تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : دوشنبه 7 دی 1388 کد مطلب:191
گروه: نشست‌ها

گزارشی از نشست نقد و بررسی کتاب «آیینه‌های کیهانی»

در این نشست حسینعلی قبادی،‌ یکی از مؤلفان کتاب و مریم حسینی حضور داشتند.

به تازگی کتاب «آیینه‌های کیهانی» تألیف دکتر حسینعلی قبادی و حجت عباسی به همت نشر ری‌را منتشر شده است. این کتاب به واکاوی و بازنمایی شبکه‌های نمادپردازی در غزلیات شمس می‌پردازد. نشست هفتگی شهر کتاب، که به نقد و بررسی این کتاب اختصاص داشت در روز سه‌شنبه ۲۶ آبان 1388، ساعت ۱۶:۳۰ با حضور دکتر مریم حسینی و دکتر حسینعلی قبادی برگزار شد.
دکتر حسینعلی قبادی در آغاز این نشست سخنان خودش را با نقل قولی از مولانا آغاز کرد و گفت: به قول مولوی، هم سؤال از عشق خیزد هم جواب. من در واقع اصلاً قصد نداشتم به این کتاب بپردازم اما وقتی به اواخر پژوهش قبلی‌ رسیدیم که با عنوان «آیین آئینه» منتشر شده است متوجه شدم آن کتاب چندین نقص دارد از جمله این‌که دیدم نمادهای مولوی بر خلاف نمادهای بسیاری از بزرگان ادب فارسی از منطقی مشخص پیروی می‌کند و گویی تمام اشعار مولوی در منظومه‌ای هدف‌مند سروده شده‌اند. اگرچه اشعار مولوی در حالتی ناهوشیار سروده شده‌اند اما چون منطقی معرفتی در ذهن مولوی وجود داشته در نتیجه غزلیات وی در عین کثرت از منطقی واحد برخوردار است.
وی افزود: از مواردی که در انتهای کتاب قبلی به آن رسیده بودیم این بود که کلان نمادهایی در آثار مولوی وجود دارد که اسم آن را شبکه نمادپردازی مولانا گذاشتیم. مسأله دیگری که ما به آن پرداختیم این بود که نمادها چگونه زاده می‌شوند؟ در این‌جا بود که به سرچشمه‌های این نمادها یعنی کهن الگوها و نقش آن‌ها در شکوفایی نمادها رسیدیم.
قبادی سپس با طرح این سؤال که آیا مولوی که سرمستانه از عشق شمس این اشعار را سروده به آن کهن الگوها آگاهی داشته است یا نه؟ گفت: نکته دیگر هم‌تباری و خویشاوندی نمادها و پیوند غزلیات شمس با عالم اسطوره است. اسطوره‌ها آمیزه‌ای از باورها، کهن الگوها، نمادها و دغدغه‌های آدمی در طول تاریخ بوده است. این دغدغه‌ها گاه دغدغه‌هایی معرفتی‌اند و گاه امری روان‌شناسانه و درونی که بشر آن‌ها را با رؤیاهای خودش پیوند زده است. به همین دلیل در گذرگاه اسطوره‌ها اگرچه نظر به خدای یگانه بوده است اما در ظاهر خدایان گوناگونی بوده‌اند که هر کدام مظهر یکی از نیازهای بشر محسوب می‌شوند.
عضو هیأت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تربیت مدرس با اشاره به این‌که اسطوره وجه سیال جوهره هنری بشر در طول تاریخ بوده افزود: هر قدر آثار ادبی غنی‌تر بوده‌اند بیشتر اسطوره آفریده‌اند. نماد در واقع حلقه‌ مرکزی اسطوره‌هاست. بعد محوری اسطوره قطعاً نماد است و اسطوره منهای نماد معنی ندارد. مولوی نیز توانسته در واژگان و گزارش‌هایی که از عالم می‌دهد به دلیل تجربیات شهودی‌اش تصرف کند و با اتصالی که با حقایق بیرون پیدا کرده غزل‌هایی بگوید که ناشی از این تجربیات شهودی بوده است. او توانسته اسطوره‌سازی کند و به همین دلیل بر قله‌های ادبی جهان نشسته است.
قبادی در ادامه با آوردن شاهد مثال‌هایی از اشعار مولانا سخنان خودش را پی گرفت و گفت: ادبیات یعنی خلق جهانی نو و آفرینش جهانی دیگر برای انسان. بنابراین نه تنها در جهان عرفانی مولوی بلکه از دیدگاهی دیگر در جهان باستان زمینه‌های علمی و معرفتی این‌که وجود انسان به تنهایی آیینه تمام‌نمای تمام عالم است وجود داشته است.
اما کاری که مولوی در غزلیات شمس کرده این است که کاملاً زمینه‌های معرفتی را در حوزه عرفان تجربی در عمل نشان داده و شگفت‌آور این است که توانسته مجدداً تجربیات عرفانی را به زبان بیاورد. غزلیات شمس روایت باطن عالم و درون هستی است. شاعر یا نویسنده‌ای که نماد می‌سازد حتماً تخیل کرده که اگر این تخیل به حد نهایت خودش برسد به نماد تبدیل می‌شود. غزلیات شمس تماماً با کهن الگوها در پیوند است و بدون توجه به آن‌ها نمی‌توان به نقد و تحلیل غزلیات شمس پرداخت.
در ادامه دکتر مریم حسینی، ضمن مرور آثار محدودی که درباره اسطوره‌ها و نمادها به زبان فارسی وجود دارد گفت: نماد، دو عالم کاملاً متفاوت را به هم پیوند می‌دهد. برخی در صددند که غزلیات شمس را بیت به بیت شرح دهند. به اعتقاد من ورود به عالم غزلیات مولانا با مطالعه کهن الگوهای ذهنی و نمادها در مولانا همراه است و ما زمانی جهان ذهنی مولانا را کشف خواهیم کرد که بتوانیم به این جهان نزدیک شویم.
وی افزود: دسته‌بندی‌هایی که درباره سمبل‌ها و نمادها در غزلیات شمس وجود دارد باید شکل متداخل به خود بگیرد تا حق هیچ یک ضایع نشود. مولانا در سلسله دال‌ها و مدلول‌ها نه تنها برای هر دال چندین مدلول بلکه برای هر مدلول چندین دال قائل می‌شود به نحوی که ما گاه در میان این دال‌ها و مدلول‌ها گم می‌شویم. از همین روی می‌توان گفت که این شبکه‌های دال و مدلول در مولانا تو در توست و نمی‌توان آن‌ها را از هم جدا کرد.
حسینی با خواندن غزل «معشوقه به سامان شد» کوشید نشان دهد که نمی‌توان خط فارقی میان نمادها در مولانا در نظر گرفت: شواهدی در این ابیات وجود دارد که می‌توان گفت معشوقه جان شیفته مولاناست یعنی آن منی که به عالم فرامن نزدیک می‌شود اما آیا در این لحظه‌های شدن، مولانا، شدن‌های دیگر را به یاد نمی‌آورد؟ آیا گاهی مدلول این غزل خود رسول اکرم نیست؟ و آیا در این غزل معشوق نمی‌تواند انسان کامل باشد؟ ما چگونه می‌توانیم خطوط فارقی را مشخص کنیم تا نشان دهیم چه اتفاقی دارد در غزل می‌افتد؟ این کار قطعاً ناممکن است.
عضو هیأت علمی دانشگاه الزهرا گفت: جهان مولانا جهانی است که همه اجزای عوالم موجود در آن حضور دارند و در کنار هم و با هم در حرکتند تا ایده‌های مولانا را برای رسیدن به جهانی فرامرزی، فراانسانی و فرامذهبی تحقق بخشند. همه این‌ها حکایت از جان درونی خود مولانا دارد. مولانایی که می‌توان او را در کنار یکی از اولیاءالله قرار داد به نحوی که شناخت او راهی برای شناخت اولیاءالله است.
حسینی در پایان با اشاره به تلاشی که در کتاب «آیینه‌های کیهانی» در جهت بررسی نمادها در ادبیات عرفانی ایرانی - اسلامی صورت گرفته سخنانش را این‌گونه به پایان برد: این کتاب در حقیقت تلاشی است که در نهایت می‌تواند به صورت یک دایره‌المعارف بزرگ در اختیار همه قرار بگیرد.

http://www.bookcity.org/detail/191