تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
نشست هفتگی شهر کتاب در روز سهشنبه هفتم خرداد به نقد و بررسی کتاب «مضامین اصلی قرآن» نوشتهی فضلالرحمان، نویسندهی نواندیش و تجددگرای پاکستانی، اختصاص داشت و با حضور دکتر ناصر مهدوی، دکتر مهرداد عباسی و فاطمه علاقهبندی، مترجم، در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
در ابتدای این نشست، حسین شیخ رضایی اظهار داشت: فضلالرحمان، از متفکران پاکستانی مقیم در کشورهای انگلستان و امریکا و تحصیلکردهی دانشگاههای غربی است. شاید بتوان گفت، او یکی از پیشروان نهضت نواندیشی دینی است. چاپ دوم ترجمهی «مضامین اصلی قرآن» به فارسی در فاصلهی زمانی بسیار کوتاه، نشاندهندهی علاقهی جامعهی کتابخوان ایرانی به فضلالرحمان است. افزون بر این کتاب، همزمان کتاب «اسلام و مدرنیته»ی او نیز منتشر و با استقبال وسیعی روبهرو شد. گفتنی است این دو کتاب نخستین عناوین از مجموعهی اسلامپژوهی نشر کرگدن به دبیری مهرداد عباسیاند.
او افزود: نویسنده در این کتاب میکوشد توضیح دهد که قرآن بهمنزلهی متن بهصورت موضوعی دربارهی هر یک از مفاهیمی که عنوان فصلهاست چه میگوید. کتاب در گفتوگویی نهچندانتصریحشده با متفکران و پژوهشگران غربیای است که دربارهی قرآن سخن گفتهاند. از لابهلای سطور و مقدمات میتوان دریافت که نویسنده احتمالاً در وهلهی نخست مخاطب غربی را در نظر دارد که چیزی از آرای شرقشناسان و اسلامشناسان شنیده و بنا است در این کتاب پاسخی برای آنها دریافت کند.
نواندیشی دینی از پاکستان
فاطمه علاقهبندی اظهار داشت: کتاب «مضامین اصلی قرآن» در سال ۱۹۸۰، اواخر عمر فضلالرحمان و بهتعبیری در دورهی پختگی فکری او منتشر شد و در جهان اسلام و خارج از آن مورد اقبال پژوهشگران قرآنی قرار گرفت. حدود ۴۱ مدخل از «دایرهالمعارف قرآن لیدن» به این کتاب ارجاع داده است. مسلماً فضلالرحمان در ایران، کمتر از نواندیشان مصری و هندی شناخته شده است.
او ضمن اشاره به اینکه انتشار آثار این نویسنده در ایران با صدمین سالگرد تولد او مصادف شده است، اظهار داشت: فضلالرحمان در خانوادهای کاملاً سنتی در پاکستان متولد شد و با اسلام سنتی کاملاً آشنا بود. تحصیلات دانشگاهی و تکمیلی خود را در خارج از پاکستان شروع کرد و از رسالهی دکتری خود در مورد شرح «النجاه» ابن سینا در انگلستان دفاع کرد. حدود هشت سال در کانادا بود که رئیسجمهور وقت پاکستان به سبب ذهنیت تجددگرا و نواندیش فضلالرحمان از او دعوت کرد برای اصلاحاتی در برخی مسائل حقوقی به پاکستان برود. راستکیشان و اسلامگرایان سنتی از اندیشههای او استقبال نکردند. پس با دلخوری پاکستان را ترک کرد و تا پایان عمر در امریکا ساکن ماند.
او ادامه داد: محور اصلی «مضامین اصلی قرآن» اخلاق قرآنی است. نویسنده در مقدمه دو دلیل برای تألیف کتاب بیان میکند. نخست، پاسخ به مسلمانان و آن مفسران سنتی که نگاهی جزءگرایانه به قرآن دارند. چراکه او معتقد است نگاه جزئی به قرآن باعث میشود که روح منسجم قرآنی را از دست بدهیم. دیگر، در پاسخ به غربیانی مانند جان ونسبرا که معتقد است قرآن در زمینهی جدالهای فرقهای میان مسیحیان و یهودیان تشکیل شده و خاستگاه یهودی دارد.
علاقهبندی افزود: فضلالرحمان دربارهی مسالهی انسان بهمثابه فرد معتقد است که منشأ اعتقاد داشتن به دوگانگی جسم و روح در فلسفهی یونانی، آیین هندو و مسیحیت است. اما طبق آیات قرآن، روح و جسم از هم مجزا نیستند. چنانکه نفس معمولاً روح ترجمه میشود و روح همان شخصیت و خود است. او باور دارد امانتی که در سورهی احزاب بیان شده به انسان داده شده و کوهها و طبیعت نتوانستند آن را بپذیرند، همان ایجاد نظام اخلاقی در زمین است. او دربارهی وحی و نبوت نیز بر این باور است که موجود واسطه و خارجیای میان پیامبر و خداوند وجود نداشته و قرآن اسم فرشته را بهعنوان فرستاده یا عامل وحی معرفی نمیکند، بلکه مراد همان روحی (روحالامین یا روحالقدسی) است که در وجود پیامبر نهادینه و القا شده است.
او ادامه داد: فضلالرحمان در مقابل ادعای غربیان مبنی بر اینکه پیامبر تکرارکنندهی پیام حضرت عیسی و حضرت موسی بوده و چون در مدینه برای این پیام خواستاری نیافته، بهسوی حضرت ابراهیم چرخیده است، پاسخ میدهد که ما قبول داریم مشترکاتی میان پیام تمام پیامبران وجود دارد. چراکه نبوت تفکیکناپذیر است و این پیامهای الهی از یک منبع خارج میشوند. اما هدف پیامبر عربیسازی یا بومیسازی ادیان نبوده است. بلکه خاتم پیامبران زمانی ظهور کرد که انسانها به بلوغ فکری رسیدند، اما بلوغ اخلاقی همچنان ادامه دارد. ازاینرو، انسان هنوز برای هدایت به کتب انسانی نیازمند است، گرچه به کتب برگزیده و پیامبر نیازی ندارد.
عبور از دینشناسی عامیانه
ناصر مهدوی گفت: فضلالرحمان یکی از متفکران بزرگ جهان اسلام است که بهواسطهی اندیشهی تازه احساس میکرد باید در حوزهی دینی تغییر و تحولی ایجاد کرد و نقد و نظریهای نو بهوجود آورد. او در پاکستان، عرصهی فکر کردن خود، با محنتهایی روبهرو و مجبور به ترک خانه و کاشانه شد. تقریباً شخصیتی پاکستانی-امریکایی است که از سویی با فضای فکری، فلسفی، ایدههای نو در امریکا برخورد میکند و از سوی دیگر، درگیر نگاههای سنتی است که چندان قابلدفاع نیستند. فضلالرحمان دغدغههای نو دارد. او با فلسفهی جدید، فلسفهی اسلامی و اندیشهی متفکران اسلامی بهخوبی آشنا است. حتی به نظر برخی افکار نوافلاطونی در تلقیهای او از قرآن تأثیر داشته است. پس آشنایی با او اهمیت بسیار مییابد.
او ضمن تأکید بر اینکه نشستهایی اینچنینی برای تبلیغ قرآن یا تحکیم ایمان نیستند، بلکه فرصتی برای نقد و بیان چگونگی رخنه کردن تبلیغات دینی در درون ناخودآگاه ما است، اظهار داشت: بسیاری از بزرگان و علمای دینی میگویند اگر شب قدر بیدار باشید فرشتگان زندگیتان را تنظیم خواهند کرد و آیندهی خوبی برایتان رقم خواهد خورد. این نوع نگاه به جهان و انسان باعث میشود آدمی ذرهذره ارادهی تغییر و خلاقیت خودش را از کف بدهد و تسلیم و رام شود و تصور کند دستی از غیب باید اوضاع را بهبود دهد. تاریخ گواه آن است که همت ما برای ساختن زندگی بهتر یا تجربههای خیلی خوب، متأسفانه خیلی قوی نبوده است. ما همیشه با بدبختی و عقبماندگی زیسته و کنار آمدهایم. متفکران ما گفتهاند اگر سیستمی ظالمانه بود، شما نمیتوانید دست به کاری بزنید چون آنارشیسم خیلی بدتر از وجود یک ظالم است. پس، اگر ما امروز به نقد ذهنمان نپردازیم و به فکر اصلاح آن تفکراتی نباشیم که در وجودمان رخنه کردهاند، به بیراهه میرویم. این جزمیتها ناخواسته در وجود ما رخنه کرده و شیوهی اندیشیدن ما را دچار اختلال کردهاند. باید اینها را بهعنوان مسائل انسانی، فرهنگی، وجودی و ملی بنگریم و با جدیت با آنها برخورد کنیم. افرادی مثل فضلالرحمان یا نصر حامدابوزید کمک و انگیزههای فکری خوبی برای شناخت این امور رخنه کرده در زوایای پنهان ضمیر ما هستند. ما باید از دینداری یا دینشناسی عامیانه عبور کنیم و ضمن استفاده از جاذبههای معنوی درستتر فکر کنیم، قدم برداریم و تصمیم بگیریم.
او گفت: دغدغههای فضلالرحمان صرفاً کلامی یا قرآنی نیست، بلکه متأثر از شخصیتهای زمان خودش مانند ولیالله دهلوی یا اقبال اصلاح فکری دینی را برای آماده کردن بستر زندگی بهتر در نظر دارد. شخصیتهایی مثل او در موقعیتی قرار گرفتهاند که ازیکطرف میخواهند به منتقدان قرآن بتازند. مثلاً به کسانی که میگویند قرآن چیزی نیست جز انعکاس تعالیم تورات یا دستاوردهای انجیل و از سوی دیگر، میخواهند تلقیهایی اخلاقی از مفاهیم و واژههای کلیدی قرآن بهدست دهند و میان این مفاهیم و انسان امروزی نسبتی متناسب برقرار کنند.
او ادامه داد: گویی گزارهای پنهانی در ذهن امروزی وجود دارد که متن دینی را وقتی موردتوجه قرار میدهد که انسانی یا اخلاقی باشد. امروز این طور نیست که انسان به آنچه قدسی و آسمانی است بهسادگی سر سپارد. تفکر رسمی امروز ما بر آن است که عقیده فراتر از ارادهی انسان است، اما در واقع موج جدید فضای اومانیسم و حقوق بشر، گریبانمان را گرفته است. امروز معیار این است که این متن برای شکوفایی و آرامش من باشد. بنابراین، مادامیکه این پیام چنین آهنگی نداشته باشد، من آن را به رسمیت نمیشناسم. اگر قرآن یا هر متن معنوی دیگری انسانی نباشد؛ یعنی آدمی احساس کند در آن مسیری برای رشد و شکوفایی وجودی خودش نمییابد و راهی برای دفاع از آزادی، حرمت خویش و منزلت و فکرش نمیگذارد، بشر امروزی آن را پس میزند و کنار میگذارد.
مهدوی افزود: به نظرم فضلالرحمان میکوشد وجه اخلاقی قرآن را برجسته کند. او در تصویری که از خداوند مطرح میکند، با اینکه متأثر از فلسفهی اسلامی و حکیمان مسلمان است و تا حدودی تعین متمایز خدا را از مخلوقات دارد، میکوشد تصویر اربابگونهی خداوند در قالبهای فقهی را بشکند و نزدیکتر آید. او با دقت در آیاتی نسبت خداوند با انسان را بسیار دوستانه معرفی میکند. چنانکه این حقیقت استعلایی فراگیر با بندهی خودش وارد گفتوگو میشود و صدای او را میشنود و به او پاسخ میدهد و به دنبال شکوفایی و رهایی انسان است. همچنین، وقتی فضلالرحمان به انسان میرسد، احتمالاً تحت تأثیر تحولات فلسفهی ذهن و دوالیسم/دوگانگی روح و جسم، احساس میکند این روح در بستر تن شکوفا شده است و نباید با زندگی دنیوی به ستیز بپردازیم. سپس، از حرمت و تأثیرگذاری انسان سخن میگوید و به مفاهیمی که مسئولیت اخلاقی انسان را کم میکنند، مثل واژهی شفاعت، میتازد.
او تصریح کرد: چه در فضای فرهنگی مسلمانان و چه در فضای فرهنگی اهل تسنن بسیار سخت است که بگویید در آن سوی عالم خداوند کسی را شفاعت نخواهد کرد. خداوند در قرآن میگوید که شفاعت نیست، مگر به اذن خدا. و این «به اذن خدا» این نیست که آن سو هر کسی تخلفی کرد، شفاعت شود. این «الا/مگر» شکوه کبریایی خداوند را به چشم میآورد. فضلالرحمان سخت به بیداری وجدان اخلاقی انسان معتقد است و بر آن است که در تاریخ فرهنگی ما چیزهای جبری و مفاهیمی مثل شفاعت قوت و انگیزههای اخلاقی را از ما گرفته است. او میکوشد اینها را بزداید. به قصهی حضرت نوح اشاره میکند که فرزندش در گرداب افتاد و او ملتمسانه دست بهسوی خداوند دراز کرد که فرزندم را ببرم. اما خداوند گفت به آنچه علم نداری، همت نورز. بدین معنا که اگر کسی از فیلتر عمل صالح، رفتار سالم و افکار زیبنده عبور نکند، ممکن نیست سر از بهشت در بیاورد.
او در ادامه به بیان و نقد برخی نظرات فضلالرحمان در مورد وحی، گواهی دادن زنان و فاسدترین افراد پرداخت و دربارهی متن کتاب گفت: کتاب واقعاً دشوار است، نمیدانم فضلالرحمان چقدر با انگلیسی نوشتن رابطهی خوبی داشته است. خواهش من این است که کتاب ویرایش شود. فکر میکنم شتاب در به بازار آمدن بعضی اوقات کتابها را ناخوانا میکند و باعث افسوس میشود.
از سابقهی مضمونشناسی قرآن
مهرداد عباسی ضمن بیان اینکه جامعهی پژوهشی اسلامشناسی ایران به کتابهایی مثل «مضامین اصلی قرآن» نیاز دارد، در مورد ریشهی اینگونه آثار در سنت اسلامی و زمینه و انگیزههای فضلالرحمان برای انتشار و معرفی این کتاب در فضای دانشگاهی غربی سخن گفت. او در بخشی از سخنان خود اظهار داشت: این کتاب در سنت اسلامی ریشه دارد. اگر از اولین تلاشهای عالمان علوم قرآنی سراغ بگیریم، در روایات علوم قرآنی در عباراتی مانند «قرآن پنج وجه دارد»، «قرآن هفت حرف است»، «قرآن بر چهار قسم است»، با مسالهی چیستی مضمون قرآن مواجه میشویم. فضلالرحمان به افرادی چون ابنسینا، غزالی و ابنتیمیه و شاه ولیالله دهلوی و محمد اقبال لاهوری توجه بسیار داشته است. برای نمونه از «جواهرالقرآن و درره» غزالی بسیار تأثیر گرفته، اما از آن نام نبرده است. غزالی در این کتاب، نوعی محتواشناسی و از آن مهمتر گزیدهنویسی قرآن بهدست میآید. فضلالرحمان نیز میگوید آیات قرآن بر ده قسم است: ذات خدا، صفات خدا، افعال خدا، معاد، صراط مستقیم، احوال اولیا، احوال اعدا، محاجات الکفار، حدود الاحکام. و بدین ترتیب مضامین اصلی قرآن را تعیین میکند.
او افزود: در علوم قرآنی ما سنتی وجود دارد که به بررسی برتری برخی آیات قرآن بر دیگر آیات میپردازد. «جواهرالقرآن و درره» غزالی نیز در رأس این کتابها است. غزالی روایاتی را در فصل یازدهم کتاب خود میآورد، آنگاه در فصل پانزدهم میگوید: «اصول و مهمات القرآن معرفت الله تعالی و معرفت الآخرت و معرفت الصراط المستقیم»؛ یعنی مضامین مهم قرآن مبدأ و معاد و نبوت، است. این بحث بسیاری از نواندیشان دینی ما هم هست. شریعت سنگلجی در «کلید فهم قرآن» میگوید قرآن چیزی نیست جز توحید و نبوت و معاد؛ یا مبدأ است یا راه یا سرانجام. بهطورکلی، بسیاری بر این باورند که این تأکید برای ترغیب به خواندن قرآن است و دیگرانی چون ابوالحسن اشعری و ابوبکر باقلانی، چنین بحثی را از پایه مردود میشمارند. بههر روی، این پرسش برای چندین صد سال مطرح بوده است، پس امثال غزالی نیز جرئت میورزند و آن را مطرح میکنند.
او ادامه داد: «مضامین اصلی قرآن» از سویی مضمون قرآن را تعیین میکند و از دیگر سو، بخشهای مهم آن را برجسته میکند. این امر در سدههای میانی و در میان برخی نواندیشان دینی متداول است. اما فضلالرحمان مدرنیست است و ارزشهای دنیای مدرن برایش جدی است. او بهصراحت میگوید بعضی بخشهای قرآن در دورهی جدید اجراشدنی نیست. پس این کتاب نسخهی مدرن آثاری است که در پی بیان مضمون قرآن و تعیین اهمیت بخشهای مختلف آن بودند.
عباسی دربارهی زمینهی این کتاب در مطالعات مدرن قرآنی، گفت: فضلالرحمان در آثار خود با بسیاری از غربیان از بلاشر، مونتگومری وات تا ریچارد بل گفتوگو میکند. زمینهی دانشگاهی او باعث میشود صرفاً در نقش مسلمان از قرآن دفاع نکند و در نقش محقق به این امر بپردازد. او در مورد آثار پیشینی قرآنپژوهان اظهار نظر میکند. چنانکه با کلیت کار ایزوتسو موافق است، اما بهشدت با جان ونسبرا مخالف است. ونسبرا با انتشار کتاب «مطالعات قرآنی» زلزلهای در قرآنپژوهی ایجاد میکند و آرای مخالف و موافق بسیاری برمیانگیزد. فضلالرحمان مشخصاً به چند اختلاف عمده با ونسبرا اشاره میکند. حتی عنوان کتاب نیز کنایهای به مردود بودن نظر ونسبرا منبی بر بناشدن قرآن بر چهار موتیف عمدهی یهودیت است. فضلالرحمان در مقالهای رویکرد تاریخی خودش را در برابر تحلیل ادبی قرار میدهد و میگوید افرادی چون ونسبرا هیچ دغدغهای برای معنادارکردن قرآن ندارند و با این رهیافت بی هیچ مسئولیتی قرآن را بیمعنا میکنند. او باور دارد که اینان قرآن را از لنگرگاه اصلی خودش، زمینهی نزول آن، دور میکنند، در حالیکه مسلمان باید به قرآن نگاهی تاریخی داشته باشد.
او دربارهی کتاب «اسلام و مدرنیته»، گفت: فضلالرحمان دنبال این است که اصول کلی و ارزشهای فراتاریخی قرآن را استخراج کنیم، به دورهی جدید بیاوریم و براساس آنها احکام جزئی را تدوین کنیم. او نشان میدهد در دورهی پیامبر و صحابه، همه قرآن را در ذهن داشتند و به کلیت آن استناد میکردند. پس، از همان اول میتوان روحی حاکم بر قرآن را پیگیری کرد.
او در پایان تأکید کرد که پیامبرشناسی یا نگریستن به پیامبر بهمثابه انسان پایه یا یکی از مهمترین مبانی فکری فضلالرحمان در بازبینی بحثهای وحی و «نظریهی دو حرکتی» و بسیاری سخنان در مورد عدالت و جامعهی اسلامی با نگاه تاریخی و تاریخگرایانه است. او پیامبر را انسانی متعالی و خودساخته میداند که هم واقعگرا و هم آرمانگرا است.