تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : شنبه 4 بهمن 1399 کد مطلب:24074
گروه: یادداشت و مقاله

تونس یا نتونس؟

سفرنامه‌ی دکتر محمدجعفر یاحقی

ما بالاخره تونستیم؛ اگر طرزی افشار بود می گفت: تونسیدیم.

نه خیلی دور، در همین روزهای آخر اکتبر و اول نوامبر ۲۰۱۳ فرنگان یا اواسط آبان ماه خودمان. بهانه دو ابوالقاسم بود که با هم جز در نام و وطنخواهی شباهتی و قرابتی نداشتند، با هزارسال فاصله‌ی زمانی: ابوالقاسم فردوسی و ابوالقاسم الشابّی؛ و همین دو قرابت کافی بود که مسئولان فرهنگی ما و آنها را به این فکر بیندازد که بیایند به این بهانه برای نزدیک کردن افق فرهنگی دو کشوردور از هم اما نزدیک به لحاظ معتقدات و فرهنگ، همایشی علمی ترتیب دهند با عنوان «حبّ الوطن عند ابی القاسمین الفردوسی و الشابی».

نام فردوسی بالاخره بیش و کم به گوشمان خورده و مثلا می دانیم که هزارسال پیش برای ایران چه کرده وچه کتابی از خود به یادگار گذاشته است. پس کمی در مورد ابوالقاسم الشابّی بدانیم که  هرچند از سرزمین ما بسیار دوراست اما از روزگار ما چندانی دور نست.

ابوالقاسم الشابّی در ۲۴ فوریه‌ی ۱۹۰۹ برابر با سوم صفر ۱۳۲۷ هجری قمری در شهرک الشابیه از ولایت توزر واقع در جنوب غربی کشور تونس و نزدیکی مرز الجزایر به دنیا آمد. پدرش شیخ محمد الشابی قاضی بود و دوران خدمتش که مقارن با ایام کودکی ابوالقاسم بود، در شهرهای قفصه و قابس و زغوان گذشت. ابوالقاسم در سن نُه سالگی قرآن را حفظ کرد. پدر او شیخ محمد مردی صالح و پرهیزگار بود و اوقات زندگی اش میان منزل و محکمه و مسجد می‌گذشت و ابوالقاسم در چنین فضایی پرورش می یافت و از محیط طبیعی و انسانی شهرها و نواحی مختلف تونس برخوردار می شد. در زغوان پدرش مریض شد و در اوایل تابستان ۱۹۲۹ به توزر بازگشت و چندی بعد هم به دیار باقی شتافت. ابوالقاسم تحصیلات خود را در الازهر مصر و دانشگاه زیتونه تونس دنبال کرد و رشته‌ی حقوق را در سال ۱۹۳۰ در این دانشگاه به پایان برد. از میان استادان او در مصر باید از محمد عبده نام ببریم.

 شابی از سال ۱۹۲۹ به بیماری قلبی دچار شد و چند سالی از این بیماری رنج برد تا این که سرانجام در روز دوشنبه نهم اکتبر ۱۹۳۴ برابربا ۱۷ مهرماه  ۱۳۱۳ یعنی درست در همان روزهایی که کنگره‌ی جهانی هزاره‌ی فردوسی در ایران برگزار می شد، در بیمارستانی در شهر تونس در سن ۲۵ سالگی درگذشت. پیکر او را در زادگاهش توزر به خاک سپردند جایی که اکنون در این شهر کوچک به صورت مرکزی برای جنب و جوشهای علمی و فرهنگی و سیاحتی در آمده است. از او مجموعه اشعاری وطنی باقی مانده که بخشی از آنها با عنوان اغانی الحیاه‌ی چاپ شده و نام وی را در شمار ابن خلدون، الحصری القیروانی و ابن رشیق قیروانی به عنوان پل های فرهنگی میان مغرب عربی و مشرق زمین جاودانه کرده است. علاوه بر دیوان از او کتابهای دیگری با عناوین: یومیات؛ الخیال الشعری عندالعرب؛ الدموع الحائره؛ و نثرالشابی (مقالات و نصوص) باقی مانده است.

و حالا رایزنی فرهنگی ایران در تونس همت کرده و به بهانه همنامی و همسوئی او با ابوالقاسم فردوسی با همکاری دانشگاه سوسه که از معروفترین دانشگاههای تونس است همایشی ترتیب داده است برای بررسی حس وطنی در شعر و اندیشه این دو شاعر؛ و اکنون ما (من و همکارم در فرهنگستان، موسی اسوار، مترجم سرشناس عربی معاصر) از ایران به این همایش دعوت شده‌ایم که می رویم؛ سحرگاه روز یکشنبه ۴ آبان ۱۳۹۲

 با هواپیمای قطری از تهران به دوحه و از دوحه به تونس.

از دوحه تا تونس یا خاک است یا آب: خاک عربستان و آب مدیترانه. هرگز خاک و آب اینگونه صمیمانه کنار هم نایستاده اند. سه ساعتی بر فراز برهوت عربستان و سه ساعتی و بیشترک  بر فراز آب های دریای مغر ب. حالا جای آتش و بادش هم خالی تا چهار عنصر یکجا بتوانند معرکه بیافرینند، معرکه‌ی وجود انسان که هم از خاک است و هم از آب و ایضاً باد و آتش که اینجا در اطراف مدیترانه آشتی کرده اند.

تونس با مساحت ۱۶۳۶۱۰ کیلومتر مربع (کمتر از یک دهم ایران) و حدود ده میلیون جمعیت (کمتر از یک هفتم ایران) کشوری است در شمال آفریقا میانه‌ی لیبی و الجزایر که از شمال در دل مدیترانه پیش رفته است تا نزدیکیهای سیسیل. از تونس تا جنوب ایتالیا راهی نیست سیاحان و دریانوردان قدیم به چند روز می پیموده اند و امروز به ساعتی و بیشتر از پیش پای برداشته می شود که می گفتند ۷۰ کیلومتری بیشتر راه نیست. نواحی شمالی آن دارای آب و هوای مدیترانه ای و معتدل و مرطوب و نواحی مرکزی و جنوبی آن گرم و خشک و صحرائی و کم باران است. سرمایه‌ی عمده کشور نفت، فسفات، آهن و محصولات کشاورزی بخصوص  زیتون و خرما و در آمد حاصل از گردشگری است. پایتخت آن شهرتونس با حدود دو میلیون جمعیت و استعداد بالایی در جذب گردشگران اروپایی، در ساحل جنوبی مدیترانه واقع شده است.

این کشور در عهد باستان توسط فینیقی‌ها و کارتاژها و رومی‌ها اداره می شد. در همان قرن اول هجری به عنوان بخشی از افریقیه به تصرف اسلام در آمد و دردوران اسلامی مهلبی‌ها و فاطمیان و حفصیون در آن حکومت کردند و بعد هم دولت عثمانی بر آن استیلا یافت. در سال ۱۸۸۱ فرانسویها به این کشور لشکر کشیدند و پس از آن به موجب قرارداد «باردو» تحت الحمایه‌ی فرانسه قرارگرفت تا اینکه به سال  ۱۹۵۵  در پی شورشهای آزادیخواهانه مردم، فرانسه به تونس خودمختاری داخلی داد و دوسال بعد در ماه مارس ۱۹۵۷ به رهبری حبیب بورقیبه به استقلال کامل رسید. بورقیبه حاکم مطلق این کشور بود که بدنبال یک دوره اعتراضات محدود و خیابانی پس از ۳۱ سال حکومت  در سال ۱۹۸۷ به دست زین‌العابدین بن علی، افسر عالی‌رتبه‌ی پلیس، سرنگون شد. حکومت بن علی نیز پس از ۲۳ سال خودکامگی و در شرایطی مشابه، در نیمه‌ی ژانویه‌ی ۲۰۱۱ (۲۴ دی ۱۳۸۹) سرنگون شد و خود او به عربستان سعودی گریخت. حرکت گسترده‌ی اجتماعی در تونس، با خودسوزی جوانی به نام محمد بوعزیزی در منطقای معروف به سیدی بوزید شروع شد و پس از چندی به شورش مردمی انجامید. این جوان تونسی در اعتراض به این که پلیس مانع شده بود، وی بدون جواز سبزی و میوه بفروشد، خود را در خیابان آتش زد و متعاقباً در بیمارستان درگذشت. این حادثه باعث شروع هفته‌ها تظاهرات خشونت‌آمیز خیابانی در سراسر تونس در اعتراض به بیکاری، فساد و گرانی مواد غذایی شد و به تغییر رژیم و فرار بن‌علی انجامید. نام این اعتراضات خیابانی به «انقلاب گل یاسمن» شهرت یافت. به دنبال آن بهار عربی در سایرکشورها ادامه یافت که هنوز هم پس از گذشتن سه پائیز تمام نشده است.

روز اول مجال کاری نیست که بعد از ظهر رسیده ایم و خستگی راه بر ما چیره است. سر شب در خیابان حبیب بورقیبه که معروفترین خیابان تونس و مرکز جنب و جوشهایی سیاسی و پاتوق روشنفکران تونسی است، گشتی می زنیم با صرف چای نعنا که بوی وطن می دهد. به نظر می رسد این خیابان می خواهد شانزه لیزه را به یاد بیاورد، شاید هم فرانسویها در طرح ریزی پیاده روهای گشاد و ایجاد رستوران‌ها و قهوه خانه‌های فراوان کنارخیابانی عمدی داشته اند تا تونسی های فرانسوی شده در دوران استعمار احساس غربت نکنند و خود را بآسانی بتوانند در پاریس فرض کنند. بر یک سرِ این خیابان دروازه‌ای است خیلی کوچکتر و دارج‌تر از طاق پیروزی به نام باب البحر و بر سر دیگرش میدانی با نشانه‌ها و پیکره‌هایی که ابداً از نظر وسعت و ماهیت با میدان کنکورد مناسبتی ندارد.  

روزدوم ملاقاتها و دیدارهای کاری خوبی ترتیب داده است رایزن فرهنگی برای ما  بطور جداگانه با ریاست کتابخانه‌ی ملی تونس دکتر محمدکمال قُحّه که رئیس سی‌امین نمایشگاه بین المللی کتاب تونس  نیز هست  و همچنین  دکتر العلوی ریاست معهد (انستیتو) علوم انسانی تونس که به موقع و طبق قرار قبلی انجام و مباحث خوبی در موضوع  همکاری با دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد و کتابخانه‌ی آستان قدس رضوی ونیز فرهنگستان زبان وادبیات فارسی مطرح شد.

از کتابخانه‌ی ملی که بدرآمدیم دکتر فرید قطّاط استاد فارسی‌دان تونسی که تقریباً از همان لحظه‌ی ورد به هتل با ما بود و بسیار هم با محبتهای مضاعفش برایمان وقت گذاشت، با دوسه نفری که جلو کتابخانه ایستاده بودند خوش و بش و ما را به آنها معرفی کرد. یکی از آنها که مسن‌ترک و درحوالی هفتاد می نمود و دره‌مان لحظه‌ی اول مرا به یاد استادم صلاح الصاوی انداخت، شروع کرد در باره‌ی ایران داد  سخن دادن و از تئاترموفق و معنی دار فارسی سخن گفتن که چنین است و چنان است و در پشت آن فکری هست که بیننده را به خود مشعول می کند. دیدم معقول تئاتر فارسی می فهمد و می تواند عالمانه درباره‌ی آن اظهار نظرکند. بعد معلوم شد که آدمی تئاتر شناس است و بسیاری از تئاترهای ایرانی را که در جشنواره‌های بین المللی رتبه آورده‌اند، دیده‌است و کارگردانانی مانند مخملباف و کیارستمی و مهرجویی و حتی برخی از این جوانتر ها را خوب می شناسد. اسمش، اگر درست به یاد آورده باشم، عزّالدین مدنی بود.

شهر چندان به حال عادی نیست مخالفان، دولت را پای میز محاکمه کشیده و از رئیس دولت قول استعفا گرفته‌اند. در معهد علوم انسانی تونس هم دانشجویان درحال اعتصابند و شعار می دهند. با این حال دکتر العلوی رئیس معهد ضمن استقبال گرم از هیات ایرانی؛ آمادگی خود را برای دریافت پیش نویس تفاهم نامه همکاری با دانشکده‌ی ادبیات دکتر علی شریعتی مشهد اعلام کرد و راه اندازی کرسی زبان فارسی و برگزاری دوره‌های یکماهه فرصت مطالعاتی ونیز میزگردهای علمی در حوزه‌های متنوع ادبیات وعلوم انسانی و انتشار مقالات مشترک در مجلات علمی دانشگاههای دو کشور و همکاری در زمینه‌ی برگزاری کارگاههای باستانشناسی ومیراث فرهنگی و... برای دو کشور بسیار مفید دانست و ابراز امیدواری کرد با همکاری رایزنی فرهنگی بتواند از تمام ظرفیتهای علمی دانشگاهی کشورمان به نفع دانشجویان واستادان دانشگاه استفاده کند.

امروز ۳۰ اکتبر ساعت ۷ راه افتادیم و رفتیم به سوسه، حدود ۹ رسیدیم. جلسه ساعت ۱۰ آغاز شد من دومین سخنران بودم که سخنرانی خود را با عنوان «حب الوطن عند ابی القاسم الفردوسی» ایراد کردم. موضوع سخن همکارم آقای اسوار هم «تناغم الوطنیه‌ی و الرومنطیقیه فی شعرالشابی» بود که شنوندگان تونسی با دقت به آن گوش می دادند. همزمان با سخنرانی هم دانشجویان بیرون سالن کار خودشان را می کردند و شعار می دادند با این حال چند دانشجوی کنجکاو و شاید هم ترسو و غیرسیاسی برای گوش دادن به سخنرانی به جلسه‌ی ما آمده بودند که بعد از جلسه یکی از آنها که قرار بود در مورد داستانهای رمزی عربی و بویژه رساله‌ی الطیر ابن سینا رساله بنویسد به سراغ ما آمد و کمک خواست. وقتی گفتم این کار درایران شده و دکتر تقی پورنامداریان در این زمینه کتابی نوشته است، مصرانه از من خواست که ارتباطش را با این استاد ایرانی برقرار کنم.

در این کنفرانس  تخصصی  استادان تونسی خانم دکتر آمال النخیلی  با موضوع «الشعر الوطنی فی اغانی الحیاه‌ی» وآقایان دکترمحمدالمنصف الوهایبی  با موضوع «اغانی الحیاه صرخه‌ی ام صلاه‌ی؟»، دکتریوسف العثمانی با موضوع «الوطن فی شعر الفردوسی والشابی» و دکترفرحات الدریسی  با موضوع «مصادر الالهام عندالفردوسی والشابی» سخن گفتند.

دکتر منصف بن عبدالجلیل رئیس دانشکده ادبیات وعلوم انسانی  دانشگاه سوسه  در سخنرانی افتتاحیه ضمن تشکر از نمایندگی فرهنگی کشورمان در تونس با بیان این که فردوسی شاعر انسانیت بود و با شعرش مرزهای بشری را درنوردید، برگزاری این همایش را فرصتی مهم برای شناخت علمی فردوسی وشابی این دو شاعر بزرگ ایرانی وتونسی دانست  واظهار امیدواری کرد این مجمع علمی فتح بابی برای شناخت همه جانبه در حوزه‌های تمدنی وفرهنگی  دو ملت ایران و تونس باشد.

دکترمحمد عبازه مدیر مرکز مطالعات احتماعی و اقتصادی وابسته به وزارت آموزش عالی تونس نیز در سخنان خود همکاری با رایزنی فرهنگی ایران را در عصر انقلاب، آزادی وکرامت تونس مغتنم شمرد و برگزاری همایش شابی و فردوسی را از این نظر که هردو میهن دوستی را برمبنای ایمان در شعر خود مورد توجه قرار داده‌اند، حائز اهمیت دانست و زمان اجرا و مکان آن را نشانه‌ی شناخت کامل برگزار کنندگان آن از حال وهوای فعلی تونس ذکر کرد و گفت: حقیقت این است که امروز بیش از هر روز دیگری ما نیز به تقویت ایمان برای صیانت از استقلال و هویت ملی خود نیازمندیم.

مهمانان همایش ناهار را در رستورانی واقع در ساحل مدیترانه و مشرف به دریا صرف کردند، منطقه‌ای که عمدتاً توریست‌ها در آن دررفت وآمد بودند. مهمانان این رستوران هم اغلب از همین توریست‌های خارجی بودند. امروز در یکی از هتل‌های سوسه بمبی منفجر شده که خوشبختانه به کسی جز بمب گذار آسیبی نرسید، از ماست که بر ماست. بیچاره سلفی ها که به این مقدار اسلام که در تونس می گذرد قانع نیستند و می خواهند جامعه را یک باره از سرمایه داری به سلفی‌گری پرتاب کنند. بر عکس آنها سکولارها وبی‌خدایان هم هستند که همین اسلام زورکی و نیم بند را هم بر نمی‌تابند و می خواهند انتخاباتی آزاد برپا کنند تا بعد از آن نه از تاک نشان ماند و نه از تاک‌نشان. قرار بوده که کنفرانس ما هم در همین هتل برگزار شود و امروز هم ما بایستی ناهار را در همان هتل صرف می کردیم همایش لابد به میزبانی این سلفی بمب گذار که قسمت نشد و اصرار مقامات فرهنگی ما آن را به دانشگاه سوسه برده بود. پس همه جا همهمه است همه درگوشی و آشکار از بمب می گویند و خبر دهان به دهان می گردد.

  صرف ناهار در رستوران ساحلی مدیترانه به اندازه‌ی اصل همایش زمان برد با آداب و ترتیبی کاملاً فرنگی که معلوم بود عمله‌ی رستوران بدان سخت عادت دارند. فرصت خوبی بود که استادان تونسی که اغلب سیاسی هم بودند از مسائل روز کشورشان سخن بگویند، بحثهای داغی که امروز بر سر زبانها و نقل همه‌ی محافل است. آخر مخالفان دولت را واردار کرده اند که استعفا بدهد و انتخابات برگزار شود باید تکلیف این انتخابات سر همین میزهای مذاکره معین شود.

در راه بازگشت از سوسه به حمّامات منطقه‌ی توریستی دیگری در ساحل مدیترانه رفتیم که بهشت گردشگران و دریا شناسان اروپائی و از هرنامی در این زمینه برای مشتاقان آبهای گرم مدیترنه آشناتر است. امکانات رفاهی، از رستوران و هتل گرفته تا میدانهای ورزشی و پارک‌ها و خیابانهای گشاد و سر سبز و بالاخره فروشگاههای صنایع دستی و سوغاتیها و تحفه های تونسی در این جا از همه جا چشمگیرتر است و جرینگاجرینگ دینار و دلار و یورو از همه جا بیشتر به گوش می رسد. گویا در حال حاضر بازار توریسم، هم به دلیل فصل کار و هم به دلیل این ناآرامیها و اختلال‌های سیاسی بی رونق شده و گرنه آب و هوا هنوز هم تابستانه و معتدل و دریایی است.   

جمعه سی و یکم اکتبر به توزر می رویم که حدود ۵۰۰ کیلومتر به سمت جنوب با تونس فاصله دارد. ساعت ۷ راه می افتیم. خوشبختانه راه از مسیر قیروان می گذرد که من مشتاقم ببینم و یکی از هدفهایم از آمدن به تونس بوده است. نام قیروان با آن همه سابقه‌ی تاریخی و آدمهایی که از آن برخاسته اند می توانست در ذهن من مانده باشد که اگر با ابن رشیق قیروانی و کتاب العمده‌ی او در نقدالشعر هم آشنا نبودم شعر منوچهری و دیگران می توانست این نام را به عنوان دورترین نقطه‌ی دنیای اسلام و در مقابل قندهار در گوشم بنشاند:

هرزمان حِملش فرستد پادشاه قیروان      هرنفس باجش فرستد شهریار قندهار

یا مورد دیگر:

سیصدهزار شهرکنی به ز قیروان              سیصدهزار باغ کنی به ز قندهار

 و یا بیت انوری در مدح ممدوح که: 

آفتاب رای تو گر روشنی کمتر دهد           قیرگون گردد جهان از قیروان تا قیروان    

 دیدار از مسجد عقبه‌ی بن نافع که مسجدی است بزرگ و باشکوه با ظرافتها و کاشی کاری مخصوص و ستونهایی نظیر معماری مسجد قرطبه در اسپانیا، با درها و محراب و منبری نفیس، مغتنم بود. گفته می شد که این مسجد کهنسال ترین مسجد در دنیای اسلام است زیرا سازنده و بانی آن عقبه‌ی بن نافع از فاتحان و فرماندهان بزرگ صدر اسلام است که در سال یکم پیش از هجرت متولد شد. او پسرخاله‌ی عمروعاص بود که از جانب وی به سال ۴۲ هجری والی افریقیه شد. عقبه در زمان معاویه نیز والی افریقیه بود و تا قیروان پیش رفت و در آنجا این مسجد را بنا نهاد. وی در سال ۶۳ هجری در منطقه‌ی تهوده از سرزمینهای زاب توسط فرنگی ها غافلگیر شد و به قتل رسید.  روبروی مسجد دیواری عظیم به چشم می خورد که باید از بقایای باره‌یکهن شهر باشد. استخر ذخیره‌ی آب که از ابتکارات و به نام اغالبه و روضه‌ی سید ابی زمعه‌ی البَلَوی از دیدنیهای دیگری بود که در قیروان توفیق بازدیدش نصیبمان شد. این ابوزمعه‌ی البلوی صحابی پیامبر بود که در بیعه‌ی الرضوان تحت الشجره‌ی به پیامبر دست بیعت داد. در زمان خلافت عثمان با گروهی از صحابه و از آن جمله عبدالله عمر و عبدالله زبیر به افریقیه رفت. در نبرد اول افریقیه به سال ۳۴ هجری با معاویه‌ی بن حدیج بود؛ و در محلی به نام جلولا واقع در سی کیلومتری قیروان وفات کرد، در حالی که با او مویی از مویهای رسول بود. جنازه‌ی او را به قیروان آوردند و در موضعی که به البلویه معروف شده به خاک سپردند. زرکلی صاحب کتاب الاعلام خبر وجود موی رسول را صحیح نمی داند. 

  ناهار در گفصه (که خود آنها قفصه می نوشتند با فای سه نقطه اما گفصه تلفظ می کردند) می خوریم شهرکی نه چندان تمیز و به یادماندنی در هفتاد هشتاد کیلومتری توزر در رستورانی به نسبت تمیز. از گفصه که بیرون می آییم خشکی اطراف بکلی محسوس است تقریباً همه جا بیابان است و برهوت و ریگزار که گویا تا جنوبی ترین بخشهای تونس و دل صحراهای افریقا کشیده می شود. حدود ساعت ۳ و ۳۰ دقیقه به توزر می رسیم، بر پیشانی دروازه‌ی نوساز و آجری اش می خوانیم:

زُر تُوزراًَ اِن شِئت رویَه‌ی جَنََّه‌ی       تَجری بِها مِن تَحتِکَ الاَنهار

(اگر می خواهی بهشت را ببینی  به دیدار توزر بشتاب که در آن جویها از زیر پایت روان است).

و بر دروازه‌ای دیگر کمی جلوتر:

خَیرُالبِلادِ لِمَن اَتاها تُوزَرٌ         یا حَبَّذا ذاکَ الجَنابُ الاَخضرُ (آنکه به توزر وارد شود آن را بهترین شهرها می یابد، خوشا این دیار سر سبز!).

 من از تونس و سواحل زیبای مدیترانه آمده ام و هیچ چیزخوشایندی جز روضه‌ی ابوالقاسم الشابی در این شهرک کویری نمی بینم. شاید این بیت را برای کسانی نوشته اند که از صحراهای برهوت افریقا با لا می‌آیند و اینجا درختان نه چندان انبوه خرما و گز برایشان روضه‌ی رضوان جلوه می کند. یاد طبس گلشن خودمان می افتم برکرانه‌ی کویر که البته خیلی سر سبزتر و خرمانه تر از این برایم جلوه می کند وقتی از کویر یزد و رباط پشت بادام بالا می آیم.   

در هتل مرادی قرار می گیریم که گروههایی از توریست‌های خارجی از گرد راه بیابان‌نوردی رسیده‌اند. این جا بیان نوردی برای اروپاییانِ صحرا ندیده کمال مطلوب و رویای زندگی آنهاست که سالی تنها یکی دو بار موفق می شوند از قفس تنگ خانه و محل کار درکشورهای بی‌آفتاب و بی‌خاک و بی‌نوراروپایی بدرآیند و تن به آفتاب گرم و ریگ روان بیابان بسپارند.  

 به زیارت روضه‌ی ابوالقاسم الشابی می رویم که معقول جایی است با اتاقها و راهروها و عکس و تفصیلات و شعرها و تابلوها و مرکز مطالعات با تالاری و تشکیلاتی مختصر و در خور برای برگزاری جلساتی از این قبیل که ما امروز داریم. بی درنگ یاد غریبی فردوسی می افتم با آنهمه محرومیت و بی کسی و بی جایی و بی حرمتی! ساعت ۵ پس از دیدار سرپایی از بخشهای آرامگاه جلسه شروع می شود عده ای آمده اند، ظاهرًا دانشجو و علاقه مند به شاعر همشهری تا ببینند مهمانان خارجی که از دوردست‌ها آمده اند چه دارند و در باب شاعر ملی آنان چه می گویند. این جا یک‌بار دیگر مقاله هایمان را خواندیم من و اسوار پس از معارفه و خوش و بشی رسمی با اهالی فرهنگ توزر بر بالین شابی. یک تن از آنها هم که ظاهراً مسئول فرهنگی این مجموعه بود سخنرانی کرد در باب زیبایی های ادبی شعر شابی که برای مخاطبان رضایت بخش نبود.  پرسش ها عمدتاً حول فردوسی بود که من باید جواب می دادم: چه شباهتی میان فردوسی و شابی هست؟ که گفتم غیر از اسم حوزه‌ی علاقه و حس وطنی هردو و دغدغه‌ای که برای استخلاص سرزمینشان داشته اند از سلطه‌ی یبگانگان؛ و البته در مورد فردوسی نگفتم کدام بیگانه که ابداً مصلحت نبود پای اختلافات فردوسی با عربها به میان بیاید. در شاهنامه آیا لغت عربی بوده یا نه؟ که گفتم بوده اما نه به اندازه‌ی دوره‌های بعد. آیا فردوسی هم مثل شابی مورد توجه مردمان بعد از خود بوده است؟ که به قضایای نقل و نقالی از روزگار خود شاعر تا امروز اشاره می کنم... و از این قبیل. یکی از نوادگان ابوالقاسم شابی در جمع ماست تشکر می کند و با ما گرم می گیرد. اسم خودش را روی کارتی برایم  می نویسد: زُهَیربن محمد الصالح بن عبدالسلام الشابّی. با هم عکسی می گیریم و ایضاً با بقیه‌ی السیف حاضرانی که مانده‌اند. 

جمعه اول نوامبر برنامه‌ی بازگشت داریم به تونس اما قبل از آن هماهنگ شده است که بازدیدی داشته باشیم از یک مزرعه‌ی خرما در نزدیکی مرز الجزایر  در حومه‌ی شهرکی به نام «نفطه» که کوفه‌ی صغیرش هم می گفتند. در بازگشت از کارخانه‌ی فراوری و بسته بندی خرما هم بازدیدی داریم، زنان و دحترانی وظیفه شناس به کار تفکیک و طبقه بندی خرماها و جداکردن مرغوب از نامرغوب سرگرمند، همگی با روسری و حجاب متداول اسلامی؛  تمایل به اسلامیت و تشیع را در صاجب کارخانه و مزرعه که اینک میزبان ما نیز هست، می دیدم. خوشه‌های مرغوب پس از آفت زدائی و تدابیر بهداشتی بسته بندی می شود برای صدور به ایتالیا و نامرغوبها برای مصارف گاوداران و مزرعه داران است. زنان روزی ده دینار مزد می گیرند (آن روزها که در تونس بودیم هردو دینار تقریباً یک یورو معامله می شد).

 در نفطه از یک روضه‌ی دیگر هم بازدید کردیم و شتابناک چهارگانه ای سفری بربالینش به‌جا آوردیم و آن آرامگاه «سید ابوعلی السنی» بود. نمی توانستم بگویم به حق چیزهای نشنیده!  نام کاملش را با القاب و عناوین مربوط  بر تابلویی که بر پیشانی بنا نصب شده  اینگونه می خوانیم: «هذاالنسب الشریف الشیخ الربانی و الغوث الصمدانی و العارف الوجدانی و شیخ الطریقه‌ی و ینبوع الحقیقه‌ی الاستاذ الاکبرو الفاتح الاشهر و السراج الانور، سیدی ابی علی الحسینی»  و نسبش که با هفت پشت به حسین بن علی بن ابی طالب  کرّم  الله وجهه می رسد. این بزرگوار در سال ۴۹۳ در فاس متولد شده و در روز پنجشنبه ۲۰ شعبان ۶۱۰ در گذشته است. بنا براین ۱۱۷ سال زیسته است که عمر کمی هم نیست. عمرش به اشاعه‌ی مبانی اسلامی گذشته که در قرآن و سنت آمده است و محاربه با خوارج  و شیعه که در کسوت اباضیه ظاهر شده‌اند.  سید در تونس seed  تلفظ می شود و نه سیِّد. البته به همان معنی یا چیزی عامتر است به مفهوم «آقا» که برای پیشینیان نعتی احترام انگیز است و برای امروزیان در قالب مخفف آن یعنی «سی»، فقط عنوانی احترام آمیز، مثلاً به همین دوست جوانی که از تونس ما را همراهی می کند ونامش سفیان است و به قول رایزن فرهنگی از شیعیان پاک اعتقاد این صفحات، می گفتیم «سی سفیان».

سی امین نمایشگاه کتاب تونس در جریان است، در محلی مخصوص با فاصله‌ای معقول از شهر. ناشرانی از لبنان، عراق، عربستان، کویت، مغرب، لیبی، مصر  و اروپا  در این نمایشگاه غرفه دارند. اروپاییان دسته جمعی شرکت کرده اند و آن هم از طریق نمایندگان تونسی خود مثل نمایشگاه کتاب ایران. کتابها کم تنوع اما قیمتها فوق العاده مناسب است مخصوصا تجدید چاپها. بقدر وسع کتابهایی می خرم: یک دوره ۴ جلدی یتیمَه‌ی الدهر ثعالبی، تصحیح محمد محیی الدین عبدالحمید، یک دوره ۷ جلدی کتاب الحیوان جاحظ، تصحیح و تحقیق عبدالسلام هارون، الفرق بین‌الفرق بغدادی، الدیارات شابشتی و شرح دیوان ابی نواس.  در غرفه های مختلف برنامه‌های ادبی و فرهنگی همزمان برگزار می شود، بعضی شلوغ، برخی خلوت. برای ما هم برنامه گذاشته اند شنبه دوم نوامبر ساعت ۵ بعد از ظهر. همه جا پوستر شابی و فردوسی به چشم می آید. بازار مصاحبه هم همانند نوع وطنی آن گرم است با ما هم مصاحبه می کنند و نظرمان را در باره‌ی نمایشگاه کتاب و همچنین در باره‌ی شابی و فردوسی جویا می شوند. از ایران کسی در این نمایشگاه شرکت نکرده است و نباید هم می کردند برای آنکه کسی کتاب فارسی نمی شناسد. رایزنی فرهنگی ایران همت کرده و در همان سالن ورودی نمایشگاه غرفه‌ای کوچک برای  نمایش و نه فروش کتابهای موجود رایزنی ترتیب داده است که پرچم سه رنگ علاقه مندان به ایران و فرهنگی ایرانی را به خود می خواند.

از چیزهایی که برای من می توانست جالب باشد این که در آستانه‌ی غرفه‌ی رایزنی فرهنگی به دو جوان دانشجو برخوردم که ترجمه‌ی عربی کتابهای دکتر علی شریعتی دستشان بود. رایزن فرهنگی مرا به آنها معرفی کرد که فلانی چنین و چنان است و استاد دانشگاه فردوسی مشهد که دکتر شریعتی در آن درس می داده است؛  وقتی افزودم که من شاگرد شریعتی بوده و سالها در کلاس و سخنرانیهای او شرکت می کردم، برایشان بارور نکردنی بود وقتی گفتم که من اکنون در دانشکده‌ای درس می دهم که دکتر شریعتی در آن درس خوانده درس داده و هم اکنون هم این دانشکده به نام او موسوم است، بیشتر برایشان مهم جلوه کردم و سئوالاتی از من کردند که شکسته بسته جواب دادم. معلوم شد که اندیشه های شریعتی در دنیای ملتهب عربی بشدت مطرح است و او را از متفکران بزرگ و احیاگران اندیشه‌ی انقلابی می دانند. گفتم اتفاقاً شریعتی در کلاسها و سخنرانیهایش در آن سالهای پس از انقلاب شما یعنی در دهه‌ی شصت میلادی که من  دانشجوی او بودم، مدام از رهبران نهضت های ضد استعماری افریقا و از جمله رهبر نهضت شما یعنی حبیب بورقیبه و احمد بن بلا رهبر نهضت الجزایر یاد می کرد و بخصوص احمد بن بلا که با وی در پاریس همکلاس بوده و همچنین از فرانتس فانون که هم او را دیده و هم اندیشه هایش را به فارسی ترجمه کرده بود. قبل از آن در چند مورد دیگر هم دیدم و شنیدم که اندیشه های شریعتی، بشدت بین جوانان تونسی طرفداردارد. 

امروز یکشنبه سفر ما به پایان می رسد، هشت روز کاری تمام، یکشنبه ظهر آمدیم و یکشنبه بعد از ظهر بازمی‌گردیم. پس صبح فرصتی هست که قدری زودتر و پیش از صرف صبحانه با آقای  صادق رمضانی رایزن فرهنگی به منطقه سیاحتی «سیدی بوسعید» برویم که مشرف به ساحل آرام مدیترانه است. گلهای کاغذی، درختان زیتون، درهای سنتی آبی رنگ، فراز و فرود طبیعی کوچه ها و گذرگاهها و بالاخره آرامش طبیعی و دلخواسته ای که حتی در بحبوحه‌ی رفت و آمد میانه‌ی روزهم می توانست بر این منطقه حکمفرما باشد، سیدی بوسعید را محیطی امن و آرام و خاطره انگیز کرده است برای سیاحتگران و دریادلان دریا دوست و از آن یک نمونه‌ی توریستی متفاوت ساخته است. همه چیز برای گرفتن عکس و ثبت صحنه‌های دلپذیر در سینه‌ی دوربین فراهم است. دفترعکسی که در فرودگاه قرطاج تونس برای ما بازشد، با خیرمقدم و «خوش آمدید» منطقه‌ی توریستی گمرت مشرف به مدیترانه به دو زبان عربی و انگلیسی بسته شد: قمرت ترحب بکم.   Welcome to Gammarth

 

 

http://www.bookcity.org/detail/24074