تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
مرکز فرهنگی شهر کتاب چند پرسش کوتاه دربارهی کتاب خواندن و انس با کتاب با نویسندگان و دیگر صاحبنظران اهل فرهنگ مطرح کرده است تا از کتابها، نویسندگان و شخصیتهای داستانی محبوبشان بگویند. بهتدریج این پاسخها در اختیار مخاطبان عزیز قرار میگیرد.
پاسخهای سیدعلی میرافضلی، شاعر، پژوهشگر، مصحح، طنزنویس و صاحب آثاری چون خواب گنجشکها، در آستانهی تازه شدن، آهسته خوانی، به همین کوتاهی، مرا مینویسی و ... در ادامه میآید:
چه کتابهایی را قبل از خواب میخوانید؟
عادت به خواندن کتاب قبل از خواب ندارم. کتاب برای خوابیدن نیست، بلکه برای بیدار شدن است. کتابی که ما را به رختخواب سنجاق کند، پیداست که چگونه کتابی است! کتاب خواندن قبل از خواب، به نظر من یک عمل رمانتیک برای کسانی است که کتاب جزو وسایل و مسایل ضروری زندگی آنها نیست. بنابراین، قبل از خواب چند صفحه کتاب در رختخواب میخوانند که با وجدان آسودهتری به خواب روند. راستش، برای آنکه سؤال شما بی پاسخ نمانَد، باید بگویم، اگرچه بوی تظاهر هم میدهد، در طول روز آن قدر کتاب و مقاله میخوانم که پیش از خواب، به خودم استراحت میدهم. گاهی فیلم میبینم. گاهی شعر مینویسم. اغلب سری به اینترنت میزنم و صفحات دلخواه را مرور میکنم.
آخرین کتاب بینظیری که خواندید چه بود؟
آخرین کتابی که این روزها از خواندنش لذت بسیار بُردم و اوقات بسیار خوبی با آن داشتم، کتاب «ذیل نفثة المصدور» یا «تاریخ الوزراء» اثر نجمالدین ابوالرجاء قمی است که در اواخر قرن ششم هجری نگاشته شده و نثر بسیار درخشانی دارد. موضوع کتاب، معرفی وزرای دورهی سلجوقی و صاحبْمنصبان آن دوره است. اهمیت تاریخی و اجتماعی کتاب بسیار است؛ اما از لحاظ ادبی نیز منبع با ارزشی است. این کتاب را من دو دههی پیش با تصحیح مرحوم دانش پژوه خوانده بودم. به تصحیح آقای مدرسی طباطبایی نیز، به مناسبت، در یک دههی گذشته رجوع میکردم. اما آنچه برای من در مورد این کتاب شوق برانگیز بود و مرا وا داشت که آن را دوباره بخوانم، نثر پُر تپش و سرشار از نکات و کنایات و امثال آن است.
کتاب دیگری که این اواخر خواندم و خیلی برایم جالب بود، کتاب «استعارههایی که با آنها زندگی میکنیم» نوشتهی جورج لیکاف و مارک جانسون است که سه ترجمهی مختلف از آن موجود است. اول بار خانم آقاابراهیمی کتاب را ترجمه کرده و به فارسیزبانان شناسانده است. اما من به ترجمهی آقای جهانشاه میرزابیگی دسترسی داشتم. کتاب، دریچهی تازهای را در باب زبان و سرشت استعاری آن بر ذهن ما میگشاید.
کتاب اثرگذار دیگری که دو سال پیش خواندم، اما همواره ذهن مرا با خودش درگیر میکند، کتاب «اردوگاه اطفال» نوشتهی احمد یوسفزاده است. این کتاب، ادامهی ماجراهای کتاب «آن ۲۳ نفر» است که داستان جمعی از اسرای نوجوان ایرانی را در زندانهای عراق روایت میکند. یوسفزاده، فضا را چنان ملموس در آورده که از تصوّر عظمت روحی این نوجوانان و مصایبی که بر آنان گذشته، قلب آدم ترک بر میدارد.
کتاب کلاسیک مورد علاقهتان چیست؟
حوزهی علاقهمندی من، رباعی فارسی است و من روزی را بدون خواندن رباعی سر نمیکنم. اما شاعر مورد علاقهی من، جناب حافظ است و دیوان او را بارها و بارها خواندهام و میخوانم. در خیلی از دشواریهای روحی به دیوان حافظ پناه میبرم. دیوان حافظ، چکیدهی شعر فارسی تا قرن هشتم هجری است و برای هر آدمی، با هر گرایش و عقیدهای، حرفی برای دل سپردن دارد. جهان، بدون حافظ، چیزی کم داشت.
کدام رماننویس، نمایشنامهنویس، منتقد، روزنامهنگار و یا شاعر را در حال حاضر بیش از همه تحسین میکنید؟
به دلیل تمرکزی که بر مطالعات پژوهشی دارم، رمان تقریباً نمیخوانم؛ مگر از سر اتفاق و به دلایل خاص. البته داستاننویسان کرمان، حسابشان جداست. اگر هوشنگ مرادی، بلقیس سلیمانی، رضا زنگیآبادی، محمد شریفی، مهدی محبی رمانی، منصور علیمرادی، مهدی بهرامی، اکبر کرمانی نژاد، رضا ذوالعلی، مرجان علیشاهی، زهرا میمندینژاد، کتاب جدیدی منتشر کنند، خودم را ملزم به خواندن آثارشان میدانم.
این اواخر سه گانهی احمد زیدآبادی برایم جذابیت خاصی داشت. کتابهای او به عنوان یک روزنامهنگار و فعال مدنی، وضعیت اجتماعی و فضای سیاسی دههی شصت و هفتاد را به خوبی بازتاب میدهد. کتاب شعر زیاد میخوانم و سعی میکنم خودم را در حال و هوای شعر امروز نگه دارم. از میان شاعران این سالها که استمراری در خور توجه داشتهاند، آثار سیروس نوذری برای من در خور توجه است. هم به جهت ایجاز زبان و هم به خاطر بینش انسانی عمیق. وی علاوه بر چندین مجموعه شعر، دو سه کتاب نیز در موضوع کوتهسرایی و هایکونویسی دارد که تاریخچهی شعر کوتاه را در روزگار ما روایت میکند.
به نظر چه کسی درباره کتابتان بیشتر از همه اعتماد دارید؟
در مورد کتابهای شعرم، دیدگاه همهی مخاطبان و منتقدان راستین برایم ارزشمند و قابل اعتماد است. البته عرصهی نقد شعر آن قدر جدی و بدون رودربایستی نیست که آدم بهرهای از آن ببرد. در حوزهی پژوهش نیز دیدگاه عموم اهل فن و پژوهشگران برایم مهم است؛ علی الخصوص نسل جدید پژوهشگران، مثل آقایان عمادیحائری، میلاد عظیمی، سجاد آیدنلو، صفری آققلعه، محمد افشینوفایی، جواد بشری، بهروز ایمانی، وحید عیدگاه طرقبهای، ضیایی حبیب آبادی، محمدرضا ضیاء، مسعود راستیپور، رضا غفوری، و چندین فرد شایستهی دیگر که حضورشان امیدبخش است.
چه زمانی کتاب میخوانید؟
با توجه به فراغتی که طی یک سال گذشته به واسطهی بازنشستگی به دست آوردهام، بیشتر اوقات روز را یا میخوانم یا مینویسم و از این وضعیت بسیار خرسندم. قبلتر که این فراغت را نداشتم، از ساعت ۹ تا ۱۲ شب و روزهای تعطیل، مخصوص خواندن و نوشتن بود. در ایّام پیشین، کتابخوانی و پژوهشگری من، فرصتِ بودن در جمع خانواده را محدود میکرد. اما اکنون این مشکل کمتر شده است!
چه چیزی بیشتر از همه شما را در ادبیات تحت تاثیر قرار میدهد؟
آنچه در ادبیات برایم مهم است: اول، نگاه عمیق و انسانی است که با طنز جدی همراه باشد؛ و بعد از آن، تسلط بر فُرم و زبان. ترکیب متعالی این دو سه عامل، مرا به شگفتی وا میدارد؛ آنچنان که در شعر حافظ سراغ داریم، یا در مقالات شمس، یا در برخی از رباعیات مرتفع تاریخ رباعی فارسی که با همهی کوتاهی و ایجاز، ما را به جهانهای وسیع رهنمون میشود. با درازگویی چندان میانهای ندارم.
از خواندن چه ژانرهایی بیش از بقیه لذت میبرید؟ و از چه ژانرهایی دوری میکنید؟
در خواندن کتاب و دیدن فیلم و شنیدن موسیقی و تماشای آثار هنری، خودم را به ژانر و نوع خاص محدود نمیکنم. به تناسب حال و مجال، سعی میکنم از هر چیزی که ارزش دیدن و خواندن و شنیدن و تماشا دارد، بهره ببرم. بنابراین، دریچهی ذهنم را به خاطر ژانر، بر روی هیچ اثر هنری نمیبندم. البته به خاطر کار پژوهش، علاقهمندیام در حوزهی شعر کوتاه و رباعی، مرا بیشتر به سمت خواندن این نوع آثار میبرد. ولی از مواجهه با همهی ژانرهای ادبی و هنری، لذت میبرم. اصل در هنر و ادبیات، ژانر نیست، بلگه گوهر ادبی و هنری آن است. ژانر برای دستهبندی آثار و مطالعهی هدفمند مفید است. البته گرایش درونی آدمها به ژانرهای خاص، قابل کتمان نیست. فی المثل، داستانها یا فیلمهای علمی یا فضایی، کمتر مرا به خود جذب میکند. ولی اگر مورد مناسبی در این نوع، به چنگم افتد از مطالعه یا دیدن آن رویگردان نیستم.
دوست داشتید کدام کتاب را که توسط نویسنده دیگری نوشته شده شما می نوشتید؟
همهی شاهکارهای بزرگ ادبی چنانند که آدم حسرت نوشتنشان را دارد. ولی برای این سؤال، جواب چندان مشخصی ندارم. اگر میپرسیدید: دوست داشتید در دورهای خاص غیر از این دوره که در آنیم زندگی کنید، کدام دوره را انتخاب میکردید؟ میگفتم: دوست داشتم در خراسان عصر خیّام و سنایی و مسعود سعد و احمد غزّالی و عین القضات همدانی و احمد سمعانی میبودم. آن خراسان پُر از تازگی و دهشت؛ پُر از نبوغ و تاریکی توأمان. شیراز عصر حافظ و خواجو نیز بسیار دلخواه من است. آن روزگار، با همهی جنگها و قحطیها و تلخیها، نوابغی را پدید آورد که دیدار با هر کدام از آنها، جزو آرزوهای دست نیافتنی من است.
کتابهایتان را چطور دستهبندی میکنید؟
کتابهای من در دو دستهی کلی جای میگیرند: شعرها و پژوهشها. اولین کتاب من، کتاب شعر «تقویم برگهای خزان» است که سال ۷۳ منتشر شده و آخرین کتاب من هم کتاب شعر «روزهایی که جز شب» است که سال گذشته انتشار یافت. بخش زیادی از زیست من، با شعر نوشتن و شعر خواندن سپری شده است. شعر، برای من جستجو در معنای پنهان هستی است؛ آن زوایای ناشناخته و دور از دسترسی که قرار گرفتن در شعاع آن، شعف و شکفتگی بی مانند به روح میبخشد.
اما بیشترین آثار مرا آثار پژوهشی تشکیل میدهد؛ چه در قالب کتاب و چه به صورت مقاله. آثار پژوهشی را نیز شاید بشود در دو دسته جای داد: آنهایی که در مورد رباعی و شعر کوتاه است؛ مثل «رباعیّات خیّام در منابع کهن» و «جُنگ رباعی» و «کتاب چهارخطی» و آنهایی که مربوط به شعر اقلیم کرمان است؛ مثل «شاعران قدیم کرمان». این دو حوزه البته مشترکاتی هم دارند؛ مثل «مونس الاحباب» که تصحیح رباعیات خواجه عبدالله مروارید کرمانی از شاعران دورهی تیموری است. در حوزهی پژوهش، سرک کشیدن به گوشههای خاموش و متروک، و کشف و معرفی گوهرهای ناشناخته، لذتی وصف نشدنی دارد.
آخرین کتابی که به یکی از اعضای خانوادهتان پیشنهاد کردید چه بود؟
فکر کنم به دخترم که علاقهمند به ادبیات نمایشی است، پیشنهاد خواندن آثار بهرام بیضایی و اکبر رادی را دادم. البته او خودش با برخی آثار بیضایی آشنایی داشت.
مردم از پیدا کردن چه کتابی در قفسه شما تعجب خواهند کرد؟
بیشترین کتابهایی که در کتابخانهی من هست، آثار مرجع و متون نظم و نثر فارسی و پژوهشهای مرتبط با آن است. کسانی که مرا با پژوهشهایم میشناسند، دیدن این کتابها برای آنها عادی است. اینان، شاید از دیدن حجم عظیمی از دفترهای شعر امروز در کتابخانهی من شگفت زده شوند. از آثار شاعران سرشناس امروز گرفته تا شاعرانی که خودشان هم آثار همدیگر را نمیخوانند. سعی میکنم اغلب مجموعههای رباعی امروز را تهیه کنم و بخوانم. برخی از رباعیسرایان جوان هم لطف میکنند و آثارشان را برای من میفرستند. یکی از دوستان پژوهشگر، از اینکه من وقتم را صرف رباعی امروز میکنم، متعجب بود و مرا از تلف کردن وقت در این کتابها بر حذر میداشت!
برخی دیگر، ممکن است از دیدن حجم زیاد کتابهای ترجمهی شعر تعجب کنند. قطعاً علاقهی من به شعر ملل دیگر موجب شگفتی عدهای خواهد شد. کتابهای کاریکاتور، یا نمایشنامههای ایرانی و آثار چخوف و برتولت برشت هم باعث تعجب بسیاری است. خودم هم گاهی تعجب میکنم!
قهرمان داستانی مورد علاقهتان و شخصیت منفی مورد علاقهتان کیست؟
یادم هست سالهایی که علاقهی زیادی به خواندن نمایشنامه داشتم، شخصیت جلال در نمایشنامهی «آهسته با گل سرخ» اکبر رادی مرا بسیار مجذوب خودش کرد؛ عجیب با این فرد احساس همذات پنداری میکردم! وقتی هم که رمان کلیدر دولت آبادی را میخواندم، شخصیت مدیار دایی گل محمد برایم تلألؤ ویژه داشت. در داستانهای شاهنامه، سیاوش را از همه بیشتر دوست دارم. در مورد شخصیت داستانی منفی مورد علاقه الآن چیز خاصی به ذهنم نمیرسد. اما در سینما، شخصیت جوکر در فیلم شوالیهی تاریکی (کریستوفر نولان، ۲۰۰۸)، با اینکه خندههایش بدجور روی اعصاب است، در عین حال، اندوه ژرفی دارد که خالی از تأمل و جذابیت نیست. به نظر من، جوکری که هیث لجر نقشش را در فیلم شوالیهی تاریکی بازی میکند، از جوکر واکین فینیکس (تاد فیلیپس، ۲۰۱۹) عمیقتر و ترسناکتر است.
در زمان کودکی چه نوع خوانندهای بودید؟ چه کتابهای کودکانه و چه نویسندگانی برای شما جذاب بودند؟
از کودکی جز چند کتاب کانون پرورش فکری چیزی یادم نیست. در نوجوانی، همه جور کتابی میخواندم. از داستانهای مذهبی و آموزنده (از قبیل: داستان راستان استاد مطهری) گرفته تا داستانهای پلیسی میکی اسپلین. شخصیت مایک هامر هنوز در ذهنم هست. کتابهای استاد مطهری، جزو لاینفک نوجوانی من بود. به اقتضای آنکه از نوجوانی شعر میگفتم، کتابهای شعر هم در مطالعات من سهم مهمی داشت. در سالهای ۶۰ و ۶۱، کیهان بچهها تنها نشریهای بود که به آن دسترسی داشتم و با اشتیاق، تمام مطالبآن را میخواندم. قیصر امینپور از همان دورهی نوجوانی برای من شاعر و نویسندهی دلخواهی بود. علاوه بر شعرهایش، نثرهای او را نیز دوست داشتم. بعدها که در دانشکدهی ادبیات دانشگاه تهران و مجلهی سروش نوجوان از نزدیک با خودش آشنا شدم، دوست داشتن او وجهی روشنتر پیدا کرد. قیصر، آدمی دوست داشتنی و بی دریغ بود و خوشحالم که از نعمت دیدار و همنشینی با او برخوردار بودم.
اگر قرار باشد یک شام تدارک ببینید ازبین سه نویسندهای که در قید حیات هستند و آنها که نیستند کدام را انتخاب میکنید؟
ترکیبی از شمس تبریزی، صادق هدایت و شفیعی کدکنی برای من بهترین ترکیب است! با اینکه ممکن است این افراد سر شام با هم بحثشان هم بشود و کار به جاهای باریک بکشد. شمس تبریزی، جزو جذابترین شخصیتهای ادبیات عرفانی ماست؛ بینهایت ستیزنده و غیر قابل پیشبینی. او جز مولانا هیچ کس را قبول نداشت و این گاهی مراآزار میدهد. اما نبوغ فکریاش فراتر از زمانهی او بود.
صادق هدایت هم در بین معاصرین ما، شخصیت ویژهای دارد. با اینکه با برخی نوشتههای او کنار نمیآیم و به برخی از دیدگاههای او نقد دارم، ولی فکر میکنم دیدار با او بسیار خوشایند باشد. کتاب «آشنایی با صادق هدایت» اثر مصطفی فرزانه جزو کتابهای مورد علاقهی من است. فرزانه، شخصیت چندگانهی هدایت را بسیار جاندار و ملموس توصیف کرده است.
در بین زندگان، استاد شفیعی کدکنی که خدایش تندرست دارد، برای من کسی است که تبلور همزیستی شعر و پژوهش است و در هر دو حوزه، اصالت او در حد کمال است. ممکن است بعضی از دیدگاههای استاد، مورد نقد دیگران باشد، اما من او را شخصیتی اثرگذار و یگانه در حوزهی پژوهشهای ادبی در پنجاه سال اخیر میدانم و تأثیری که بر جای گذاشته، با هیچ کس دیگر قابل مقایسه نیست. دیدار من با ایشان به عدد انگشتان دست نمیرسد و جزو شاگردانشان نبودهام، اما از آثارشان بهرهی بسیار یافتهام.
آیا آخرین کتابی را که قبل از آنکه تمامش کنید کنار گذاشتهاید، به یاد دارید؟
کتابهای زیادی است که نیمه کاره رها شدهاند؛ نه به خاطر ضعف یا عدم جذابیت. بلکه به خاطر تنوع طلبی و از این شاخه به آن شاخه پریدنهایم. برخی کتابها را از فصل آخر میخوانم! خواندن بعضی کتابهای کم اهمیت دو سه ساعت وقت میبرد و بعضی از کتابهای مهم، خواندنشان دو سه سال طول میکشد. این اواخر، کتاب «افول و سقوط شاهنشاهی ساسانی» اثر خانم پروانه پورشریعتی را در دست گرفتم و دو فصلش را با اشتیاق خواندم. اما مطالعهی مابقی آن میسر نشد. نه برای آنکه کتاب خوبی نیست. اتفاقاً دیدگاه نویسنده را بسیار پسندیدم. ولی کارهای تلنبار شده، و مشغلههای دیگر، مرا از ادامهی کار باز داشت. احتمالاً ماه دیگر دوباره به سراغ این کتاب خواهم رفت!
دوست دارید چه کسی زندگینامه شما را بنویسد؟
فردی که هم به شعر علاقهمند باشد، و هم پژوهشهای ادبی را دوست داشته باشد! به نظرم، آقای کامیار عابدی بهترین گزینه است. تکنگاریهای ایشان در عین آنکه جمع و جور است، جامع هم هست. ایشان نگاهی منصفانه و همه جانبه دارد و مخاطب را در جریان مهمترین وجوه زندگی و آثار یک شخصیت ادبی میگذارد. اغلب تکنگاریهای ایشان را دوست دارم و با علاقه خواندهام. درازهنویسیهای بیجا در کار ایشان نیست و در مستند نگاری هم به اعتدال رفتار میکنند. تکنگاریهایی که ایشان برای محمد مقدم، بیژن جلالی، سیاوش کسرایی، سیمین بهبهانی، منصور اوجی، سهراب سپهری، هوشنگ ابتهاج، رعدی آذرخشی، تندرکیا، حسن هنرمندی و محمدتقی بهار نوشتهاند، میتواند الگوی نگارش این دست آثار باشد.
میخواهید در آینده چه کتابی بخوانید؟
مهمترین کتابی که آرزوی خواندن آن را دارم، دفتری از رباعیات خیّام است که در سدهی ششم هجری و در زمانهی او یا نزدیک به آن کتابت شده باشد! تکلیف ما با بسیاری از شاعران بزرگ قدیم کمابیش روشن است و دفترهایی از اشعار آنها، در نسخههای خطی متعدد به دست ما رسیده است و میتواند شناخت نسبتاً خوبی از شیوهی تفکر و سبک ادبی آنها به دست دهد. اما از رباعیات خیّام، جز اشعار پراکنده در منابع ادبی و تاریخی، و مجموعههایی درهم جوش و غیر قابل اعتماد از دورهی تیموری چیزی در دست ما نیست. خیّامی که از طریق این آثار به دست ما رسیده، خیّامی غیر واقعی و خیالی است. دوست دارم چهرهی اصیل خیّام را در آیینهی یک متن موثق و دست اول تماشا کنم.