تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
حسن عرب ـ دانشجوی کارشناسی ارشد فلسفهی دانشگاه شهید بهشتی: سول کریپکی، فیلسوف و منطقدان آمریکایی، در سال ۱۹۸۲ کتابی نوشت با عنوان «ویتگنشتاین در باب قواعد و زبان خصوصی» و در آن سعی کرد دو مسالهی مهم مطرح در کتاب «پژوهشهای فلسفی» ویتگنشتاین، یعنی مباحث پیروی از قاعده و استدلال زبان خصوصی را، آن گونه که در نظر او آمده است (Kripke، p. ۵)، بررسی کند. خوانش کریپکی از پژوهشها خوانشی خاص، مبتکرانه و البته نسبتاً رادیکال است و در ضمن این خوانش، مبانی حوزههای مختلفی در سمانتیک، فلسفهی ریاضی و فلسفهی ذهن را مورد بحث قرار میدهد. همین خصوصیات سبب شده است که بعد از آن هر اثری در باب پژوهشها مجبور باشد که موضع خود را در برابر خوانش کریپکی مشخص کند.
خاص بودن تفسیر کریپکی در همان آغاز کتاب مشخص میگردد آنجا که او معتقد است بندهای موسوم به استدلال زبان خصوصی، یعنی ۲۴۳-۳۱۵ §§، بر خلاف تفسیرهای غالب از آن تا آن زمان، اساساً بایستی بر اساس مباحث پیروی از قاعده بررسی شود. او بر این باور است که آن دید غالب، به واسطهی محدودیتش به بندهای مذکور، استدلال زبان خصوصی را بدین فروکاهیده که آیا آن استدلال در دفاع از نوعی اصل تحقیق (verification) است، و آیا این دفاع موجه است؟ آیا مبتنی بر شکاکیتی اغراق آمیز در باب حافظه است؟ و... (ibid. p. ۲) حال آنکه استدلال اصلی بسیار پیشتر از آن بندها و در ۲۰۲ § (و مابعد) مطرح میگردد، جایی که نتیجهی استدلال صراحتاً بیان شده است:
§ ۲۰۲:» Und darum kann man nicht der Regel «privatem» folgen، weil sonst der Regel zu folgen glauben dassselbe wäre، wie der Regel folgen ««
«و بر این اساس فرد نمیتواند از قواعد «به نحو خصوصی» پیروی کند، چرا که در غیر این صورت باور به پیروی از قواعد، همان پیروی از قواعد میبود»
بر مبنای این تلقی، کریپکی معتقد است که طرح استدلال زبان خصوصی در مورد احساسات در ۲۴۳-۳۱۵ §§ تنها یکی از وجوه ملاحظات این استدلال است. ملاحظات دیگری هم مطرحند و از آنجا که پژوهشها اثری سیستماتیک نیست (بلکه به نوعی دیالکتیکال است) بحث تقدّم و تأخّر این ملاحظات هم جایی ندارد. (ibid. p. ۲) ساختار اصلی رویکرد ویتگنشتاین اینگونه است: مسألهای مشخص (به زبان هیومی: پارادوکسی شکاکانه) در خصوص ایدهی زبان خصوصی مطرح میگردد و در پیاش راه حلی شکاکانه مطرح میگردد. این مسأله و راه حل دو حوزه را شامل میشوند؛ قواعد ریاضی و احساسات و حالات درونی. و این، به زعم کریپکی، نشان از پیوستگی مباحث فلسفهی ریاضی و فلسفهی ذهن نزد ویتگنشتاین دارد.
بخش نخست کتاب- پارادوکس ویتگنشتاین (در نگاه کریپکی مسألهی محوری پژوهشها):
§ ۲۰۱: «Unser Paradox war dies: eine Regel könnte keine Handlungsweise bestimmen، da jede Handlungsweise mit der Regel im Übereinstimmung zu bringen sei.»
«پارادوکس ما این بود: یک قاعده نمیتواند هیچ طریقی از عمل (Handlungsweise) را متعیّن کند، چرا که هر طریقی از عمل میتواند با آن قاعده مطابقت داده شود.»
در نتیجه، در پیروی از قاعده، نه تطابقی مطرح است و نه تعارضی، و این همان مسألهی شکاکانه است. حال کریپکی سعی میکند این مسأله را به قواعد ریاضی، قواعد زبان حسی و به طور کلی به تمام کاربردهای معنادار زبان وارد کند. (ibid. p. ۷) او در اینجا با طرح یک مثال ساده از قواعد ریاضی، یعنی جمع (+، plus) میآغازد. یک نکتهی مهم در باب این دست قواعد این است که اگرچه همواره تعداد نامحدودی محاسبه با استفاده از قاعدهی جمع انجام دادهام، قاعده پاسخ تعداد نامحدودی از محاسبات را که من هرگز بدان توجه نکردهام، معین میکند. (ibid. p. ۸) کریپکی میگوید حال فرض کنید که تا کنون اعداد بالاتر از ۵۷ را جمع نکردهاید. از شما پرسیده میشود: حاصل «۵۷+۶۸» چیست؟ ما بر اساس آنچه از قبل از قاعدهی جمع میدانیم، پاسخ میدهیم: ۱۲۵. یک شکاک میتواند ادعای شما را زیر سؤال برد و بگوید پاسخ شما میبایست ۵ باشد. چرا که آن قاعدهای که شما در گذشته گمان میکردید جمع (plus) است، در واقع قاعدهی «مجع» (t, quus) و «مجع» چنین تعریفی دارد:
x t y = x + y، if x، y <۵۷
= ۵ otherwise
حال سؤال شکاکانه این است که از کجا معلوم میشود کاربردهای قبلی ما که گمان میکردیم «جمع» است، «مجع» نبوده باشد و حال برای پاسخ به «۵۷+۶۸» بایستی از کدام قاعده (به چه دلایلی) پیروی کنیم. کریپکی معتقد است در اینجا امکان اشتباه در پیروی، یعنی عدم مطابقت، منطقاً ناممکن نیست. (ibid. p. ۹) شکاک بر آن است که هیچ چیز در گذشتهی من، نه در ذهنم و نه در رفتار خارجیام، نمیتواند مشخص کند که کدام کارکرد مدنظرم بوده است و اینکه این تزلزل در تعیین کارکرد فعلی، ناگزیر به کاربرد فعلی هم سرایت میکند. (ibid، p. ۱۳) سپس کریپکی میپردازد به پاسخهای ممکن به این مسأله و آنها را در سه بستر کاویده، ناکافی میداند: کاربرد عملی نشانه، حالتهای آگاهی همراه با کاربرد نشانه که با درون نگری (introspection) قابل شهود و از سنخ کیفیات (از قبیل تجربه) هستند و سرانجام، گرایش (disposition) به کاربرد نشانه. (پرتی، ص. ۱۱۳)
بخش دوم- راه حل و استدلال زبان خصوصی
کریپکی نتیجهی پارادوکس را این گونه خلاصه میکند: نفی هر گونه معنا در هر واژهای و امکان تفسیر از هر قصدیت معنایی و در نتیجه بیمعنا شدن هر تطبق یا تضادی در این مورد. (Kripke، p. ۵۵) این پارادوکس نشان میدهد که کل زبان، کل مفهوم سازی میتواند ناموجه و غیر ممکن باشد. (ibid. p. ۶۲) با وجود این او معتقد نیست که ویتگنشتاین ما را با این رادیکالترین و بنیادیترین مسألهی شکاکانهی فلسفه تا به حال، تنها میگذارد. او راه حل ارائه میدهد در آنجا که استدلال زبان خصوصی را مطرح میکند. (ibid، p. ۶۰) راه حل او با توافق بر سر نبود «واقعیتی برتر» (superelative fact) در خصوص ذهن فرد شکل دهندهی معنا، شروع میگردد و دیگر اینکه او راه حلی قاطع و مستقیم (straight) ارائه نمیکند، بلکه راه حل نیز شکاکانه است. یعنی اینجا قصد ندارد نشان دهد که آن مسالهی شکاکانه غیر موجه است (مثل راه حل دکارت برای شکاکیت فلسفیاش)، بلکه با اعتراف به بدون پاسخ ماندن آن میآغازد و با این وجود میگوید عمل و عقیدهی معمول ما قابل توجیه (Rechtfertigung=justification) است، چرا که برای این کار نیازی به توجیه و دفاعی یقینی، آنچه شکاک غیرقابل دفاع بودنش را نشان داد، وجود ندارد. (شبیه برخورد هیوم با اصل علیت) (ibid. p. ۶۷)
§ ۲۸۹: „... Ein Wort ohne Rechtfertigung gebrauchen heißt nicht، es zu Unrecht gebrauchen.»
«... یک واژه را بدون توجیه به کا بردن، به معنای نادرست به کاربردنش نیست.»
کریپکی معتقد است ویتگنشتاین برای حل پارادوکس، در برابر شرایط صدق (truth-conditions) در تراکتاتوس، ایدهی شرایط اظهار (assertabality-condition) یا شرایط توجیه را مطرح میکند (ibid. p. ۷۳) که نقشی دوگانه دارد: رویکرد جدیدی برای این مساله که زبان چگونه معنادار است ارائه میکند و دیگر اینکه میتوان از آن برای اعتبار بخشیدن به خود ادعاهای مطرح در باب معنا، به عنوان ادعاهایی مطرح در خود زبان، استفاده کرد. (ibid. p. ۷۷) و این امکان خودمتناقض بودن این ایده را رفع میکند.
طرح اولیهی راه حل شکاکانه- «بازی زبانی» و نقش کلیدیاش در زندگی ما، تحت شرایط معینی، جواز به اعتبار این گفته میدهد که فردی بایستی (should و نه دیگر ought)، چنین و چنان، معنا مراد میکند، و یا اینکه کاربرد فعلی یک کلمه توسط او با آنچه در گذشته مراد کرده است «مطابقت میکند». و این نشان میدهد که این نقش، و آن شرایط، ارجاع به یک اجتماع (community) است. آنها در مورد فردی تنها و ایزوله شده، کابردی ندارند. (ibid. p. ۷۹) پارادوکس میخواهد بگوید که هر امر ذهنی، از تعیین کاربرد قاعده ناتوان است. (ibid. p. ۸۲) همچنین از سوی دیگر، و باز در تقابل با تراکتاتوس، مرتبط است با نقد ایزومورفیسم و هر نوع تجزیه و بازسازی منفرد ِ یک مجموعه به مؤلفهها و اجزاء بنیادینش. (ibid. p. ۸۵)
شرایط توجیه و کاربرد قاعده، در بستر اجتماع، چنین ویژگیهایی دارد: مشروط بودن به تصحیح شدن توسط دیگران، عدم ابتناء و توجیه بر تفسیر فردیِ برآمده از قصدیتهای فردی، تمایز میان پیروی نکردن از قاعده و یا پیروی از قاعدهای دیگر و یا حتی هر گونه عدم پیروی با اشتباه در پیروی از قاعده و معرفی توان و صلاحیت تشخیص این تمایز به عنوان پیش شرط فاهمه و.... (ibid. p. ۸۹) اگر بخواهیم جمع بندی کنیم، در نگاه کریپکی، راه حل ویتگنشتاین سه محور اصلی دارد: توافق (agreement)، نحوی زیست (form of Life)، و معیارها (criteria). در توضیح آخرینشان اینکه معیار آنجایی محل پرسش میشود که بپرسیم توافق در اجتماع چگونه به دست میآید. توافق معیار میطلبد و نمیتواند فردی باشد. (ibid. p. ۹۸-۱۰۱) معیار بایستی قابل ارزیابی (surveyable) باشد. (ibid. p. ۱۰۶)
سخن نهایی اثر این است که استدلال زبان خصوصی، که غالباً استدلالی علیه امکان زبانی غیر قابل فهم برای دیگران دانسته شده، در واقع استدلال علیه «الگوی خصوصی» پیروی از قاعده است که بنیادینتر است و اگر زبان خصوصی، به معنای اول رد میشود، به دلیل ابتنائش بر این الگوست. (ibid. p. ۱۰۹)
منابع:
- Wittgenstein on Rules and Private Language، Saul A. Kripke، Harvard University Press، ۱۹۸۲
- Philosophische Untersuchungen (Philosophical Investigations)، Ludwig Wittgenstein، ed. by G. E. M. Anscombe، Blackwell Publishers، ۱۹۵۳
- پرتی، کنسلو (۱۳۸۸)، کریپکی، ترجمهی حسین واله، انتشارات گام نو.