تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : شنبه 7 تیر 1399 کد مطلب:22051
گروه: نشست‌ها

دارید به خودتان می‌خندید

گزارش نشست «طنز چخوف»

سومین برنامه از یک هفته با چخوف به طنز چخوف اختصاص داشت و سه‌شنبه سوم تیرماه، با پخش فیلمی از چخوف‌خوانی محمود دولت‌آبادی و سخنرانی داریوش مؤدبیان و رویا صدر برگزار شد. گفتنی است، این نشست مجازی برگزار شد و به‌صورت زنده از صفحه‌ی اینستاگرام این مرکز فرهنگی پخش شد.

در ابتدای این نشست، علی‌اصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب، اظهار داشت: یکی از ویژگی‌های آثار چخوف که منتقدان و صاحب‌نظران به آن اشاره کرده‌اند، ویژگی طنز است در عین حال‌که تراژدی هم در کنار آن در بسیاری از داستان‌های چخوف مشاهده می‌شود. اما طنز چخوف چه ویژگی‌هایی دارد؟ چه تفاوت‌هایی با طنزنویسان دیگر در روسیه یا جهان دارد؟

در ادامه، فایل داستان‌خوانی محمود دولت‌آبادی از کتاب «دوستان ما بد زندگی می‌کنیم» آنتون چخوف با ترجمه‌ی داریوش مؤدبیان پخش شد. سپس محمدخانی توضیح داد: مؤدبیان (متولد ۱۳۲۸، تهران) کارگردان، نویسنده و مترجم است. او از چهارده‌سالگی به‌طور جدی به کار نمایش پرداخته است، تجارب مختلفی در تئاتر، سینما، تلویزیون و رادیو دارد و با اجرای نمایشنامه‌های گوناگون، تألیف، ترجمه و پژوهش حضور پررنگی داشته است. مؤدبیان بیش از ۱۱۰ نمایشنامه‌ی کوتاه و بلند ترجمه کرده است که اغلب طنز بوده‌اند. در ۱۳۵۱ دو نمایشنامه‌ی «در شاهراه» و «مضرات دخانیات» چخوف را منتشر کرده است. دوره‌ی «نخستین طنزآوران نمایش» را از سال ۱۳۷۵ آغاز کرده که در اصل گردآوری مجموعه‌های طنز و کمدی سالیان اخیر بوده است. در دوره‌ی جدید آن را هم با نشرگویا منتشر می‌کند که به آثار چخوف و سروانتس و دیگر نویسندگان پرداخته است و جلد اول و دوازدهم آن به چخوف اختصاص دارد. ترجمه‌ی «دوستان ما بد زندگی می‌کنیم» شامل ۷۷ داستان کوتاه با قابلیت نمایشنامه شدن از چخوف در نشر گویا از او منتشر شده است و مجموعه‌ای دیگری شامل چهار داستان چخوف و نمایشنامه‌های اقتباسی آنها در دست انتشار است.

  

زهرخند نمایشی

داریوش مؤدبیان اظهار داشت: آنتون پاولویچ چخوف، پزشک، طنزنویس، داستان‌نویس، نمایشنامه‌نویس و گزارش‌نویسِ انسان‌دوستِ روس است. او در ژانویه‌ی ۱۸۶۰ در بندری کوچک در شمال شرقی دریای آزوف در خانواده‌ای کاسب‌کار متولد می‌شود. پدر سخت‌گیرش بقالی داشت و چخوف درباره‌ی تأثیر او بر زندگی خود ناله می‌کند. چخوف در ۴۴ سالگی در آسایشگاهی در آلمان بدرود حیات می‌گوید. بخش عمده‌ی این زندگی کوتاه را تحصیلات دانشگاهی در رشته‌ی پزشکی می‌گیرد. فراموش نکنیم او هم دانشمند بود و به علم پزشکی و روان‌شناسی داشت هم به کار ادبی می‌پرداخت. همچنین، از دوران دبیرستان به تئاتر و بازیگری علاقه‌مند شده بود و حتی گروه تئاتری تشکیل داده بود. چخوف بسیاری از آدم‌های عصر خودش را درک کرده و با آنها نامه‌نگاری داشته است که بسیاری از این نامه‌ها مستند، تاریخ‌دار و حتی همچون مقاله‌اند و می‌توان با رجوع به آنها تاریخ ادبیات معاصر اروپا و روسیه را استخراج کرد.

 او افزود: اکنون شهرت چخوف عالم‌گیر شده است و محبوبیت او چنان است که آثارش به بیشتر زبان‌ها ترجمه شده و نمایشنامه‌هایش به روی صحنه‌های کوچک و بزرگ این‌سو و آن‌سوی دنیا می‌رود. فرانسوی‌ها او را با نام‌های چخوف نازنین یا پزشک نازنین و حتی با نام کوچک یاد می‌کنند. گفتنی است، نخستین کسی که آثار چخوف را به زبان فرانسه ترجمه می‌کند، دانشجویی جوانی به نام دونی‌روش، از رشته‌ی زبان روسی است که بعدها اولین مترجم آثار چخوف به زبان فرانسه و زبان‌های اروپایی در مرکز می‌شود. دونی‌روش آنتون را به آنتوان فرانسوی تبدیل می‌کند، چراکه این دو هم‌ریشه‌اند. نخستین مترجمان ما هم چخوف را از روی متون فرانسه برگرداندند، پس، ما نیز چخوف را با نام آنتوان ‌شناختیم.

او اظهار داشت: نخستین ترجمه‌ها از چخوف در ایران ازآن صادق هدایت است و از ۱۳۱۰ شروع شد. در میان نمایشنامه‌ها نیز نخستین بار «مرغ دریایی» در سال ۱۳۲۸ ترجمه و چاپ ‌شد. بزرگ علوی هم در سال ۱۳۲۹ «باغ آلبالو» را چاپ می‌کند که گویا پیش‌تر آن را ترجمه کرده بوده است و تا آن زمان نتوانسته اجازه‌ی چاپ بگیرد. همه‌ی این بزرگان، چخوف را طنزنویس یا طنزپرداز می‌دانند. صادق هدایت به دوستانش می‌گوید برای درک طنز تلخ چخوف بخوانند. بزرگان تئاتر ما هم همیشه گفته‌اند  معنای طنز واقعی را در آثار چخوف جست‌و‌جو کنیم.

این مترجم گفت: در بسیاری از داستان‌های چخوف طنز وجود دارد، چراکه او برای روزنامه‌ها و نشریات طنز و فکاهی می‌نوشت و در ابتدا به او عنوان طنزنویس داده بودند. چخوف کار خود را در تئاتر با بازیگری و نمایش آغاز می‌کند و به کمدی‌ها بسیار علاقه‌مند است. نخستین طرح او اقتباسی از حماسه‌ای میهنی بود، اما همان زمان «بازرس» را بازی می‌کرد و خیلی دوست داشت. او در سن نوزده‌سالگی داستانی خواندنی درباره‌ی یک پیرمرد و عقاید او نوشته است. گویا به‌جای این پیرمرد فکر می‌کند. در این اثر هم طنز وجود دارد. این طنز بزرگ‌کننده نیست، بلکه کوچک‌کننده است. اما او تحقیر نمی‌کند، بلکه هشدار می‌دهد. و اتفاقاً داستان‌های نخستین او بسیار هشداردهنده است.  

مؤدبیان با اشاره به اینکه چخوف در دوران دگرگونی‌های بزرگ و بنیادین در اروپا و روسیه زاده شده است، توضیح داد: نیمه‌ی دوم قرن هجدهم سرآغاز گسترش طبقه‌ی بورژوازی و تفکر کاسب‌کارانه در اروپا است. اما شکوفایی فرهنگ این طبقه و تفکر و سیطره‌ی آن در اروپا در قرن نوزدهم هم سبب مجادله‌های بسیار در سیاست، اقتصاد و عرصه‌های اجتماعی، فرهنگی و حتی ادبی می‌شود. در این دوره، فرهنگ کاسب‌کارانه گاه شکل بیمارگونه پیدا می‌کند و علاوه بر آنکه می‌کوشد تمام مناسبات خانوادگی را به هم بزند، می‌خواهد مسائل اخلاقی را هم برای کسب منفعت خویش دگرگون کند. اینجاست که حتی به آداب کمال انسان هم آسیب می‌رساند تا جایی‌که بسیاری از هنرمندان متعهد، راستین و انسان‌دوست (مثل دنی دیدرو، مونتسکیو، ولتر و ...) با راه‌اندازی دایره‌المعارف انسانی به این نگرش می‌تازند. این اندیشمندان با شیوه‌های گوناگونی این کار را ادامه می‌دهند. در ادبیات اروپایی این حرکت با فردریش فون شیلر، شاعر و نمایشنامه‌نویس بزرگ آلمان، شروع می‌شود. در ابتدای راه، بر حسب شرایط ادبی آن دوران؛ یعنی اوج رمانتی‌سیسم، این حرکت با شعر همراه بود. اما در اوایل قرن نوزدهم، بالاخره در آثار آنتون چخوف با سبک و سیاقی کاملاً متفاوت به اوج خودش می‌رسد: به واقعیت‌گرایی محض. اگر شیلر آغازگر این راه است و بورژوازی را با زبان شعر به محاکمه می‌کشاند و چخوف آن را با طنزی شفاف، لحنی گزنده، موجز و عموماً بی‌رحمانه به پایان می‌برد و حکم به فنای بورژوازی می‌دهد.

او ادامه داد: چخوف هنرمندی متعهد (نه به معنای سیاسی) است و با دقت زیاد چشم به زندگی آدم‌های پیرامون خود دارد. در نامه‌ای به دوست و ناشر آثار خود بیان می‌کند که هنرمند نباید قاضی شخصیت‌های ساخته‌ی ذهن خود باشد، بلکه فقط باید ناظری تیزبین، آگاه و بی‌اعتنا باشد و بگذارد خوانندگان داور نهایی و اصلی باشند. خود او با بسیاری از آدم‌های خرد و کلان حشرونشر داشت، اما هرگز جبهه‌ی خاصی را برنگزید. او بر آن است که باید مردمان پیرامون خود را زیر نظر بگیرد و آنها را طوری به خودشان بازنماید که در واقعیت زندگی می‌کنند. طنز چخوف برآمده از زندگی است. اما «توصیف زندگی آن‌چنان‌که هست» هدف چخوف نیست. هدف نهایی او نهادن آیینه‌ای در مقابل چشمان خواننده/تماشاگر تئاتر است تا خود و معایب خود را در آن ببیند. صدالبته که این آیینه بسیار معوج است و تصویر ما در آن خنده‌برانگیز است. آنتون چخوف مانند نیکولای گوگول به ما هشدار می‌دهد که «بله، دوستان می‌خندید. اما مواظب باشید شما دارید به خودتان می‌خندید»، اما هشدار چخوف بسیار واقعی‌تر و اجتماعی‌تر است.

این پژوهشگر تصریح کرد: چخوف مستقیم به بیهودگی، پوچی و ابتذال برآمده از این دو؛ یعنی ابتذال زندگی روزمره و مناسبات میان شخصیت‌ها، اشاره دارد و با لحنی طنز‌آمیز هشدارهایی هوشمندانه‌ می‌دهد که به جان‌مایه‌ی اصلی و محور کنشی داستان نمایشی او تبدیل می‌شوند. نبودکنش به معنی نمایشی آن، در آثار نمایشی چخوف جای کنش را گرفته است. این در ابتدا رایج نبود و خوب فهمیده نمی‌شد. اما امروز، امری پیش‌پاافتاده است و بسیاری از نویسندگان به تبعیت از چخوف بی‌کنشی را هوشمندانه در آثار خودشان وارد می‌کنند. این بی‌کنشی یا کنشگری رویکردی اجتماعی دارد. چخوف می‌خواهد انسان را در برابر خودش قرار دهد و ابتذال در روابط خانوادگی، حرفه‌ای، اجتماعی و حتی سیاسی را آشکار کند. او گاه به بیهودگی مناسبات یا سنت‌های پوسیده‌ی قشری از اجتماع حمله می‌کند. و فراتر از اینها، به پوچی برخی مفاهیم کهن‌الگویی نزد انسان در تمامی دوران‌ و در همه‌ی جهان اشاره‌ای گزنده دارد، گاه توفنده و گاه با لحنی مهربان و دوستانه. البته، لبخند چخوف، زهرخند است.

او گفت: نویسندگان واقع‌گرا هدف از نگارش داستان یا نمایشنامه‌ی خودشان را مستقیم یا غیرمستقیم، پنهان یا آشکار، در متن، مقدمه یا مؤخره بیان می‌کنند. حتی، شعار می‌دهند و گاه دست به نتیجه‌گیری‌های نازل می‌زنند. اما چخوف از راه پیچیده‌تری می‌رود. او مقصود خودش را پنهان می‌دارد و آن را با جان‌مایه‌ی اثر در هم می‌آمیزد و هدف یا نتیجه را از زبان بعضی شخصیت‌ها و در لفافه بیان می‌کند. البته بعضی از این شخصیت‌ها کم‌و‌بیش به خود چخوف شبیه‌اند. به‌هرروی، او بارها پنهان و پوشیده در دل بسیاری از داستان‌های خود یا آشکارا در نامه‌های خود به دوستان، نزدیکان، نویسندگان و خردمندان هم‌عصر خودش، این بحث را مطرح کرده و گاهی با گفتن این جمله کار را به پایان برده است: «دوستان ما بد زندگی می‌کنیم». این جمله به نظرم جان‌مایه‌ی آثار چخوف است و من آن را به‌جای عنوان برگردانم از هفتاد داستان‌کوتاه چخوف انتخاب کردم. چخوف از لفظ «دوستان» استفاده می‌کند، پس خطابش با کسانی است که او را می‌شناسند. و از لفظ «ما» استفاده می‌کند؛ یعنی نمی‌خواهد خودش را جدا کند و مُصلحی بری از عیب نشان بدهد.

او در پایان اشاره کرد: چخوف در پهنه‌های مختلف نگاه می‌کند و اندیشه‌اش فراگیر است. یک سال کار و زندگی خودش را کنار می‌گذارد و به برای اینکه زندگی زندانیان را ببیند به جزیره‌ی ساخالین می‌رود و گزارش می‌نویسد. وقتی می‌رود تا برای دانش‌آموزان مدرسه بسازد هم باز زندگی ادبی و خانوادگی خودش را کنار می‌گذارد.

 

ردپای چخوف در طنز ایرانی

رویا صدر اظهار داشت:  ادبیات ایران متأثر از ابعاد سیاسی، اجتماعی و فکری جنبش مشروطه به زندگی طبقات مردم پرداخت و آنها را مخاطب خود قرار داد. هم‌زمان، اولین آشنایی ایرانی‌ها با ادبیات روسیه به لطف ترجمه‌های عباسقلی آقا باکیخانف و میرزا فتحعلی آخوندزاده شکل گرفت. در این دوره، ایران در حال گذار از فضای زندگی سنتی بود، مدرنیسم در فضای فکری و اجتماعی گسترش می‌یافت، طبقه‌ی متوسط شهری درحال‌توسعه بود و نظام فئودالی روبه‌زوال گذاشته بود. مضامین آثار نویسندگان روس هم با شرایط و اوضاع اجتماعی آن زمان ایران هماهنگی و هم‌صدایی داشت. پس، این هم موجب اقبال مخاطبان ایرانی به ادبیات روسیه شد و هم فضای ادبیات داستانی را تحت تأثیر قرار داد. حضور شخصیت‌های داستانی معمولی و عادی، روشنفکران و اشراف خرده‌پای تحصیل‌کرده و طبقه‌ی متوسط در داستان معاصر ما یکی از پیامدهای رشد طبقه‌ی متوسط شهرنشین است، ولی تأثیرپذیرفتن آن از ادبیات روس هم انکارشدنی نیست. در این میان، چخوف با سبک نگارش و نگاه ویژه‌‌ی خود جایگاه ممتاز و متمایزی پیدا کرد.

صدر در ادامه توضیح داد که منتقدان در میان آثار صادق هدایت، محمدعلی جمال‌زاده و سیمین دانشور که آثاری از او را به فارسی ترجمه کرده بودند، اقتباس‌هایی از داستان‌های چخوف دیده‌اند. سپس با ذکر نمونه‌های موردی تأکید کرد که هیچ‌کدام از این آثار یکسره تابع سبک روایی چخوف نیست و بازتابی از نوع نگاه و سبک نویسنده‌اند، ولی فضای داستان، متأثر از آثار چخوف است و اظهار داشت: درمجموع، از میان نویسندگان خارجی، چخوف بالاترین تأثیر را بر طنز معاصر ما گذاشته است؛ از موضوع و مضمون گرفته تا شخصیت‌پردازی، لحن، زبان، زاویه دید و نوع نگاه نیمه‌جدی-نیمه‌شوخی به سوژه. جمال‌زاده، در مقدمه‌‌ی «قصه‌ی  ما به سر رسید» او را «نویسنده جامع‌الشرایطی» معرفی می‌کند که «موضوع بعضی از داستان‌هایش به‌قدری با وقایع و حوادث زندگی ما ایرانیان شباهت دارد که گاهی فقط اگر اسامی اشخاص را تغییر بدهیم و به‌جای نام‌های دورودراز و پیچیده روسی، اسامی خودمانی بگذاریم، خواننده ایرانی به‌آسانی تصور نماید که واقعه‌ی داستان در ایران خودمان رخ‌داده است».

او ادامه داد: آثار چخوف کمدی-تراژیک است؛ یعنی جایی در میانه‌ی تعریف کمدی (سرگذشت آدم‌های پست که همدلی برنمی‌انگیزند) و تراژدی (سرگذشت آدم‌هایی برتر که در ما ترس و همدلی برمی‌انگیزند) ارسطویی قرار می‌گیرد. آدم‌های او ستودنی نیستند، ولی دوست‌داشتنی و رقت‌برانگیزند. در آثار چخوف، عشق و همدردی با این آدم‌ها با نوعی تنفر از بی‌ارادگی آنها آمیخته است. قهرمان‌ها، با پنهان کردن حقیقت دردناک پشت خیال‌پردازی‌ها و در کارهای پوچ و مبتذل زندگی‌شان را بر باد می‌دهند و فضایی کمدی-تراژیک می‌آفرینند که انزوا و تنهایی انسان را به تصویر می‌کشد. در این آثار موقعیت‌های جذاب داستانی در پس‌زمینه‌ای از صحنه‌های ملال‌آور زندگی روزمره طنزی موقعیتی می‌آفریند که بیانگر تضاد و تقابل آدم‌ها با دنیای پیرامونشان است.

او افزود: یکی از ویژگی‌های مهم آثار چخوف برخورداری توأمان از فرهنگ شرقی و غربی است که در بسیاری از آثار طنز ایران حضور دارد و آن را به «نگاه چخوفی» تعبیر کرده‌اند؛ یعنی بیان آلام انسان‌ها با طنزی تلخ ولی چاره‌جویانه و مشحون از همدردی و ایمان به انسان و دل‌بسته به اخلاق و امید به آینده‌ای بهتر. نمایشنامه‌ی «باغ آلبالو» تجلی‌بخش این ویژگی است. این طنز در اعماق روح و روان ایرانی نیز وجود دارد و برای ما ملموس است و با آن احساس نزدیکی می‌کنیم.

او در ادامه به وجود نگاه همدلانه‌ی چخوفی در آثار طنز هوشنگ مرادی کرمانی و منوچهر احترامی اشاره کرد و توضیح داد که این دو خود به این تأثیرپذیری اذعان دارند. همچنین به ردپای نگاه پاتولوژیک چخوف در به صحنه آوردن جنبه‌ی بیمارگونه‌ی زندگی انسان‌ها در آثار دو نویسنده‌ی پزشک معاصرمان، غلامحسین ساعدی و بهرام صادقی اشاره کرد.    

او توضیح داد: در فضای رئالیستی آثار ابتدایی ساعدی به‌روشنی ردپای تأثیرپذیری از چخوف دیده می‌شود. طنز تراژیک در داستان‌های مجموعه‌ی «شب‌نشینی باشکوه» او به‌شدت چخوفی است. و خود او در مصاحبه‌ای به آن اشاره کرده است. اما، بعدها داستان‌ها و نمایشنامه‌های ساعدی از این رئالیسم فاصله می‌گیرد؛ ازنظر فرم، به قالب رئالیسم جادویی می‌گراید و ازلحاظ مضمون، به بازگویی دنیای درون و پیرامون آدم‌های اعماق. افزون براین، کشش عواطف ساعدی به آدم‌های داستان‌هایش مشهود است و مثل چخوف به آنها نگاه ابژکتیو ندارد. درعین‌حال، در آثار او باز همان نگاه شفقت‌آمیز چخوفی را مشاهده می‌کنیم.

او گفت: یکی دیگر از ویژگی‌های مهم و سبکی آثار چخوف «عینی بودن» نگاه نویسنده است. چخوف از رهگذر این نگاه عینی و به‌دور از سانتی‌مانتالیسم با سردی به بازگویی عادی‌ترین روابط بشری می‌پردازد تا مسخرگی و دردناک بودن هم‌زمان آنها را روایت کند. این ویژگی چنان مهر چخوف را بر خود دارد که منتقدان ما بی‌طرفی در قلم منصور یاقوتی و مجید دانش‌آراسته را گرایشی چخوفی تعبیر می‌کنند. سهراب شهید ثالث فرازهای مهم و طنزآلوده‌ی برخی از آثارش را تحت تأثیر همین مؤلفه ساخته است. خودش در مصاحبه‌ای به آن اشاره می‌کند.

این طنز‌نویس ادامه داد: نویسنده دیگری که می‌توان از زاویه‌ی وارد ساختن عنصر عینیت چخوفی در داستان به او پرداخت، بهرام صادقی است. صادقی هم به آدم‌های آثارش نگاهی پاتولوژیک و دردشناسانه داشت و با نقب زدن به عمیق‌ترین لایه‌های ذهنی آنها به طنزی درونی، عمیق و آمیخته با فاجعه می‌رسد و  گریه و خنده را چنان ظریف به هم گره می‌زند که به‌صورت پوزخندی جلوه کند. اما او در مصاحبه‌ای با روزنامه‌ی آیندگان ضمن اذعان به تأثیرپذیری از چخوف و برخی از نویسندگان روس دیگر نمی‌پذیرد که آثارش به چخوف شبیه‌اند و آنها را بیشتر به پیر اندللو شبیه می‌داند. به باور او، چخوف به سرحد وسواس در کاوش روح نمی‌رسد که به نکات و زوایای تاریکی دست یابد و طنزش را به‌سوی طنز سیاه بکشاند.

صدر افزود: به نظرم آنچه در آثار بهرام صادقی نظر منتقدان را جلب کرده تا رد پای نگاه چخوفی را در طنزهای او پیدا کنند نگاه عینی و سرد او در بازتاب دنیای درون و پیرامون آدم‌هایش است. اما، آنگاه‌که صادقی امید به آینده را از قهرمانانش دریغ می‌کند از نگاه سرخوش، شفاف و زنده‌ی چخوف فاصله می‌گیرد و به پیر اندللو و گوگول نزدیک می‌شود. واقعیت این است که صادقی نویسنده‌ی نسل شکست دهه‌های ۳۰ و ۴۰ است و در آثار او مثل بسیاری از آثار نویسندگان این نسل افق روشنی برای آینده وجود ندارد. بااین‌حال، اگر مخاطب همچنان رد پای چخوف را در آثار او جست‌وجو می‌کند به سبب برخورداری طنز او از مؤلفه‌هایی است که به‌صورت ویژگی‌های مشخص سبک چخوف درآمده‌اند: نگاه عینی و سرد به سوژه، برخورد شفقت‌آمیز و مهربانانه با آدم‌های آثار علی‌رغم تمام کاستی‌هایشان و نیز تشابه در فرم.

او درباره‌ی شکل‌بندی و فرم آثار چخوف گفت: ازلحاظ فرمی، آثار چخوف با شکستن قاعده‌ی آغاز نیشدار، میانه‌ی دراماتیک و پایان شسته‌ورفته عجین است و بر ایجاز و فشردگی، مونولوگ، طنزگویی، عمل غیرمستقیم، پایان بی‌اوج و آغاز بی‌مقدمه استوار است. این فرم موردتوجه بسیاری از طنزنویسان ایرانی قرارگرفته است. در آثار احترامی از ابتدا تا انتها گریز از اطناب و استفاده‌ی به‌جا از عناصر متأثر از نگاه چخوف است. در آثار بهرام صادقی نیز عناصر فرمی داستان‌های چخوف دیده می‌شود. داستان‌های طنز او، بی‌مقدمه و غافلگیرانه شروع می‌شوند و با ایجازی هنرمندانه پیش می‌روند.

او تصریح کرد: واقعیت این است که نویسنده‌ها حداقل در ابتدای کار بر تجارب نویسندگان پیش از خود تکیه می‌کنند و طنزنویسان ایرانی نیز در بازتاب عمق فاجعه‌ی طنزآمیز زندگی انسان معاصر، از نویسندگان پیش از خود بهره گرفته‌اند. ازاین‌رو، نقش چخوف در طنز معاصر و چه‌بسا ادبیات و هنر ایران انکارناشدنی است. تا آنجاکه برخی اکبر رادی، یکی از مهم‌ترین نمایشنامه‌نویسان معاصر، را به علت وجود شباهت‌هایی در سبک و نگاه، «چخوف ایرانی» لقب دادند. و خود او بارها از تأثیر چخوف در فرم و مضمون نمایشنامه‌هایش سخن گفت. برخی صاحب‌نظران درباره‌ی تأثیرپذیری رادی از چخوف در خلق شخصیت‌های نمایش‌نامه‌هایش معتقدند: «در تمامی قصه‌های رادی به‌خوبی تأثیر چخوف دیده می‌شود و حتی مضمون قصه‌ها شبیه به همان‌هاست و شخصیت‌هایی که وجود دارند، کارمندان، روستاییان، ارباب‌ها، سلف‌خرها، طبقه متوسط و فقرا، کارگر مسلول و... مانند شخصیت‌هایی هستند که چخوف در آثارش به کار می‌گیرد.»

 

http://www.bookcity.org/detail/22051