تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : دوشنبه 12 اسفند 1398 کد مطلب:20488
گروه: تازه‌های کتاب

هیچ دوستی به‌جز کوهستان

امید طبیب‌زاده

امید طبیب‌زاده

ادبیات، و مخصوصاً رمان، فقط پناهگاهِ خوانندگا‌نش نیست، بلکه گاهی مبدل به پناهگاهی برای نویسنده‌اش نیز می‌شود! به نظر من بوچانی در سخت‌ترین شرایط ممکن، به همین رمانِ خودش پناه برده بوده تا خود را در شخصی‌ترین خاطرات و افکارش پنهان کند و دمی از گزند مصائب پیرامونش برهد. جالب توجه‌ترین نکتۀ این کتاب، که اتفاقاً در عنوان آن نیز بدان تصریح شده، این است که وقتی آدمی به امیدِ رسیدن به آینده‌ای قابلِ قبول، از همه چیز خود دل می‌کند و مهاجرت را بر می‌گزیند، باز در برخورد با مصائب، نه به آیندۀ درخشانی که قصد دست‌یابی بدان را داشته‌، بلکه به گذشته‌ای پناه می‌برد که عملاً از آن گریخته بوده است. نویسنده که از وطن خود برای رسیدن به استرالیا دل کنده بوده است، ناگهان در جایی که جز جنگل و اقیانوس و گرما چیز دیگری در کار نیست، به خاطراتش پناه می‌برد و از آنجا به کوهستان‌های سرد و سر به فلک کشیدۀ زادگاهش در کردستان سفر می‌کند، و آرامش را در جنگل‌های بلوط آن دیار و در یاد مادرش و در هر آنچه هویت واقعی او را می‌ساخته است می‌جوید. پس اتفاقاً آدمی به هر کجا که برود باز «...وطنش را/ مثل بنفشه‌ها/ در جعبه‌های خاک» با خود حمل می‌کند و از آن جدایی ندارد. توگویی سخت‌ترین بخشِ مهاجرت، نه به گذر از دریاها و فرار از چنگ پلیس‌های مرزی و تحمل تحقیرها و مشقات بین راه، بلکه بیش از هرچیز به دل کندن از هویتی مربوط می‌شود که آدمی بدون آن می‌تواند وجود داشت اما فقط در برزخی مملو از افسردگی که نه نیستی مطلق است و نه حیاتی دوباره.
روزی در مناظره‌ای تلوزیونی درباره‌ی فمینیسم، دانشمند زیست‌شناسی که با حرارت تمام از واقعیات زیستی و ژنتیکی در تفاوت زن و مرد داد سخن می‌داد، در نهایت چنین نتیجه گرفت که چون زن‌ها به مقام والای مادری می‌رسند احترامشان بر همگان واجب است، اما درهرحال اداره‌ی امور اجتماعی و قدرت سیاسی باید در دست مردان باشد. به باور او همانطور که زن‌ها از حیث زیستی برای زایمان و مادر شدن برنامه‌ریزی شده‌اند، مردها نیز از حیث زیستی و ژنتیکی برای اداره‌ی امور اجتماعی آمادگی ذاتی دار‌ند. به این قبیل اعتقادات که دارای ریشه‌هایی بسیار قدیم در تاریخ فلسفه است، ذات‌گرایی (essentialism) اطلاق می‌شود؛ ذات‌گرایان معتقدند که هر موجودی دارای مجموعه‌ای از صفات و ویژگی‌هایی است که هویت و عملکرد واقعی او را تعیین می‌کند و خروج از این هویت و عملکرد نه امکان‌پذیر است و نه اگر امکان‌پذیر باشد، حاصل و فایده‌ای دارد. اما آیا جنبش‌های مساوات طلبانه، یا افکار آزادی‌خواهانه را هم می‌توان با ذات‌گرایی توجیه کرد؟ آیا اصولاً اخلاقیات، و تشویقِ کودکان به راست‌گویی، و ترغیبِ مردم به مهربانی، با مبانی ذات‌گرایی سازگاری دارد؟ به گمان بنده پاسخ به این سؤال‌ها منفی است. این همه از درون اخلاقیاتی سر برون می‌آورند که نه تنها ربطی به واقعیات طبیعی و ذاتِ حیوانیِ انسان ندارند، بلکه اصولاً برای مقابله‌ی با همان واقعیات و سرکوب همان ذات سرد و بی‌تفاوت شکل گرفته‌اند! در این معنا مسیری که با اخلاقیات و باور به نیک و بد در زندگی انسان آغاز می‌شود، از منزلِ مبارزه در راه احقاقِ حقوقِ ضعفا و جنبش‌های صلح‌طلبانه و عدالت‌جویانه و ضدنژادپرستانه می‌گذرد، و خودبه‌خود و منطقاً به جنبش‌هایی می‌رسد که خواهان تساوی کامل و بی‌قید و شرطِ حقوق زن و مرد هستند. برخی از روشنفکران فقط حاضر به پیمودن بخشی از این مسیر هستند و نه تمامی آن. برخی دیگر نیز طرفدار پیمودنِ تمامی آن هستند اما نه به نفع همۀ مردم، بلکه فقط به نفع گروهی از انسان‌هایی که خودشان هم از حیث نژاد یا مذهب یا زبان یا نهایتاً منافع بدان تعلق دارند. بوچانی در این کتاب تصریح می‌کند که مسیر اخلاقیات، نه انتهایی دارد و نه محدود به نژاد و مذهب و باور خاصی است. هر کس در هر بخشی از این مسیر توقف کند، و یا آن را محدود به افراد و منافع گروه خودش بداند، در واقع رجعتی به سمت ذات‌گرایی داشته و لاجرم از اخلاقیاتی روی گردانده است که انسان را متمایز از دیگر جانداران می‌کند.
غربی‌ها و مخصوصاً استرالیایی‌ها از ترجمۀ انگلیسی این کتاب بسیار استقبال کردند، احتمالاً از آن رو که از طریق این کتاب با شکنجه‌های پنهانی اما سازماندهی‌شده و متنوعِ ادارۀ مهاجرت و پلیس مرزی استرالیا برای جلوگیری از ورود سیل پناهندگان و مهاجران به استرالیا آشنا شدند. همچنین شاید از آن رو که با مطالعۀ این کتاب ناگهان دریافتند افرادی که در گوشه و کنار اروپا و استرالیا در هیبت مردمانی سرگردان و ژنده‌پوش و بی‌سرپناه ظاهر شده‌اند، در واقع مردمانی هستند همچون خودشان مملو از احساس درد و رنج و شادی، که به علت جنگ‌افروزی حاکمان جهان، یا بی‌لیاقتی سران کشورهای خودشان، به امید رسیدن به آینده‌ای دور از جنگ و بیماری، از همه چیز خود دل بریده و با هزار امید و آرزو راهی سرزمین‌های دیگر شده‌اند.
شنیده‌ام که صفحاتی از نسخۀ فارسی کتاب، با نظارت و موافقت خود نویسنده، حذف شده است. اگر چنین باشد البته جای هزار افسوس دارد، اما اولاً تصور نمی‌کنم که هیچ‌یک از آن صفحات شامل حرف تازه‌ای برای خوانندگان ایرانی‌اش بوده باشد، و ثانیاً این صفحات دیر یا زود از طریق فضای مجازی در اختیار همگان قرار خواهد گرفت! از این رو نخواندن کتاب به بهانۀ احتمالِ ناقص بودنش، چندان موجه نیست! نثر نویسنده تمیز و پاکیزه است و تصویرهایی که او از مشاهداتش در اختیار می‌گذارد هرگز از لوح ضمیر خواننده پاک نمی‌شود. نویسندۀ کتاب خودش را بیشتر کرد می‌داند تا ایرانی، اما درهرحال او در فضای روشنفکری ایران رشد کرده و این کتاب را به زبان فارسی و تحت تأثیر فرهنگ و جهانِ گفتمانیِ حاکم بر ذهنیت و فرهنگِ معاصرِ ایران نگاشته است؛ از این رو این کتاب که پیش از انتشارش به فارسی، در جهان نیز خوانندگان بسیاری یافته بوده است، آغازگر فصل جدیدی در ادبیات فارسی معاصر است. آنها که خام‌دلانه جامعۀ ایران را فاقد فضای روشنفکری و فرهنگی می‌پندارند و چنین اثری را صرفاً برآمده از الهامی می‌شمارند که تنها در آنسوی مرزها بر نویسنده‌اش نازل شده، با خواندن این کتاب درمی‌یابند که فرهنگ، درختی است که نه در منجلاب اردوگاه‌های جزیرۀ مانوس می‌تواند ریشه بدواند و نه در ورطۀ جنگ‌های بی‌رحمانۀ قومی! نگارنده خواندن این کتاب را به تمام دوستداران ادبیات و رمان پیشنهاد می‌کند.

بهروز بوچانی، هیچ دوستی به‌جز کوهستان، تهران، نشر چشمه، ۱۳۹۸، ۲۴۸ صفحه.

http://www.bookcity.org/detail/20488