تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
اعتماد: تلویزیون تصاویری نشان میدهد از مردمانی در آفریقا که در حال کندن پوست یک مار هستند. قرار است با پوست جانور بینوا، برای پولدارها و ثروتمندانی هزاران کیلومتر دورتر، کیف و کفشهای چند هزار دلاری ساخته شود. غرض از نمایش این قساوت آشکار، انذار به آدمیانی است که برای حفظ و نمایش تمایز خودشان و اثبات برتریشان بر دیگران پولهای کلان خرج میکنند، ماشینهای گرانقیمت و مجلل سوار میشوند، در کاخها و ویلاهای باشکوه زندگی میکنند، لباسهای «برند» میپوشند و یک رقم کوچک و ناچیز از خرج و مخارج زندگیهای پرهزینهشان، به قیمت سلاخی وحشیانه جانورانی بیگناه تمام میشود. مجری با سختی به صحنه فرو کردن سیخ در بینی مار بدبخت و سپس پوست کندن او نگاه میکند و میگوید: «واقعاً غیرانسانی است.»
یکی از آموزههای اصلی فلسفه این است که در بهکار بردن کلمات و مهمتر از آن مفاهیم، دقت کنیم و اصطلاحات و واژگان را در جای خود و بهصورت معنادار بهکار ببریم. به عبارت روشنتر، فلسفه به ما میگوید که به هر کلمه و جملهای که میشنویم یا میگوییم یا میخوانیم، با دقت فکر کنیم و توجه کنیم که منظور از این اصطلاح یا عبارت چیست. اگر بخواهیم این توصیه عقلانی و اخلاقی را درخصوص عبارت آقای مجری بهکار بندیم، به نتایج جالبتوجهی خواهیم رسید. او در مواجهه با وضعیتی بهواقع غیراخلاقی و شنیع که همراه است با وارد کردن درد و رنج ناضرور به موجودی حیاتمند، آن را «غیرانسانی» مینامد. معنای سخن او چیست؟ آیا بدین معناست که انسان بهماهو انسان، چنین کاری نمیکند، یا مراد او این است که انسان بهماهو انسان، نباید چنین کار زشت و ناپسندی بکند؟
این دو جمله با یکدیگر متفاوتند؛ اولی به تعبیر دیوید هیوم، فیلسوف شهیر اسکاتلندی، واجد گزاره ناظربه «هست» است؛ یعنی واقعیت را توصیف میکند، اما دومی واجد گزاره ناظربه «باید»؛ یعنی هنجاری را بیان میکند، مبنی بر اینکه آدم، از آنجا که آدم است، نباید چنین کاری بکند. هیوم میگفت میان این دو نوع گزاره، یعنی گزارههای توصیفی (ناظربه هست) و هنجاری (ناظربه باید) ربط و نسبتی برقرار نیست، اما فعلاً به ارتباط این دو نوع گزاره کاری نداریم. به باور نگارنده نکته مهمتر آن است که هر دو معنای عبارت فوق غلط است؛ یعنی هم این جمله که «انسان از آنجا که انسان است، مرتکب کار زشت سلاخی حیوانات برای امری تزیینی نمیشود» و هم این جمله که «انسان از آنجا که انسان است، نباید این کار زشت را بکند.»
«انسان بهماهو انسان، این کار زشت را نمیکند»، غلط است؛ به این دلیل که به گواه تاریخ، اتفاقاً در میان موجودات زنده، تنها انسان است که چنین کارهای زشت و شنیعی انجام میدهد. کدام حیوانی موجودات زنده دیگر را برای یک خواسته واقعاً ناضرور میکشد؟ اتفاقاً این شرور اخلاقی تنها از انسان سر میزند، وگرنه سایر موجودات زنده اگر هم یکدیگر را میخورند یا میکشند، کاملاً غریزی و برای تأمین نیازهای اولیهشان است، نه برای تفریح، سرگرمی، گسترش قدرت یا بر سر اختلاف عقیده. به عبارت دقیقتر، تقریباً همه خطاهای مذکور فقط از انسان سر میزند و بنابراین بهتر بود مجری، در برابر جنایت مذکور چنین میگفت: «واقعاً انسانی است»؛ زیرا تنها انسان است که اقداماتی چنین رذیلانه از او سر میزند.
اما
جمله دوم، یعنی «انسان بهماهو انسان، نباید این کار زشت را بکند» غلط است، زیرا فقط
انسان را مکلف کرده است به انجام ندادن یک عمل ناپسند، در حالی که امر مطلق اخلاقی،
یعنی نکشتن دیگر موجودات زنده بهخصوص به دلایل ناضرور، در هر حالتی و برای هر
موجود صاحباختیاری ناپسند است. به عبارت دیگر، مشکل اولیه تعبیر بالا این است که
تنها انسان را مختار فرض میکند؛ حال آنکه ما هیچ دلیلی
(جز شواهد ناکافی) نداریم که موجود مختار دیگری در هستی
نباشد. مشکل مهمتر این است که به نحو مضمر و ناگفته انسان را برتر از سایر
موجودات درنظر میگیرد و به او جایگاهی فراتر از سایر موجودات اختصاص میدهد؛ فرضی
که شاید در وهله اول چندان مهم بهنظر نیاید. در ادامه، این «خودبرتربینی انسان» یا
حتی «خودمجزاپنداری او از سایر موجودات» پیامدهایی ناگوار برای کل جهان هستی و
ازجمله طبیعتی دارد که انسان را نیز فرا میگیرد، بنابراین به نظر میآید بهتر است
دربرابر رویداد مذکور بگوییم «متاسفانه این عمل یعنی کشتن مارهای بیچاره برای تفریح
و سرگرمی یا ارضای جاهطلبی، اقدامی انسانی اما سخت غیراخلاقی و ناپسند است.»