تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
ایران: بهنظر میرسد که
«شجاعت اندیشیدن» از آن دست مقولاتی است که هر جامعهای برای حفظ پویایی
خود به آن نیاز دارد اما پرسش اصلی اینجا است که چگونه میتوان به شجاعت
فکری، وجهی عینی بخشید و بسترهای لازم برای بروز آن را فراهم کرد. برای این
منظور، به سراغ دکتر امیرحسین خداپرست، استاد فلسفه اخلاق و عضو هیأت علمی
مؤسسه حکمت و فلسفه ایران رفتیم. او کتاب «فضایل ذهن» نوشته فیلسوف اخلاق
و معرفتشناس برجسته، لیندا زگزبسکی را به فارسی ترجمه کرده است که در آن
به فضیلت شجاعت فکری بهعنوان یکی از مصادیق فضیلتهای فکری اشاره شده است.
همچنین در کتاب «باور دینی و فضیلت فکری» در کنار گشودگی ذهنی، فروتنی
فکری و خودآیینی فکری، بهطور خاص به بحث «شجاعت فکری» نیز پرداخته است.
آنچه در ادامه میآید ماحصل گفتوگوی ما با او است که میخوانید:
جناب
دکتر خداپرست، «شجاعت اندیشیدن» به چه معنا است؟ و اهالی اندیشه در تاریخ
فلسفه برای این فضیلت فکری چه اهمیت و جایگاهی قائل هستند؟
در تاریخ
فلسفه از فضیلت شجاعت کم سخن نگفتهاند، اما آنچه غالباً و صریحاً مد نظر
قرار گرفته شجاعت اخلاقی است و به وجه «فکری» آن کمتر توجه شده است. شجاعت
فکری رویه دیگر شجاعت اخلاقی است و اگر شجاعت اخلاقی در اعمال و رفتارهای
ظاهری نمایان میشود، شجاعت فکری به فعالیتهای ذهنی و شناختی ناظر است.
شجاعت
اخلاقی فضیلتی است که متعلق یا غایت آن اخلاقی و مربوط به عمل است در حالی
که شجاعت فکری در هدف گرفتن غایتی فکری، یعنی کسب فهم و معرفت، برانگیخته
شدن از طریق آن غایت و برآوردن آن به ظهور میرسد، گرچه آراستگی به شجاعت
فکری خود، در نهایت، به مفهوم آراستگی به فضیلتی اخلاقی است.
فرض بر این
است که شجاعت فکری نمونهای خوب از فضیلتهای فکری و خصیصهای است که
فقدان یا تباهی آن از ارزش حیثیتِ معرفتی فاعل انسانی، در مقام کسی که در
حال شناختن، باور داشتن و ارزیابی باورهای دیگران است، میکاهد.
جستوجوی این غایت مستلزم چیست؟
مسأله
آن است که جستوجوی این غایتها و برآوردن آنها در موقعیتهایی از زندگی
آدمی مستلزم این است که او متحمل پارهای تهدیدها، خطرها، هراسها و
اضطرابها شود، با آنها مقابله کند و تا حدی بر آنها فائق آید. همانطور که
فعل آدمی در شرایطی «شجاعانه» خوانده میشود که فاعل غایتی اخلاقی را در
شرایطی خطیر و بهنسبت خوفناک برآورد، باور داشتنها یا نداشتنهای او نیز
آنگاه شجاعانه است که تا حدی با خطر کردن همراه باشد. همانطور که در کتاب
«باور دینی و فضیلت فکری» آوردهام، «نمونههای شجاعت فکری از غلبه بر ترس
از «گرفتار خطا بودن»، «گرفتار کارکرد نادرست قوای معرفتی بودن»، «بدفهمی
نظریهها»، «بدفهمی نسبت به افراد»، «آسیب دیدن» و «سوءاستفاده و سوءفهم از
دانش و بروز فجایع انسانی و زیستمحیطی» آغاز و تا ترس از مشکلات پیشرو
در فرآیند معرفتاندوزی یا معرفتگستری پیش میرود. بهعنوان مثال،
دانشمندی را در نظر آورید که میخواهد روی ویروس بیماری ناشناخته و مهلکی
تحقیق کند و از ویژگیها و نحوه درمان آن شناختی بهدست آورد. ممکن است در
فرآیند این تحقیق، او خود به بیماری مبتلا شود. او بر این خطر آگاه بوده
است یا از طریق همکاران از آن باخبر میشود اما به انگیزه فهم بیماری و
شناخت نحوه درمان آن برای مداوای رنجوران، به کار خود ادامه میدهد.
همچنین، روزنامهنگاری را تصور کنید که میداند تحقیق در مورد مفاسد
اقتصادی چه عواقبی دارد، اما اهمیت موضوع چنان است که او را وامیدارد تا
برای فهم آن، خطر را به جان بخرد. افزون بر این نمونهها، میتوان به جای
توجه به جهان خارج، به جهان درون توجه کرد و ترسها و اضطرابهایی را پیش
چشم آورد که مانع شناخت و فهم خود و انتقادهای واردشده از سوی دیگران به
نظرات، افعال و حالات خود میشوند. به نظر میرسد آدمی از مخالفت دیگران با
خود، چالشهای آنان و مهمتر از همه، شناخت خویشتن خود میهراسد.
بنابراین، شجاعت فکری مواجهه با این هراسها و تلاش برای خودشناسی را نیز
شامل میشود.»
چگونه «بیندیشیم» و «عمل کنیم» تا شجاعت اندیشیدن در ما مصداق یابد؟
نظریهپردازان
فضیلت بر آنند که بهترین شیوه برای دست یافتن به یک فضیلت و آراسته شدن به
آن تمرکز بر آن فضیلت در ذهن و تکرار آن در عمل است، به گونهای که عمل
فضیلتمندانه اندکاندک در روان انسان رسوخ یابد و به طبیعت ثانوی او بدل
شود. در مورد فضیلتهای فکری، بهطور عام و فضیلت شجاعت فکری، بهطور خاص،
قضیه از همین قرار است. اگر میخواهیم در اندیشیدن شجاعتر شویم، باید در
موقعیتهایی که ارزش و غایتی فکری در معرض خطر است و این ارزش و غایت چنان
است که میارزد بر ترسهایمان، غلبه کنیم و آن را حفظ کنیم یا بهدست
آوریم، از موقعیت نگریزیم و استقامت بورزیم، چه در مسائل مربوط به زندگی
شخصی چه در حوزه عمومی.
چگونه میتوانیم شیوههای باور و عمل شجاعانه را بیشتر بشناسیم تا به عمل درآوریم؟
با
نظر کردن به الگوهای شجاعت در اطراف خودمان یا در تاریخ زندگی انسان و
تشبه جستن به آنان میتوان این فضیلت را شناخت. از حوزه عمومی مثالی
میآورم: گاندی نمونهای کامل از استقامت و شجاعت اخلاقی و فکری است. او
واجد این شجاعت بود که از باورهای اجتماعی و سیاسی متعارف در جامعه
استعمارزده هند فراتر رود، از محرومیتها نهراسد و در حالی که میتوانست
بهعنوان یک هندی تحصیلکرده مراتب شغلی و مالی بالایی را از آن خود کند،
رنج مبارزه مدنی غیرخشونتبار را بر خود تحمیل کند و نهتنها جامعه هند
را در سطح جامعهای مستقل رشد دهد بلکه برای همیشه به الگویی رهاییبخش بدل
شود. در همین جامعه خودمان نیز کم نبودهاند و نیستند کسانی که تحمیلهای
فکری را نپذیرفتند یا توانستند از باورهای پیشین خود، که اینک ناموجهشان
مییافتند، بگذرند یا حقیقتی را برای دیگران افشا کنند و به همین علت دچار
مشقتها و رنجهای فراوان شوند. آنان همان کسانی هستند که نظر کردن و تشبه
جستن به شیوه زندگی و عملشان ما را از نظر فکری شجاعتر و در نتیجه،
فضیلتمندتر میکند.
در تاریخ سرزمین ما در چه دورههایی «شجاعت اندیشیدن» فربه و در چه مقاطعی کمرنگ شد؟ و چرا؟
در
هر جامعهای، هرگاه هزینههای آزادی اندیشه و بیان بالاتر رود و افراد به
اتهام دگراندیشی یا بیان اندیشههای خود گرفتار مشقت و رنج شوند، شجاعت
آنان در بازاندیشی در آرای خود یا پیشبرد طرح و برنامههای معرفتی کم
میشود. در چنین شرایطی، تنها معدودی از افراد حاضرند برخلاف جریانهای
فکری موجود شنا کنند یا برای دست یافتن به حقیقتی یا انتقال آن به دیگران
خطر کنند. جامعه ما نیز از این جهت با دیگر جوامع تفاوتی ندارد. هرگاه
ارباب زر و زور و تزویر قدرت قاهر یافتهاند، عرصه را برای شجاعت در
اندیشیدن تنگ کردهاند. چنین وضعیتی ممکن است با ساکت و سربهزیر کردنِ
همگان در ابتدا مطلوب جلوه کند و حاکمان گمان برند که آرامشی بر زیردستان
حاکم کردهاند، اما علاوه بر اینکه اقداماتشان تلاشی برای از بین بردن و
زوال فضیلتهای فکری است، برای کل حیات اجتماعی نیز عاقبت خوشی در پی
ندارد؛ نتیجهاش حاکم شدن «ذهن غیرنقاد» و «عقبافتادگی فکری» و «تصلب
فکری» است. از این جهت، وظیفه تکتک ما است که مطابق با نقش و جایگاه خود
در جامعه، بکوشیم مهارتهای مرتبط با شجاعت فکری را بیاموزیم و در کنار آن،
با الگو قرار دادن مصادیق برتر شجاعت فکری، لوازم انگیزشی- عاطفی و عملی
آن را نیز در خود بپرورانیم.
چه بسترهایی باید در جامعه فراهم باشد تا این فضیلت فکری به حداکثر بروز خود برسد؟
ظهور
شجاعت فکری، همچون دیگر فضیلتهای فکری، نیازمند حمایتهای مدنی و اجتماعی
است. این حمایتها از درون خانوادهها آغاز میشوند، در محیطهای تحصیلی
ابتدایی و دانشگاهی تداوم مییابند و در فضای عمومی تقویت میشوند. نهادهای
اجتماعی عمدهای مانند خانواده و مدرسه که در سالهای آغازین زندگی نقشی
گسترده در شکلدهی به زندگی فکری افراد دارند، در صورتی میتوانند این
حمایتها را تأمین کنند که اولاً، خود شجاعتِ اندیشیدن را فضیلت و ارزشمند
بدانند و ثانیاً، توانایی آموزش مهارتهای مرتبط با آن را داشته باشند. اگر
چنین نهادهایی در تأمین این حمایتها بکوشند، فضای عمومی تسهیلگر آراستگی
به شجاعت فکری خواهد بود و عرصه برای مداخلههای بیرونی محدود خواهد شد. در
غیر این صورت، هزینههای اندیشه مستقل و بازاندیشی در آراء و ارزیابیهای
مشهور و موجود چنان بالا خواهد رفت که افراد کمتری شهامت پرداختن آنها را
خواهند داشت.
اگر به یاد آوریم که کانت «جرأت اندیشیدن» را برترین و
اساسیترین شعار روشنگری و زمینهساز خروج از صغارت فکری میدانست، آنگاه
درخواهیم یافت که جامعهای که زمینههای شهامت و شجاعت برای اندیشیدن را
محدود و محصور کند، احتمالاً روی روشنگری را نخواهد دید.