تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : جمعه 24 اردیبهشت 1400 کد مطلب:24569
گروه: اخبار شهر کتاب

شاهنامه کتاب جاودانه‌ی همه‌ی تاریخ است

گزارش نشست در ستایش فردوسی

نشست «در ستایش فردوسی» ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۷ در شهر کتاب مرکزی برگزار شد که در آستانه‌‌ی روز بزرگداشت فردوسی گزارشی از این نشست برای بازخوانی تقدیم می‌شود:

 غلامحسین ابراهیمی دینانی در این نشست که در شهر کتاب مرکزی برپا شد، با موضوع «پیوند فردوسی و سهروردی» در سخنانی اظهار کرد: سهروردی بدون تردید فیلسوف است و فردوسی حکیم و حماسه‌سرا. حکیم ابوالقاسم فردوسی بحق حکیم ابوالقاسم فردوسی است و بدون تردید، شاهنامه را هزار سال پیش سروده است. شاهنامه را نه این‌که من می‌گویم و شما ایرانیان، بلکه همه‌ی محققان عالم نوشته‌اند و غربی‌ها، که یکی از مهم‌ترین حماسه‌های کل جهان است. اگر چند حماسه‌ی مهم داشته باشیم که یکی از آن‌ها متعلق به هومر در یونان باستان است، بسیاری حماسه‌ی فردوسی را برتر از آن دانسته‌اند.

این استاد فلسفه افزود: متأسفانه ما نمی‌خواهیم این حماسه‌ی بزرگ را بخوانیم. این کتاب ماه و سال و قرن نیست؛ کتاب جاودانه‌ی همه‌ی تاریخ است. همان‌طور که هومر ۲۵۰۰ سال است مانده و از بین نمی‌رود، فردوسی هم از بین نمی‌رود. فردوسی شبه معجزه‌ی بشر است. چه گفته است؛ از حماسه. حماسه تاریخ است و تاریخ چیست. حماسه یا اسطوره‌ی فردوسی هیچ‌چیز کم‌تر از تاریخ نیست و حقایق را بیان کرده و دوره‌ای از تاریخ بشریت را که در سرزمین ایران باستان اتفاق افتاده است؛ ایران باستانی که بوده و حالا از بین رفته است. ایران همیشه دشمن داشته است و نمی‌دانم چرا. الآن هم تاریخ ایران باستان دشمن دارد و آن را از بین برده‌اند و می‌برندش.

ابراهیمی دینانی همچنین تصریح کرد: اگر فردوسی نبود، الآن زبان فارسی را نمی‌فهمیدیم و اگر نبود زبان فارسی، حافظ و سعدی هم نبودند و یعنی بشریت یک چیز کم داشت. اگر مولوی نبود، بشریت نقصی داشت و نقصی در عالم بود.

او در ادامه گفت: زبان فارسی زبان دوم اسلام است و بدون تردید، زبان اول عرفان در کل دنیا. هیچ زبانی به اندازه‌ی فارسی حقایق عرفانی را بیان نکرده است. رستم که پهلوان همه‌ی داستان‌های فردوسی است، به هیچ قدرتی وابسته نیست و تا آخر خودش است. کدام تراژدی هم‌وزن همین قصه‌ی رستم و سهراب است؟ رستم یک جوانمرد است. حضرت امیر (ع) هم مظهر فتوت است. فتوت یک مکتب است. داستان فردوسی فتوت است؛ چیزی که امروز در دنیا جایش خالی است و به جای آن نامردی نشسته است. این خلأ بشریت است.

ابراهیمی دینانی خاطرنشان کرد: اولین ندای توحید از همین سرزمین ایران بلند شده است. از حکمای خسروانی ایران و بعد از زبان زرتشت. این‌ها همه موحد بوده‌اند. مجوس و چرک و آتش‌پرست مزخرفات است. آتش مظهر نور بوده و به این لحاظ مهم بوده است. خصلت آتش تعالی است و رو به بالا می‌رود. حافظ جانشین فردوسی است؛ اما نه لا حماسه، بلکه غزل ناب که شاید به ذهن برخی ادبا سنگین بیاید.

این پژوهشگر فلسفه متذکر شد: هیچ ملتی به اندازه‌ی ایران، اسلام را خوب و درست نفهمید. این نژادپرستی نیست و نزد عرب ها هم گفته‌ام. فکر نکنید ناسیونالیست‌ام؛ اما ۹۰ درصد تفسیرهای بزرگ قرآن به دست ایرانیان نوشته شده‌اند. همان مطالبی را که فردوسی به زبان حماسه گفته، سهروردی به زبان فلسفه گفته، و همان چیزی که سهروردی به زبان فیلسوفانه گفته، فردوسی به زبان حماسه بیان کرده است؛ یعنی شاهنامه حکمت اشراق است و کتاب سهروردی هم «حکمت الاشراق» است؛ یعنی حکمت خسروانی و حکمت ایران باستان که مهم‌ترین اثر اوست، که همان خلاصه‌ی فردوسی است؛ منتها با زبان استدلال و فلسفه.

او افزود: پیام فردوسی، پیام نور است. پیام یزدان و خرد مینوست و مینو خرد است. سهروردی هم پیامش حکمت خالده یعنی حکمت جاودان است. او می‌گوید من برای احیای حکمت خسروانی آمده‌ام. در حماسه هم فردوسی این جرقه‌ی حکمت را زد و قبل از سهروردی، ابن سینا، که اگر کتابش «منطق المشرقین» که در حمله‌ی مسعود غزنوی به اصفهان از بین رفت، می‌ماند، حالا ما صدها سهروردی می‌داشتیم، و چه کنیم این هم از مکر روزگار است. سهروردی شهید راه حق است. ما سهروردی را هم نمی‌خوانیم. عرب‌های اخیر از طریق هانری کربن با او آشنا شدند و دارند می‌خوانندش. سهروردی ۸۰۰ سال است که خوانده نشده است و آن را نخوانده‌ایم. «حکمت الاشراق» مردافکن است. فلسفه‌ی او، فلسفه‌ی نور است؛ یعنی فلسفه‌ی ایران باستان، یعنی حکمت خسروانی. حوزه‌های علمیه‌ی ما هم نخوانده‌اند. وقتی اروپا در توحش به سر می‌برده، ما همه‌ی این‌ها را داشته‌ایم.

اصغر دادبه نیز با موضوع «عجم زنده کردم بدین پارسی» در سخنانی گفت: جریان بازگشت به هویت ملی‌مان از قرن سوم و چهارم شروع شد. هر فرهنگی مثل یک مثلث سه ضلع دارد. مثلث فرهنگی ما هم شامل یک ضلع زبان و ادب فارسی، ضلع تاریخ و اسطوره و ضلع فلسفه و جهان‌بینی است که همان اصالت هر ملت است و هر ملت، زبان، ادب، تاریخ، اساطیر و فلسفه‌ی ملی دارد. گمشده‌ی ما در آن هویت در قرن چهارم، فلسفه‌ی ماست که هنوز هم احیایش نکرده‌ایم.

او همچنین گفت: فردوسی یک‌تنه به نوعی این مثلث را احیا کرد و شاهنامه را نه فقط جلوه‌گاه زبان و ادب باید دانست و نه فقط جلوه‌گاه تاریخ و اساطیر، که از منابع مهم تاریخ‌نویسان بعد از فردوسی، شاهنامه است؛ چون او امانتدارانه، اسناد تاریخ ما را منظوم کرده است. درست است که این تلاش برای هویت با ابن سینا آغاز شده است و با سهروردی ادامه یافته؛ اما فردوسی کارستان کرد. ما حرف‌هایی در مقدمه‌ی شاهنامه پیدا می‌کنیم که کانت چیزی بیش‌تر از آن‌ها نگفته است. تمام حرکت کانت در عقل نظری این پرسش است که می‌گوید عقل صلاحیت برای شناخت حقیقت دارد یا نه. او با طرح و ارائه‌ی نظریه‌اش تازه به جایی رسید که فردوسی مدت‌ها قبل رسیده بود. از جمله آن‌جا که فردوسی می‌گوید: یکی بد کند نیک پیش آیدش / جهان بنده و بخت خویش آیدش. اگر همین بیت‌ها را بررسی کنیم، باید گفت فردوسی نه فقط آن ضلع را احیا کرده است؛ یعنی حکمت را؛ بلکه باید گفت این بزرگ‌مرد واقعا هویت‌ساز بوده است. مرحوم مینوی هم به اهمیت تاریخی، هنری، زبانی، ادبی و اسطوره‌یی فردوسی اشاره دارد.

دادبه در ادامه‌ی توضیحاتش متذکر شد: جنبه‌ی زبانی شاهنامه از جنبه‌های دیگرش پرقدرتر است. در یک چنین دنیایی با وضعی که ما داریم، نقش زبان فارسی با حفظ این هویت عجین است و اهمیت دارد. وقتی آن تاریخ و اسطوره و حتا آن فلسفه به این زبان هویت‌ساز بیان شدند، ما را، ما کردند. شاهنامه با ابعاد مختلف چون به زبان فارسی بیان شده، چنین ارزشی پیدا کرده است. عمد دارم که این را از شهریار نقل کنم. شهریار مرحوم که ۴۰۰ بیت در سوگ تخت جمشید دارد و بعد از بهار بیش‌ترین آثار میهنی را دارد، می‌گوید فردوسی هویت ایرانی را به کمال رسانده است. بی‌گمان، زبان فارسی جایگاه ویژه و درجه‌ی اولی در شاهنامه دارد. فردوسی نسبت به هویت و هستی ما خداوند بوده است و ما بنده.

سپس میرجلال‌الدین کزازی در سخنانی به ادامه‌ی درس‌گفتارهایی درباره‌ی داستان «رستم و سهراب» پرداخت و با اشاره به بحث‌های مطرح شده در سلسله گفتارهای جلسه‌های پیشین، گفت: به هر روی سخن ما به این‌جا رسیده بود که داستان رستم و سهراب از دید اسطوره‌شناسی یا نمادشناسی اسطوره‌یی، ریشه در باورهای باستانی دارد. این داستان بازتاب و نمودی از آن ستیز و آویز جاودانه است.

این استاد زبان و ادبیات فارسی در ادامه یادآور شد: پیش‌تر هم گفته شد که ساختار گیتی، ساختاری دوگانه و ناساز است. آن تب و تاب و شور و شراره و پویه و جنبش که ما در گیتی می‌بینیم، از همین دوگانگی و ناسازی برمی‌خیزد. در مینو آرامشی جاوید سایه افکنده است؛ زیرا مینو جهانی است یک‌سویه و یک‌سره و یکنواخت. حماسه اسطوره‌ای است که سوی‌مندی گیتی یافته و اسطوره حماسه‌ای است که سوی‌مندی مینوی در آن چیره شده است؛ پس ما در هر زمان با حماسه روبه‌رو هستیم. این ستیز ناسازها و دوگانگی و هم‌آوردی را به ناچار پیشاروی خود داریم. داستان رستم و سهراب هم داستانی حماسی است. می‌انگارم که این داستان با اسطوره‌ی آفرینش به بازگفت ایرانی در پیوند است. بی‌گمان می‌دانید که دوگانگی یکی از پایه‌های اندیشه و جهان‌بینی ایرانی است و این دوگانگی تا بدان پایه بوده است که حتا به قلم و زبان و واژگان هم راه جسته است. در داستان رستم و سهراب نیز پایه‌ی نمادشناختی و اسطوره‌یی بر این دوگانگی نهاده شده است. در جهان‌بینی باستانی ایرانی، آلایش و آمیختگی زمینه‌ساز نابودی است.

کزازی همچنین گفت: از پرگزندترین دیدگاه‌ها در روزگار ما، دل بستن به گسل‌هاست. ما این گسل‌های فرهنگی را کم و بیش می‌بینیم، بویژه در میان پاره‌ای از جوانان ایرانی. به این صورت که آن گروهی که ایران کهن را گرامی می‌دارند، ایران نو را خوار می‌شمارند و آنان که دل‌بسته‌ی ایران نواند، ایران کهن را به هیچ می‌گیرند و گویی ناساز یکدیگرند؛ در صورتی که همه‌ی بخش‌های تاریخ و فرهنگ ایران از آن ماست. من جوانی را دیدم که نگاره‌ی فروهر را بر گردن آویخته بود و نیز از پشت شیشه‌ی ماشینش و بعد به آن افتخار می‌کرد که به واسطه‌ی آن زرتشتی شده‌ام و ایرانی تمام. اما فرهنگ و آیین زرتشتی بخشی از تاریخ ایران است؛ نه همه‌ی آن. تو جوان می‌توانی مسلمان باشی و در همان هنگام ایرانی. ترسا باشی، در همان حال ایرانی. این پدیده‌ای است بسیار زیان‌بار و آسیب‌رسان. این است که ما اگر ژرف بنگریم، فریفته‌ی پوسته و برون نمی‌شویم و فرهنگ ایران را یگانه و یکپارچه خواهیم دید.

 

 

http://www.bookcity.org/detail/24569