تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : یکشنبه 1 تیر 1399 کد مطلب:21891
گروه: یادداشت و مقاله

مکاتباتِ آنتوان چخوف (۱)

بررسی روندِ مکاتباتِ چخوف از ابتدای آغازِ نگارشِ نامه‌ها خطاب به برادرش آلکساندر نشان از سیرِ تحولاتی ژرف و اساسی در روحیاتِ نویسنده‌ی روس دارد.

 از آنتوان چخوف آثار بسیاری به‌جا مانده است. چخوف را غالبا با نمایشنامه‌هایش می‌شناسند. در حالی‌که او بیش از هفتصد داستان کوتاه و تعدادِ قابل توجهی نامه نوشته که عمده‌ی آن‌ها خطاب به برادر و همسرش بوده است. چخوف، در شکل‌گیریِ ادبیاتِ مدرن نقش عالمگیری داشته و بسیاری از نویسندگانِ پس از خود را متاثر ساخته است. ویرجینیا وولف، برنارد شاو و سلینجر از جمله نویسندگانی هستند که زبان به تحسینِ چخوف گشوده‌اند و ما می‌دانیم که او - که روزگاری همینگوی مبتذل‌نویس و سطحی نامیدش - اکنون مشهورترین و محبوب‌ترین نمایشنامه‌نویسِ جهان پس از شکسپیر است. اما من می‌خواهم در این فرصتِ کوتاه و محدود از یک جنبه‌ی خاص به چخوف نگاه کنم و آن مکاتباتِ او با نزدیکانش است. به این دلیل که نامه‌ها، مجموعه‌ا‌ی هستند از فرایندِ زیستن و خلق کردن، یعنی آنچه از چخوف بین سال‌های بیست‌وشش سالگی تا چهل‌وچهار سالگی‌اش برجای مانده است و ما اکنون به واسطه‌ی آن‌ها او را می‌شناسیم.
اما چرا نامه‌ها؟
بررسی روندِ مکاتباتِ چخوف از ابتدای آغازِ نگارشِ نامه‌ها خطاب به برادرش آلکساندر نشان از سیرِ تحولاتی ژرف و اساسی در روحیاتِ نویسنده‌ی روس دارد. ضمن این‌که بخشِ عظیمی از زندگیِ روزمره و عادت‌ها و اقداماتِ چخوف را بازنمایی می‌کند. در بسیاری از این نامه‌ها می‌توان نشانه‌ها و اشاره‌هایی از چگونگی شکل‌گیریِ سبکِ خاص او در نوشتن را یافت. به عنوان مثال، او در ده می ۱۸۸۶، در حالی‌که بیست‌وشش سال داشته است، در یکی از نامه‌ها می‌نویسد: «توصیفِ طبیعت باید از توضیحاتِ مبتذل عاری باشد و در عین‌حال جزئیاتی را باید در آن لحاظ کرد، طوری که با خواندنِ متن، اگر چشم‌هایت را ببندی همه‌ی آنچه نوشته‌ای مقابل چشم مجسم شود.» یا در جایِ دیگر می‌نویسد «باید طوری نوشت که از کردار و عمل قهرمان بتوان به روحیه‌اش پی برد و نه از توصیفِ روحیاتِ او ...» چخوف این‌ها را در لابه‌لایِ روزمرگی‌هایش می‌نویسد. در حالی‌که در مسکو «هوا بد است و باد می‌وزد» و چخوف خود را «هنوز جوان و شیک‌پوش» می‌داند و مشغولِ نوشتن «شهر آینده» است. چخوف در نامه‌های بعدی و بعدی به برادرِ نویسنده و روزنامه‌نگارش با لحنی طنز و کنایی وضعیتِ تاریخی که در آن به سر می‌برد را وصف می‌کند و از جریانات و وقایعِ زمانه‌ی خود می‌نویسد که غالبا بی‌ربط به ادبیات نیست. مانند ماجرایِ سرقت ادبی سوورین (مدیر روزنامه‌ی عصر جدید) از پوشکین که افشایِ آن همراه با واکنش‌هایی از سویِ دانشجویان و روزنامه‌ها در زمانه‌ی خود بوده است و یا ذکر جزئیاتی از ملاقات‌هایش با تالستوی و نامه‌نگاری‌ها با امیل زولا و دیگران و حتی جزئیاتی که بر وضعیت آشفته‌‌‌ی حاکم بر روزنامه‌ها در روزگارِ او گواهی می‌دهد: «... مقالات خودستایانه‌ی ایوانف. گزارش‌های شنیعِ پیتر بورژتس و همچنین جملات خشم‌آلود تئاتروف! این مشت کاغذ که واقعا روزنامه نیست. بلکه فقط باغ‌وحشی است از گله‌ای شغال‌های گرسنه که مدام یکدیگر را گاز می‌گیرند.» (نامه‌ها، ترجمه‌ی ناهید کاشی‌چی، نشر طوس) به این ترتیب نامه‌های چخوف سراسر ترسیمی واقع‌گرایانه از وضعیتِ نویسنده در رابطه با جهانِ بیرون است که نشان می‌دهد آثار او در چه شرایطِ اجتماعی و تاریخی خلق شده و درگیر با چه فرایندهایی بوده است. لحنِ طنزِ چخوف در نگارش نامه‌ها که گاهی به شدت در تلاش برای پوشاندن یا تعدیلِ خشم و انزجارش از برخی مسائل بوده است و نیز وجهی برجسته از شخصیتِ چخوف را آشکار می‌کند را می توان در نمایشنامه‌ها و بسیار پررنگ‌تر در داستان‌های کوتاهِ او پیگیری کرد. این لحن، که ما را به یادِ شکسپیر می‌اندازد، آنقدر در آثارِ چخوف حضور دارد و تکرار می‌شود که به ندرت تبدیل به نوعی از بیان - که می‌توان آن را استعاری نامید- شده است. نامه‌ها نشان می‌دهند که چنین بیانی از کُجا منشا گرفته است و چرا برخی چخوف را طنزنویس می‌دانند و برخی به شدت به مقابله با این دیدگاه می‌پردازند. اما این تمام آن‌چیزی نیست که می‌توان درباره‌ی مکاتباتِ چخوف دریافت. بخشِ مهمی از مکاتباتِ او با زنی آلمانی به نام آُلگا کنیپر است که چخوف او را «هنرپیشه» خطاب می‌کند. در این بخش از مکاتبات ما با جنبه‌ها یا وجوهی بسیار عمیق‌تر از شخصیتِ نویسنده روبرو هستیم که در یادداشت دوم به آن خواهم پرداخت.

http://www.bookcity.org/detail/21891