تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : سه شنبه 28 اسفند 1397 کد مطلب:17772
گروه: نشست‌ها

بهارانه‌های شوخ

چند نوشته‌ی طنازانه برای بهار:

ماهنامه‌ی خط‌خطی:

بهارانه‌های جنگلی

بهار آمد. پرستوها برگشتند. گفتند: «دلمون این‌جا بود.» جواب شنیدند: «اونا دیگه به درد نمی‌خوردن. پاره پوره و تنگ شده‌بودن. دادیمشون رفتن.» پرستوها گریستند که وقتی پاییز بیاید چطور دوباره کوچ کنند، وقتی دیگر چیزی برای جا گذاشتن ندارند...

بهار آمد. قناری روی شاخه آواز خواند. گربه عاشق آوازش شد. گفت: «این آواز ارزش آن‌را دارد که در تاریخ جاودانه شود.» پرید و قناری را خورد!

بهار آمد. حیوانات برای تبریک سال نو به محضر شیر شرفیاب شدند. همه به افتخارش دست زدند جز مار. بعدها حیوانات گفتند: «اون مرحوم از همون اولش بی دست و پا بود...»

بهار آمد. در قفس باز شد. فنچ سرخوشانه پرید. محکم به درختی خورد و افتاد...

بهار آمد. توی تنگ سر سفره هفت سین ماهی‌سیاه کوچولویی گفت: «من‌هم یک روزگاری برای خودم یک ماهی قرمزی بودم. پدر نداری بسوزد که شب عیدی  مجبورم کردند چند ساعت بنشینم توی طشت کنار ترمینال اتوبوسرانی.»

 

 بهارانه‌های طبیعی

بهار آمد. آفتاب به روی ماه برف لبخند زد. برف از خجالت آب شد.

بهار آمد. نسیم وزید. شکوفه رقصید. باد به درخت فشار آورد. شاخه ترسید و لرزید. شکوفه به زمین افتاد. باد جمعش کرد و با خودش برد. وجود شکوفه از بیخ تکذیب شد... 

بهار آمد. خاک نفس کشید. سبزه از حصر خاک درآمد و سبز شد. در آسمان هفتم صلاحیت بهار رد شد. روز اول فروردین برف بارید.

بهار آمد. خرس قطبی از خواب زمستانی بیدار شد، به خانه‌ی ننه سرما رفت و او را (که طبق معمول درست لحظه‌ی سال تحویل خوابیده‌بود) خورد و رفت. عمونوروز به خانه‌ی ننه‌سرما رفت، قلیانش را کشید و با تأثرگفت: «حیف از ننه سرمای نازنین... از سال دیگه کی این اول عیدی برا من قلیون چاق کنه؟!»  

بهار آمد. سیر بادی به غبغب انداخت و نشست بالای سفره‌ی هفت‌سین. از او پرسیدند: «تو چرا بالانشین شدی؟» گفت: «از ژن خوب... بابا و مامانم سیر بودند و گرنه من‌هم می‌شدم یک گرسنه‌ی یک‌لاقبا مثل همه‌ی شما...»

 

بهارانه‌های مصنوعی

بهار آمد. در جاده‌ها ترافیک سنگین شد. ماشین‌ها میلاد بهار را جشن گرفته بودند و داشتند روبوسی می‌کردند...

 

 

 

http://www.bookcity.org/detail/17772