واقعیاند. یکی دیگر از نسخههای یووال نوح هراری در جایی است که صحبت از قرارداد جدید و مسائل زیستبومی زندگی است. این نسخه در صفحه ۲۶۵ پیچیده میشود و مفادش در مخالفت با فیلم آخرالزمانی «۲۰۱۲» است: «نباید مسئولیت زیستبوم جهان را به کسانی واگذاشت که به کشتی نوح مجهز به فناوری پیشرفته باور دارند.»
۸- ترس از آینده و پیشروی دادهباوری در زندگی انسان خردمند
بخشهای پایانی کتاب پیش رویمان، درباره دادهباوری و اومانیسم فناوریمحور است. در یک کلام، هراری نگران رشد و پیشرفت افسارگسیخته هوش مصنوعی و استیلای آن بر انسانی است که از مرحله شکارگری به انسان خردمند رسیده است. این نگرانی را هم میتوان در روح کلی اثر و جملاتش مشاهده کرد. او میگوید اومانیسم فناوریمحور میپذیرد که انسان خردمندی که ما میشناسیم سیر تاریخیاش را پشت سر گذاشته است و در آینده دیگر موضوعیت ندارد، اما نتیجه میگیرد که باید با به کارگیری فناوری دست به آفرینش انسان خداگونه بزنیم _ انسانی نمونه و بسیار برتر.
هراری خطر دادهباوری را در این میداند که با انسان خردمند همان کند که او با موجودات دیگر کرده است. سوال مهمش هم در این زمینه که از بین مطالب زیاد استخراج میشود، این است که باورهای لیبرالیستی چهطور میتوانند در برابر پیدایش ابرانسانهایی با تواناییهای استثنایی جسمی و عاطفی و فکری تاب آورند؟ بخش زیادی از مطالب کتاب «انسان خداگونه» درباره مفاهیم بیناذهنی و موضوعاتی است که وجود خارجی ندارند. در واقعیت هویتهای مجازی هستند؛ مثل جایگاهی که شخصیتی مثل فرعون در دوران مصر باستان داشت _ و با مرگ یک فرعون و وجود ساختار دیوانسالارانه فرعونی از بین نمیرفت_ یا قدرت و جایگاهی که نام و برند الویس پریسلی دارد و هنوز هم پس از مرگش باعث سود و مفعت اقتصادی است. هراری میگوید در اینباره پول و شرکت و ملت فقط در خیال ما وجود دارند. ابداعشان کردهایم تا در خدمتمان باشند. اما نگرانیاش از مصادره و سقوط انسان به جایگاهِ زیردست مفاهیم مجازی و بیناذهانی، دوباره و چندباره در جملاتی مثل این خود را نشان میدهند: (جایی که درباره پول و شرکت و ملت و خیالی بودنشان حرف میزند) «چطور شده است که خود را فدای خدمت به آنها میکنیم؟»
یکی از نگرانیها و مواضع صحیحی که یووال نوح هراری در کتاب «انسان خداگونه» دارد و در پایان کتاب بیان میشود، درباره بشر امروز است که درمورد جامعه ما هم مصداق داشته و قابل تعمیم است: «انسانها واقعا نمیدانند به چه چیزی توجه نشان دهند، و اغلبْ وقت خود را صرف بحث و بررسی درباره موضوعات فرعی میکنند.» (صفحه ۴۹۴) از دیگر مثالهای مشترکی که میتوانیم آن را به وضعیت کشور خودمان تعمیم بدهیم، جایی از کتاب است که درباره همان موضوع مصر باستان و نظام دیوانسالارانهاش و عقاید خیالی صحبت میشود. این جمله در صفحه ۲۱۵ کتاب بیان شده و به این ترتیب است: «اگر کسی اعتراض کند که "مدرک فقط یک تکه کاغذ است!" و مطابق با این حرف هم رفتار کند، بعید است در زندگی به جایی برسد.»
به هر حال با برگشت به همان بحث دادهباوری و شبکه اطلاعات به این دغدغه و نگرانی نویسنده «انسان خداگونه» میرسیم که به محض بیاهمیتشدن نقش انسان در شبکه اطلاعات، درخواهیم یافت که بههیچ وجه اشرف مخلوقات نیستیم. براساس کیش دادهباوری، تجربههای انسانی تقدسی ندارند و انسان خردمند اشرف مخلوقات یا طلیعه انسان خداگونه آینده نیست. از جمله عبارات و فرازهایی از کتاب موردنظر که جمعبندی و تحلیل هراری از شرایط است، جایی است که بازه زمانی ظهور اومانیسم را تا امروز در بر میگیرد: «در قرن هجدهم اومانیسم با رو آوردن به جهانبینی انسانمحور به جای خدامحور، خداوند را به حاشیه راند. ممکن است در قرن بیست و یکم دادهباوری با اتخاذ رویکرد دادهمحور به جای انسانمحور انسان را از دور خارج کند.» و در مقطعی دیگر از کتاب؛ «زمانی که اتومبیل جایگزین وسیله نقلیه اسبی شد، اسب را ارتقا ندادیم، آن را کنار گذاشتیم. شاید وقت آن رسیده باشد که با انسان خردمند نیز همین کار را بکنیم.»
اشاره کردیم که کتاب «انسان خداگونه» انبوهی از اطلاعات علمی و تاریخی است که مواضع و تحلیلهای اندک نویسنده بین آنها قرار (یا شاید بهتر باشد بگوییم «پناه») گرفته و باید آنها را استخراج کنیم. از این منظر، کتاب پیش رو، بهطور مداوم، تکرار چند مفهوم اندک است که از ابتدا تا انتهای کتاب تذکر داده و مرور میشوند. یعنی بازه ابتدا و انتهای این کتاب، خندقی با عرضی زیاد است که نویسنده با اطلاعات و مستندات مختلف آن را پر کرده است. خیلی از مفاهیم و تحلیلهای ابتدایی کتاب، هم همانهایی هستند که ابتدای کتاب بیان شدهاند. اما او همانطور که گفتیم نظرهای صریح و مشخصی هم دارد: «نظر خود من این است که در قرن بیست و یکم امید به همیشه جوانماندن هنوز خام است» و «پزشکی نوین تاکنون طول عمر طبیعی ما را یک سال هم افزایش نداده است. دستاورد بزرگش نجات دادن ما از مرگ زودرس است.» و «دانشمندانی که فریاد نامیرایی سر میدهند به چوپان دروغگو میمانند که فریاد میزد گرگ، گرگ؛ دیر یا زود گرگ واقعا میآید.»
هراری همانطور که خودش میگوید پاسخ صریحی به پرسشهایی که مطرح کرده، نمیدهد و کتابش را میتوان در جایگاه طرح صورت مساله با درک پیشینه شرایط دانست. رندی و هوشمندی هراری یکی پنهانشدن بین واقعیات و مستندات تاریخی و دیگر استفاده از نظریههای چندپهلو و تشکیککنندهای است که میتوانند ذهن مخاطب را به سمت موضوعات نگرانکننده منحرف کنند.