تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
۲۳ تیر روز جهانی «گفتوگو و تعامل سازنده با جهان» است. سال گذشته در همین روز نشستی در مرکز فرهنگی شهر کتاب با عنوان «گفتوگو و فهم ما از جهان امروز» با حضور اشتفان شولتس، مهدی فیروزان، محمدرضا بهشتی، علیاصغر مصلح و رامین صدیقی برگزار شد که برای بازخوانی در اختیار مخاطبان قرار میگیرد:
در ابتدای این نشست، علیاصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب، اظهار داشت: امروز در تقویمها با عنوان روز «گفتوگو و تعامل سازنده با جهان» ثبت شده است. بااینحال، با تحولاتی دستبهگریبانیم که روزبهروز جهانی پیشبینیناپذیرتر را رقم میزند. شرایط برای همهی مردم سخت شده است و این پرسش بیشازپیش مطرح میشود که چرا با وجود ارتباطات گستردهی بینالمللی، گفتوگو در عرصههای گوناگون کم شده و دستاورد چندانی حاصل نمیکند.
او ادامه داد: یکی از ارکان اصلی فعالیتهای ما در مرکز بینالمللی شهر کتاب، از بدو فعالیت تاکنون، درانداختن طرح گفتوگو در عرصههای فرهنگ، هنر و اندیشه، در ایران و با سایر کشورها بوده است. بیش از ده سال این راه را طی کردهایم و میدانیم که باید به زیرساختها و شرایط گفتوگو توجه کرد. گفتوگو در عرصههای سیاسی، فرهنگی، هنری، لوازمی دارد و فرایندی دوسویه و تعاملی است که تا دو سویهی آن برقرار نشود، تحقق نمیپذیرد.
محمدخانی افزود: مسائلی چون پذیرش و شناخت دیگری، ظرفیتهای گفتوگوی متقابل، سطوح مختلف گفتوگو، چه در گفتوگوهای درونفرهنگی میان افراد جامعه، خانواده، دوستان، جناحهای سیاسی و اندیشههای مختلف؛ چه در گفتوگوهای برونفرهنگی با دیگر کشورها باید مورد توجه قرار گیرد. حکمت در فرهنگ ما نقش بسیار مهمی داشته و حامل گفتوگو و زمینهساز آن بوده است. شاعران، حکما و دانشمندان ما در مورد ضرورت و اهمیت گفتوگو بسیار سخن گفتهاند. خود حکمت بر گفتوگو بنا شده و در عرصههای فلسفی، اجتماعی و علمی راه کشف و انتقال حقیقت شناخته شده است. افزون بر شناخت، دیالوگ در مسائل مربوط به فهم نیز از اصلیترین راهها است. چنانکه گادامر در «حقیقت و روش» بر آن تأکید میورزد. گرچه علم در معنای قرن هفده هجدهمی خودش کمتر بر فهم تکیه میکند، امروزه برخی فرضیهها و شیوههای جدید علمی دستیابی به حقیقت را فقط از طریق فهم مشترک میسر میداند.
نو کردن قول گفتوگو
مهدی فیروزان، مدیر عامل شهر کتاب، اظهار داشت: ده سال پیش، در ابتدای دور اول تحریمها، وقتی به دعوت مرکز فرهنگی شهر کتاب جمعی از سفرای اروپایی گردهمآمده بودند، گفتم که در روابط بینالملل میتوان دورازهی اقتصادی، دروازهی همکاری بانکی، دروازهی سیاست، همکاریهای تکنولوژیک را بست، ولی مهمترین دروازه؛ یعنی فرهنگ و گفتوگو، را نمیتوان بست. شاید اقتصاد و تکنولوژی نهایتی داشته باشند، اما فرهنگ قلمروی بینهایت است. راه انتقال فرهنگ نیز گفتوگو از طریق میزگردها، همایشها یا کلاسهای درس است. در آن زمان از سفرا خواستم گفتوگوهایمان را در بستر مرکز فرهنگی شهر کتاب ادامه دهیم. چون باور داشتم، فقدان دانش در مورد دیگری، مولد ترس از او است. چنانکه وقتی وارد فضای ناشناختهی تاریکی میشوید، غلبهی ترس زیباییهایش را از نظرتان دور نگه میدارد. اما بهمحض روشن شدن چراغ، گلستان رخ مینماید. چهبسا آرزوهایتان در آن فضای تاریک بوده باشند و نداشتن شناخت مانع نزدیک شدن شما به آنها میشده است.
او افزود: یکی از استراتژیهایی که برای شهر کتاب تدوین کردیم، تولید علم و معرفت از طریق معرفی، نقد و گفتوگو بود. حالا در این روز جهانی که به پیشنهاد ایران نامگذاری شده است، بهانهای برای تجدید تعامل و گفتوگوی سازنده یافتیم و از سفرای دیگر کشورها دعوت کردیم که بار دیگر به شناخت و فهم دیگری بهمنزلهی راهی برای کاهش تشنج، ملاحظه و محدودیت نظری بیندازیم، به این امید که با شناخت دیگری به بهبود روابط و همکاریهایمان کمک برسانیم. به نظر من ایران به چیزی فراتر از دیالوگ نیاز دارد. ما سال گفتوگوی تمدنها را اعلام کردیم. اما باید بنگریم تا کجا به گفتوگو نزدیک شدیم؟ تمام مؤلفههای گفتوگو پیشنیازی دارند و آن احساس نیاز به گفتوگو است. گمان میکنم معضل امروز ما این است که جامعه، چه تصمیمساز و چه تصمیمپذیرش، هنوز به نیاز برای جریان یافتن گفتوگو نرسیده است. پس یکی از پدیدههایی که باید در سطح ملی به آن توجه و برایش تبلیغ کنیم، نیاز ملی برای گفتوگو است. اینچنین زمینهی جریان یافتن گفتوگو، در ادامه شناخت، فهم، احترام و درک متقابل و درنهایت، صلح فراهم میشود.
تبلور اشتراک ایران و اروپا
در ادامه اشتفان شولتس، سفیر اتریش در ایران، سخنرانی کرد. رامین صدیقی همزمان چکیدهای از سخنان او را به فارسی ارائه کرد. در بخشی از این سخنان آمده است: در ابتدای حضورم در ایران این عقبهی ایران و اتریش بود که کار را برای من بسیار راحت کرد. بین این دو ملت پیشینهای حدود هفتصد ساله بود. طی پانصد سال رابطهی بسیار تنگاتنگی بین ما ایجاد شد که شروع آن از سمت ایران بود. همچنین از نظر دیپلماتیک حدود ۱۵۰ سال است که ایران و اتریش ارتباطی تنگاتنگ و عاری از هرگونه نگاه استعماری یا برتریجویانه دارند.
او ادامه داد: جامعهی ایران در تمام این سدهها نشان داده است که تا چه اندازه به ادبیات و فلسفه علاقهمند است. طبق آمار، میزان کتب فلسفی منتشر شده به زبان فارسی حتی ایران را در جایگاه اولین جوامع علاقهمند به دنبال کردن شیوهی گفتوگو از منظر ادبیات و فلسفه قرار میدهد. گویا اشتراکات تمدن اروپا و ایران در طول تاریخ خودش را متبلور کرده است. چنانکه اخیراً تئاتر «سقراط» را با کارگردانی حمیدرضا نعیمی دیدم. حضور قدرتمند فرهاد آئیش در این تئاتر من را جذب کرد. در این تئاتر آنچه ایرانیان میجویند، بهخوبی نشان داده شده است. همچنین، با مطالعه متوجه شدم که هراکلیتوس در منطقهای متولد شده است که قبلاً تحت نفوذ ایران بوده است. مصداق و مثالها از این اشتراکات بیشمار است. افزون بر این، در ارتباط چندین ساله با مجموعهای از دانشگاههای این کشور، دریافتم عطش ایرانیان برای برقراری ارتباط در حوزههای گوناگون وجود دارد. مدیریت دانش و به اشتراک گذاشتن علم و تجربه، ایران را از دیگر فرهنگهای این منطقه متمایز میکند. رویکرد چهل سال اخیر ایران برای حفظ استقلال علمی، اجتماعی و سیاسی، این کشور را به مدلی از پیشرفت رسانده که استقلال آن را حفظ کند. من به نمایندگی از کشورم تأکید میکنم که ما تماموکمال پشت ایدهی تبدیل ایران از کشوری صرفاً بازرگان و مصرفکننده به جامعهی مولد هستیم. روایت شده که حدود پانصد سال پیش، شاه اسماعیل صفوی شکست چالدران را فرصتی برای تغییر ساختارهای ضروری در ایران در نظر گرفت. در این زمان، رابطهای بسیار رسمی میان ایران و دربار هابسبورگ شکل گرفت و این سبب تغییر رابطهی این دو ملت با هم شد. امیدواریم بهزودی گرد تلخی تحریمها از روی ایران برداشته شود، ایران دوباره به جامعهی جهانی متصل شود و ما نقش مهمی در تجارت و اقتصاد ایران ایفا کنیم.
گفتوگو از طریق خاطرهی مشترک
رامین صدیقی اظهار داشت: معمولاً زبان نُت را بستری برای دیالوگ تصور میکنیم و آن را زبان مشترکی میدانیم که فرهنگهای مختلف بهواسطهاش میتوانند با هم گفتوگو کنند. اما به نظر من، موسیقی جایگاه بالاتری دارد. در دورههای مختلف تاریخی، موسیقی خلأ دلتنگی ما را با خاطرات مشترک پر میکند و نه با دانش مشترک یا تجارب به اشتراک گذاشتهشده. طی ۱۵۰ سال اخیر، شیوه و مدل زندگیمان بسیاری از جذابیتها را از ما گرفته است. به حریم امنی رسیدیم که در آن دیگر نیازی به گفتوگو نمیدیدیم و این ما را کاهل کرد. موسیقی آن رویداد مهم اجتماعیای است که تجربهی چیزهای مشترکی را برای ما ممکن میکند و به ما انگیزهی تعامل میدهد. شاید برای همین است که موسیقی زنده برای اهالی موسیقی وزن و اهمیت بیشتری دارد تا آنچه بهمنزلهی محصول جابهجا میشود. آنچه در جمع اتفاق میافتد، به ما انگیزهی حفظ این رابطه را میدهد. موسیقی در واقع ویترینی است برای آشنایی با فرهنگهای دیگر و بهدستآوردن آموزههایی که ریشههای اتصال ما در طول تاریخ را آشکار کند.
او ادامه داد: آنچه شاید موسیقی منطقهی ما را برای خیلی از کشورهای دنیا جذاب کند، زنده شدن چیزی است که خودشان قبلاً داشتهاند. موسیقی قبل از رنسانس، نتبندی نشده و مودال بود. آنها هم مقامهایی داشتند، ولی رنسانس موسیقی را قانونمند کرد و در تاریخ موسیقی اروپا یک چیزهایی ریزش کرد. گویی ما، اعراب یا هندیان، چیزی خفته را در اینان یادآوری میکنیم. من میخواستم از زبان مشترک بگذرم و با حرمت بیشتری به موسیقی بنگرم. در موسیقی ما بداههنوازی خیلی اهمیت دارد. شاید بعداً به غنیمت شمردن دم در موسیقیمان میرسیم. ولی آن دم، آن غنیمت، در فرهنگهای دیگر هم وجود دارد. در این گفتوگو عرصههایی هست که برای ما ایرانیان چندان آشنا نیست، ولی بهراحتی با آن ارتباط برقرار میکنیم. مثل عرصهی موسیقی جز در اروپا و آمریکا که از همین منطق پیروی میکند و نوعی آزادی در خلق بهوجود میآورد. چیز مهمی که موسیقی ما از موسیقی غرب آموخت این بود که باید شنوندههای خوب موسیقی باشیم.
صدیقی افزود: از دیگر سو، آنچه ما بهواسطهی موسیقیمان به دیگر فرهنگها یاد دادیم، بیان صمیمی و صادق و بیپرده بود. طی سالها هنرمندان بسیاری به کشور ما آمدند و از اینجا به آن طرف رفتند. اینها فقط موسیقیشان را با خودشان نبردند، مهمترین چیزی که ما در این معاملهی عاطفی انجام دادیم، روشن کردن زوایایی از این نقشهی تاریکی بود که به آن شاره نمیشود. بههرحال، ما در دنیایی زندگی میکنیم که ماشین پروپاگاندای رسانهای آن چیزی را به مردم میدهد که بیشتر میفروشد. پس، به خیلی چیزها اشاره نمیکند. فرهنگ باعث میشود که رابطه در سطحی وارد گفتوگو شود که ناشناختههای ما برای مخاطبمان و مخاطبمان برای ما عیان شود و این از آنچه ساختار یک حکومت برای گفتوگو با ممالک دیگر ایجاد میکند، خیلی موفقتر است. هنرمندی که به اینجا میآید و تمام پیشفرضهایش شسته میشود و خالصانه با جامعهی مخاطبش برخورد میکند، به نظرم مهمترین سفیر فرهنگی ما است. توشهای که او با خودش میبرد، در لایهای از جامعه پخش میشود که هیچ ابزارهای رسانهاییی نمیتواند مانع آن شود.
او در پایان گفت: به نظر منی که در حوزهی موسیقی کار میکنم، آن زبان مشترک چندان اهمیتی ندارد و مهم آن چیزی است که پشت پردههای موسیقی جابهجا میشود و مانند یکی از ابزارها مثل سینما و ادبیات و ... نقش بسزایی برای تمرین گفتوگو کردن و چیز یاد گرفتن از دیگران داشته است. فکر میکنم این مهمترین نقشی است که موسیقی بهواسطهی ایجاد خاطرهی مشترک دارد.
ضرورت مفاهمه در جهان امروز
سید محمدرضا بهشتی، پژوهشگر و استاد دانشگاه، اظهار داشت: طی بیست سال گذشته، همراه جمعی از دوستان تلاشی را در حوزهی فلسفه دنبال کردیم که بعد بهصورت «انجمن ایرانی فلسفهی میانفرهنگی» درآمد. ما اندیشهی فلسفی میانفرهنگی را میدانی برای تحقق مفاهمه میان فرهنگها میدیدیم. ازاینرو، بر فلسفهی میانفرهنگی تمرکز کردیم. در دنیایی بهسرمیبریم که در آن، فراتر از این جامعه و آن جامعه، مناسبات معیشتی، محیط و ابعاد مختلف زندگی با اقتضائاتی همراه شده که فرهنگها را بهصورت روزافزون به هم پیوند میدهد. برای نمونه مسائل مهمی مانند مهاجرت و حضور فرهنگهای مختلف در جوامع چهره نشان دادند و فرهنگها را در شئون و ساحتهای مختلف در مواجههی پیوسته با هم قرار دادند. رویاروییهایی که در تاریخ بشریت بیسابقه است و تجاربی جدید را رقم میزند. ازاینرو، امروز «مفاهمه» ضرورت مناسبات جدید است. از سوی دیگر، گفتوگو برای مفاهمه ضروری است. این چیزی نیست که بدیلی داشته باشد، بلکه ضرورتی است که ما را به سمت ورود به عرصهی دیدن و شناساییکردن هم میبرد تا هم جایگاه خودمان را بشناسیم و هم مناسباتمان را با دیگران تنظیم کنیم.
او ادامه داد: چند دههای است که موضوع گفتوگو در کشور ما مرکز توجه قرار گرفته است. همین ایده زمینهی شکلگیری «مرکز گفتوگوی تمدنها» شد که در آنجا دکتر مصلح کوشید آن را از حوزهی عمومی به حوزههای خاص و بهخصوص به حوزهی فلسفه سوق دهد. این مرکز پس از چند سال تجربه و تلاش از نظر تشکیلاتی و سازمانی با انقطاعی روبهرو شد که همراه با افتوخیزهایی در کشور بود. اما این مساله در سطح اداری و تشکیلاتی باقی نماند. اصل این اندیشه تداوم یافت و دکتر مصلح با تشکیل «حلقهی مطالعات میانفرهنگی» و به دنبال آن، تشکیل «انجمن رسمی میانفرهنگی» این راه را دنبال کرد.
بهشتی افزود: گفته شد که موسیقی صرفاً ابزاری برای گفتوگو نیست، باید بگویم زبان هم صرفاً وسیله نیست. ما در زبان سربرمیآوریم و میاندیشیم و زندگی میکنیم. پس مسالهی زبان صرفاً پیدا کردن ابزاری برای ابراز خودمان نیست. وقتی در زبان سربرمیآوریم، جهانمان تقسیم میشود. همچنین، جهانها و فرهنگهای مختلف در زبان با هم تلاقی میکنند. مترجم، واقعهی مهمی را رقم میزند که همان تلاقی جهانها با هم است. چیزی که میتواند هم از بمب اتم خطرناکتر باشد و هم ثمرات بسیاری به بار آورد. دیالوگ از ترجمه فراتر است. گادامر در بخشهای آخر کتاب «دیالوگ و روش» از «گفتوگویی که ما هستیم» سخن میگوید. بدین معنا که وقتی من دهان میگشایم، در واقع یک سنت فرهنگی، پیشینهی آن و تحولاتی که آن از سر گذرانده است از زبان من سخن میگوید. آن هم با ویژگیهایی که من با عنوان یک فرد در این فرهنگ با آن شکل گرفتهام. پس، فرهنگی از زبان من سخن میگوید و در آن سوی فرهنگی دیگر میشنود.
او ادامه داد: در نسبت گرفتن ما باوجود و با دیگران، مظاهر وجود، زمانهمان خودش را در گفتوگویی که ما هستیم آشکار میکند. در جهان کنونی، هر رویدادی بر همهی جهان اثر میگذارد و دیگر نمیتوانیم محیط فرهنگی بستهای را در نظر آوریم. چراکه امکان ایزولاسیون و بستهشدن وجود ندارد و فرهنگها به روشهای مختلفی مدام در حال مواجههاند. ممکن است بخواهند به هم بیاعتنا باشند و در دایرهی اختصاصیشان فروبسته بمانند. این امری است که زندگی به آن مجال نمیدهد. شاید بخواهند بر یکدیگر غلبه کنند. در این صورت جهان میدان کشاکشها خواهد شد. شاید بخواهند با رویکرد تلطیف و ادغام با دیگران مواجه شوند. این هم روشی درست نیست و به تصادم و بیگانهشدنهای دوباره ختم میشود. درنهایت، به نظر فرهنگها باید برای فهم متقابل بکوشند و از ادغام دیگری در شناختههای خودشان صرفنظر کنند. گرچه نمیتوان از ناکجاآباد به دیگران اندیشید، تلاش برای مفاهمه؛ یعنی تلاش برای مجال حضور دادن به دیگری در افق فکری خود، راه مناسبتری است. اکنون رسیدن به مفاهمه و داوریهای مشترک ضرورت است و اگر این را نادیده بگیریم جهانمان جهان تصادمها خواهد بود.
بهشتی در پایان گفت: پشت تلاش برای مفاهمه، ضرورت حیاتی درخور شأن انسان خفته است. این کوششی در جهت گشودگی برای دیدن و یافتن و ارزیابی دیگری بر اساس سنت خود و ایجاد ارتباطی است که مجال مسالهشدن امری دور از ذهنیت فرهنگمان را بدهد و درنهایت امکان هماندیشی را ایجاد کند. فارغ از هماوردی در عرصههای سیاسی و اقتصادی، این کار نیازمند تلاش جدی و حرکت صادقانه است. باید بتوانیم اصل بودن دیگری را در ذهنمان بپذیریم و خودمان را بهجایی برسانیم و روی چیزی انگشت بگذاریم که در این جهان پرمساله برایمان مشترک است. فکر میکنم چنین امکاناتی هست. فراتر از نوستالژی و میراث سدهها و هزارهها، عناصری در سنت فرهنگی ما هست که اگر بتواند خودش را بهخوبی بشناسد، میتواند با عرضهی خودش در عرصهی فرهنگی، دیگران را به اندیشیدن در این مسیر وادار کند و در دادوستدی آموزنده قرار دهد. ما نباید فقط به فرهنگ غرب متوجه باشیم. ما در اقلیمی میانه واقعیم و به همان اندازه که چشممان به سمتی است که الآن با آن مواجهه و تماس و اصطکاک بسیاری داریم، باید به دیگر فرهنگها نیز بنگریم. چهبسا واقع شدن در اقلیم میانهی فکری-فرهنگی به ما امکان گشودن دریچههایی از هر سوی بدهد.
تعامل میان قدرت ساختارشده و اندیشه
علیاصغر مصلح، پژوهشگر و استاد دانشگاه، گفت: ایدهی «گفتوگوی تمدنها» بخش مهمی از تجربهی زیستهی ما است. امروز، به معنایی در بازخوانی همین ایده سخن میگویم. اولین ادعا و دعوت من آن است که باید از معنای سطحی و سادهی گفتوگو بگذریم و به معنای آن در دنیای معاصر بپردازیم. بیشتر اوقات آنچه از گفتوگو در ذهن داریم، سخن گفتن دو یا چند نفر (حداکثر با ایدههای مختلف) است. اما این با متنِ واقعیات دنیای معاصر سازگار نیست. گفتوگوی فرهنگها امروز با اسباب و عواملی در چالش جدی است که مهمترین آنها قدرت است. ما در دنیایی زندگی میکنیم که ساختارها و فرایندهای جاری آن تابع اندیشهها و خواست ما (تک افراد) نیستند. اگر تجارب زیستی و گذشتهی مشترکمان را مرور کنیم، امسال نوزدهمین سال از قرن ۲۱ است. کمی بیش از نوزده سال پیش، رئیسجمهور وقت ما در سازمان ملل پیشنهاد کرد قرن جدید را با عنوان «گفتوگو» آغاز کنیم. سال ۲۰۰۱ بنا به تصمیم سران ملتها سال گفتوگوی فرهنگها نام گرفت، اما در همان سال واقعهای روی داد که بهنوعی شرایط فعلی خاورمیانه ادامهی آن است. در یازده سپتامبر، نوزده مسلمان غیرایرانی دو مرکز تجاری بسیار مهم امریکا را به آتش کشیدند و مجموعه رویدادهایی را کلید زدند که تا امروز ادامه دارد. اما بهراستی چرا هر چه در قرنی که با امید به مفاهمه و صلح شروع شد، پیش میرویم مدام جنگ بیشتر و دامنهدارتر میشود و نفرت و واگرایی شدت مییابد؟
او ادامه داد: برخی از فیلسوفان میگویند عالم ما عالم تعارضات است و ما باید بیشتر بکوشیم زیستن در تعارض را یاد بگیریم. اما این ماجرا ناشی از چه تعارضی است؟ اگر ما هنوز در تمنای جهانی تحت منش و قاعدهی گفتوگوییم، مانع چیست؟ رفتن به سمت جهان بهتر مستلزم چیست؟ موانع این حرکت چیست؟ ما پس از یک دهه رفتار واگرایانه با دنیا، سال ۲۰۰۱ را با روشی جدید آغاز کردیم. گفتوگوی تمدنها را پیشنهاد و به دنیا اعلام کردیم که میخواهیم به قاعدهی گفتوگو رفتار کنیم. ایران در این اقدام تروریستی حضور نداشت. اما از همان آغاز، محور شرارت اعلام شد و جنگی با ایران و عراق جنگی مطرح شد. به حمله عراق شد و خشونتی که به گمان من ساختار قدرت است، دامن ما را گرفت که نقشی در این امر نداشتیم و دنیا را به گفتوگو دعوت کرده بودیم. این تعارض چگونه جمع میشود؟
مصلح افزود: در نوزده سال گذشته، میزان خشونت در تمام دنیا افرایش یافته است و هر چه گذشته، خشونت بهصورت برنامهریزی شده در خاورمیانه پمپاژ شده است. سیاستهای غرب باعث شده که در این سالها بسیاری از کشورها در وضعیتی میان جنگ و صلح قرار بگیرند. کشوری مثل افغانستان چهل سال است که در حالت جنگ و صلح است. کشورهایی مثل لیبی، سوریه، عراق و حتی پاکستان امروز در وضعیت جنگ و صلحاند. به نظر میرسد، برای ریشهیابی این امور باید توشوتوانمان را برای فهم دنیای معاصر بیشتر کنیم. امروز صلح در آن معنایی که در فرهنگ ما یا در نظر کانت هست، برای فهم دنیا کفایت نمیکند. حالا صلح فقط به معنی آشتی میان انسانها نیست. وضع مناسبات اقتصادی، سیاسی و بهخصوص تکنیک در زندگی ما به گونهای است که دائم خشونت را افزایش میدهد و فرایندها بههیچوجه تابع دانش و احساس و خواست افراد نیست.
او تصریح کرد: اگر هنوز امیدی هست، باید به ادبیات و هنر و تفکر باشد. اما دنیای امروز تفکر و دانایی و هنر را امور فرعی، سرگرمی و دست دوم تلقی میکند. امروز چنانکه در فلسفه از نیچه شروع و به فوکو ختم شده است، همه چیز تابع قدرت است و این قدرت در همه جا جریان دارد. قدرت نه فقط گفتوگو را به چیزی نمیگیرد، در حال نابود کردن اصل فرهنگ است. ما امروز به معنای کلاسیک فرهنگ را هم ازدستدادهایم. متفکران حوزهی فرانکفورت از صنعت شدن فرهنگ سخن میگفتند، اما ما از این مراحل بسیار دور شدهایم. امروز همهجا بوی قدرت به مشام میرسد و به همین جهت، به بیان نیچهای، عالم ما عالم ارادهی قدرت است. عالم ما عالم نبرد ارادهها است. این بحث از شوپنهاور شروع میشود. او اراده را مقابل عقل قرار میدهد. اما امروز از عقل به معنای کلاسیک خبری نیست. عقل هم در خدمت اراده و قدرت است. در تمام جهان دانشگاهها عقل در خدمت فرایندهای تقویت قدرت است. اکنون زمانهی نبرد قدرت است. پس باید توجه کرد که ایدههایی مثل گفتوگو و صلح در کدام زیستجهانی مطرح میشوند. مشکل دنیای امروز نفهمیدن سران کشورها و ننشستن سر میز مذاکره نیست. بسیاری از سران کشورها در اوقات فراغتشان شعر میخوانند و موسیقی گوش میکنند، ولی دنیای امروز از فکر فرمان نمیبرد. ما باید به این بیندیشیم. مسالهی دوران ما تعامل میان قدرت ساختارشده و اندیشه است. امروز فرایندها از اندیشهی اندیشمندان تبعیت نمیکنند. ما باید به وضعی بیندیشیم که در آن بهسرمیبریم و ببینیم فرمانها از کجا میآید.
او در پایان گفت: به نظر میرسد ما ایرانیان در دورهی معاصر، با احتمال گشوده شدن راهی برای گفتوگو با جهان نشاطی تجربه کردیم. ولی در خارج و داخل ناکام ماندیم. باید به اسباب این ناکامیها بیندیشیم. سالهاست ما در تجربهی ملموس وضع دنیای معاصر بسیار پیشیم، اما متأسفانه از هر طرف رفتیم، دری باز نشده است. پس، به نظرمیرسد باید با مرور تجربهی بیست سال گذشته و دیدن موانع این ناکامیها و استعدادهای فرهنگ خودمان، منشأ جوشش اندیشهی جدیدی باشیم. امید چیزی نیست که بشود القایش کرد. اما زندگی با رانههای قدرتمندی که دارد همواره میتواند مولد امید باشد. پس ما باید امیدوارانه این پروژه و خواست گفتوگو با دنیای معاصر را در ذهن نگه داریم و تقویت کنیم.