تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
آناهید خزیر: در این درسگفتار مطرح شد که زبان بیهقی در تقسیمبندی جدید جزء زبانهای نثر بینابین قرار میگیرد که یک سوی آن نثر مرسل و سوی دیگر نثر مسجع و متکلف و مصنوع است. بیهقی قاعدتا باید ویژگیهای هر دو سبک قبل و بعد از خود را در نثرش آورده باشد اما این تقسیمبندی بسیار کلی و نارساست. شاید بهتر باشد که بیهقی را جزء مکتب غزنه در دورهی بینابین قرار دهیم. موسیقی کلام بیهقی مانند نثرهای آهنگین اولیه نیست. همچنانکه با موسیقی نثرهای مصنوع تفاوت دارد. شاید به تعبیری بتوان گفت موسیقیاش غنیتر از نثرهای قبل و بعدش است. به خاطر همین در سرچشمههای شعر نیمایی و سپید معاصر، نخستین جرقه را نثر بیهقی میدانستند.
کتاب بیهقی تاریخ است یا ادبیات؟
دکتر حمید عبداللهیان گفت: به نظر من در بحثهای ادبی، دربارهی بیهقی کم سخن گفته شده است. در حالی که «تاریخ بیهقی» از کتابهای مهم تاریخ ادبیات ما به شمار میرود. کتابی که بر سر دو راهی تاریخ و ادبیات قرار گرفته است. به سخن دیگر، موازنهای است میان تاریخ و ادبیات. از این رو، شاید به درستی نتوان گفت که این کتاب، تاریخ است یا ادبیات. بحث من دربارهی موسیقی در «تاریخ بیهقی» است. موضوعی که کمتر به آن پرداخته شده است. کاربرد موسیقی در این کتاب، یکی از الگوهای نویسندگان بعد بوده است. حتا در شعر معاصر و نیمایی و پس از نیما هم تا حدودی اثرپذیری از موسیقی کلام بیهقی را میبینیم. برای درک این موضوع باید نخست به تقسیمبندی نثرها توجه کنیم.
در تقسیمبندی مالوف و متداول، نثر را به سه دوره بخشبندی میکنند. دورهی اولیه که قرن چهارم و پنجم است که نثر ساده و مرسل بوده است. قرن ششم دورهی بینابین است و از قرن ششم و هفتم به این سو نثر مسجع و مصنوع را داریم. «تاریخ بلعمی»، «تاریخ سیستان» دو نمونه از نثرهای مرسل به حساب میآیند. «تاریخ گردیزی» و «کلیله و دمنه» از نثرهای بینابینی هستند و «تاریخ وصاف» را جزء نثرهای مصنوع قرار میدهند. ولی به نظر من این تقسیمبندی کلان و گستردهای است و جوابگوی بررسیهای ما نیست. شاید باید میان سبکها و درون سبکها را درنظر بگیریم تا به تقسیمبندی مناسبتری دست پیدا کنیم. میدانیم که در دورهی غزنویان است که بهترین نثرهای زبان فارسی پدید میآید. «سفرنامهی ناصر خسرو» و «تاریخ گردیزی» و نثرهای بونصر مُشکان نمونههای از آن نثر زیبا هستند. در قرن ششم و در زمان بهرام شاه غزنوی است که نصرالله منشی «کلیله و دمنه» را ترجمه میکند. تنها نمونهای که خارج از این محدودهی زمانی داریم، «گلستان» سعدی است که شاید حتا از نمونههای قبلی هم برتر باشد اما به هر حال در دورهی غزنوی است که با باشکوهترین نثرها رو به رو میشویم.
بیهقی برای آیندگان تاریخ نوشته است
نمونههایی که از نثر بونصر مشکان داریم، بسیار شبیه نثر بیهقی است تا حدی که اگر بیهقی اشاره نکند، نمیدانیم نوشتهی خود بیهقی است یا استادش بونصر مشکان اما نوشتههای بونصر رسمی و نامهنگاری است. بیهقی میخواسته تاریخ بنویسد، تاریخی که باید برای آیندگان به جای بماند. در همین نثرهای اوست که درمییابیم که بیهقی توجه خاصی به موسیقی کلام داشته است. این را باید به حساب سلیقهی هنرمندانهی او بگذاریم. او توانایی تشخیص داشته است. دربارهی حافظ میدانیم که او دستی در موسیقی داشته است اما از خود «تاریخ بیهقی» دلیلی برای پرداختن بیهقی به موسیقی نمیتوانیم پیدا کنیم. با این همه کار او با زبان، نشان میدهد که از موسیقی آگاهی داشته است. موسیقی کلام با موسیقی اصلی تفاوتی ندارد. موسیقی نظم خاصی است که بین گروهی از آواها و نواها برقرار میشود. فاصلهی زمانی و شدت و ضعف و چگونگی ترکیب آنها در موسیقی متمایز کنندهی نتها و دستگاههای موسیقی است. در موسیقیی که بیرونی است، استفاده از لحنها، نتها، شدت و ضعف آنها، حسی را ایجاد میکند. ما با شنیدن آنها حسهایی را میگیریم. همین موسیقی با همین کلیت، در نثر هم منتقل میشود. نویسنده با استفاده از حروفی خاص، موسیقی ایجاد میکند که به انتقال مفهوم کمک میکند.
این نیز گفتنی است که نویسندههای نثرهای مسجع کسانی هستند که به لفظ بیشتر از معنی توجه میکنند. اوج آن را هم در دورهی بازگشت و در کتاب «دره نادره» میتوان دید. در «مقامات حریری» هم به همین گونه است. یک جا در این کتاب میخوانیم: «با جمعی از دوستان سفری کردیم به ولایت آذربایجان». نویسنده قافیهای جستوجو میکند که با کلمهی «دوستان» هم قافیه باشد. پس کلمهی «آذربایجان» را میآورد. در دورهی مشروطیت بود که ما این گونه نثرها را رها کردیم. یعنی نثرهایی که در آنها لفظ بر معنی میچربد. بیهقی از کسانی بود که از این گونه نثرها برکنار بود. او هم به معنی توجه میکند و هم به لفظ.
فرمالیستها نخستینبار به موسیقی کلام توجه کردند
باید توجه داشت که یکی از نخستین کسانی که به موسیقی کلام توجه کردند فرمالیستها بودند. آنها از «رستاخیز کلام» سخن میگفتند. منظورشان آن بود که کلمهها را در قالب جملهها به گونهای به کار ببریم که از جایگاه اصلیشان برخیزند و کلمههایی را که مُردهاند و به گوش ما عادی میآیند، از دیدگاه تازهای نگریسته شوند. این «رستاخیز کلام» شعار و ایدهآل فرمالیستها بود. آنچه آنها میگفتند، در «تاریخ بیهقی» بسیار رعایت شده است. نمونههایی در این کتاب میتوان برشمرد که کلمه از جایگاه معمولیاش فاصله میگیرد و خیلی به چشم میآید. بیهقی نکوشیده است که نثری با سرعت بالا ارایه کند. او به عمد دستانداز ایجاد کرده تا به ما بگوید که یک لحظه تامل کنید و جمله را با دقت بخوانید. این یکی از کارکردهای خوب نثر است که سکتههایی ایجاد کنیم تا خواننده بایستد و تامل کند و جمله و کلمه را به درستی بفهمد.
یکی از نمونههایی که باعث جدایی بیهقی از دیگران میشود آن است که دیگران، بهخصوص سجعپردازان، به جمله به عنوان واحد موسیقیایی نگاه میکنند ولی بیهقی کلمه را واحد موسیقیایی میداند. این باعث مدرن شدن نثر او شده است. در «تاریخ بیهقی» به کلمه بسیار توجه شده است. در حالی که در «مقامات حریری» موسیقی در قالب جمله است اما کلمه، ظریفتر و عمیقتر است. به نظر من ابتذال هنگامی آغاز میشود که موسیقی به جمله میرسد.
یکی از بحثهایی که دکتر شفیعی کدکنی در کتاب «موسیقی شعر» میکند بحث «موازیهای موسیقی» است. موازیها کلمههایی هستند که در کنار هم قرار میگیرند و بار معنایی خاصی را میسازند. مثل «موازیهای معنایی». یعنی کلمههایی که از نظر معنی با هم ارتباط دارند، نه از نظر لفظ. دوم «موازیهای صوتی» هستند که از نظر صوت با هم ارتباط میگیرند. سوم «موازیهای صوتی و معنایی» است که هم از نظر صوت و هم از نظر معنا مرتبطاند. دیگری «موازیهای معنایی و صوتی» است که در آنها معنا بر صوت غلبه دارد. دیگر «موازیهای تابع» است. اینها نمونههای است که در «تاریخ بیهقی» هم میتوان یافت.
موسیقی در تاریخ بیهقی فراز و فرود دارد
دلیل آنکه من به موسیقیاندیشی بیهقی تاکید میکنم نمونههایی است که در ذهن همهی بیهقیخوانها یافته میشود. اگر از آنها بخواهیم در حافظهی خود داستانی یا جملهای از بیهقی را بازگو کنند، داستانها و جملههایی را خواهند گفت که از نظر موسیقی کلام برجسته است. مثل داستان حسنک وزیر، داستان خیشخانه، داستان سیل غزنه، داستان قاضی بُست و نمونههای دیگر. البته موسیقی در «تاریخ بیهقی» یکدست نیست و فراز و فرود دارد وگاه اوج میگیرد وگاه پایین میآید.
به هر حال شگردهای بیهقی در به کار بردن موسیقی کلام را در چند نمونه میتوان خلاصه کرد. یکی از عمدهترین چیزهایی که بیهقی با آن موسیقی کلام میسازد، تکرار است. او از خیلی از کلماتی استفاده میکند که تکراری هستند. مثل: خیر خیر، گشتاگشت، خُرد خُرد، زمان زمان، آویزان آویزان. دومین مورد استفاده از قیدهاست. قیدهایی هستند که بیهقی به آنها علاقه دارد. مثل: «صعب» یا «سخت» یا «اندک» و «خاصه». این واژهها مُهر و امضای بیهقی را دارند. یک شگرد دیگر استفاده از «واو» است. بیهقی از به کار بردن نقطه پرهیز میکند. این شگردی است که در داستانهای مدرن هم دیده میشود. این «واو»ها فرصت نفس کشیدن را از خواننده میگیرند و حس در صحنه بودن را ایجاد میکند. باز از شگردهای او آوردن پی در پی افعال است. این، سرعت کلام را اضافه میکند. بیهقی برای برانگیختن خواننده از جملههای کوتاه استفاده میکند. جالب است که پس از به کار بردن چندین جملهی کوتاه، به یکباره جملهی بلندی میآورد.
چهارمین مورد استفاده از جملههای هم اندازه است. این جملهها را میتوان تقطیع کرد و وزن شعری از درون آنها بیرون کشید. بیهقی برای آنکه خواننده دچار عادت ذهنی نشود، بعد از چند جملهی هم اندازه، جملهای میآورد که متفاوت است. بیهقی بیشتر از هر نویسندهی دیگری با ساختار جمله درگیری دارد و گونههای مختلفی از ساختارها را در نثر خود ارایه میکند. حذف حذف به قرینههای معنوی مورد بعدی است. بیهقی به سجع بسیار نزدیک میشود. هرچند خود را منزه از سجعپردازی میداند. آخرین مورد واژه آراییهای اوست. بیهقی با این کار شخصیت چهرههای کتابش را نشان میدهد.