تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
دکتر فربد فدایی(روانپزشک)
این روزها در مطب با گروهی نو از مراجعان روبرو هستم. کسانی که آنسان دردمند ند که در این وانفسای کرونا و دور شو و کور شوی آن ، چنان متالم بوده اند که چاره ای جز آمدن نزد طبیب نیافته اند و در عین حال در چارچوب تشخیص های ICD و DSM به دشواری میتوان جایی برای آنان یافت .در این دو قاموس رنجها و ابتلائات بشری هم جایگاهی برای این بیماران نیست . محنت زده و آشفته اند اما ضایعه آناتومیک یا بیو شیمیایی مغز ،یا تعارض های ناخودآگاه روانی یا سرمشق نابهنجار رفتاری عامل مشکل آنان نیست. آنان چون نرم تنانی هستند که صدف خودرا از دست دادهاند .کاشانه خودرا به حقیقت یا به مجاز از دست داده اند.کارگری است که بیکار شده یا کارفرما حقوق اورا نپرداخته است اما اینجا کلیشه قدیمی کارگر و کارفرما به کار نمی آید.کارفرما نیز درمانده است و در زیر بار مشکلات اقتصادی و اجتماعی کمر خم کرده است. کارمندی است که میبیند ارزش حقوق او در یکشب نصف شده است.آیا برآنان تشخیص نابهنجاری های سازگاری بگذارم یا اختلال روانی که به صورت دیگر مشخص نشده است؟ گاه تشخیص اختلال روانی به دنبال سانحه برای آنان مناسبتر می نماید ،اما فاجعه طبیعی یا ساخته دست انسان کدام مناسب تر است؟
به درستی که ما به طبقه بندی تشخیصی ویژه خود احتیاج داریم و به راهنمای درمانی guideline ویژه خود نیازمندیم.هرجامعه بیماری خاص خودرا می آفریند و درمانگران و درمانهای ویژه خودرا تربیت میکند. تا چه حد ما روانپزشکان با ابزارهای معمول خود امکان یاری به این بیماران را داریم؟شایسته است روانپزشکان که با درد و رنج عموم روبرو و متعهد به یاری آنان هستند از ابزارهای لازم برای مشارکت و مشورت در تصمیم گیریهای عمده اجرایی برخوردار باشند و نظریات تخصصی آنان برای رفع آسیبهای وارد به مردم طرف اعتنا واقع شود تا بتوانند عمارت ویران را آبادان کنند:
رنگ و روی و نبض و قاروره بدید
هم علاماتش هم اسبابش شنید
گفت هردارو که ایشان کردهاند
آن عمارت نیست ویران کردهاند