تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
آناهید خزیر: بیشتر آثار عطار شرح سیر انسان به سوی وادی حقیقت و معرفت است. عطار در مصیبتنامه و منطقالطیر و دیگر مثنویها به وصف سیر آفاقی و انفسی میپردازد و مراحل مختلفی را برای پیمودن این راه بیان میکند تا به جمال حق برسد. منازل حس و خیال و عقل و دل و جان را شرح میدهد و به عرفان و فلسفه و معرفت قلبی و علم عقلی و ترجیح آن اشاره میکند. چگونگی نگاه عطار به جهان هستی و مواجههی او با فلسفه از مباحث کلیدی عطارپژوهان است.
دادبه در ابتدای سخنانش گفت: هنگامی که عطار داستان عقلای مجانین یا دیوانگان عاقل را در «منطق الطیر» میآورد، قصد نقد و شکایت دارد. در حالی که «ابن عربی» میگوید که دیوانگان تخیلاتی دارند اما دریافتهایشان بیش از ظرفیت آنها بوده است اما عطار میگوید شوریدگی آنها، جنونی است که عین آزادی است. پس هرچه میخواهد بگوید، از زبان آنها بازگو میکند. نخستین نقدی هم که میکند، نقد کائنات است و نیز تبعیضهایی که در جهان وجود دارد و مرگهای نابهنگام. اینها را که میبیند، فریاد میزند و به نقد جهان، از زبان دیوانگان، میپردازد. در واقع برخی از این حکایتها، شِکوههای بشری است و برخی نیز نقد ارباب زر و زور است. حتا میتوان گفت که شمار نقدهای دوم، بیشتر است. پس آیا چنین سخنوری که دست به نقد میزند، میتواند اهل چون و چرا نباشد؟ اگر در جایی نفی چون و چرا میکند، به قصد دیگری است. والا داستانهای او پر از چون و چراست.
عطار بر اساس حکمت نظام فکری میسازد
از سوی دیگر، وقتی عطار از شعر حرف میزند، میگوید که شعر آن شعری است که حکمت در آن باشد. هنگامی هم که میخواهد از شاعران اهل حکمت نمونه بیاورد، نام فردوسی را میبرد. البته نظامی هم از شعر شرعی سخن میگوید. از زمان نظامی بود که بحث شعر حکمت مطرح شد اما لازمهی این حکمت، نقد و تلاش و پرخاش است. عطار بر همین اساس است که نظام فکری میسازد و میگوید: «کی شناسی دولت روحانیان/ در میان حکمت یونانیان/ تا از این حکمت نگردی فرد تو/ کی شوی در حکمت دین مرد تو/ کاف کفر اینجا به حق المعرفه/ دوستتر دارم ز نای فلسفه».
فلسفهای که عطار نام آن را «دولت روحانیان» میگذارد، مثل هر فلسفهی دیگری، متدولوژی دارد. یعنی ما میتوانیم از روششناسی «دولت روحانیان» حرف بزنیم که در «مصیبت نامه» آغاز شده و در «منطقالطیر» به کمال رسیده است، ضمن اینکه پشتوانهای ۴۰۰ ساله هم دارد. در واقع، هر اندازه مکتب عرفانی داشته باشیم، ۲ متدولوژی را در آنها میتوان شناخت: یا متدولوژی است که مبتنی بر زهد است. یعنی کسی که زهد ورزید، حس میکند که جز به خدا به کسی دیگر نیاز ندارد. چنین شخصی در برابر ناملایمات صبر میکند. در این متدولوژی، عشق نمیبینیم اما دریافتها و معرفتها را داریم.
«منطق الطیر» نمیتواند کتاب نخست عطار باشد
اما از نیمهی دوم قرن دوم که عناصر آریایی به عشق پیوست و عشق وارد تصوف شد، تا زمان عطار، باز هم ۴۰۰ سال طول میکشد و متدولوژی فراز و نشیبهایی را طی میکند تا به رسالهی «صد میدان» خواجه عبدالله میرسد اما خواجه عبدالله در «منازل السالکین» تعداد این میدانها را کم میکند و تمرکز خود را بر ۱۰ میدان میگذارد. عطار وارث چنین حکمتی بود. بهخاطر همین است که در «مصیبت نامه» یک متدولوژی ۴۰ مرحلهای داریم که در نهایت به ۲ بخش تقسیم میشود و اسم آن را دیدارهای «آفاقی» و «انفسی» میگذارد. ۳۵ دیدار آفاقی داریم و ۵ دیدار انفسی. ۲ مرحلهی آخر دیدار انفسی، «جان» و «دل» است. به همین دلیل است که میفهمیم طبق قاعدهی حرکت از پیچیدگی به سوی سادگی، «منطق الطیر» نمیتواند کتاب نخست عطار باشد. چون هیچ کس نمیآید نخست یک متدولوژی هفت تایی بگوید و سپس آن را چهل تایی کند. در حالی که عکس آن صادق است. پس عطار نخست «مصیبت نامه» را سروده و سپس «منطق الطیر» را.
عطار دیدارهای ۳۵ گانه سیر آفاق را مقدمهی سیر انفس قرار میدهد و آنگاه از درونگرایی ۵ مرحلهای حرف میزند تا زمینهای برای حرکت بعد باشد. آن حرکت بعد، تمام «منطق الطیر» را پوشش میدهد و مرغان «منطق الطیر» هفت وادی را طی میکنند: طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت، فنا. این متدولوژی نهایی «منطق الطیر» است.
نقد، عملکردی فلسفی است
به هر حال، طرحی که عطار دارد، مثل همهی طرحهای حوزههای مختلف، معرفتشناسی و جهانشناسی و انسانشناسی را در بر میگیرد اما یک نکتهی مهم وجود دارد و آن مسالهی نقد است. نقد فلسفهی مشایی در نزد عطار، یک جور فلسفه است. اصولا نقد، عملکردی فلسفی است و از مقولهی فلسفه به شمار میرود. عطار این نقد را در حوزهی انسانشناسی هم به کار میگیرد. این را هم باید گفت که انسان دو چهره دارد: یک چهرهی پیدا و یک چهرهی ناپیدا. آنچهرهی ناپیدا را «روح» میگویند اما نامهای مختلفی میگیرد. به دلیل کارکرد حیات بخشی، آن را «روح و روان» مینامند؛ به دلیل کارکرد اندیشیدن «عقل نظری» یا «خرد ناب» مینامند؛ به دلیل تشخیص خیر و شر آن را «عقل عملی» میگویند. در عرفان نیز «دل و قلب» نامیده میشود اما همهی آنها یک نام دارد و آن «عقل» است. چیزی که مهم است این است که هر کدام از بزرگان برای کاری که میخواهند انجام بدهند، یکی از این نامها را برمیگزینند.