تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
به گفتهی جان ورونوف در میان جنبشهای اخیر کمتر جنبشی هماندازهی اگزیستانسیالیسم جاذبه داشته و مناقشهبرانگیز بوده است. پس از جنگ جهانی دوم اگزیستانسیالیسم با آثار سارتر و دوبووار یکی انگاشته و تعریف آن با ابهاماتی مواجه شد زیرا همان اندازه که سارتر و دوبووار از این برچسب استقبال کردند، کامو، هایدگر و یاسپرس از آن فاصله گرفتند. منتقدان اگزیستانسیالیسم نیز آن را به بدبینی پس از جنگ فروکاستند. اما هیچ یک مانع گسترش سریع و وسیع پیام اگزیستانسیالیسم در جهان نشد. امروزه گرچه دورهی طلایی آن به پایان رسیده اما هنوز این جنبش بر اندیشیدن ما دربارهی جهان و خودمان تأثیرگذار است.
نشست هفتگی مرکز فرهنگی شهر کتاب در روز سهشنبه ۲۶ آذر ماه با حضور دکتر حمیده بحرینی، دکتر عیسی امنخانی و دکتر ارسطو میرانی به نقد و بررسی کتاب «فرهنگ اگزیستانسیالیسم» نوشتهی استفن میشلمن با ترجمهی ارسطو میرانی اختصاص داشت. این کتاب را نشر کتاب پارسه منتشر کرده است.
در ابتدای این نشست، علیاصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب شرح مختصری دربارهی پیشینهی مکتب اگزیستانسیالیسم ارائه کرد و گفت: این مکتب نامی آشناست برای رویکردی فلسفی که قبل از همه با نام ژان پل سارتر عجین شده است. اما پیشینهی آن به فیلسوف دانمارکی قرن نوزدهم، سورن کییرکگور برمیگردد. گرچه اصطلاح فلسفهی اگزیستانس را یاسپرس پیش از این به کار برده بود اما ساخت این اصطلاح دستاورد سارتر است. اگزیستانسیالیستها در بسیاری مسائل بنیادی فلسفی با یکدیگر اختلافاتی گسترده دارند اما دغدغهی مشترک همهی آنها آزادی و اختیار انسان و مسئولیت شخصی اوست.
وی افزود: اگزیستانسیالیسم در قرن بیستم اگر نه از حیث بیان لااقل از حیث صورت تا حدود زیادی با جنبش پدیدارشناسی تعریف میشود که هوسرل آن را آغاز کرد و شاگردش، هایدگر، آن را به قلمرو اگزیستانس کشاند. «هستی و زمان» هایدگر و «هستی و نیستی» سارتر آثار مهمی در این حوزه هستند. سارتر اگزیستانسیالیسم را با مارکسیسم تلفیق میکند. در حوزهی ادبیات اگزیستانسیالیسم با آثار افرادی چون سارتر و کامو ترویج یافتند.
معاون فرهنگی کتاب «فرهنگ اگزیستانسیالیسم» را اثر خوبی برای شناخت شخصیتها، مفاهیم و آثار حوزهی اگزیستانس دانست که با زبانی روشن و روان ترجمه شده است. این کتاب مدعیات فلسفهی اگزیستانسیالیستی و بسترهای شکلگیری و بسط آن را تبیین میکند.
وی ضمن اشارهی به جایگاه این فلسفه در آلمان، فرانسه و انگلیس، به موقعیت آن در ایران پرداخت و یادآور شد: مترجمان و مؤلفان فراوانی در ایران آثار این مکتب فلسفی را ترجمه کردهاند از جمله آثار سارتر و هایدگر. اما سارتر در ایران سهدههی گذشته مخاطب فراوانی نداشته است و بیشتر این اقبال با هایدگر بوده است.
تمنای نقد
پس از آن ارسطو میرانی، مترجم فرهنگ اگزیستانسیالیسم، سخنان خود را با ادای احترامی به مصطفی ملکیان، عبدالکریم رشیدیان و همسرش آغاز کرد و گفت: به نظرم بهتر بود این اثر به صورت گروهی ترجمه شود چون این کتاب فرهنگ جامع اگزیستانسیالیسم است و کار روی آن، هم نیازمند آشنایی با متفکران اگزیستانسیالیست است و هم آشنایی با آثار و مفاهیم این جریان فکری. اعتراف میکنم هنوز هم نمیتوانم بگویم آن آشنایی و تسلط را دارم اما از سوی دیگر ضرورت ترجمهی این اثر من را به این کار واداشت. با وجود اهمیت و حضور ادبیات اگزیستانسیالیستی در جامعهی ما کتابی که پاسخگوی سؤالاتی دربارهی متفکران، آثار و مفهوم خاص فلسفهی اگزیستانس باشد، وجود نداشت. در طی ترجمهی کتاب دیگری برای نشر پارسه سؤالات بسیار زیادی برایام پیش آمد. وقتی در جستوجوی پاسخ این سؤالات بودم متوجه شدم این کتاب بهتر از تمام آثار موجود، پاسخگوست. وقتی بارها به این کتاب مراجعه کردم فکر کردم حال که اثری تا این حد کمکرسان است چرا ترجمه نشود که خوشبختانه با همیاری ناشر این کار ترجمه شد. گمان میکنم برای کسی که دغدغهی آثار و فهم اگزیستانسیالیسم را داشته باشد پیش از این کتاب، کاری به زبان فارسی ترجمه نشده بود. البته «فلسفهی وجودی» مککواری با ترجمهی محمدسعید حناییکاشانی هم کتاب بسیار خوبی بود که آن اثر به صورت مدخل ارائه نشده بود.
وی دربارهی انگیزهی اصلی ترجمهی این اثر یادآور شد: اگزیستانسیالیسم و روانکاوی از حوزههایی هستند که فقط در فلسفه و روانشناسی اهمیت ندارند. در هر کدام از حوزههای علوم انسانی اندیشههای اگزیستانسیالیسم نقش دارند و یکی از این حوزهها که بیشتر وقت من صرف آن شده، حوزهی روانشناسی است. متوجه شدم مشکلی که حداقل در حوزهی فهم آثار روانشناسی اگزیستانسیالیستی برای من ایجاد شد، برای باقی مترجمان هم وجود دارد و آنها احتمالا دسترسی به کتاب اصلی نداشتند. به جرأت میتوانم بگویم آثاری که در حیطهی روانشناسی و رواندرمانی اگزیستانسیال ترجمه و منتشر شده، به غیر از ترجمههای دکتر سپیده حبیب، اغلب با مشکلات بسیاری روبهرو هستند. برای فهم مفاهیم، اصطلاحات، آشنایی با اندیشههای نویسندگان، فیلسوفان و آثار اگزیستانسیالیستی در این کتاب مدخلهایی وجود دارد که ضرورت ترجمهی آن را نشان میدهد. گرچه منکر نقصهای متن اصلی هم نیستم اما با وجود همهی اینها هنوز هم احساس میکنم که بهترین کتابی است که میتوانستم برای ترجمه انتخاب کنم و از این انتخاب راضی هستم اما این بدان معنا نیست که از کار خودم راضی باشم شاید کتاب میتوانست بسیار بهتر از این ترجمه شود اگر گروهی ترجمه میکردند که به طور تخصصی با هر یک از این اندیشمندان آشنایی داشتند. من هنوز در آغاز راه در حیطهی تفکر اگزیستانسیالیستی و روانکاوی هستم و خودم را بیش از هر کس دیگری در معرض نقد میدانم بنابراین از همهی خوانندگان کتاب تمنای نقد دارم که از کوچکترین اشکال به دیدهی اغماض عبور نکنند و با هر زبان و گونهی ممکن هر گونه ایراد در فهم و ترجمهی کتاب را به من اطلاع دهند تا در کارهای بعدی این خطاها حذف کنند.
ابزاری در جعبه ابزار ترجمه
حمیده بحرینی، مترجم و دیگر سخنران نشست، این اثر را فرهنگی توصیفی در زمینهی اگزیستانسیالیسم دانست و با اشاره به روی کار آمدن دو جریان فلسفیِ تحلیلی یا قارهای و اگزیستانسیالیسم پس از جنگ جهانی دوم گفت: فلسفهی تحلیلی ذهن و زبان ما را دقیق کرد تا درستتر و پیراستهتر سخن بگوییم. فلسفهی اگزیستانسیالیستی، جریانی است که در درون خودش جریانهایی هم دارد. جریانی که در ابتدا به گفتهی منتقدانش شوریدهوار و کولیوار شروع شده است و دوباره در ادبیات و روانشناسی سرریز کرده است و ما امروزه سرریز آن را در حوزههای دیگر هم میبینیم. گمان میکنم مداخل پراکندهای که در کتاب آمده حاصل ریزش حوزههای دیگر در این فلسفه و از این فلسفه به جریانهای دیگر است. همین بده و بستانی که این جریان با دیگر جریانها داشته باعث شده از واژگان و گفتمانی استفاده کند که گاهی به نظر واژههای آشنایی بیایند. مفاهیمی چون ایمان، گناه، اضطراب، دلهره به نظر آشنا میآیند اما وقتی به آنها از منظر جریان اگزیستانسیالیستی مراجعه میکنیم متوجه میشویم رویکرد سارتر با کییرکگور یا هایدگر متفاوت است. این کتاب در این زمینه کمک شایانی میکند و این اخطار را به خواننده میدهد تا طوری که فکر میکند با مفاهیم روبهرو نشود.
وی دربارهی ضرورت وجود فرهنگهای توصیفی افزود: این کتاب به جعبهی ابزارم برای ترجمه، ابزار خوبی برای فهم بهتر مفاهیم فلسفهی اگزیستانس افزوده است و حال میدانم در برخی مواقع تا چه حد دچار بدفهمی بودهام. علاوه بر مفاهیم روزمرهی ما واژگانی هم هستند که آنها خود ایجاد کردهاند. تعابیری چون «آیرونی سقراطی» ـ که گاه تمسخر هم ترجمه شده ـ غلطانداز و رهزن است و نیاز ما به فرهنگی توصیفی را آشکار میکند. اولین باری که مفهومBad Faith را از سارتر دیدم به ایمان بد ترجمه شده بود که برایام مطلقا معنادار نبود. بعد متوجه شدم که فریبکاری یا ریاکاری به این عنوان مطرح شده است. این جریان فکری، کانون توجه خود را از جهان به سمت انسان آورد و وقتی وارد زندگی انسان میشویم همانقدر شوریدهوار و کولیوار است که گفته میشود. متفکران اگزیستانسیالیست میگویند کانون توجه ما تجربهی بودن است و توجه به جهان را در پرانتز قرار میدهیم که همین در پرانتز قرار دادن هم یک مدخل در این کتاب است. بنابراین ما با مفاهیمی سر و کار داریم که کمی باید آهستهتر به آنها نزدیک شد. به گمانم مفاهیمی که در این فلسفه با آن سر و کار داریم خیلیدور و خیلی نزدیک هستند. به نظر میآید این مفاهیم را میشناسیم اما وقتی نزدیک میشویم آن مفاهیم فرومیریزند و متوجه میشویم آنها چیز دیگری را مطرح میکنند.
بحرینی دربارهی نبود برخی از مداخل در این اثر گفت: نکتهای در منطق با عنوان principle of charity وجود دارد. ما همدلانه کنار نویسنده مینشینیم تا دریابیم او چه گفته است و چیزهایی که نگفته، کنار مینهیم. من هم دوست داشتم دربارهی کییرکگور بیشتر مینوشت البته اگر کمی آشنایی وجود داشته باشد تلنگرهای کوچکی هم در اثر دریافت میشود ولی نیاز بود بیشتر توضیح داده شود. اگر من همدلانه کنار مؤلف بنشینم میخواسته کتابی تالیف کند تا غیرمتخصصان بتوانند از آن بهره بگیرند. دقیقا اگر از همین منظر با کتاب مواجه شویم کلی میتوان از آن لذت برد و نکته از آن آموخت. این کتاب از دوستداران فلسفه و کسانی که کار ترجمه میکنند، دستگیری میکند. دکتر میرانی خوب میدانستند که چگونه میشود یک متن ایجاد کرد. هر کتابی که ترجمه میشود یا نوشته میشود، لغزش دارد و این از بدیهیات است اما مسأله این است آیا متنی تولید شده یا نه که به نظر من دکتر میرانی متن تولید کرده است و ذائقهی فارسی ما از خواندن این کتاب آزار نمیبیند. مضاف بر این، گاهی معادلها و جملات بسیار هم درخشان هستند. ضمن اینکه بهخوبی هم واقف بوده که برخی از واژگان هم اصلا لازم نیست ترجمه شود. کاملا مشخص است مؤلف و مترجم چهقدر منبع را گشتهاند تا این متن شکل بگیرد.
وی با اشاره به سه مدخل گناه، اضطراب و مسئولیت، ادامه داد: به نظر میرسد این سه مفهوم با توجه به توضیحات مندرج در کتاب، یک هندسهی معنایی ایجاد کردهاند که این هندسهی معنایی میگوید که این مفاهیم روزمره را طور دیگری باید فهمید. این پل زدن مفاهیمی در مداخل دیگر هم قابل رؤیت است و چرخشی در این بوستان سبب میشود تا مفهوم دیگری از فلسفهی اگزیستانسیالیسم را به دست آوریم.
جریان روشنفکری ما در دست اگزیستانسیالیستها
عیسی امنخانی، پژوهشگر و استادیار دانشگاه، دربارهی اهمیت اگزیستانسیالیسم به عنوان تفکری جدی برای جامعهی ما گفت: زمانی که رسالهی دورهی ارشدم را مینوشتم که بعدها به شکل کتاب «اگزیستانسیالیسم و ادبیات معاصر» چاپ شد برایم عجیب بود که چرا هیچ یک از متون اصلی این فلسفه ترجمه نشده است و فارسیزبانان حداقل یک ترجمهی خوب از این جریان ندارند. اگزیستانسیالیسم یک تفکر انتزاعی برای ما نیست. اگر تاریخ معاصر ایران را بخوانیم بهخصوص بعد از سرکوب حزب توده و یا زمانی که بسیاری از متفکران ما مانند آلاحمد به اندیشههای حزب توده پشت میکنند، اگزیستانسیالیسم به تفکر بسیار جدی برای جامعهی ما تبدیل میشود و به نوعی جریان روشنفکری ما دست اگزیستانسیالیستها میافتد. نمیتوان «غربزدگی» آلاحمد را بدون ارجاع به مقالهی «پرسش در باب تکنولوژی» هایدگر فهمید. نمیتوان دیدگاهی که شریعتی دربارهی هنر طرح میکند بدون بازگشت به دیدگاههای سارتر دربارهی هنر فهمید. حتا غربستیزی دههی چهل و پنجاه و بعد از انقلاب را بدون بازگشت به اندیشههای فلاسفهی اگزیستانسیالیست نمیتوان درک کرد. جالب این است تفکری که از ۱۳۴۰ به بعد تفکر غالب روشنفکری ماست تا همین پنج یا شش سال قبل آثار اصلیاش ترجمه نشده بود و ایرانیان آشنایی دست چندمی با اندیشههای اگزیستانسیالیستی داشتند. هنوز هم بسیاری از کارهای یاسپرس ترجمه نشده است. آثار مارسل مانده و «یا این یا آن» کییرکگور فعلا جلد اولش ترجمه شده است. ما هنوز متنی که مانند این کتاب اطلاع جامعی به ما بدهد به فارسی نداریم. اگزیستانسیالیسم فقط هایدگر و سارتر و کییرکگور نیست. در ایتالیا و ژاپن و بسیاری جاهای دیگر این اندیشه بوده است. تا پیش از این اثر کتابی نداشتیم که بتوانیم با مراجعه به یک مدخل به تمام دیدگاههای فلاسفهی این مکتب برسیم. از این بابت ترجمهی این کتاب به دست دکتر میرانی کمک بزرگی است برای منِ ایرانی که در جامعهای زندگی میکنم که تفکرات اگزیستانسیالیستی بسیاری از بنیادهای فکری و ذهنیاش را اداره میکند. در واقع نگاه ما به غرب، هنر و تکنولوژی به نوعی برخاسته از این تفکر است. چاپ این کتاب از این منظر اتفاق بزرگی بود همچنان که چاپ ترجمهی «هستی و زمان» نخست به دست دکتر نوالی و پس از آن سیاوش جمادی و دکتر رشیدیان یا ترجمهی «هستی و نیستی».
وی با اشاره به ویژگی درخور این کتاب در معرفی فلاسفهی کمتر شناخته شدهی اگزیستانسیالیست، از جمله نیکولا آبانیانو، به ذکر نکاتی در باب کتاب پرداخت: اولین موضوعی که خیلی به چشم میآمد، حضور افرادی است که چندان هم ذکرشان ضرورت نداشت برای نمونه مدخلی به پیشخدمت سارتر اختصاص یافته اما در عوض بعضی از مفاهیم و افراد در این کتاب نیستند. برای مثال تکنولوژی به عنوان یک مفهوم بسیار اساسی در تفکر هایدگر هیچ مدخلی ندارد. یا اصطلاح «گِشتل» که در فلسفهی هایدگر بسیار مهم است و بعدها افرادی چون فوکو از آن تاثیر میگیرند در این فرهنگ جایی ندارد.
امنخانی با اشاره به نقص برخی مداخل گفت: مدخل «شعر و فلسفه» در این کتاب آمده است و میدانیم اگزیستانسیالیسم به معنای هایدگریاش با ادبیات یکیست. هایدگر هم بیشتر از دیگر فلاسفهی اگزیستانسیالیست به شعر پرداخته است و بسیاری از اندیشههایاش را هم با استفاده از مضامین شاعران تبیین میکند. اما به این معنی نیست که فقط این هایدگر است که دربارهی شعر مینویسد. سارتر، حداقل سارتر دورهی دوم، سهم بسزایی دربارهی شعر دارد. درست است که سارترِ «ادبیات چیست» حساب شعر و نثر را از هم جدا میکند اما در اواخر دورهی روشنفکریاش مقدمهای جدی دربارهی شعر و کارکرد آن مینویسد و دیدگاه قبلیاش را تعدیل میکند ولی در این مدخل هیچ اشارهای به زیباییشناسی سارتر و شعر نشده است. مشکل دیگر این است که بعضی از این مدخلها دورهبندی نمیشوند. وقتی دربارهي تعهد ادبی و ادبیات متعهد سارتر صحبت میشود، سارتری که «هستی و نیستی» و «تهوع» را مینویسد با سارتری که «نقد خرد دیالکتیکی» را مینویسد، فرق دارد. سارتر در اواخر عمرش به نوعی مارکسیست میشود و اگزیستانسیالیسم خود را به نوعی با مارکسیسم میآمیزد. سارتر وقتی دربارهی تعهد صحبت میکند دو دورهی مختلف دارد. سارتری که در «ادبیات چیست» یا بهخصوص در رمان «تهوع» دربارهی تعهد اثر ادبی صحبت میکند و شریعتی بسیار وامدار آن دیدگاه است با سارتری که در اواخر عمر مارکسیست شده است خیلی فرق میکند. اما در مدخل اینها از هم متمایز نشده است و خواننده متوجه نمیشود که تعهد ادبی سارتر چه داستانی دارد و سارتر چه زمانی معتقد است شعر باید تعهد اجتماعی داشته باشد و چه زمانی نباید نداشته باشد.
وی دربارهی مدخل «ادبیات اگزیستانسیالیست» در این اثر گفت: اگزیستانسیالیستها غالبا رماننویس و ادیباند. اگزیستانسیالیسم پیوند غریبی با ادبیات دارد. خود سارتر هنگام نوشتن «تهوع» معتقد بود که میخواسته کار فلسفی بنویسد اما حاصل این رمان شده است. نویسنده بسیار سطحی نویسندگان را چند دسته میکند، برخی خود فلاسفهی اگزیستانسیالیست هستند مانند سارتر، دوبووار. دستهی دوم نویسندگانی هستند که فیلسوف اگزیستانسیالیست نیستند اما آثارشان در گسترش اگزیستانسیالیسم مؤثر بوده است مانند تولستوی و داستایفسکی. دستهی سوم هم نویسندگانی هستند که گرچه نیت یا وابستگی فلسفی روشنی به فلسفهی اگزیستانسیالیستی ندارند اما یک اندیشهی اساسی این فلسفه را به طور مؤثر نشان دادهاند؛ مانند «در انتظار گودو»ی بکت. ارتباط هنر و ادبیات و رمان با اگزیستانسیالیست یک ارتباط متفاوت با مثلا ارتباط افلاطون با هنر است. فلاسفهی اگزیستانسیالیست عموما پدیدارشناس هستند. پدیدارشناسی هم تحلیل نمیکند و توصیف میکند. این مساله با دقت کردن در آثار هوسرل یا پدیدارشناسان منعطفتری مانند فوکو در «تاریخ جنون» که به نوعی رویکرد پدیدارشناسی دارد و میگوید نمیخواهم دیوانگی را تبیین کنم بلکه میخواهم آن را توصیف کنم، قابل ردیابیست. وقتی «تاریخ جنون» را میخوانیم گویا با رمانی دربارهی دیوانگی سر و کار داریم. رویکرد پدیدارشناسانه رویکردی تحلیلی و تبیینی نیست، بلکه رویکردی توصیفی است. آیا جز این است که رمان، و نه شعر، برای توصیف فوقالعاده است؟ برای همین وقتی این فلاسفه رمان مینویسند، فوقالعاده است. سارتر را ما آنقدر که به خاطر نوشتههای ادبیاش میشناسیم به خاطر «هستی و نیستی»اش نمیشناسیم. به نظر میآید نویسنده خیلی وارد این بحث نشده است. مسالهی دیگر این است که تمام فلاسفهی اگزیستانسیالیست رویکرد انضمامی دارند این رویکرد انضمامی با رویکرد انتزاعی افرادی چون راسل خیلی فرق میکند. وقتی کسی رویکرد انضمامی داشته باشد خودبهخود به ادبیات نزدیک میشود. اینجاست که فلاسفهی اگزیستانسیالیست میخواهند کار فلسفی بنویسند اما در انتها به ادبیات ختم میشود. سارتر بیدلیل سراغ ادبیات نمیرود چون اندیشهی فلسفیاش را با رمان خیلی جالبتر میتواند بیان کند. اما در این کتاب از این مساله خبری نیست و خواننده جا میخورد که چرا اینقدر این مدخل سطحی نوشته شده است.
وی در پایان سخنان خود از مترجم خواست تا این اثر را به صورت فرهنگ چاپ کند و ذیلی به آن بیفزاید تا مداخل مغفولماندهی نویسنده را بپوشاند.