تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : چهارشنبه 21 فروردین 1398 کد مطلب:17816
گروه: یادداشت و مقاله

نبشتن یا نانبشتن؟

تصمیمی در بزنگاه‌های سلوک عرفانی

سلوک عملی عارفانه با مرحله ای آغاز می شود که به آن" یقظه"(بیداری) گفته می شود. از این بیداری، حال و کوششی زاییده می شود که آن را "طلب" می نامند. طلب که عطار آن را اولین شهر از "هفت شهر عشق "می‌داند. این طلب سرآغاز بازگشت از راهی است که فرد طالب بیدار شده پیش از آن رفته است  (توبه). این فرایند زنجیر وار از "مرتبه وجودی پیشین" را می توان به تعبییر سهراب سپهری" عبور کردن" نامید. این عبور با تفاوتهایی در زندگی تمامی کسانی که گام در راه جستجوی حقیقت نهاده‌اند گزارش شده است. از بودا گرفته تا مولانا. از فرانسیس تا ابوسعید ابوالخیر. از ناصر خسرو تا آگوستین...
استادان عارفان بنا به مشرب و سبک خویش و همچنین ویژگیهای سالکان برای این" عبور "، دستورهای گوناگون سلوکی داده اند. یکی از این دستورها، رها کردن "علم رسمی" است که از به آن قیل و قال یاد کرده اند. به قول خواجه شیراز:
بشوی اوراق درس اگر همدرس مایی/ که علم عشق در دفتر نباشد
این علم رسمی در کتاب های کلامی و فقهی و فلسفی یافت می شود. علم عاشقی ماورای علم رسمی است که باید آن را جایی دیگر جستجو کرد. به قول شیخ بهایی:
علم نبود غیر علم عاشقی/ مابقی تلبیس شیطان شقی
چرا یک سالک به چنین فرمانی تن می دهد؟ شاید پاسخ کوتاه این باشد که در می یا بد بین "خدادانی" و "خداداری"، بین" شرح کردن متن عرفانی به عنوان کسب و کار" و "شرحه شرحه شدن دل در فراق یار" فاصله بسیار است. بین بافته های ذهنی و یافته های باطنی شکافی عظیم است و بافته های ذهنی رهایی بخش او از دام ها ی شیطانی و رستگاری در روز بازپسین نیستند.
یکی از کسانی که به این دستور خروج از علم رسمی عمل کرد شیخ ابوسعید ابوالخیر است. در احوال او در" اسرارالتوحيد في مقامات الشيخ ابي‌سعيد" (۱) آورده اند که:

"ابتدا كه اين حديث بر ما گشاده گشت، كتابها داشتيم بسيار و جزوه‌ها داشتيم نَهمار. يك يك مي‌گردانيديم و مي‌خوانديم و هيچ راحت نمي‌يافتيم. از خداوند عزوجل درخواستيم كه: يارب، ما را از خواندن اين علم‌ها مي‌گشادگي نباشد در باطن و به خواندن اين از تو واز مي‌مانيم. مرا مستغني كن به چيزي كه تو را در آن چيزي كه تو را در آن چيز بازيابيم تا ازين همه بياساييم.
جدال درونی، گریبان وجودش را می گیرد و مدام از خود می پرسد که:
" برهان وقتي بايد كه عيان نبود، چون عيان آمد، برهان چه كند؟ "
سرانجام روزی تصمیم نهایی را می گیرد و "هرچه از كتب خوانده بود و نبشته و جمع كرده، جمله در زير زمين كرد و بر زَوَر آن كتابها دكاني كرد و شاخي مورد به دست مبارك خويش باز كرد و بر آن دكان بر زَوَر كتابها فرو برد و آن شاخ به مدتي اندك بگرفت و سبز گشت و درختي بزرگ شد با شاخهاي بسيار و از جهت تبرك دست‌كشتِ مبارك شيخ »

تامل:

اکنون در زمانه ما پرسش این است که چرا پاره ای از عارفان چون بسطامی، ابوالخیر و خرقانی و قصاب آملی و شمس تبریزی ... پس از عبور و دل شویی از خطوط علم رسمی هرگز به آن دیگر باز نمی گردند اما کسانی مانند غزالی، سنایی، عطار و مولانا از یافته های خویش در فصل عارفانه زندگی خویش به ما گزارش داده اند؟ آیا ابوالخیر و بسطامی و خرقانی و شمس تبریزی کاری نیکو کردند که چیزی ننوشتند یا عطار و مولوی و سنایی؟ ...
امروز در این قرن بیست و یکم در باره آنچه این بزرگان پس از بیداری و "عبور از خویشتن پیشین" کردند با کدامین معیار می توان داوری درستی کرد؟ آیا با یک معیار واحد می توان کار این بزرگان را با هم مقایسه کرد و اندازه گرفت یا گفت "هر چه آن خسرو کند شیرین بود" ؟
آیا راه آن کامل آن نیست که مولانا رفت؟ مولانایی که خود ننوشت تا اسیر حجاب قلم نشود اما " آنچه را بهر روپوش خلق، "وحی دل" نامید گفت تا دیگری بنویسد هر چند می دانست که حرف حجاب است و:
دفتر صوفی کتاب و حرف نیست جز دل اسپید همچون برف نیست.
بی گمان پیر بلخ این شیوه را از پیامبر آموخت که خود"وحی" را ننوشت بلکه کاتبان نوشتند. آری باید نوشت اما بدانیم که نوشتن همه چیز هم " ناممکن" است و می تواند حجاب شود و مایه تفاخر و اثبات "هستی نفسانی ". باید نوشت اما هشیار بود که نوشتن وصف یار بر "لوح کاغذ"، کاری بسیار آسانتر از مهیا کردن حضور یار در" خانه دل" است.
منبع:
شفيعي كدكني، محمدرضا (،۱۳۷۶) اسرارالتوحيد في مقامات الشيخ ابي‌سعيد، بخش اول، انتشارات آگاه،. ص ۴۳

 

 

http://www.bookcity.org/detail/17816