تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : شنبه 7 دی 1398 کد مطلب:20240
گروه: اخبار حوزه فرهنگ

سایه‌‌ی بلند ابتهاج

گزارشی کوتاه از تأثیر اشعار سایه در موسیقی به بهانه چاپ مجدد «پیرپرنیان‌اندیش»

اعتماد: «موسیقی باعث شناختن شعر برای من شد.» همین جمله که ابتهاج در یکی از مصاحبه‌هایش مقابل دوربین می‌گوید، حاوی نکته مهمی است. حاوی اینکه سایه از همان سال‌های آغازین فعالیت در عرصه ادبیات و موسیقی رویکردی همیشگی به موسیقی دارد و از همان روزگار دلبسته حضور شعرش در عرصه موسیقی بود.

ابتهاج در شهری متولد شد که به قول خودش شهر روشنفکری سیاسی بود و طبیعی است که در چنین فضایی یک جوان علاقه‌مند به هنر و ادبیات نمی‌تواند از جریان‌های سیاسی دور بماند، اما پس از مهاجرت به تهران و زیستن در فضایی که التهاب ذاتش بود، روح سرکش ابتهاج به سویی می‌رود که به تدریج مورد توجه قرار می‌گیرد. آشنایی با شاملو، سیاوش کسرایی و بعدها با مرتضا کیوان از وی شاعری می‌سازد که حالا دیگر جنبه‌های اجتماعی شعرش از جنبه‌های تغزلی پیشی می‌گیرد و از او چهره‌ای می‌سازد که جریان‌های اجتماعی و سیاسی دنبال بهره‌گیری هستند. استاد زنده‌یاد غلامحسین یوسفی که یکی از منتقدان ادبی پیشرو در زمان خویش است، درباره شعر ابتهاج می‌نویسد: «در غزل فارسی معاصر، شعرهای سایه (هوشنگ ابتهاج) در شمار آثار خوب و خواندنی است. مضامین گیرا و دلکش، تشبیهات و استعارات و صور خیال بدیع، زبان روان و موزون و خوش‌ترکیب و هماهنگ با غزل، از ویژگی‌های شعر اوست و نیز رنگ اجتماعی ظریف آن یادآور شیوه دلپذیر حافظ است. اشعار نو او نیز دارای درونمایه‌ای تازه و ابتکاری است و چون فصاحت زبان و قوت بیان سایه با این درونمایه ابتکاری همگام شده، نتیجه مطلوبی به بار آورده است.»

به هر روی ابتهاج با حضور در انجمن ادبی شمع سوخته به عنوان یکی از بنیانگذاران آن حلقه و انتشار مجموعه «سراب» نامش را مطرح کرد. اما ابتهاج با پیوستن به زنده‌یاد همایون خرم و سرودن «توای پری کجایی» (سرگشته) رسماً وارد چرخه ترانه‌سرایی شد و با گل کردن این اثر نامش بر سر زبان‌ها افتاد. البته ناگفته نماند که عقاید سیاسی و نشست و برخاست‌های او با افرادی که پسوندهای سیاسی و اجتماعی داشتند نیز مزید بر علت شد تا او بیشتر و بهتر دیده شود. تعهد او به موضوعات اجتماعی به تدریج از وی شاعری ساخت که در بدنه شاعران متعهد به دغدغه‌های اجتماعی جا افتاد و این موضوع سبب شد که وارد عرصه مدیریت فرهنگی در آن سال‌ها بشود. نمونه بارز این فعالیت، سرپرستی برنامه گلها (گلهای تازه و گلچین هفته) در رادیو بود که شاید یکی از مهم‌ترین فصل‌های زندگی ابتهاج را رقم زد. اما نباید فراموش کرد که آبشخور تمام این حضورها در شعر ابتهاج بود.

جین لوینسون که این سال‌ها با همتی والا مشغول گردآوری پایگاهی کامل از داده‌ها درباره پروژه گلهاست، درباره همکاری ابتهاج با رادیو می‌نویسد: «پس از بازنشستگی پیرنیا به سال ۱۳۴۶ تنی چند از موسیقیدانان و اندیشه‌مندان و شاعران جایگزین وی شدند که به‌رغم نیت پاک و قصد خیر، هرگز نتوانستند به معیارهای والای قبلی برسند. در سال ۱۳۵۱ هوشنگ ابتهاج (سایه) شاعر بنام معاصر، مسوولیت تولید برنامه‌ها را عهده‌دار شد و با تغییر نام برنامه‌ها همه را در قالب برنامه‌ای واحد به نام گلهای تازه (۲۰۱ برنامه) ارائه کرد. ابتهاج در مسند مدیریت برنامه گلها علاقه بر اشعار دوره قاجار (۱۱۷۳-۱۳۰۴) را نیز در سراسر دهه ۵۰ دوباره زنده کرد که تا حدودی بر اثر نگرش او به این برنامه، حرکتی برای حفظ و غنای رسوم موسیقی محلی کلاسیک ایران آغاز شد که همچنان تا به امروز پویا و زنده است.»

طبیعی است که پس از پیرنیا و چند سال فاصله بین همکاری او و همکاری ابتهاج، نگاه تازه‌ای به این موج تزریق می‌شود که احتمالاً مخالفان و موافقانی هم داشته است. حضور نوازندگان جوان‌تر با نگاهی شاید وابسته‌تر به سنت ردیف‌نوازی و اهمیت بیشتر آواز، تازگی‌هایی به برنامه گلهای تازه داد که شاید تا به امروز هم بتوان ردپای این نگرش را در آثار آهنگسازان موسیقی ایرانی دید.

اکبر گلپایگانی یکی از هنرمندانی است که چندان دل خوشی از حضور ابتهاج در رادیو ندارد. او گفته است:
« در ادامه کار، مساله‌ای پیش آمد و تغییراتی رخ داد که باعث شد همه ما از «گل‌ها» کناره بگیریم؛ ما دیدیم اینها چیزهایی می‌گویند که نمی‌توانیم هضم کنیم. این‌ها آمدند و برنامه‌هایی را درست کردند و گفتند ما می‌خواهیم ردیف‌ها را بزنیم که من از آقای شهناز پرسیدم: «استاد اینها چه می‌گویند؟ منظورشان از ردیف چیست؟» من خودم ۹ سال و نیم شاگرد نورعلی‌خان برومند بودم و مجموعه آوازی «فراز و فرود» را که شامل ۶۰۰ ردیف منتشر شده، زیر نظر من نوشته شده است. ما گفتیم این ردیف چیست و ردیف می‌خواهد چه کار کند؟ گفتیم گوش کنیم، ببینیم چه می‌گویند؟ چند نفری آمدند و حرف‌هایی زدند که به نظر ما خوشایند و در شأن برنامه‌ای چون «گل‌ها» نبود. حتی گفتند ما می‌خواهیم اسم برنامه «گل‌ها» را نیز عوض کنیم. آقایی که شاعر هم بود و افکار خاصی داشت، چنین چیزهای عجیب و غریبی می‌خواست. این آقایانی که آمده بودند و برنامه «گل‌ها» را تعطیل کردند، جدا از بهانه‌ای که می‌آوردند، نمی‌خواستند کسی به عنوان سمبل مطرح شود. همین شد که برنامه «گل‌ها» را برداشتند و برنامه دیگری به نام «چاووش» به جایش راه انداختند.»

اما همین جریان منتقد نقطه مقابلی هم دارد و آن جریان در رد چنین خاطراتی چیزهای دیگری مطرح می‌کند. تا جایی که حسن ناهید در پاسخ به کنار گذاشته شدن زنده‌یاد جلیل شهناز توسط ابتهاج و رجحان دادن لطفی بر او و حذف ایشان از گلها می‌گوید: «اتفاقاً آقای ابتهاج به استاد شهناز، آقای یاحقی، استاد پایور و دیگر اساتید خیلی اهمیت می‌داد و موجب آن شد که برنامه‌هایی از استادان حسین تهرانی، فرامرز پایور و دیگران از رادیو پخش شود. من فکر نمی‌کنم ایشان عاملی بوده‌اند برای رفتن استاد شهناز و استاد یاحقی از رادیو، بلکه قضیه برعکس است.» آن سخنان در حالی علیه ابتهاج مطرح شد که زنده‌یاد استاد جلیل شهناز در چند برنامه گلهای تازه از جمله شماره ۵۰ به هنرنمایی پرداخته‌اند.

با وجود این علایق اجتماعی و سیاسی ابتهاج و جریان‌های سیاسی و اجتماعی منجر به انقلاب کار را به جایی رساند که ابتهاج در کنار محمدرضا لطفی، محمدرضا شجریان و حسین علیزاده از رادیو استعفا می‌دهند و در همین روزگار است که کانون چاووش در حال شکل‌گیری است. از این دوره به بعد است که پرسوناژ شاعرانه ابتهاج به عنوان یک شاعر تاثیرگذاری اجتماعی وارد حوزه شناخت آهنگسازان و خوانندگان می‌شود.

اما چه می‌شود که ابتهاج به عنوان یک شاعر در مقام یکی از بیرق‌داران موسیقی ایرانی جاگیر می‌شود و هر وقت که نامی از موسیقی ایرانی مطرح می‌شود، ابتهاج می‌تواند بزرگ‌تری کند و نظر بدهد و تاثیرگذار باشد. به نظر نگارنده حقیقت ماجرا در ذات شعر ابتهاج و لایه‌های زیرین آن نهفته است که به‌طور غیرمستقیم با زبان مردم عادی در رابطه است. این ارتباط از «سرگشته» آغاز می‌شود. ترانه‌ای که ملودی بی‌نظیر زنده‌یاد استاد همایون خرم و صدای گرم فاخته‌ای به آن تقدسی بخشیده و هنوز هم که هنوز است خیلی‌ها از بر هستند و با تنظیم‌های مختلفی خوانده شده است.

«در کوچه‌سار شب» (در این سرای بی‌کسی کسی به در نمی‌زند) هم ترانه‌ای دیگر بود که به‌رغم ریتم و ملودی سنگین و تنظیم خاص آن به قلب‌ها راه یافت. آنجا هم صحبت از دردها و رنج‌های مردم است. البته شاید سمت دیگر این ماجرا حضور محمدرضا لطفی در جایگاه آهنگساز است که او هم همسوی ابتهاج بود و دیدگاه‌های سیاسی و هنری نزدیکی با وی داشت. اگرچه این همکاری از سال‌های قبل آغاز شده بود، اما مقدمه همکاری‌های دیگر شد. در واقع ابتهاج صدای هنرمندانه مردم عادی سرزمین خویش است که به تدریج و با راه‌اندازی چاووش این فاصله را کمتر می‌کند.

از آنجایی که ابتهاج را می‌توان یک سمبلیست دانست، نقش او را در تحولات اجتماعی نمی‌توان منکر شد. به خصوص که وی با استعفا از رادیو به استقبال آن تغییرات و تحولات گام برداشت. تشکیل و تأسیس کانون فرهنگی و هنری چاووش و انتشار آن ۱۲ آلبوم (۱۰ آلبوم رسمی) معروف جریان‌ساز نشان داد که ابتهاج تا چه میزان به مقولات اجتماعی علاقه‌مند است. وی به عنوان شاعر در این مجموعه ۵ اثر دارد که همگی از آثار شاخص این آلبوم‌هاست.

«به یاد عارف» (بنشین به یادم شبی/تر کن از این می لبی) در چاووش یک با آهنگسازی محمدرضا لطفی بی‌شک یکی از ماندگارترین آثار موسیقی ایرانی است. متن این تصنیف شاید آینه ذهن و روح ابتهاج در خصوص شرایط اجتماعی آن سال‌ها باشد؛ به خصوص که بخشی از این کلام در رثای یاران از دست رفته شاعر در جریان وقایع منجر به انقلاب است. به موازات «به یاد عارف» تصنیف «سپیده» (ایران ای سرای امید) را در چاووش ۶ داریم که شاید روی دیگر سکه اندیشه سیاسی و اجتماعی ابتهاج باشد. در این قطعه که آن را هم شجریان خوانده است، با وجود اینکه درد و رنج را در دل خود نهفته دارد، اما امیدواری موج می‌زند و شاعر سعی در انتقال آن دارد. علاوه بر این دو اثر ماندگار، حسین علیزاده در چاووش ۳ قطعه‌ای به نام حصار دارد که در آن از غزل معروف «ای عاشقان، ای عاشقان پیمانه‌ها پر خون کنید» سود جسته است و مشکاتیان در میانه تصنیف «مرا عاشق» از غزل زندان شب یلدا (چندین شب و خاموشی؟ وقت است که برخیزم) بهره برده است. همچنین محمدرضا لطفی در چاووش ۸ قسمت‌هایی از مثنوی بانگ نی را برای آواز شوشتری با صدای شهرام ناظری به کار برده است که این دو غزل و یک مثنوی به لحاظ موسیقی بیرونی و فضای حاکم بر خود در ادامه همان نگاه سمبلیستی و نمادگرایانه ابتهاج رقم می‌خورد. البته قطعه «نامدگان و رفتگان» با آهنگسازی لطفی و صدای شجریان خط پایان این همکاری در چارچوب چاووش است که به آن قوت و گیرایی از آب درنیامد و آنچنان که آنها بودند در یادها نماند.

اما این پایان راه نبود. ابتهاج و لطفی به قدری با هم رفاقت پیدا کردند که در یک کنسرت مشترک به همراهی محمد قوی‌حلم روی صحنه رفتند و این بار ابتهاج چندی از غزل‌های خود را برای حاضران در سالن دکلمه کرد. این اثر به قدری عمومیت یافت و تقاضا پیدا کرد که سال ۱۳۸۸ به‌طور رسمی توسط محمدرضا لطفی با عنوان بال در بال منتشر شد و همچنان شنونده خود را دارد. کما اینکه لطفی به محض مراجعت به ایران با راه‌اندازی گروه‌های شیدا آثاری را ارائه کرد که ابتهاج شاعر برخی از آنها بود. از میان این آثار «مژده بده» (مژده بده مژده بده یار پسندید مرا) و ای عاشقان (ای عاشقان، ای عاشقان پیمانه‌ها پرخون کنید) هر دو با صدای محمد معتمدی مقبولیت بیشتری یافت و به میان مردم رفت که این دومی برای سومین بار توسط کیهان کلهر در آلبوم شب سکوت کویر با صدای محمدرضا شجریان مورد استفاده قرار گرفت.

به راستی در جان این غزل چیست که سه نفر از نامداران موسیقی ایران (حسین علیزاده، محمدرضا لطفی، کیهان کلهر) روی آن آثار قابل توجهی ساخته‌اند. بد نیست که در این بخش از یادداشت آن را یادآوری کنیم: «ای عاشقان، ای عاشقان پیمانه‌ها پر خون کنید/وز خون دل چون لاله‌ها رخساره‌ها گلگون کنید/ آمد یکی آتش سوار، بیرون جهید از این حصار/ تا بردمد خورشید نو شب را ز خود بیرون کنید/ آن یوسف چون ماه را از چاه غم بیرون کشید/ در کلبه احزان چرا این ناله محزون کنید/ از چشم ما آیینه‌ای در پیش آن مه رو نهید/ آن فتنه فتانه را بر خویشتن مفتون کنید/ دیوانه چون طغیان کند زنجیر و زندان بشکند/ از زلف لیلی حلقه‌ای در گردن مجنون کنید/ دیدم به خواب نیمه شب خورشید و مه را لب به لب/ تعبیر این خواب عجب، ای صبح خیزان، چون کنید؟/ نوری برای دوستان، دودی به چشم دشمنان ! /من دل بر آتش می‌نهم، این هیمه را افزون کنید/ زین تخت و تاج سرنگون تا کی رود سیلاب خون؟/ این تخت را ویران کنید، این تاج را وارون کنید/ چندین که از خم در سبو خون دل ما می‌رود/ای شاهدان بزم کین پیمانه‌ها پرخون کنید».

جانمایه و خمیره این شاهکار آن ذات حماسی آمیخته با رنج و تعب عاشقانه‌ای است که فقط و فقط می‌تواند در یک شاهکار توسط یک استاد واژه‌شناس جمع آید. در واقع این غزل ترکیبی از حماسه و عشق است. چیزی که در ذات مردم ایران نهادینه است و اینجاست که می‌توان به میزان شناخت ابتهاج از مردم و فرهنگ درونی آنها پی برد. به بیان دیگر همین شناخت است که ابتهاج را در میان مردم عزیز می‌کند و آهنگسازانی که چنین دغدغه‌هایی دارند سراغ او می‌روند.میهن‌دوستی در کنار نمادگرایی یکی دیگر از مولفه‌های بسیاری از آثار ابتهاج است. عمده آثاری که تا به اینجا ذکرشان به میان آمد، این ویژگی را دارند. از جمله قطعه «سرو آزاد» به آهنگسازی زنده‌یاد پرویز مشکاتیان که هم شهرام ناظری خواندش هم خود مشکاتیان که البته اجرای مشکاتیان با سه‌تار خودش و نی محمد موسوی بیشتر دل‌ها را مجذوب خودش کرد. اما تفاوتی که این اثر با سایر آثار ابتهاج در عرصه همنشینی با موسیقی دارد، این است که در قالب آزاد (اصطلاحاً شعر نو) سروده شده است و مشکاتیان سعی بسیاری کرد تا بین این‌گونه جدید و موسیقی ایرانی پیوند برقرار کند که حقا موفق هم بود.

یکی دیگر از آثاری که بین مردم گل کرد، آوازی بود که محمد اصفهانی با تنظیمی از آریا عظیمی‌نژاد روی غزلی با مطلع «زین گونه‌ام که در غمم غربت شکیب نیست» خواند و بارها و بارها از سوی رسانه‌های جمعی پخش شد و در اذهان عمومی جای گرفت.

بی‌شک شعر بلند «ارغوان» محبوب‌ترین سروده ابتهاج در میان فرهنگ‌دوستان است، تاحدی که وقتی آلبوم حریق خزان به آهنگسازی مهیار علیزاده و خوانندگی علیرضا قربانی منتشر شد، قطعه ارغوان به تمام آثار آلبوم ارجحیت پیدا کرد و بارها توسط خواننده‌اش در کنسرت‌های مختلف اجرا شد. این اثر ابتهاج به لحاظ مضمونی هم درونمایه‌هایی را دنبال می‌کند که ابتهاج سمبلیت دردمند را تا میان اجتماع می‌آورد و آنها را با خودش همسو می‌کند. در واقع شاید این رنج و اندوه مردم است که نطقه اتصال میان شاعر و مردم می‌شود، در این اوضاع آهنگساز باهوش پا به میان می‌گذارد و با این تشخیص به ضلع سوم این ارتباط می‌پیوندد.

«اشارات نظر» یکی از غزل‌های عاشقانه ابتهاج است که خیلی از آهنگسازان ما سراغش رفته‌اند، اما یکی از جوانان نسل سوم پس از انقلاب که میلاد درخشانی باشد، در آلبومی با همین عنوان این غزل را این بار در ژانری غیر از موسیقی ملی و با نگرشی تلفیقی ارائه کرد که آن هم در نوع خود دیده شد و به خیلی از هنرمندان یادآوری کرد که شعر ابتهاج بیرون از موسیقی دستگاهی هم می‌تواند پاسخگوی نیازها باشد.

اما آخرین اثری که می‌توان از آن یاد کرد و اتفاقاً یکی از مهم‌ترین غزل‌های ابتهاج را نشانه رفته است، قطعه‌ای است با نام «هنر گام زمان» روی شعری با همین عنوان از ابتهاج که پیمان خازنی آن را ساخته و سالار عقیلی آن را اجرا کرده است. جدا از اینکه این قطعه از ملودی و تنظیم شایسته‌ای برخوردار است، انتخاب چنین غزلی در چنین دوره‌ای و پخش شدن آن به عنوان تیتراژ یک سریال از تلویزیون به خودی خود یک اتفاق خوب در عرصه عمومی است که می‌تواند در میان غزل‌ها و ترانه‌های متوسط این روزها مسیر را برای استفاده‌های هوشمندانه در این رسانه هموار کند. هنر گام زمان غزلی است که در میان آثار ابتهاج از جایگاه متفاوتی برخوردار است، چراکه در آن، نوع دعوت ابتهاج از مخاطبش دعوتی است به اندیشیدن و زیستنی که درخور شأن و جان انسان است. اگر چه ابتهاج در این غزل هم تلخی‌ها و گزندگی‌ها زندگی را یادآور می‌شود، اما در آن بین از امید هم حرف‌هایی می‌زند که این خودش موجب تمایز این غزل از سایر آثار ذکر شده می‌شود.

در پایان یادآور می‌شوم که برخی دیگر آز آثار ابتهاج و ای بسا همین آثار توسط آهنگسازان بسیاری مورد استفاده قرار گرفته است، اما این آثاری که از آنها یاد شد، قطعاتی بودند که یا رفتار بهتری از سوی آهنگسازان با آن اشعار یا قطعه به حدی فراگیر که در ذهن و قلب مردم فرهنگ‌پرور ثبت شد.

 

 

http://www.bookcity.org/detail/20240