تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : شنبه 25 آبان 1398 کد مطلب:19062
گروه: یادداشت و مقاله

اثر هنری یا هنرمند؟

یکی از درس‌هایی که از نظریه‌پردازان و منتقدان ادبی و آموزه «مرگ مؤلف» آن‌ها می‌آموزیم، آن است که اثر هنری هنرمند است که اهمیت دارد، نه شخصیت و گفتار و کردار او.

اعتماد:  گسترش امکان دسترسی به فضای عمومی یکی از پدیده‌های ارزشمند زمانه کنونی است. اینکه در روزگار ما به مدد اینترنت و فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی تقریباً همگان می‌توانند تا حدود زیادی دیدگاه‌ها و نظرات خود را آشکارا بیان کنند، فی‌حدنفسه امری میمون و مبارک و ضروری است که آن را پاس بداریم و به بسط و تقویت آن دامن بزنیم. اما مثل هر پدیده عام و فراگیری، این واقعیت ناگزیر پیامدها و نتایج ناخواسته‌ای هم دارد، از جمله چنانکه هری فرانکفورت، فیلسوف امریکایی معاصر می‌گوید: رواج سخنان یاوه و ناسنجیده، حرف‌هایی بدون زحمت، گتره‌ای و بدون مطالعه که مبنا و پشتوانه ندارد و معمولاً با انگیزه‌هایی ناگفته بیان می‌شود. برای نمونه یکی از شیوه‌های رایج به اصطلاح نقد آثار هنرمندان اعم از خوانندگان و کارگردانان و بازیگران و... این شده که به زندگی خصوصی آنها سرک می‌کشند یا کردار و گفتار آنها را در عرصه عمومی ملاک قرار می‌دهند و بر مبنای آنها راجع به آثاری که این افراد خلق کرده‌اند، اظهارنظر می‌کنند. برای مثال گفته می‌شود فیلم آن کارگردانی که سوار ماشین فلان می‌شود، ارزش دیدن ندارد یا حتی در برخی موارد این به اصطلاح نقد، از حمله کردن به اثر آن هنرمند (اعم از...) فراتر می‌رود و کلیت شخصیت او را زیر سؤال می‌برد، برای نمونه در به اصطلاح نقادی «آقازاده»ای که از حق و حقوق مردم سخن می‌گوید اما در فلان جا کنسرت می‌گذارد، هیچ کاری به اثر او ندارند و یکسره به تناقض گفتار و کردارش (به‌زعم خودشان) بسنده می‌کنند.

برای روشن شدن بحث، باید چند موضوع را از هم متمایز کرد؛ نخست اینکه نویسنده آگاه است که تفکیک زندگی خصوصی و زندگی عمومی در مورد هنرمندان به عنوان افرادی تاثیرگذار و پرمخاطب، کار ساده‌ای نیست. شکی نیست افرادی که خواسته یا ناخواسته و درست یا غلط به الگوهای جامعه بدل شده‌اند، وظیفه و مسوولیت بیشتری نسبت به سایر افراد جامعه دارند، به خصوص که از مزایای شهرت بهره می‌برند و عموماً این اشتهار را به لطف جامعه کسب کرده‌اند. اگرچه بدون تردید اولاً کوشش‌های شخصی آنها نیز در این زمینه دخیل بوده و ثانیاً با وجود همه مباحثی که راجع به ابهام مرزهای میان زندگی خصوصی و زندگی عمومی این افراد هست، به هر حال آنها نیز حریم خصوصی و خلوتی (privacy) دارند که دیگران حق ندارند به آن سرک بکشند یا با استناد به آن، ایشان را در عرصه عمومی قضاوت کنند.

نکته مهم‌تر اما به اصطلاح نقد گفتار و کردار این هنرمندان در عرصه عمومی و تسری دادن آن به آثار آنها یا بدتر از آن نادیده انگاشتن کارهای آنهاست. البته در این زمینه می‌توان ساعت‌ها بحث کرد که آیا کسی حق دارد در مقام مدعی‌العموم به نقد اخلاقی رفتار و گفتار یک نفر بپردازد و مثلاً او را متهم به ریاکاری و دروغ‌پردازی کند یا خیر. فعلاً به این بحث بی‌پایان کاری نداریم و مفروض می‌گیریم که کسانی به دلایل نظری و فلسفی عمیق می‌توانند اثبات کنند که نه فقط اجازه دارند به نقد کردار و گفتار اشخاص در فضای عمومی بپردازند، بلکه با این کار دست به «پراکسیسی» بسیار مهم و ضروری و رادیکال و «رهایی‌بخش» می‌زنند و احیاناً خودشان را به خطر می‌اندازند و کسانی که ایشان را از این شیوه بحث باز می‌دارند، یا محافظه‌کارانی ترسو هستند، یا با افرادی که نقد می‌شوند، زد و بند دارند!

اما نکته مهم‌تری که ناظر به بحث آغازین این یادداشت است، نادیده گرفتن آثار این هنرمندان و پرداختن به گفتار و کردار آنهاست. یکی از درس‌هایی که از نظریه‌پردازان و منتقدان ادبی و آموزه «مرگ مؤلف» آن‌ها می‌آموزیم، آن است که اثر هنری هنرمند است که اهمیت دارد، نه شخصیت و گفتار و کردار او. البته پلیس‌های اخلاقی می‌توانند خود را در مقام قاضی گفتار و کردار هر کسی محق جلوه بدهند، اما اگر قرار است نقد هنری کنیم و خود را منتقد هنری بنامیم، باید به آثار هنرمندان بپردازیم. تئودور آدرنو و ماکس هورکهایمر، دو فیلسوف جامعه‌شناس آلمانی معاصر در نقد صنعت فرهنگ جدید و پیامد آن یعنی بسط «همسان‌سازی» (کنفورمیسم)، به نقد درون‌ماندگار (immanent) آثار هنری زمانه خود می‌پرداختند، یعنی اگر انتقادی مثلاً به موسیقی جاز و پاپ داشتند، به صورت (فرم) و بیان هنری آنها اشاره داشتند و ضمن برخورداری از دانشی عمیق و گسترده از موسیقی، نقد خود را متوجه زیبایی‌شناسی اثر هنری می‌کردند. اینجا سخن دفاع از رویکرد خاص آدرنو و هورکهایمر نسبت به موسیقی جاز و مهم‌تر از آن سینما نیست. حتی ممکن است لابه‌لای آثار آنها نیز تخطی از پرداختن به اثر هنری و توجه به حواشی را یافت و نشان داد. بحث این نیست که هر چه آنها گفته‌اند یا کرده‌اند، درست است. سخن بر سر آن است که وظیفه منتقد هنری، نقد اثر هنری با معیارهای زیبایی‌شناسانه و عمومی (universal) به معنای خاص خودش است، نه سر در حواشی کردن و حرف‌هایی به ظاهر تند و تیز گفتن که بیان‌شان چنانکه در آغاز نوشتیم، چندان هم دشوار نیست، بگذریم که با وجود ادعای این به اصطلاح منتقدان، خطری هم برای‌شان دربرندارد و در بهترین حالت به شهرت‌شان می‌افزاید، یعنی همان چیزی که مدعی نقد آن هستند.

 

 

http://www.bookcity.org/detail/19062