تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : پنجشنبه 8 بهمن 1388 کد مطلب:253
گروه: نشست‌ها

گزارشی از نشست «ریشه‌های زن‌ستیزی در ادبیات کلاسیک فارسی»

نشست نقد و بررسی کتاب «ریشه‌های زن‌ستیزی در ادبیات کلاسیک فارسی»، در روز سه‌شنبه، 29 دی 1388 و با حضور مریم حسینی، ابوالفضل خطیبی و مریم بهفر در سالن اجتماعات معاونت فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.

سخنرانان این نشست به این موضوع پرداختند که آیا ادبیات کلاسیک فارسی توانسته تصویری واقعی از زنان ارائه کند یا میراث‌بر جامعه‌ای بوده که در آن عقل مذکر حکومت می‌کرده است؟ مؤلف این کتاب، مبنای تقسیم‌بندی خود را بر سه مفهوم «زن‌ستیزان، زن‌گریزان و زن‌ستایان» قرار داده است و کوشیده شاعران را در یکی از آن سه دسته جای دهد.
علی‌اصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب در آغاز این نشست، ضمن مروری کلی بر محتوای کتاب خود، به طرح نکاتی درباره‌ی آن پرداخت و در برخی موارد کتاب خود را نیازمند عرضه‌ی بحثی گسترده‌تر و نمونه‌هایی بیشتر دانست. در ادامه مریم حسینی، این کتاب خود را محصول دغدغه‌هایی دانست که در هنگام تدریس برای دانشجویان رشته مطالعات زنان با آن‌ها دست به گریبان بوده است. کتاب حسینی هشت فصل دارد و فصل نخست آن با عنوان «جلوه‌های زن‌ستیزی» به نحوه‌ی پیدایش زن‌ستیزی در ادبیات فارسی اختصاص دارد. وی در همین فصل سه مفهوم اصلی کتاب خود، «زن‌ستیزی، زن‌گریزی و زن‌ستایی» را مطرح کرده است.
حسینی ضمن اشاره به فصل دوم کتاب خود، «خاقانی زن‌ستیز و نظامی فمینیست»، گفت: حالب است که این دو به‌رغم تفاوت دیدگاه درباره‌ی زنان، در یک عصر و در فاصله‌ای اندک از هم زندگی می‌کردند و روابطی دوستانه داشتند. ارزیابی کلی از دیوان خاقانی نشان می‌دهد زن در ذهن او دارای باری منفی بوده است در حالی که نظامی کاملاً متفاوت می‌اندیشد.
مؤلف کتاب «ریشه‌های زن‌ستیزی در ادبیات کلاسیک فارسی» یکی از فصل‌های اثرش را به شعرهای حماسی اختصاص داده است. وی با تأکید بر این‌که مطالعات همه‌ی شاهنامه‌پژوهان نشان می‌دهد که فردوسی در گروه زن‌ستیزان قرار ندارد، از شاهنامه به عنوان یکی از برجسته‌ترین آثاری نام برد که زنان در آن از جایگاهی ممتاز برخوردارند: اما تعدادی از ابیات الحاقی که در اصل سروده فردوسی نیست یا در روایت داستانی از قول شخصیت‌ها به زبان آورده شده چنین سوءتفاهمی را ایحاد کرده است.
حسینی جایگاه زن در آثار عطار را هم متمایز از دیگر سخنوران کهن دانست و ضمن تأکید بر وجود نگاه مردسالارانه در وی افزود: با این وجود عطار پیشگام را من یک عارف روشنفکر نامیده‌ام؛ چراکه او توانسته زاویه دید خود را تغییر دهد و به جای نگاه معمول مردانه، از نگاه یک زن به روایت ماجرا بپردازد.
حسینی شاعران کلاسیکی را که در مسیر خوارداشت زنان گام برداشته‌اند عموماً متأثر از باورهای قدما، بخصوص هیئت بطلمیوسی دانست و افزود: بر اساس همین نگرش، تقابل دوگانه‌ی زن و مرد، مثل تقابل‌های دوگانه نفس و عقل یا تقابل زمین و آسمان دیده شده است. حتی مولانا هم که در زمره زن‌ستیزان قرار ندارد، وقتی می‌خواهد داستان عقل و نفس را تعریف کند، از تشبیه آن‌ها به مرد و زن بهره می‌برد. از دیگرسو رمزپردازی‌های عارفانه را می‌توان جزو اصلی‌ترین ریشه‌های زن‌ستیزی در ادبیات کلاسیک فارسی در نظر گرفت.
در ادامه ابوالفضل خطیبی به دوبیت زن‌ستیزانه مشهوری که بین مردم به عنوان سروده‌های فردوسی شناخته می‌شود اشاره کرد و گفت: این دو بیت در هیچ یک از نسخه‌های خطی شاهنامه وجود ندارد و حتی بیت دوم که دو واژه سگ و زن در آن استفاده شده را در نسخه‌های کم‌اعتبار چاپی نیز نمی‌توان پیدا کرد. بیت دوم را فقط زنده‌یاد دهخدا در کتاب امثال و حکم خود آورده، ولی مردم گمان می‌کنند این بیت متعلق به فردوسی است.
خطیبی سپس به فصل «معشوق آرمانی» پرداخت و از مؤلف به دلیل نپرداختن به غزل فارسی انتقاد کرد: «در کتاب حاضر راجع به شعرای متعددی بحث شده، اما درباره غزل‌سرایان ایرانی که معشوق آرمانی در آثار آن‌ها به شکلی عالی طرح شده بحث خاصی به میان نیامده است؛ در حالیکه این غزلیات متضمن چکیده‌ی همه دیدگاه‌های موجود درباره‌ی معشوق آرمانی در سنت ادبی ما هستند. کتاب فقط در یکی دو جا از حافظ نام می‌برد، که شایسته بود حتی فصلی مستقل به او اختصاص داده می‌شد؛ چون حافظ نماد ناخودآگاه جمعی ایرانیان به حساب می‌آید و به‌خصوص برای تأمل روی موضوع معشوق آرمانی دیوان وی از غنای خاصی برخوردار است.
مریم بهفر، پژوهشگر حوزه‌ی مباحث ادبی فمینیسم سخنران پایانی این نشست بود که در آغاز سخنانش با تأکید بر ضرورت تحکیم شالوده‌های پژوهشی،‌ تببین دقیق مفاهیم مطرح شده در کتاب را ضروری دانست و گفت: کتاب فقط در دو صفحه به تشریح مفاهیم اصلی مورد بحث خود یعنی زن‌ستیزی، زن‌گریزی و زن‌ستایی پرداخته که توضیح ارائه شده پیرامون زن‌ستیزی در کتاب را حتی در چهار سطر هم می‌توان خلاصه کرد. از طرف دیگر دو اصطلاح زن‌گریزی و زن‌ستایی که در آثار دست اول فمینیستی اشاره‌ای به آن‌ها نشده و نخستین بار توسط مؤلف مطرح می‌شود توضیحی به مراتب کمتر و در حد یکی، دو سطر دارد که این وضعیت منجر به ضعف تئوریک اثر شده است.
بهفر افزود: طبق باور منتقدان فمینیست هویت جنسیتی را از کارمایه هیچ اثر ادبی‌ای نمی‌توان جدا کرد و هیچ نوشته‌ای خارج از دایره فرهنگ مسلط خلق نمی‌شود. اگر امروز ما چنین بحث‌هایی را مطرح می‌کنیم و چنین کتابی هم نوشته شده، نتیجه‌ی فرهنگ مسلط امروز ماست. بر همین اساس اگر وجود این فرهنگ مسلط را بپذیریم دیگر نمی‌توان بین خاقانی و نظامی، یکی را زن‌ستیز و دیگری را فمینیست نامید؛ چرا که در فرهنگ جاری آن دوران چنین تقیسم‌بندی‌هایی فاقد اعتبار بوده است. علاوه‌براین به راحتی نمی‌شود گذشتگان را به زن‌ستیزی محکوم کرد؛ چون همه ما اکنون نیز به‌رغم همه مباحث موجود، حتی اگر زن باشیم، باز رگه‌هایی از زن‌ستیزی را در خود پنهان داریم و هم‌چنان در سلطه‌ی سامانه مردسالار به حیات خود ادامه می‌دهیم.
بهفر در ادامه به مسأله ژانر یا روش‌شناسی ادبی پرداخت و گفت: طرح برخی دیدگاه‌های زن‌ستیزانه در آثار یک شاعر و کم‌رنگی همین دیدگاه در آثار شاعر دیگر که هم‌عصر وی است می‌تواند به دلیل ژانر یا نوع ادبی‌ای باشد که آن‌ها برای آثارشان برگزیده‌اند. بنابراین اگر این کتاب از چنین منظری نیز به تحلیل آثار شعری می‌پرداخت شاید ما با پرسش‌ها و تحلیل‌های دیگری روبرو می‌شدیم.
وی نقد دیگری را نیز بر کتاب وارد دانست و افزود: نویسنده از صفت زن‌ستیز یا ... استفاده کرده و درواقع صفت فاعلی به کار برده است، درحالی‌که بهتر بود بگوییم زن‌ستیزی. ما از زندگی خصوصی و ویژگی‌های اخلاقی بزرگان ادبیات کلاسیک‌مان اطلاعات معتبر زیادی در دست نداریم. من می‌پذیرم که خارج از دایره‌ی ژانر ادبی، شخصیت هر فرد می‌تواند موجب گرایش او به یکی از مفاهیم مطرح در قبال زنان باشد، ولی به صراحت هم نمی‌توان در مورد شخصیت این افراد قضاوت کرد و کاش به جای گفتن این‌که مثلاً فلانی زن‌گریز است نوشته می‌شد در فلان اثر نشانه‌های زن‌گریزی به چشم می‌خورد و...
به زعم بهفر آن‌چه مثلاً خاقانی در مورد دخترش گفته بسیار مهم است چون وی در نوشتن این شعر خدمت مهمی را به انجام رسانیده است چرا که توانسته اصول ایدئولوژی حاکم بر زمانه‌ی خود را نیز به ما انتقال بدهد و در واقع حتی اگر کسی چیزی که ما امروز بد می‌دانیم را ثبت کرده، همین ثبت و انتقال آن باید مورد تأمل قرار گیرد.
بهفر در پایان نقد موجود در کتاب را نقدی توصیفی و ذهنی (Subjective) عنوان کرد که کمتر مبتنی بر مستندات دانست. وی هم‌چنین به نقد معطوف به قصد نویسنده در بخش‌هایی از کتاب اشاره کرد و این رویکرد را از رویکردهای ضعیف در نقد ادبی عنوان کرد.

http://www.bookcity.org/detail/253