تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
یکشنبه سوم دی ۱۳۹۱، دومین مراسم اهدای جایزهی دکتر فتحالله مجتبایی در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد. اینجایزه به پایاننامهی برگزیده در مقطع دکتری، در رشتههای الهیات و عرفان و ادبیات تعلق میگیرد. جایزهی دکتر مجتبایی با هدف ارزیابی کیفی رسالههای دانشجویان مقطع دکتری، شناسایی آسیبها در این حوزه، کمک به رفع آنها و ایجاد بستری مناسب برای ارتقای سطح کیفی رسالهها تدارک دیده شده است. در این دوره دو پایاننامه با عناوین «جنبههای اجتماعی رهبانیت و مقایسهی آن با آداب اجتماعی خانقاه و تصوف» نوشتهی محمدرضا عدلی و «نقد و بررسی جنبههای سورئالیستی در حکایات منثور تا قرن هشتم هجری» نوشتهی علیرضا اسدی برگزیده شدند.
پایاننامههای ارسال شده را دکتر فتحالله مجتبایی، دکتر ضیا موحد، دکتر حسین معصومی همدانی، دکتر غلامرضا خاکی و دکتر محمد دهقانی داوری کردند. در این مراسم علاوه بر هیات داوران، و مولفان، دکتر شهرام پازوکی نیز حضور داشت.
در انتهای این مراسم، جوایز به برگزیدگان اهدا شد. لازم به توضیح است که موضوعات این دو پایاننامهی منتخب در جلساتی مجزا در شهر کتاب ارائه خواهد شد.
داستان تقدم ما بر غرب!
دکتر ضیاء موحد، ضمن بیان خاطرهای به طرح آسیبی در خصوص کم و کیف رسالههای دکتری پرداخت. وی گفت: طرح و تبیین رسالات تطبیقی امروزه به شکلی عجیب فراگیر شده است. حتا به تازگی رشتهای با عنوان فلسفهی تطبیقی تعریف شده است، به فراخور رویکردها و علایق دانشجویان، مباحث تطبیقی بین فلاسفه و حکمایی چون علامه جعفری و نیچه و یا با عناوینی چون ملاصدرا و پست مدرنیسم، مطرح میشوند؛ سر آخر نتیجه این دست رویکردها تقریبا به تمامی این میشود که برخی مسائل را ما مقدم بر فلاسفهی غربی و حتا بهتر از آنها دریافتهایم.
وی ادامه داد: به عنوان مثال در نفی ضرورت در علیت، بین غزالی و هیوم تطبیق صورت میگیرد، حال آنکه نظریه آن دو هیچ ارتباطی با هم ندارند. غزالی از موضعی الهی و بر اساس کلام، رابطه خالق و مخلوق را در رد ضرورت علیت طرح کرده است، اما به زعم هیوم رابطهی علت و معلول غیر از رابطهی قضیه با اصول هندسه است؛ بر این اساس مادامی که علت به کار گرفته نشود و معلول حاصل نشود نمیتوان به علیت پی برد. این دو مقوله به راحتی با هم تطبیق میشوند و نتیجه مذکور عاید میشود.
موحد در ادامه، کاربردهای علوم و فلسفه تطبیقی را تشریح کرد. وی خاطرنشان کرد: اولین کاربرد این رویکرد، این است که اثبات کنیم دو نظریه هیچ ارتباطی با هم ندارند و این بسیار بیمعناست؛ به این ترتیب که مباحث غزالی را مطرح کنیم، مباحث هیوم را هم مطرح کنیم و بعد بگوییم که این دو هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند و دیگر اینکه به جبر بگوییم این یکی همانی را میگوید که دیگری.
وی در انتها به آماری در ارتباط با محورهای مطالعاتی دانشجویان در تدوین رسالات خود اشاره کرد و ادامه داد: بر اساس این آمار میبینیم که در دو سال ابتدای دههی هشتاد در قیاس با دو سال ابتدای دههی هفتاد، مباحث تطبیقی بیشترین رسالات را به خود اختصاص دادهاند.
از حکمت آن غافل هستیم!
دکتر معصومی همدانی ضمن تایید آسیبی که در مباحث موحد مطرح شد، آسیب و نقصانی دیگر را در ارتباط با پایاننامههای دورهی دکتری مطرح کرد. وی گفت: امروزه نقایص و آسیبهای چشمگیری در خصوص معرفی و ارجاع منابع و ماخذ در رسالات مطرح است. در گذشته مرسوم نبود منابع و ماخذی در کتابها مطرح شود، تنها اشارههایی مختصر صورت میگرفت. اما امروز وضع به گونهای دیگر است ما این اصل را فراگرفتهایم حال آنکه مثل بسیاری از چیزها از حکمت آن غافل هستیم.
وی در ادامه این دستاورد را حاوی آسیبها و نقایصی هم دانست و به شرح و بررسی آنها پرداخت و افزود: امروز در رسالات و کتب متعدد منابع و ماخذ زیادی دیده میشود و این امر تبدیل به معیاری برای سنجش مقالات و کتابها شده است. یکی از آسیبهایی که در این حوزه میتوان بر شمرد، این است که در بسیاری از مقالات، به ویژه در حوزههای علوم انسانی و علوم اجتماعی دیده میشود که برخی، مقالهای فراموش شده را با تغییراتی ارائه میکنند. از دیگر نقایص موجود میتوان به تعدد ارجاعات در رسالهها اشاره کرد حال آنکه نویسنده نظر خود را در خصوص آن ارجاعات طرح نکرده است، یعنی هیچ بخشی در نقد منابع در آنها وجود ندارد.
معصومیهمدانی ادامه داد: در کارهای پژوهشی بایستی مقداری منابع دست اول وجود داشته باشد و مقداری پژوهشهایی که در خصوص این منابع صورت یافته است. در بسیاری از نمونههای موجود هیچگونه تقسیمبندی از این نوع موجود نیست. به این معنا که برآوردی از وضع پژوهش در آن مسالهی خاص در پایاننامهها وجود ندارد، هیچ برآوردی از میزان وثاقت منابع وجود ندارد، نویسنده نمیگوید که کدام منابع موثقتر و قابل اطمینانتر است. بنابراین کتابشناسیهای ما حاوی هیچ نوع طبقهبندی نیستند، حداکثر یک طبقهبندی زبانی دارند. نوع نقلی هم که از منابع میشود بیشتر اوقات تناسبی با آن منابع ندارد.
وی بر شکل غلط استناد در پایاننامهها اشاره کرد و گفت: بدترین نوع استناد، استناد بر مقالات علمی و پژوهیست، چراکه گویی این مفهوم علمی و پژوهشی خود حاوی زیانهاییست، این پندار وجود دارد که این عنوان، خود، مقاله را به نوعی از غلط و اشتباه مبرا میکند و بنابراین هر چیزی را بدون تناسب میتوان از آن نقل کرد. بسیاری از دانشجویان درس مرجعشناسی را به گونهی صوری میگذرانند و در واقع آن چیزی که وجه جوهری منبعشناسی است در کار ایشان لحاظ نمیشود، آنها توانایی برآورد علمی یک منبع را فرا نگرفتهاند.
اذهان قالبی!
دکتر خاکی، در ادامهی مباحث قبل با استناد به رویکردی تحقیقی، به چندین مورد از آسیبهای موجود در فرآیند پایاننامهنویسی در حوزهی علوم انسانی و علوم اجتماعی اشاره کرد: پذیرش تعداد زیادی پایاننامه از جانب استادان راهنما و مشاور، اولین آسیبی بوده است که در این رویکرد پژوهشی مورد بررسی قرار گرفته است. مسالهی دیگر عدم شناخت صحیح اعضای کمیتهی تحصیلی از فرآیندها و روشهای تحقیق است.
وی ادامه داد: آسیب دیگر در ارتباط با انتخاب طرحها و پروپوزالهایی است که نباید انتخاب میشدند. نبود سازوکارهای هماهنگ برای استادان راهنما و مشاور نیز از دیگر آسیبهای موجود در این حوزه است. دیگر اینکه دانشجویان نمیدانند چه انتظاراتی باید از استادان مشاور و راهنمای خود داشته باشند. این امر باعث میشود جای استادان راهنما و مشاور تعویض شود و یاگاه مسیر یک پایاننامه تغییر کند.
قالبی شدن ذهن برخی استادان، از آسیبهای دیگریست که خاکی به آن اشاره کرد. وی افزود: در این خصوص به نظر میرسد برخی استادان در پی تکثیر خویش هستند. بحران حجمگرایی در پایاننامهها و عدم وجود استانداردی خاص برای جلسات دفاع از دیگر مباحث مطرح شده در این خصوص هستند؛ جلسات دفاع به دنبال کنشهای عاطفی استادان از منطقی خاص پیروی نمیکنند. مساله دیگر بر تکراری شدن موضوعات به دنبال رخداد جوهایی در فضای جامعه، دلالت دارد.
وی آمارهای موجود در مراجع اداری را نیز آسیبی دیگر در این حوزه دانست و گفت: این امر باعث میشود پایاننامههایی از پیش نوشته شده در مراکزی در سطح شهر ارائه شوند و حرمت و جایگاه پایاننامهنویسی تحت تاثیر قرار گیرد. نکتهی دیگر این است که در حوزههای علوم اجتماعی بحث نظرسنجیها به عنوان یک اپیدمی در پایاننامهها فراگیر شده است؛ نگرش دربارهی چیزی، به ضرورت، واقعیت آن را نمایان نمیکند، لذا به طور معمول، بسیاری از مسائل اجتماعی که در پایاننامهها مورد بحث قرار میگیرند، نگرش عدهای خاص هستند و تنها به همانها اکتفا میشود و در واقع از روشهای جدید برای ورود به فهم واقعیتهای اجتماعی کمتر استفاده خواهد شد.
علوم تطبیقی به مثابه زیرساخت
دکتر پازوکی قبل از اینکه ویژگیها و ساختار پایاننامهی برگزیده در حوزهی الهیات و عرفان را تشریح کند ضروری دانست در خصوص آسیبی که از جانب دکتر موحد مطرح شد، سخنانی ایراد کند. وی گفت: میخواهم از روشها و علوم تطبیقی دفاع کنم، حال آنکه غالب مباحث تطبیقی از مبدا و مقصدی همسان بیبهره نیستند و از این رو من نیز با آنها مخالف هستم. ایراد و آسیب مطروح شده به جاست اما طرح پارهای مباحث خالی از لطف نخواهد بود.
وی افزود: طرح برخی مسائل مثل همان نفی ضرورت علی نزد اشاعره و هیوم میتواند نتیجهای مناسب در پی داشته باشد، از این رو که خلط مبحث پیش میآورد و خواننده را دچار سردرگمی میکند. وقتی در یک رساله دکتری، مبدا و مبنای مباحث هیوم و همچنین مبدا مباحث شخصی مثل غزالی مطرح میشود، میتواند تفاوتها و همچنین مشابهتهای صوری را نمایان سازد.
وی با تاکید بر اینکه در مباحث عرفانی میتوان رویکردی تطبیقی داشت، بحث خود را ادامه داد: همواره بیشترین همدلی بین عرفا وجود داشته است و مقصد و مبدا مشخص بوده است. به نظر میرسد در این حوزه و در حوزهی مطالعات دینی، رویکرد تطبیقی پاسخگوست. همواره مطالعات دینی، بر مطالعات ادیان و تطبیق و مقایسهی آنها با یکدیگر، دلالت داشته است، اصلا این دست مباحث با این رویکرد آغاز شده است.
پازوکی در خصوص ساختار پایاننامهی برگزیده گفت: اشاره به چندین نکته در این رساله ضروریست. گفته شده است که یکی از سرچشمههای عرفانی در بودیسم وجود دارد؛ مولف پایاننامه، شواهدی در تایید این امر آورده است، او برخی مفاهیم، اشخاص و مکانها و آداب مشابه در این دو را به خوبی بررسی و شواهدی در تایید آنها ارائه کرده است.
وی ادامه داد: با توجه به نفی مسالهی رهبانیت در اسلام، یافتن منشا تصوف در بودیسم اهمیت مییابد، مولف این مساله را نیز مد نظر داشته است و تا حد قابل توجهی مشابهتها و مغایرتها را از این منظر بررسی کرده است. در ارتباط با مواضع روشنفکران دینی در مواجهه با مسائل عرفانی، میباید کار علمی صورت میگرفت؛ در این رساله، توجه به بعد اجتماعی خانقاه بر خلاف آنچه شایع بودهاست صورت یافته است، این نگاهی تازه و مطلوب در این حوزه است به ویژه اینکه توام است با رویکردی تطبیقی صورت یافته است.
پازوکی در پایان گفت: مولف میبایستی هم رویکرد دینی و هم نگاه اجتماعی میداشت؛ به نظر میرسد این امر تا حد امکان محقق و بر ارزش علمی پایاننامهی او افزوده است. منابع موجود در حد قابل توجهی از دید مولف پنهان نمانده است.
چگونه گفتن رجحان دارد!
دکتر دهقانی در شرح ویژگیهای پایاننامهی منتخب گفت: در انتخاب این رساله، موضوع اهمیت چندانینداشته است، چراکه به زعم من موضوعی چندان تازه و نو نیست و از این دست فراوان مطرح شده است. مطالب نظری هم تاثیر چندانی در گزینش آن نداشتهاند، بسیاری از مطالب جالب توجه هستند، اما بدعت و تازگی و جذابیت آنچنانی ندارند. این معنا در ارتباط با منابع مورد استفاده هم صدق میکنند گو اینکه غالبا به جا و صحیح استفاده شدهاند.
وی ادامه داد: آنچه در گزینش این رساله تاثیری به سزا داشته است، شیوهی نوشتار و زبانیست که مولف برای بیان مطالب خود برگزیده است. در مباحث علوم انسانی، چگونه نوشتن بسیار مهمتر از چه نوشتن است. این رساله خوب نوشته شده است و نثری مطلوب دارد. از دیگر ویژگیهای آن میتوان به انسجام و نقد صحیح منابع اشاره کرد. مجموع این امتیازات باعث برگزیده شدن این رساله شدهاند. به قطع این انتخاب به این معنا نیست که همه چیز تمام است.
تطبیق و کشف معانی!
دکتر مجتبایی، ضمن قدردانی از شهر کتاب و داوران و همچنین ابراز مراتب تبریک و شادباش خود به برگزیدگان، بر ادامهی راه از جانب ایشان تاکید کرد. وی در شرح و بسط ضرورت در پرداختن به رویکردهای تطبیقی در حوزهی علوم دینی گفت: مطالعهی ادیان هیچگاه به صورت علمی نبوده است، به صورت علم ادیان نبوده است، اهالی ادیان مختلف کلام و فقه و اصول خود را بازگو میکردهاند. علم ادیان با رویکردی تطبیقی آغاز شد.
وی افزود: هر دینی از سلسله آیینها و آدابی که هر کدام معنایی دارند تشکیل شده است. هر پدیدهی دینی از یک شکل و یک معنا تشکیل شده است و همواره در ارتباط با معانی اختلاف نظرهایی وجود داشته است. این معانی، وقتی روشن میشوند که به گفتهی مکس مولر کشف معنی بشود. علوم تطبیقی به کشف معانی میپردازند. این مهم از طریق تطبیق اعمال مختلف در ادیان مختلف محقق میشود. به عنوان مثال مفهوم توحید وجودی در اسلام بر تفکرات عرفانی سایه انداخته است و همه کوشیدهاند که معنای آن را به نوعی بیان کنند؛ عین همین اعتقاد در بین هندوها و نو افلاطونیها وجود دارد، وقتی که اینها را کنار هم بگذاریم در مییابیم که یک نوافلاطونی آن را چگونه بیان میکند و چه از آن در مییابد و همینطور یک هندی؛ از تطبیق آنها معنا بهتر و مشخصتر بیان میشوند.
مجتبایی شروط صحت یافتن مطالعات تطبیقی را تشریح کرد: در همهجا، اعمال رویکردهای تطبیقی غلط است، این رویکردها باید در صورت وجود اقتضائات، در این دست مطالعات صورت یابند. شرط اول در این خصوص، مشابهت است، این را هم باید در نظر داشت که مشابهتهایی در برخی افکار وجود دارد اما کافی نیستند. به عنوان مثال در پایاننامهی برگزیده، مقایسهی مشخصههای عرفانی با بودایی بر اساس زمینههای تاریخی و جغرافیایی وجود صورت یافته است. خراسان بزرگ در ادوار پیش از اسلام و حتا پس از آن، از پایگاههای بسیار مهم دین بودایی بوده است. اغلب مبلغان بودایی که به چین رفته و دین بودایی را به آنجا بردهاند، در زمان اشکانیان و پارتها از خراسان رفتهاند.
وی با استناد بر این شواهد تاکید کرد: داستان ابراهیم ادهم آنچه را درباره بودا گفته شده است، منعکس میکند. در برخی علوم، از جمله علم ادیان، روش تطبیقی و پدیدارشناسی برای کشف معانی دینی ضروریست. گاه وجود مشابهتها جهت اتخاذ رویکردهای تطبیقی در بستری علمی کافی و مناسب نیستند، مگر اینکه بسترهای تاریخی، فکری و اجتماعی وجود داشته باشند تا بتوان وجوه اختلاف و مشابهت را مقایسه کرد.
لازم به ذکر است علاوه بر جایزهی نقدی و لوح تقدیر به خط دکتر فتحالله مجتبایی و همچنین چاپ این آثار در انتشارات هرمس، شرکت هامین گستر آریا لوح تقدیر و یک دستگاه تلفن همراه سامسونگ استار ۳ را به هر یک از برگزیدگان اهدا کرد.