تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
سیزدهمین نشست از مجموعه درسگفتارهایی دربارهی عبید زاکانی به بررسی«مولفههای زبانی طنز در آثار عبید» اختصاص داشت که چهارشنبه یازدهم اردیبهشت با سخنرانی دکتر حمید طاهری، عضو هیات علمی دانشگاه بینالمللی امام خمینی قزوین در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
طنز در طبقهبندیهای رایج و معروف، از اقسام سخن فکاهه است و کمدی و مهمترین مؤلفه طنز و فکاهه خنده است و برجستهترین عامل و ابزار خنده، معنا و موضوع خندهآور است. زبان به عنوان یک رسانه، متناسب با معنا و هماهنگ و همراه با آن و با استفاده از تکنیکهای خاص به کمک معنای خندهدار و خندهانگیز میآید، لذا در ایجاد یک سخن فکاهه و بهویژه طنز ـ که گاه معنا و موضوعی تند و تلخ دارد و خنده، سبب شیرینی و کاهش تلخی آن میشود ـ هم معنا مؤثر است و هم لفظ. نظریههایی که معنا را جزئی از زبان نمیدانند و آن را به محیط و خارج از زبان نسبت میدهند، سهم معنا و لفظ را در آفرینش سخن فکاهه تفکیک میکنند.
امروزه دامنه طنز به لحاظ واژگانی بسیار تحول پیدا کرده و جایگزین سخن فکاهه شده است. چون طنز گونهای از سخن فکاهه است اما امروزه آن را طنز مینامیم. جای طنز و فکاهه با هم عوض شده است و این به لحاظ معنایی صحیح نیست. چرا که طنز گونهای از سبک فکاهه است که در مقابل سبک جدی قرار میگیرد. اما با شاخصهایی که طنز دارد آن را از دیگر اقسام سخن فکاهه تفکیک میکند. یکی از شاخصهای اصلی فکاهه «خندیدن» است. اگر خنده را از سخن فکاهه بگیریم دیگر چیزی به نام فکاهه نمیماند. خنداندن بسیار دشوارتر از گریاندن است. چون آن چیزهایی که سبب تألم روح میشود بین آدمها مشترک است اما با خصوصیاتی که آدمها دارند ممکن است هر کدام به بهانهای بخندند و هر طنز، هجو یا هزل موجب خنده همه نشود. بنابراین طنز به عنوان یک کالای فرهنگی در همهی اعصار تاریخی ما مشتری زیادی داشته است و ما با انبوهی از آثار طنز مواجه هستیم. چرا که نیاز ایجاب میکند که کالای فرهنگی تولید شود.
زمانه عبید چه ویژگیهایی داشته است؟
اگر از لحاظ جامعهشناسی ادبیات، بخواهیم آثار و انواع آن را مورد بررسی قرار بدهیم باید ببینیم چه زمینههایی سبب ایجاد کالای فرهنگی، یا یک نوع ادبی میشود و آن زمینهها را بشناسیم و به اصطلاح جامعهشناسی این اثر را برای فهم بیشتر بررسی بکنیم. زمانه عبید چه ویژگیهایی داشته است؟ چه شرایطی در جامعه آن زمانه حاکم بوده که عبید زاکانی این آثار ارزشمند طنز را خلق میکند؟ شناخت این نکات بسیار مهم است. از دیدگاه علم روانشناسی، تئوریهای متعددی درباره خندیدن وجود دارد. چرا شخص با طنز میخندد؟ چرا سخن فکاهه موجب خنده آدمها میشود؟ آنچه باعث خنده شخص میشود این است که انسان ذاتاً «برتری پندار» است. هنگامی که یک سخن فکاهه را گوش میکند یا میخواند، خود را برتر از شخصیتی که در آن طرح شده پنداشته و در نتیجه میخندد. از آن جایی که طنز برای اصلاح حماقتها و بدیهای اجتماعی تولید میشود ممکن است خود ما هم موضوع طنز باشیم! در یک دورهای رفتارها و دیدگاههایی داشتهایم که دیگر از آنها عبور کرده و اصطلاحاً به کمال رسیدهایم. یادآوری آن رفتارها سبب خنده ما میشود، چون دیگر خود را برتر میدانیم. به تعبیر عبید که میگوید: اعرابی با پنج انگشت غذا میخورد. از او پرسیدند که چنین خوری؟ گفت: اگر به سه انگشت خورم، دوی دیگر بر من حمله کنند. باز پرسیدند چرا چنین خوری؟ گفت: برای اینکه بیش از پنج انگشت ندارم. اگر بیش میداشتم بیش خوردمی. در اینجا چون ما خود را از آن شخصیت برتر احساس میکنیم مفهوم خندهدار شکل میگیرد. اما در کنار این معنا، یکی از صنایع شعری به نام «اسلوب الحکیم» نیز دخیل است که ما را به خندیدن وادار میکند. اسلوب الحکیم یک ترفند و صنعت زبانی است که خیلی راحت ایجاد میشود. اگر من جملهای به شما بگویم و شما به جای اینکه مقصود را برداشت کنید و جواب بدهید مقصود دیگری را برداشت کرده و مطابق آن جواب دهید موجب خنده میشود که در اصطلاح به آن اسلوب الحکیم گفته میشود.
طنز و مولفههای ایهام، ابهام و صنایع شعری و ادبی
در اینجا شاید این سؤال پیش بیاید که چرا ما صنعت شعری را به عنوان یک مؤلفهی زبانی تلقی میکنیم؟ در کنار آن ایهام، ابهام و بسیاری از صنایع شعری و ادبی دیگری نیز هستند که موجب خنده میشوند. چون همهی اینها سبب ایجاد آشنایی زدایی و همچنین قرابت در کلام میشود، خنده شکل میگیرد. اما تبیین این نکته که چرا ما این صنایع را با وجود اینکه صنعت هستند به عنوان مؤلفهای زبانی تلقی میکنیم چیست؟ از دیدگاه فرمالیسم، معنا فرم را تعیین میکند. بسیاری از تئوریها و نظریههایی که امروزه ما با عناوین مختلف به عنوان نظریههای ادبی در حوزه نقد و سبک از آنها نام میبریم بدون اغراق در کتابهای تعلیمی و علمی صاحبنظران گذشتهمان داریم!
از نظر فرمالیستها ادبیات محصول خروج زبان از هنجارها و معیارهایش است. با این تعریف ما با دو تکنیک از متن زبانی میتوانیم یک متن ادبی بسازیم. یکی با قاعده افزایی و قاعدهکاهی، دیگری با هنجارگریزی و هنجارشکنی. به تعبیر سادهتر یک زمانی ما قواعد و قاعدههای موجود در زبان را جابهجا میکنیم و ادبیات میسازیم و یک زمانی قاعدههایی را از بیرون بر زبان تحمیل میکنیم و ادبیات میسازیم در نتیجه محصول ادبیات میشود. این تئوری درست است که غربی است اما علم بدیع ما که سابقهی آن به اوایل اسلام برمیگردد و علم معانی و علم بیان ما که هر سه را علم بلاغت مینامیم، بحث این است که چگونه ما میتوانیم از یک متن ساده یک متن ادبی درست کنیم؟
قاعده افزایی و قاعدهکاهی مربوط به علم بدیع است، هنجارشکنی و هنجارگریزی مربوط به علم بیان و معانی است وکتابهای بسیاری در این باره تألیف شده است اما به صورت یک تئوری و نظریه جدید ابتدا در روسیه ایجاد شد. فنون و صنایع ادبی که ما در علم بدیع از آن بحث میکنیم تحت عنوان «بدیع لفظی» و «بدیع معنوی» چیزی جز قاعدهافزایی و قاعدهکاهی از قاعدههای زبان نیست. به همین دلیل ما مؤلفههای زبانی را مترادف با مباحث صنایع ادبی میکنیم. یعنی صنایعهای ادبی چیزی جزء مؤلفههای زبانی نیستند. به عنوان مثال جناس
یک مؤلفه است.
آدمها طنز را بیشتر میپسندند تا سخن جدی!
یکی از تئوریهای طنز خصوصاً چاشنی خنده در آن تئوری «بیتناسبی» است که در بسیاری از مؤلفههای زبانی بسیار خوب جواب میدهد. همه چیز در جهان باید سر جای خود باشد، اگر چیزی را دیدید که سر جای خود نیست و جای دیگر قرار گرفته، این بیتناسبی است و همین باعث خنده میشود. بسیاری از مؤلفههای زبانی هم ناشی از بیتناسبی و هنجارگریزی هستند. هنجارگریزی هم به نوعی بی تناسبی است. درست است که شعر و زبان ادبی برای خود هنجار دارد ولی این هنجار زمانی به وجود میآید که زبان از آن خارج شود، که از آن به عنوان بیتناسبی یاد میشود. حافظ و عبید فراوان از این صنعت برای ایجاد طنز استفاده کردهاند.
در مسیر بررسی تئوریهای طنز و سخن فکاهه دو نظریه کاملاً متمایز از هم داریم. عدهای معتقد هستند که طنز باید در معنا طنز باشد، طنز فقط با زبان ایجاد نمیشود. این نظریه که اصطلاحاً «انگارهی معناگرا» یا «نظریهی معناگرا» نامیده میشود در مقابل نظریهای است که معتقد است طنز فقط با شگردهای زبانی ایجاد میشود. شگردهای زبانی بسیار متعدد هستند اما واقعیت امر این است که طنز برآمده از هر دو است. نمیشود یک معنای طنزآمیز نداشته باشید و فقط از شگردهای زبانی استفاده بکنید تا خواننده بخندد. البته کار طنز فقط خنداندن نیست، هدفش این است که بخنداند اما در کنار آن یک تحولی هم در جامعه ایجاد میکند. اگر طناز بیاید و نابسامانیهای جامعه را به زبان خنده برشمرد، هدفش این نیست که فقط آنها را نام ببرد میخواهد ما به خودمان بیایم و نابسامانیها را رفع بکنیم. بنابراین طنز با شگردهای زبانی طنز نمیشود، ممکن است هجو یا هزل شود اما طنز نه. هر محتوایی زبان مخصوص خود را دارد. هر نوع طنزی قالب خاص خود، تصاویر و صنایع شعری خاص خود را میخواهد. نمیتوانیم هر طنزی را با استعاره تهکمیه مؤکد به خنده کنیم.
بعضی طنزها با ایهام ایجاد میشود. انگار نفس آدمی هم بیشتر با خنده و شوخی اخت و تناسب بیشتری دارد. آدمها طنز را بیشتر میپسندند تا سخن جدی! گوینده هم طنز را بیشتر میپسندد چرا که ممکن است در بسیاری موارد جامعه اجازه صریحگویی را به او ندهد ولی به چاشنی خنده آن را نمکین میکند و حرفش را میزند. این شگردها همه مبتنی بر آثار طنز عبید است. منظومه موش و گربه عبید (البته منسوب به عبید زاکانی) یک کالای طنز است. موش و گربه یک تمثیل است، و تمثیل یکی از زیباترین قالبهای طنز محسوب میشود. اگر عمیقتر نگاه شود، تمام داستانهای ما این ویژگی تمثیل را دارند. همچنین داستانهای ما نماد نیز هستند چون بر چیزی غیر از خود در بیرون دلالت میکند. موش و گربه داستان مبارزه سلطان مبارز دین محمد با شاه شیخ ابواسحاق اینجو است. شاه شیخ ابواسحاق اینجو با نماد موشها و سلطان مبارز دین محمد نماد گربه زاهد نشان داده شده است.
ویژگیهای زبان طنز از دیدگاه عبید زاکانی
از یک نظر کلی اگر بخواهیم به زبان طنز و سخن فکاهه نگاه بکنیم، میتوان چند ویژگی برای زبان طنز نام برد. نخستین ویژگی زبان طنز «ایجاز» است. یعنی جملات طنز باید کوتاه باشند. جملات بلند چاشنی طنز را از ذهن مخاطب دور میکند. اگر به لطیفههای عبید نگاه بکنیم، خیلی کوتاه هستند. هیچوقت لطیفههای یک صفحهای از عبید نمیبینیم. برای اینکه کنش در طنز سریع به دست بیاید باید جملههایش کوتاه و ایجاز داشته باشند. به گفتهی فروید «ایجاز اساس ظرافتگویی است». ایجاز دو گونه است: ۱- ایجاز به حذف ۲- ایجاز به قصر. به تعبیر استاد کزازی ایجاز به حذف ظریفترین نوع ایجاز است. ولی از نظر من ایجاز به قصر ظریفتر است. البته نظری که دکتر کزازی دارد با نگاهشان کاملاً صحیح است. چون ایجاز قصر که ذاتاً کوتاه است اما در ایجاز حذف نویسنده آنقدر باید استاد باشد که به جا ارکان جمله را حذف کند و یا با حذف، جمله را کوتاه کند. بسیاری از صنایع ادبی که در اینجا از آنها به عنوان مؤلفههای زبانی نام برده شد محصول ایجاز هستند. تلمیح و ایهام محصول ایجاز است. بنابراین ارتباط زیادی بین آن وجود دارد.
ویژگی دوم زبان طنز، ساده و روشن بودن آن است. چرا به نثر مصنوع ما طنز نداریم؟! اگر هم داشته باشیم بسیار محدود و ناچیز است. برای این که در نثر واژهها باید آینهگونه باشند، آنقدر روشن باشند که شما برای فهم طنز نیاز به لغتنامه و فرهنگ نداشته باشید.
سومین شاخصهی زبان طنز پشتوانه عظیم از زبان عامه، فرهنگ عامه و حکمت عامه است. و این شاید بزرگترین پشتوانهی طنزنویس ایرانی باشد که زبان عامهی ما پابهپای زبان معیار و رسمی در حرکت است. برای مثال اگر به طنزهای عبید نگاه بکنیم، به کنایههایی بر میخوریم که در زبان مردم جاری است و عبید به زیبایی آنها را به کار گرفته است. یکی از شگردها و مؤلفههای زبانی طنز هنجارگریزی گویشی یا نوعی است. یعنی نویسنده به زبان معیار مینویسد. از زبان کتابی به زبان شکسته و عامه میرود و این مساله خودبهخود ایجاد طنز میکند. بنابراین زبان عامه یک گنجینه است برای طنزنویسی که بتواند از این مؤلفهها استفاده بکند.
چهارمین و آخرین ویژگی زبان طنز، استفاده از بازیهای زبانی، ابزارهای زبانی و بیانی است که پیشتر تحت عنوان صنایع بدیع لفظی و بدیع معنوی از آنها نام برده شد.