تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
سه شنبه پنجم دیماه، در مرکز فرهنگی شهر کتاب، رسالهی برگزیدهی دومین دورهی جایزهی دکتر فتحالله مجتبایی با عنوان «نقد و بررسی جنبههای سوررئالیستی در حکایات عرفانی منصور تا قرن هشتم ه. ق» نوشتهی علیرضا اسدی بررسی شد. جایزهی دکتر مجتبایی هر ساله به پایاننامههای برتر دورهی دکتری زبان و ادبیات فارسی و الهیات و عرفان تعلق میگیرد. این نشست با حضور مولف و دکتر غلامرضا خاکی برگزار شد.
جایگاه سوررئال در متون عرفانی!
دکتر غلامرضا خاکی، در مقدمهای کوتاه چگونگی پیوند میان جنبههای سوررئالیستی ادبیات معاصر با متنهای عرفانی ایران را شرح داد: متونی که بنمایهی سوررئالیستی داشته باشند، فضای ناخودآگاه و جنبهی غیرعقلایی انسان را مخاطب قرار میدهند. از همین منظر، نگارش به سبک سوررئالیستی امکان بروز خلاقیت حداکثری را برای نویسنده فراهم میآورد. بهکارگیری این دست خلاقیتها در متنهای صوفیه باعث شده است، این متون برای انسان قرن بیست و یکم نیز دارای اهمیت و ارزش ویژه باشند. این سبک از نگارش، متنهایی را فرارو قرار داده است، که به انحای مختلف قابل تاویل و تفسیر هستند.
دکتر اسدی، موضوع این رساله را در راستا و ادامهی پایاننامهی کارشناسی ارشد خود برگزیده است. عنوان پایاننامهی کارشناسی ارشد او «تاملی در شطحیات صوفیه تا قرن هفتم هجری و تنظیم موضوعی آنها» بوده است. اسدی صاحب مقالاتی در همین حوزه است که از آن میان به مقالات «تاملی در صورت و ساخت شطحیات صوفیه» و «زبان شهود» میتوان اشاره کرد. وی در فرهنگنویسی هم دست داشته است. مشارکت در فرهنگ نویسی زیر نظر دکتر حسن انوری، فرهنگ جامع زبان فارسی و فرهنگ نامآوران از جملهی این فعالیتهاست. همچنین دکتر اسدی، ترجمهی نمایشنامهی «سرنوشت سوسک»، ویرایش کتابهای «سواد خواندن» و «قواعد فقه» را نیز در کارنامهی خود دارد.
مشابهتهای غریب
دکتر علیرضا اسدی، دربارهی اطلاق واژهی غریب، به حکایات عرفانی با رویکرد سوررئالیسیتی مطرح در پایاننامهاش، گفت: در ادبیات غرب، گروهی از آثار در ژانر غریب گنجانده میشوند، این ژانری شناخته شده نزد غربیان است. ژانر غریب، با آثار سوررئالیستی نیز قابل قیاس است. این واژه، به این دلیل برای حکایات عرفانی گزینش شده است که واژهای عام و قابل فهمتر از سوررئالیسم است.
آثار سوررئالیستی، ارایه دهندهی تصاویری غریب و شگفتانگیز هستند، این تصاویر ویژگی اصلی این دسته از آثار به شمار میآیند.
وی در قیاس تصاویر سوررئالیستی در این آثار، با تصاویر خلق شده در متون عرفانی، مثالهایی را ذکر کرد: حکایاتی در متونی چون، «تذکرة اولیا»، «سیرت»، «دستورالجمهور» و «چهل مجلس» ذکر شده است که برخی از آنها شناخته شده نیستند، اما از حیث تجارب ناب سوررئالیستی بسیار حایز اهمیت هستند. به عنوان مثال: «دریای خونی در هوا ایستاده است»، «دریای بینهایتی که در دریچهای پیدا میشود» و «مرد سربریدهای با جامی در دست و جنازههایی که در هوا پرواز میکنند». نمونههای فراوانی این دست تصاویر شگفتانگیز در ادبیات عرفانی مشاهده میشوند.
مولف رسالهی حکایات غریب عرفانی، ادامه داد: تصاویری که ژانر غریب را میسازند، سه ویژگی عمده دارند: الف) هراس آور هستند و باعث ترس درمخاطب میشوند. ب) سمبلیک هستند؛ البته نه سمبلی که در قصههای رمزی یافت میشود، بلکه مقصود سمبلهای روانی است؛ سمبلهایی که مخاطب را به روان و ناخودآگاه خود ارجاع میدهند؛ مانند خوابهای غریبی که پارهای اوقات آدمی میبیند. ج) فراواقعی هستند. ژانر غریب، ژانریست که تصاویر آن از ناخودآگاه برآمده، غالب اوقات عجیب است وبهوسیلهی ناخودآگاه مخاطب دریافت میشود.
وی در تشریح معنای عرفان گفت: عرفان به معنای شناخت است. آنگونه که پدیدارشناسان معتقدند، شناخت باید متعلقی داشته باشد و بدون موضوع، فاقد معنا است. موضوع شناخت در عرفان، خداوند است و افراد در عرفان، با این متعلق شناخت، تعریف میشوند. شناخت در عرفان به صورت فردی تعریف شده است و در جامعهی عرفا، هر فرد به تنهایی در پی شناخت خداوند بوده است. این شناخت فردی از خداوند، آثار مکتوب و ادبیات عرفانی را بهدنبال داشته است که به سه بخش اصلی تقسیم میشوند: الف) دربارهی چگونگی شناخت فردی و نیز راه فردی عارف برای رسیدن به خدا. ب) شرح حال افرادی که قدم در راه سلوک گذاشتهاند. ج) تصویر جهانیکه عارف در پی سلوک و شناخت خود به آن دست پیدا میکند.
دکتر اسدی دربارهی چرایی برخورد ادبی با این حکایات توضیح داد: مهمترین ویژگی این حکایات، داشتن قصه است و هرآنچه قصه داشته باشد جزو ادبیات محسوب میشود؛ حال میخواهد قصهی عرفانی باشد یا اجتماعی و یا فانتزی. حکایات عرفانی در دو نوع اصلی دسته بندی میشوند. نخست حکایتهای واقعگرای عرفانی که بیشتر نقل تجربهی سلوک عارفان هستند و جنبهی اخلاقی دارند. نمونهی بارز این دست حکایتها، «اسرارالتوحید» ابوسعید ابوالخیر است. دستهی دوم، حکایات فراواقعی عرفانیاند که خود انواع مختلفی دارند. برخی راجع به کرامات عرفا هستند که بیشتر از قرآن الهام گرفته شدهاند و بازسازی معجزات پیامبران در آنها آمده است. مانند نقل نزول مائده بر حضرت عیسا در قرآن کریم و پدیدار آمدن شاخهی خرما در صحرای خشک و سوزان برای حلاج، که این نمونه در متون عرفانی آمده است.
وی افزود: حکایات تمثیلی هم در دستهی فراواقعی قرار میگیرند، که در آن اصول عرفا در شناخت خدا، ریاضت و جهانبینی ایشان با تمثیل یا استعارههایی بیان میشود. «لغت موران» سهرودی، نمونهای از حکایات تمثیلی است که در آن طاووسی در خانهای تنگ گرفتار شده و تنها میتواند از روزنی کوچک بیرون را ببیند، در حالیکه پیش از این، طاووس در باغی بزرگ و خرم سکنا داشته است. در این حکایت، طاووس تمثیلی از روح آدمی است که از ملکوت جدا و در محبس خاک گرفتار شده است. غالب این تمثیلها از ادبیات یونان اقتباس شده است. حکایتهای راجع به اسطورهها نیز در همین گروه قرار میگیرند. در این حکایات، اسطورههای متون دینی، در ادبیات عرفانی بازآفرینی و خوانش عرفانی شدهاند.
اسدی ادامه داد: دو گروه دیگر از حکایات فراواقعی، معراجیها و حکایتهای مربوط به رویا و شهود عرفا هستند. معراجیها، حکایاتی هستند که داستان معراج پیامبر را باز تولید میکنند، مثل معراج بایزید که در تذکرهالاولیا آمده است. در حکایات مربوط به رویا و شهود عرفا نیز، مشاهدات عارف به مقصد رسیده بیان میشوند.
وی سپس تقسیمبندی مشابهی را در ادبیات غرب مطرح کرد: تودروف، ادبیات فراواقعی غرب را به سه دستهی اصلی تقسیم کرده است که عبارتاند از: الف) آثار شگفت؛ که همان آثار تخیلی هستند که نویسنده آنها را خودآگاهانه آفریده است. این آثار در امتداد واقعیت و ساختار آنها، همان ساختار آثار کلاسیک هستند که در شخصیت یا عناصر آن اغراق شده است. ب) آثارتمثیلی؛ دراین دسته آثار، اندیشه و مفهومی به صورت استعاره و سمبلیک بیان شده است که در آن فراواقعیت به ذهن مخاطب ارجاع داده میشود. ج) آثار «فانتاستیک» یا وهمناک. این دستهای امروزی است که بیشتر در آثار جدید دیده میشود. در این آثار، ابتدا مخاطب به داستانی واقعی و ملموس وارد و در اثنای آن با امری غیرعادی مواجه میشود.
دکتر اسدی در تکمیل تعریف ژانر غریب گفت: در این ژانر، فضای ایجاد شده در بستر واقعی شکل میگیرد، اما عناصر غیر واقعی و رویاگون موجود در آن، مخاطب را به سمت خاطرات قدیمی خود سوق میدهد. فروید در مقالهی غریب خود میگوید: «داستانهای غریب، دارای اجزایی هراس انگیز هستند و این اجزا ترسها و امیال سرکوب شدهی ناخودآگاه مخاطب را بازنمایی و باعث ترس و دلهرهی او میشود. ناخودآگاه انسان محل انباشت بسیاری از خواستههای نهاد اوست که امکان بروز نیافته است. همین امیال سرکوب شده، به صورت سمبلهایی در رویای انسان ظاهر میشوند. وجود همزاد در این داستانها، «من»هایی است که انسان به امید نامیرایی برای خود ساخته است.»
وی افزود: آثار ژانر غریب، حاوی رمزگان ناخودآگاه هستند که آن را به صورت سمبلهایی بازنمایی میکنند. آفرینش این آثار هم ابتدا بهوسیلهی ناخودآگاه نویسنده صورت میگیرد. ممکن است مخاطب در مواجهه با یک اثر غریب، در فهم آن دچار سردرگمی شود؛ آنچنانکه در مقابل یک خواب سردرگم میشود، اما احساس آشنایی با او پیدا میکند. این احساس مربوط به ناخودآگاه اوست، چراکه پیشتر این تجربه را داشته است.
آثار شهودی عرفانی نیز دارای همین ویژگیها هستند، چراکه در حالت وجد و بیخودی عارف آفریده میشوند. این آثار دارای چند ویژگی اصلی هستند: الف) هراسانگیز هستند. به عنوان مثال، در دستورالجمهور آمده است: «سبب وفات مولانا محمد آن بود که شبی در گورستان پهلیان شیراز بر سر قبری تلاوت قرآن مجید مینماید. مقارن آن قبر شکافته میشود و صورتی مهیب مشابه صورت گاوی سیاه از قبر بیرون میآید و به دستور تلاوت میکند و چون قرائت تمام مینماید، باز در قبر میرود.»
ب) سمبولیسم روانی دارند. نمونهای از آن در حکایتی از خرقانی آمده است: «خواب دیدم که من و اویس قرنی و بایزید در یک کفن بودیم.» یا در جایی دیگر آوردهاند: «احمدبن محمد گوید شبی، بو حنیفه رحمه الله، در خواب دید که گور پیغامبر باز کردی و او را در کنار خود گرفتی. پس دیگرباره او را اندر گور نهاد.»
ج) مقدمههایی واقعگرا دارند. «نقل است که مریدی از شیخ درخواست کرد که مرا دستوری ده تا به کوه لبنان شوم و قطب عالم را ببینم. شیخ دستوری داد چون به لبنان رسید...» این حکایت با مقدمهای واقعی آغاز شده است، اما در ادامه مخاطب با اتفاقات عجیبی روبه رو میشود.
اسدی در پایان برخی مشخصههای مشترک دیگر در این دو گونهی ادبی را شرح داد: مخاطب میبایست با اثر غریب همذاتپنداری کند، تا تصاویر آن بر ناخودآگاه او اثر لازم را بگذارد. راوی در همهی این آثار اول شخص است. شخصیت اول این داستانها، میان واقعیت و رویا سرگردان است. در تمام این آثار عدم پیوستار مکانی و زمانی دیده میشود. همچنین شخصیتهای غالب این آثار، دچار استحاله میشوند، آن چنان که شخصیت «مسخ» کافکا تبدیل به سوسک و مشابه آن در حکایات عرفانی بایزید به گنجشک تبدیل شده است.