تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
نشست «بررسی نسبت میان طنز و آزادگی با نشاط فکری در اندیشه عبید» با سخنرانی سپیده موسوی چهارشنبه ۲۳ مرداد در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد. در این درسگفتار درباره اشتراکات میان طنز با مفهوم آزادگی و نشاط فکری سخن گفته شد.
موسوی سخنانش را با سرودهای از عبید زاکانی آغاز کرد و گفت: در مواجهه با این جهان هیچ بر هیچ، طنزپرداز نکتهسنجی که ناظر بر این آشفتگیها و نابسامانیهاست بر خود میشورد و میآشوبد تا آنجا که این شورش درونی او به زایش اندیشهای منجر میشود که مولودش رنگی از گشایش و رهایش را دارد. رسیدن به این رهایی بر مثال نیل به هر امر پسندیده و نیکویی، مملو از حس شادمانی و نشاط است. از این رو طنزپرداز دو چیز را توأمان با یکدیگر در خود تجربه میکند: نشاط فکری و آزادگی که هر دو اینها محصول رهایی از آن اموری هستند که هر چند بهظاهر سخت و ستوار به نظر میرسند اما با مقهور شدنشان در ذهن و زبان طنزپرداز اینک دیگر شادیآفرین شدهاند.
سخنان عبید زاکانی خاصیت ویرانگری دارد
عبید زاکانی را باید از دسته فرهیختگان بهشمار آوریم. فرهیختگان و روشنفکران مثل عموم مردم فکر نمیکنند، آنها هیچ وقت مسائل را همانطور که هست، باور ندارند و به قول شفیعیکدکنی، آنچه میبینند، نمیخواهند و آنچه میخواهند، نمیبینند. یعنی هیچ وقت دنیای روبهروی خود را به عنوان یک دنیای ایدهآل در نظر نمیگیرند و شرایط بهتر و موقعیتهای پسندیدهتری را میطلبند نه تنها برای خود، بلکه برای همه کسانی که با آنها زندگی میکنند، طلب دارند. برای همین فرهیختگان و روشنفکران در نوع خودشان انسانهای ویرانگری هستند، به این معنی که ویرانگر افکار و باورهای پوسیده ما هستند. تاثیرگذارترین روشنفکران در طول تاریخ، کسانی بودند که بیشترین میزان ویرانگری را در رفتار و گفتار خود تجربه کردند و به دیگران آموختند. عبید زاکانی هم این خاصیت ویرانگری را دارد نه فقط ویرانگری برای خراب کردن، بلکه ویرانگری که در دل آن خرابه و ویرانه، یک ساختمان و بنای جدید و هوای تازه ایجاد میشود، که جامعه بسته عبید به آن نیاز دارد. بنابراین جدا از مقوله طنز، همین حرکت عبید به عنوان کسی که در محدوده یک روشنفکر قرار میگیرد و جامعه را آنطور که هست، قبول ندارد بلکه بهتر آن را میخواهد برای ما روشن میکند که با یک آدم عادی روبهرو نیستیم و باید او را از جنس بهتر و دقیقتری بشناسیم.
روبهرو شدن با سه متغیر طنز، آزادگی و نشاط فکری
ما در این بحث با سه متغیر طنز، آزادگی و نشاط فکری روبهرو هستیم. باید بتوانیم نسبت اینها را کشف کنیم. تاکنون از طنز و کارکردهای آن زیاد صحبت شده اما از حقیقت، فلسفه و ماهیت طنز حرفی زده نشده است. باید بگوییم طنز لبخند نیست طنز نیشخند و تلخند است. طنز میخواهد ما را به فکر وادار کند. طنز اصلاحگر است. همه از کارکردهای طنز گفتند و از ماهیت طنز سخنی به میان نیاوردند. اکثر کسانی که از طنز حرف میزنند، فیلسوفان هستند و نوع نگاه و موضع خودشان نسبت به طنز را مطرح میکنند تا حدی که میگویند فلسفه و طنز همواره با همدیگر ساخته میشوند. ما همانطور که میدانیم شروع فلسفه از زمان سقراط است و از یک دیالکتیک طنزی سخن میگفت. برای همین شروع جدی طنز و فلسفه در عرصه علم و تاریخ را تاحدی میتوان همزمان دانست. فیلسوفان زیادی داریم، که از طنز سخن میگویند و نقطهنظرهایی که درباره طنز مطرح میکنند، هرکدام یک بخش ویژه و بهخصوصی از آن را واکاوی میکند.
خندیدن نظریه نخست درباره طنز است
یک نظریه درباره طنز این است که چه اتفاقی میافتد ما به ماجرا و طنزی میخندیم. ارسطو میگوید تقلید و نمایش بر سه نوع است: کمدی، تراژدی و درام. در تراژدی داستان انسانهای بزرگ مطرح میشود که دچار ناکامی و شکست شدند. در شاهنامه تراژدیهایی داریم مانند سوگ ایرج، سیاوش، اسفندیار و سهراب که شاهزادگان و افراد برجسته و پهلوانان برجسته جامعه هستند که در جدال با سرنوشت خود شکست خوردند. در کمدی با شخصیتهای برجسته روبهرو نیستید بلکه از نگاه ارسطو ما زمانی میخندیم که کسی از خودمان پایینتر پیدا کنیم اما در شکل متکاملتر آن ما همیشه به انسانهای پاییندست جامعه یا همسطح خود نمیخندیم. در داستانها و حکایتهای طنزی که عبید دارد، یا حتی قبلتر از عبید در عطار، سنایی و مولانا میبینیم که در طنز ما همیشه با کسی که از ما پایینتر است، روبهرو نمیشویم، چه بسا با کسی روبهرو میشویم که از ما بالاتر است و حتی بالاترین مقام سیاسی کشور را دارد مثلا پادشاه است.
بهویژه این قبیل طنزها و تکهپرانیها را در گفتار عطار نیشابوری میبینیم که در بسیاری از حکایات طنزآمیزی که در «الهینامه» و «مصیبتنامه» مطرح میکند، یک دیوانه را مقابل پادشاه قرار میدهد و ذهن خلاق و طناز او این تناقض را ایجاد میکند چرا که تناقض و تعارض روح طنز است. حتی راه را خیلی پیچیدهتر و متفاوتتر میکنند و از بین پادشاهان، بزرگترین پادشاهان تاریخ زمان خود را انتخاب میکنند. چنان که میبینیم شخصیتهای پادشاهانی که در دل حکایات طنزآمیز عبید یا عطار و امثال آنها آمده، کسانی مثل سلطان محمود غزنوی، هارون الرشید هستند که از بزرگترین پادشاهان و خلفای عصر خود بودند.
سلطان محمود اولین کسی بود که لقب سلطان گرفت و شاعرانی که مدح این پادشاه را میکردند و اندازه وزن خود طلا میگرفتند. طنزپرداز قدرتهای سیاسی را در هم میکوبد. یک هنرمند طنزپرداز در خیالش اثری خلق میکند، که در آنجا بر قدرتهای بزرگ زمان خودش غلبه میکند و کاری را که از انجام آن در واقعیت ناتوان است، در خیال انجام میدهد همین قضیه باعث میشود از تنشهای درونی فرد کاسته شود و به آسایش برسد. بنابراین اولین تعریفی که از طنز ارائه میشود و در نوع خودش ما را به سمت شادمانی و نشاط فکری میکشاند، این است که طنز به ما احساس برتری و تفوق میدهد.
طنز برهم زننده قدرت بلامنازع آن است
دوم اینکه طنز برهم زننده قدرت بلامنازع آن حاکم سختگیر و همیشگی منطق است. ما آدمها نهتنها در بیرون با کلی حاکم و قوانین مختلف مواجه هستیم، در درون خودمان هم با حاکمانی مثل وجدان روبهرو هستیم، که به ما امر و نهی میکنند. یکی از این حاکمان درونی، منطق است. یعنی ما در طول زندگی خود با یک حاکم بلامنازع و سختگیر به نام منطق روبهرو و مواجه هستیم که میخواهد در همهی امور و تصمیمها دخالت و اعمالنظر کند. ولی طنز میتواند باعث ایجاد لحظههایی برای ما شود، تا هرچند کوتاه بر این حاکم سختگیر منطق پیروز شویم. انسان وقتی بر قدرت برتر و بالاتر غلبه میکند ناخودآگاه خوشحال میشود و لبخند میزند. لبخند زمان پیروزی بر لب ظاهر میشود.
طنز برهمزننده قید و بندهای اجتماعی است
تعریف سوم این است که طنز برهمزننده قید و بندهای اجتماعی است. رها شدن از قید و بندهایی که اجتماع آنها را به زور به ما قالب کرده، باعث خندیدن ما به قضایا میشود که خود نوعی طنز است. حال هرچه جامعه بستهتر و قید و بندهای اجتماعی بیشتر باشد، طنزی که ایجاد میشود، تلختر و خندهای که ایجاد میشود، بیشتر و بلندتر است. بنابراین طنز میتواند قید و بندهای اجتماعی را برای لحظاتی در ذهن ما از بین ببرد.
طنز عادتهای ذهنی ما را برهم میزند
چهارمین تعریفی که فلاسفه برای طنز میآورند، این است که طنز عادتهای ذهنی ما را برهم میزند. یعنی طنز چارچوب فکری جدیدی به ما میدهد، در نتیجه نظم فکری ما بههم میخورد. همین برهم خوردن نظم، ایجاد شادمانی و خوشحالی میکند. حال اگر به چهار تعریف ارائه شده برای طنز دقت کنیم، ضمن وقوف به تفاوت در ظاهر عبارات مطرح شده، یک حلقه مشترک وجود دارد که این چهار تعریف را به هم ربط میدهد، آن هم برهم زدن و بههم ریختن قاعدههای سخت است. پیام مدرنیته در دنیای امروز این بود که مدرنیته هر آنچه مثل سنت محکم بود ترد و شکننده کرد. مدرنیته با رفتار طنزآمیز با سنت راه انداخت توانست سازندگی که نتیجه همه طنزهاست ایجاد کند.
نگاه روانکاوی نسبت به مقوله خنده چیست؟
روانکاوی دامنهاش فراتر از روانشناسی است و آثار ادبی را میتوانیم از محدوده روانکاوی بسیار دقیق تحلیل کنیم. نگاه روانکاوی نسبت به مقوله خنده چیست؟ بحث روانکاوی و طنز، ناکامیها و سرکوبهایی که ما در زندگی داریم، حتی اگر ظاهرا از بین بروند، ولی هیچگاه واقعا از بین نمیروند، بلکه در درون و ناخودآگاه ما نهادینه میشوند و هر جا فرصت تامین پیدا کنند، حتما خودشان را نشان میدهند. به گفته فروید دو راه برای تامین این خواستههای سرکوبشده وجود دارد یکی خواب و رویا و دیگری لطیفه و خنده است. یعنی چیزهایی که در واقعیت نمیتوانیم به آن دست پیدا کنیم، در عالم خواب و رویا و لطیفه امکان وجود دارند. ناکامیها و سرکوبها که در زندگی داریم هیچ وقت واقعا از بین نمیروند و در درون ما نهادینه میشوند و حتی اگر در عمق سیاه و تاریک ناخودآگاه ما باشد. ما در خواب و رویا میتوانیم به آرزوهای سرکوب شده برسیم.
طنز برای اینکه بخواهد با آن آرامش مخصوص خودش ارائه شود و بتواند آن خنده واقعی را سر دهد مجبور است چند ویژگی را رعایت کند. این چند ویژگی باعث میشود بین طنز و مقوله آزادگی نسبتی پیدا شود. نخستین مقوله ایجاز است. طنز و حکایتهای طنز حتما باید کوتاه و موجز و مختصر باشد. یکی از ویژگیهای مهمی که طنز عبید دارد و خیلی از امثال عبید ندارند، این است که عبید به لفظ اندک و معنی بسیار، غالباً در یک یا چهار سطر، طنز خودش را مطرح میکند و روح ایجاز که روح طنز است، بهخوبی در ساختار حکایتهای طنزی خود رعایت میکند. دومین حالتی که طنز حتماً باید داشته باشد، پوشیدگی آن است. شما نمیتوانید حرفی را در زبان طنز مطرح کنید و آن را صریح و واضح بگویید چرا که زبان ما شبیه به هزل و هجو و از محدوده طنز خارج میشود.
بنابراین طنز باید پوشیدگی مخصوص به خود داشته باشد و در یک کلمه متعادل باشد و نباید افسارگسیختگی در بیان عبارت باشد و اگر اینگونه باشد از محدوده طنز خارج میشود و به هزل و هجو وارد میشود، علت آن هم این است که طنز سر دشمنی با کسی ندارد. طنز با یک فکر مخالف است نه با یک شخص. اگر کسی قصد کشتن آن را داشته باشد میشود تراژدی که این شخصیتها در مقابل دشمن قرار میگیرند و دشمن بر آنها غلبه میکند. اساسا طنزنویس یک مدارای دلپذیر و خوشایند اما صریح دارد. همان کاری که یک انسان آزاده انجام میدهد و با کسی سر دشمنی ندارد، طنزنویس هم قصد دشمنی ندارد، بلکه فکر اصلاح دارد. طنزپرداز در حالت طبیعی خود نباید سر دشمنی با کسی داشته باشد و حرف خودش را پوشیده و سالم بزند، که اگر از این مسیر متعادل خارج شود، حرف او تبدیل به هجو و بدزبانی میشود. طنزنویس قصد دشمنی ندارد قصد اصلاح دارد.
اولین نتیجه طنز آزادگی و کامروایی است
طنز و آزادگی با هم ارتباط دارند. طنز و آزادگی از آنجا که هر دو تعادل را رعایت میکنند و قصد آزار دیگری را ندارند و دشمن کسی نیستند، با یکدیگر شباهت دارند. اولین نتیجه طنز آزادگی و کامروایی است. انسان آزاد هم سعی میکند در ذات خود چیزی ایجاد کند که از قید و بندهای موجود در درون و بیرون خود رها شود. در واقع مهمترین نسبتی که بین آزادگی و طنز وجود دارد، همین است که طنز مانند آزادگی ما را برای لحظاتی از قید و بندهای درون و بیرون رها میکند و با حس رهایی شکوفایی میدهد. با این تفاوت که در طنز این رهاشدن کوتاهتر از آزادگی است. مشخصههایی که برای ایرانی در نظر گرفته مشخصه آزادگی است. هم طنز و هم آزادگی به ما حس رهایی از قید و بندها و کامروایی میدهند. طنز باعث میشود ما اقتصاد روانی پیدا کنیم. طنز و آزادگی هر دو باعث ایجاد آرامش و کمجوشی ذهنی و تشویش درون در انسان میشوند و دیگر اینکه طنز باعث میشود ما به آزادی اجتماعی برسیم.
نخستین ویژگی انسان آزاده آگاهی است. یک طنزپرداز هم در نوع خودش آگاهی عمیقتری نسبت به دیگران دارد چون میتواند مقولههایی که همه میبینند و نمیفهمند، را از زاویه دقیقتر ببیند. انسان آزاده بینش انتقادی دارد، همانطور که طنزپرداز دارد و انتقاد اجتماعی در طنز مطرح میشود. انسان آزاده استقلال شخصیت دارد و متعصب نیست. هرگاه ببیند مرامی درست پیش نمیرود، خود را از آن رها میکند و خودش را در هیچ چارچوب خاصی نمیگنجاند. همچنین انسان آزاده انعطاف و انصاف دارد بنابراین طنز و آزادگی نسبتهای تنگاتنگ فراوانی دارند و روح آزادگی در درون یک طناز واقعی بسیار برجسته و گسترده است.
طنز عبید برای ما تازگی دارد و شادیآور است
هم طناز و هم انسان آزاده، حقطلب هستند و میخواهند هر چیزی را سر جای خود قرار دهند. قناعت از دیگر ویژگیهای مشترک فرد طناز و انسان آزاده است. همچنین آزادگی به انسان شجاعت میدهد، کما اینکه طنزپرداز هم شجاع است که اگر نباشد نمیتواند با این همه آدمهای ریز و درشت اطراف خود دربیفتد، بنابراین قطعا یکی از خصیصههای اصلی طنزپرداز، شجاعت است. دیگر اینکه یک انسان آزاده نهتنها انتقاد میکند، بلکه انتقاد هم میپذیرد و روح انتقاد در او نهادینه شده است و در نهایت یک انسان آزاده، نشاط فکری دارد و خوشحال است، همان چیزی که در طنزپرداز هم مشهود است چون تا یک فرد شاد نباشد، نمیتواند شادی خلق کند. یک انسان عصا قورت داده و خشک نمیتواند طنزپرداز باشد. «حدیث عشق نداند کسی که در همه عمر. به سر نکوفته باشد در سرایی را.» رها شدن از این تعلقات میتواند شادمانیبخش باشد و با گذشت هشتصد سال از روزگار عبید زاکانی چقدر برای ما تازگی دارد و شادیآور است.