تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
هادی مشهدی: مرکز فرهنگی شهر کتاب در ادامهی رویکردهای متعدد خود در خصوص تجلیل از بزرگان فرهنگ و ادب، یکشنبه ده دی، طی مراسمی سالروز تولد دکتر ضیا موحد را در آستانهی هفتاد سالگی او جشن گرفت. این مراسم با حضور جمعی از بزرگان فرهنگ و ادب برگزار شد که از آن میان میتوان به دکتر محمد علی موحد، منوچهر بدیعی، دکتر شهین اعوانی، دکتر حسین معصومی همدانی، دکتر یوسف اباذری، دکتر سید محمود یوسف ثانی، کوروش کمالی سروستانی و دکتر ضیا موحد، فتحالله مجتبایی، شهرام پازوکی، شاپور اعتماد، حافظ موسوی، یونس تراکمه، فرزانه طاهری، امیراحسان کرباسیزاده، حسین شیخرضایی، توفیق سبحانی، سیدعلی موسویگرمارودی اشاره کرد.
ذهن منطقی، ذوق ادبی!
علی اصغر محمدخانی معاون فرهنگی شهر کتاب، در ابتدا پس از ذکر شرح فعالیتهای دکتر ضیا موحد در حوزههای گوناگونی چون فسلفهی تحلیلی، منطق، ادبیات، شعر، پژوهش و ترجمه به ذکر برخی ویژگیهای اخلاقی او پرداخت. محمدخانی اظهار داشت: او کمگوی و گزیدهگوی است، این ویژگی را در متون و تالیفاتش هم میتوان دید. به سختی میتوان در نوشتههای موحد جمله یا مطلبی را دید که اضافه و یا تکراری باشد. دکتر موحد ذهن منطقی و ذوق ادبی را یکجا جمع کرده است، یکی از دنیای تعقل و دیگری از دنیای احساس و خیال؛ اجتماع این دو مقوله را، موحد هم در عمل و هم در نظر فراهم آورده است. از دیگر ویژگیهای او میتوان به دنیای عاطفی و پرشور دروناش به رغم ظاهری جدی و غیر منعطف اشاره کرد. کافیست بتوان از این ظاهر که میتوان به منطق تعبیرش کرد گذشت، تا به دنیای درونی شعرگونه و صادق او پی برد. دیگر اینکه موحد با تاکید بر رعایت انصاف بسیار صریحگو است، او معتقد است که نباید دربارهی بزرگان مطلقاندیش بود. طبع بلند او مثال زدنیست که این را بایستی در همنشینی و سفر با او دریافت.
آن موحد از این موحد بشنود!
دکتر محمد علی موحد، ضمن قدردانی از اقدامات شهر کتاب در خصوص تجلیل و پاسداشت بزرگان، به تنهایی ذاتی انسان اشاره کرد و گفت: در قرآن به تنهایی بشر اشاره شده است: «تنها آفریده شدید و تنها هم به سویی ما بازمیگردید.» انسان در طول عمر خود به مدد این دست رخدادها تنهایی خود را فراموش میکند تا اینکه شور و هیجان جوانی فروکش میکند و خورشید عمر او روی در غروب میگیرد؛ آنگاه چشم میگشاید و میبیند که دم به دم شکوفاییاش در عرصه ذهن و ضمیر و همچنین تراز مهربانیها، رخت بر میبندد، هر روز چشم میگشاید و خبر کوچ رفیقی را میشنود و اطرافش خالی میشود.
وی ادامه داد: مراسمی که چندی پیش، در همینجا و با همین شکل و صورت، برای من برگزار شد، در حال و هوای تنهایی، دست نوازشی بر سر من و کوششی جوانمردانه بود برای تقویت روحم تا با زمستان بیرحم پیری کنار بیایم. اما مراسم امروز برای دکتر ضیا موحد از این دست نیست. در زمانی برگزار میشود که او در کمال استقامت و صلابت است، خوش و خرم و سرسبز که تا باد چنین بادا. انجام این مراسم برای او به مثابهی دم دادن برای پهلوانی گردنفراز است که در گرماگرم هنرنمایی ست و شما به او دست مریزاد میگویید.
با این همه، دکتر موحد ذکر هشداری را به دکتر ضیا موحد ضروری دانست و افزود: مرا خبر کردهاند که بیایم اینجا؛ به این معنا که اصلا هیکل من، آمدن من هشداریست تا آن موحد از این موحد بشنود که: چو ما را به غفلت بشد روزگار/ تو باری دمی چند فرصت شمار. این تذکر به گذشت زمان، تصادفا در اشعار و متون سعدی، شاعر مورد علاقهی موحد، بسیار برجسته و پر رنگ است، میفرماید: هر دم از عمر میرود نفسی/ چون نگه میکنم نمانده بسی/ ای که پنجاه رفت و در خوابی/ مگر این پنج روزه دریابی. این تذکر مدام، برای امثال سعدی مثل تکرار «اهدنا الصراط المستقیم» در نماز مردان خداست، حال آنکه آنها پای در صراط مستقیم دارند.
وی در انتها بر دو سخن، اول خطاب به دکتر ضیا موحد و دوم خطاب به علاقهمندان او، تاکید کرد: اول اشاره و ارجاع به سخن حافظ: وقت را غنیمت دان، آنقدر که بتوانی/ حاصل از حیات ای جان، یک دم است اگر دانی. اما سخن دوم با دوستداران او، با اتکا به قول شمس تبریزی درباره مولانا؛ میفرماید: مولانا را بهترک از این دریابید تا بعد از این خیره نمانید.
موحد در انتها افزود: کم کسی شعر و فلسفه را یکجا جمع آورده است. این امر همانقدر دشوار است که آشتی دادن طرفین مخاصمه در سوریه امروز؛ یا جمع میان رندی و پارسایی که در سعدی هست. شعر و فلسفه مثل دو هوو میمانند که با هم جمع نمیشوند؛ این ادیب الحکما و این حکیم الشعرا این دو را در یکجا جمع آورده است.
موحد، کتاب خوبی است!
منوچهر بدیعی در ابتدا تاکید کرد که هیچیک از حوزههای فعالیت موحد را نمیشناسد تا دربارهی آنها سخن بگوید. وی تصریح کرد که این ادعا در زمرهی اسنوبیسمهای مثبت و یا منفی جای نمیگیرد. بدیعی گفت: اسنوبیسم را در فارسی، با اتکا با الفاظ عامیانه میتوان به «قمپز در کردن» تعبیر کرد. این قمپز در کردن دو نوع مثبت و منفی دارد که نوع مثبت آن را، یعنی تفاخر به چیزهای مثبت در وجود کسی، به فرانسویها نسبت میدهند و نوع منفیاش را به معنای تجاهل برای تفاخر، به انگلیسیها منسوب میکنند. مقصود هیچیک از اینها نیست، به معنای واقعی کلمه در این حوزههای چیزی نمیدانم، به قول زندهیاد ایرج افشار در این زمینهها پیاده هستم.
بدیعی در تایید این مدعا ادامه داد: من در جوانی از شعر لذت نمیبردم و بعدها هم چیزی از آن در نیافتم، در هیچ یک از زمینههای آن؛ گمان نکنید میخواهم از میدانی که میدان مبارزه و میدان جنگ موحد است کنارهگیری کنم و از او دفاع نکنم، او خود نیز معتقد است که من شعر نمیدانم، وقتی قرار است که در این خصوص اظهار نظر نکنم، بنابراین چگونه درباره شعر و شاعری او سخن بگویم و اظهار نظر کنم؟ البته این به این معناست که صناعات شعری را در نمییابم و نه مضمون آنها را؛ از این رو میخواهم بگویم که، بهترین کتابی که تا به امروز دربارهی سعدی خواندهام کتاب اوست.
وی در ادامه، تاثیری را که موحد در جهانبینیاش داشته است، با ذکر خاطرهای مربوط به چگونگی آشنایی با او شرح داد. وی خاطرنشان کرد: پس از آشنایی با دکتر موحد، طی شش سال، هر هفته در جلسهای گرد میآمدیم تا از او فلسفهی تحلیلی بیاموزیم. فلسفه در آن روزگار به نوعی با ادبیات آمیخته بود، از این رو آشنایی ما با آن و همچنین منطق سطحی بود. موحد ما را از عالم فلسفهی متکی به ادبیات بیرون آورد، او طی آن شش سال، در کمال دوستی و سخاوت و در حد مطلوبی ما را با فلسفه تحلیلی آشنا کرد.
بدیعی افزود: زحمت او تا آن اندازه برای من کارساز بود که میتوانم به صراحت بگویم، آنچه را که در حوزهی فلسفهی تحلیلی ترجمه کردهام مدیون و وامدار او هستم. دوستی او یک دوستی بی غل و غش است. من از طریق دوستی با او به چیزهایی گرانبها در عالم فلسفه دستیافتم. به دنبال این بودم که دوستی با او را به چیزی شبیه کنم؛ همواره شنیدهایم که بهترین دوست کتاب است؛ من از دیدن موحد به یاد کتاب میافتم از اینرو میگویم: کتاب دوست خوبی برای من نیست، موحد برای من کتاب خوبیست. بعد از این سالها تنها یک کلام میگویم: دکتر موحد آفرین.
در تقابل اصل و فرع
دکتر شهین اعوانی، دوستی و همکاری خود با دکتر موحد را به بیست و هفت سال قبل نسبت داد و در شرح ویژگیهای او گفت: گاهی چیزهایی به ظاهر متضاد مینمایند ولی وقتی برای جمع شدنشان مصداق عینی پیدا میکنی، میبینی تصورت از محال بودن جمع این اضداد غلط بوده است. مسیر تحصیلات دکتر موحد از فیزیک به ریاضیات و از ریاضیات به فلسفهی تحلیلی و از دیگر سو گرایش او به منطق قدیم و جدید و شعر و ادبیات و هنر تصور ممتنع بودن جمع اضداد را به عینیت از بین برده است. در مواجهه با او نمیتوان دریافت کدام اصل است و کدام فرع.
وی با اشاره به واژهی «عجیب» به عنوان تخلص موحد در دوران شعرگویی در انجمن ادبی کمال گفت: به زعم من عجیب آن زمان با عجیب امروز تفاوت میکند. من این عجیب را در چیزهای دیگری میبینم، از این نظر که همگی این موضوعات هم به لحاظ نظری و هم عملی، تحلیلی و تالیفی، قلمی و قدمی در ایشان جمع است. نزد او کار و تحقیق علمی به بهانهی هیچ عامل بیرونی تحت تاثیر قرار نمیگیرد. این به معنای بی اعتناییاش به مسائل پیرامونی نیست، به این معناست که وقتی مشغول کار جدی است، محیط پیرامونی بر او اثر نمیگذارد. جاذبهی کار علمی برای موحد به حدیست که اجازه نمیدهد هیچ چیز مانع شود. شم خلاق و زبان عاطفی، روحیهای بس لطیف، فکری منطقی و هم در عین حال ادبی، شوخ طبعی و مطالعهی نظاممند و منسجم از دیگر ویژگیهای او هستند. او رفتاری سنجیده اما به دور از تعارف و تکلف دارد. نسبت به نیاز نسل جوان آگاه است و به فرهنگ و تمدن و تاریخ این سرزمین توجه ویژه دارد.
وی با اشاره به سابقهی آشنایی با دکتر موحد بر استمرار فعالیت او در حوزههای مختلف تاکید کرد و ادامه داد: موحد بر آنچه میداند عمل میکند و یکی از وجوه تمایز او نسبت به دیگر افراد، همین عملگرایی اوست. به خاطر ذهن خلاقی که دارد در شعر و نثر زبان مستقلی دارد و نمیتوان پیروی از کسی را در او دید. من هر بار پای صحبت او نشستهام به قطع چیزی فرا گرفتهام.
فراتر از درک بیرونی
دکتر حسین معصومیهمدانی به سابقهی آشنایی خود با ضیا موحد در سی سال پیش اشاره کرد. وی شکل تاثیرگذاری موحد در حوزههای مختلف از جمله منطق جدید را تشریح کرد و گفت: اگر کسی بخواهد تاریخ و سیر تحول و تطور منطق در عصر حاضر را بنویسد، ناگزیر باید به دو اتفاق اشاره کند؛ اول نوشتن کتابی در این حوزه به همت دکتر مصاحب و دیگری بازگشت موحد به ایران. میتوان به تاکید گفت، غالب کسانی که امروز منطق تدریس میکنند بی واسطه و یا با واسطه از محضر او درس آموختهاند.
وی با تاکید بر اینکه ما وارث فرهنگی غنی در حوزههای مختلف هستیم، شکل مواجههی موحد با آن را تشریح کرد و ادامه داد: میتوان ظهور منطق جدید در ایران را به نوعی با ظهور شعر نو مشابه دانست. حضور منطق جدید نزاعی را دامن زده است که در حوزهی شعر هم وجود داشت، اما در گسترهی شعر میتوان گفت که شعر نو پیروز شد و این نزاع خاتمه یافت، اما در حوزهی منطق این نزاع هیچگاه به درستی طرح نشده است تا بتوان از آن به نتیجهای رسید، دلیلی که بر این امر میتوان برشمرد این است که منطق هنوز در قالب یک نظام دانشگاهی و آکادمیک باقی مانده است و مثل شعر تبدیل به موجی فراگیر نشده است.
معصومی همدانی افزود: یکی از کسانی که در جهت رفع سو تفاهمات در این حوزه گام برداشت دکتر ضیا موحد بود. کتاب درآمدی بر منطق جدید او امروز هم به کار دانشجویان ریاضی میآید و هم به کار دانشجویان فلسفه. وقتی کسی چون موحد در این موضع قرار میگیرد، به نظر میرسد که بایستی تمام نظریات پیش از خود را رد کند و حتا به دیدهی تحقیر به آنها بنگرد؛ اما گفتنیست که او هیچگاه چنین دیدگاهی را در رویکردهای خود لحاظ نکرده است، بلکه عکس آن عمل کرده است. در رجوع به کتاب سعدی او آشکارا میشود به تایید این مدعا دست یافت. موحد در آن کتاب به چیزی عمیقتر از قالبها و صناعات شعری، یعنی به دلایل ماندگاری سعدی اشاره کرده است. البته لازم به توضیح است که این نه به عنوان یک رای ساده مطرح شده است، بلکه به صورتی عملی و با توجه به رویکردی منطقگرایانه محقق شده است.
وی در انتها شکل مواجههی دکتر موحد با شعر کهن ایرانی را تشریح کرد: موحد غالبا شعر کهن را مزمزه میکند و از آن نهایت لذت را در مییابد، حال آنکه اغلب اوقات نظرات جنجالی دربارهی آن دارد. موحد از شعر در هر قالب و زبانی که باشد تاثیر میپذیرد، در عین حال، همواره نگاه تحلیلی و منطقی خود را نیز دارد، او معتقد است که دوران شعر قدیم مثل دوران منطق قدیم، به عنوان چیزی که بخواهد زنده باشد گذشته است، چراکه عناصر زندهی هر دوی آنها، در آنچه که بعدا به وجود آمده است، جذب شده است و از طریق آن ادامهی حیات میدهد. موحد تنها به درک بیرونی و ارزیابانه به شعر و هم منطق بسنده نمیکند، بلکه میتواند از آن دو لذت هم ببرد.
تجلیل بر مدار تحلیل
یوسف اباذری اتخاذ رویکردی تحلیلی به بخشی از اشعار موحد را به مثابه بهترین هدیه برای او پنداشت و از این منظر سخنان خود را آغاز کرد. وی گفت: شعر یگانه هنریست که در کشور ما برای استقلال خود جنگیده است، ما شاهد چنین رویکردی در هیچیک از دیگر هنرها نیستیم حتا در نثر. نثر ما در مقطعی تحت تاثیر زبان روزنامهای قرار گرفت و دچار آسیب شد. این آسیب را در اروپا هم میتوان سراغ گرفت. در شعر سمبولیست فرانسه به خوبی می توان آن را پی گرفت، به این ترتیب که پیشروان آن سبک، از جمله مالارمه با احساساتی مواجه شدند که به مدد ابزارهای پیشین توان بازگویی آنها را نداشتند. در این مقطع، زبان به مسالهی آنها بدل شد و در پی حل آن به مدد زبانها دیگر بر آمدند.
اباذری افزود: این مساله همچنان باقیست چه در آنجا و چه در کشور ما؛ در فرانسه عامل دیگری چون سیاست نیز ادبیات و زبان را تهدید میکرد، از این رو سمبولیستها راه حل را در فلسفه جستجو میکردند. این مساله در ایران هم اتفاق افتاد؛ اگر شعر غالب شعرای معاصر را بررسی کنیم به نوعی در مییابیم که آنها هر کدام به نحوی درگیر مسائل سیاسی شدهاند. این مساله باعث شد که پیشزمینههایی ایجاد شود برای بروز نوعی تازهتر در شعر که به همت دکتر موحد و احمدرضا احمدی صورت یافت.
اباذری وجه تمایز شعر این دو را در ارائهی موتیفهایی نو دانست که به شعر کهن ایرانی ارجاع دارند. او در انتها برخی ابیات موحد را با این ویژگی بازخوانی کرد.
بهترین الگو
سید محمود یوسفثانی به سابقهی بیست سالهی آشنایی خود با دکتر موحد اشاره و خاطرهای در این خصوص بیان کرد: سالها قبل در وزارت ارشاد مسئولیتی مرتبط با انتخاب کتاب سال را بر عهده داشتم، بر اساس برخی تمایلات شخصی و به دلایلی دیگر در معرض رسانهها و اخبار قرار نگرفتم. در آن سال ها بیش از دویست نفر برندهی جایزهی کتاب سال شدند، از آن میان موحد تنها کسی بود که در حین اخذ جایزهی خود از من و دیگر همکارم قدردانی کرد. حرف او در من موثر افتاد و به سبب آن روحیهای تازه یافتم.
وی ادامه داد: موحد در مقام استاد، یک نمونهی تمام عیار است. در محضر او، چه در کلاس و چه در دیگر جلسات، همیشه حس شاگردی داشتهام. او استاد مسلم رشتهای است که در آن فعالیت میکند. اگر بخواهیم بر اساس تئوری بومیسازی علوم جدید، الگویی را مد نظر داشته باشیم، به نظر میرسد او بهترین الگوست. کتابهای او در حوزهی منطق جدید بهترین گواه بر این مدعا هستند.
نور است ضیا!
کوروش کمالی سروستانی رییس مرکز سعدی پژوهی در شرح اهمیت کتاب موحد در این حوزه گفت: در سیر مطالعات سعدی شناسی سیصد عنوان کتاب پیرامون سعدی، شامل تصحیحهای مختلف و کتابهایی پیرامون سعدی، تالیف و منتشر شده است. بی تردید در چهار دورهی تکوین از ۱۳۱۶ تا امروز، کتاب او یکی از بهترین نمونهها در میان پنج عنوان اول قرار دارد.
وی در ادامه متنی را با تلفیق شعر موحد و شعر و نثر سعدی قرائت کرد. بخشهایی از آن متن به این شرح است: «نور است ضیا. منطقی منتقد، شوریدهسر، شاعر، عاشق واژه و زبان، عاشق شعر و زندگی. به وقت زاده شد، به وقت آموخت، به وقت سرود، به وقت ترجمه کرد، به وقت نوشت، به وقت فریاد کرد، به وقت سعدیشناس شد و به وقت هفتاد ساله؛ بیا ای که عمرت به هفتاد رفت. و چه پر شگون که بیدار بودی و گفتی چون امکان گفت یافتی. زنجیر شوق در گردن به آتش زدی. مده تا دوانی در این جنگ پشت/ که زنده است سعدی، که عشقش بکشت. شنیده بودی سعدی را که میگفت: زیان میکند مرد تفسیر دان/ که علم و ادب میفروشد به نان/ کجا عشق یا شرع فتوا دهد/ که اهل خرد دین به دنیا دهد. و تو خردمندانه با سعدی ملول از یاران دمشق گشتی، گشتی، در بوستان گلستان، غزلیات و قطعات و در یافتی از دریای دری و بر گرفتی بر دست استوار، دقیق، عمیق، اینک سعدی، معاصرتر از هزار شاعر امروز، اینک سعدی، حیات دوباره زبان، شیء هنری، ساحر، اینک سعدی، پر از زیباترین داستانهای کوتاه جهان، اینک سعدی، سهل، بیآنکه بگذریم به سهولت از ممتنع، اینک سعدی، شیوا، شیرین، فصیح...»
«نمیدانم که شاعری منطقی هستید یا منطقدانی شاعر، اما میدانم که به دنبال شعری میگردید در ستایش لبخند، از سلام و جرعهای مینوشی از چای گرم همراه با رباعی خیام، بعد از نشست با هم بیرون میرویم، دور از چشم علی اصغر خان سیگاری میکشیم، چای مینوشیم، در کوچههای شهر قدم میزنیم، گل میگوییم، گل میشنویم و از ته دل میخندیم، در دو روز مانده به هفتاد سالگی تو...»
آدم باید منطقی فکر کند!
دکتر ضیا موحد ضمن عرض قدردانی از حاضران گفت: من به نشانهی احترام مجبورم همهی حرفهایی که زده شد را تصدیق کنم. من چندین بار از محمدخانی خواستم که این کار را صورت ندهد ولی او گوش نمیدهد. چند دلیل بر خواستهی من مترتب بود، یک اینکه به قولی دوستی امروز بچهها شصت ـ هفتاد ساله هستند، میدانید که این شناسنامهها اعتباری ندارد برخی از همسالان من رفتهاند صغر سن گرفتهاند. اینکه پدر من هفتاد سال قبل چنین شناسنامهای گرفته است که دلیل نمیشود، آدم باید منطقی فکر کند. در دوران جوانی، من از پارکی میگذشتم در نزدیکهای ظهر، نیمکتی توجه مرا جلب کرد، دیدم عدهای مردان سالخورده گرد هم آمده بودند، احتمالا از نزدیک ده صبح از خانه بیرون میآیند و طبق معمول مقداری مسابقهی بد حالی با هم میدهند و بعد هم از نوهها و نتیجهها میگویند و نزدیک ظهر، خسته میروند به سمت خانهشان. من به خانه که رسیدم شعری نوشتم با عنوان پارکها.
وی در ادامه شعر مذکور را قرائت کرد: هراس من از نیکمتهاست/ که یاسها روی آنها میریزند/ هراس من از پیش از ظهر هاست/ و بادها که در پیش از ظهرها میوزند/ و یاسهای سپید را روی نیمکتها میریزند/ و هراس من از پارکهاست/ که بادها پیش از ظهرها در آنها میوزند/ و یاسهای سپید پیر را روی نیمکتها میریزند/ خدایا مرا به نیمکتهای پیش از ظهر پارکها مرسان.
موحد ادامه داد: آدم تا جوان است رجزخوانی میکند چون به زندگی خیلی نزدیک است و از مرگ دور، ولی وقتی سن کم کم بالا رفت فکر کردم که خدایا این چه دعایی بود که من خواندم. گفتم این سطر آخر را از خیرش بگذرم، دیدم نمیشود، خواستم عوضش کنم دیدم اختلاف نسخ و از این داستانها پیش میآید، همان بلایی که حافظ سر ما آورده است در مقیاسی کوچکتر سر ما میآید. البته دیدم خوشبختانه من که آدم مستجابالدعوهای نیستم، تا به حال دعاهای من هیچکدام مستجاب نشده است. ولی اگر این یک دعا... خلاصه مانده بودم چه کنم، شعر هم چاپ شده بود و کاریش نمیشد کرد، گفتم من شرایط استجابت دعا را بر هم میزنم، اول اینکه من پارک نمیروم، اصلا پارک رفتن چه معنایی دارد؟ در پارکهایی که مجسمهی سی تنی مفقود میشود، باد اگر در من افتد، ببرد، ولی دیدم نمیشود پارک نرفت، گفتم پارک میروم ولی روی نیمکت نمینشینم، به این ترتیب شرایط استجابت دعا به هم میخورد، ولی واقعا در روزگاری که هوا هر روز از روز قبل بهتر میشود و شرایط زندگی هم به همین ترتیب آدم باید چنین دعایی بکند؟ این حق است؟ میگویند شکارچی ماهری گفت: دوستان دیروز به جنگل رفتیم، شیر به ما حمله کرد و ما را خورد. گفتند: شما که زنده هستید، گفت: آخر این هم شد زندگی؟ البته واقعا ناشکری نمیکنم. وقتی کوچک بودم پدرم مرا دنبال خود میبرد و گاهی اوقات صحبتی میکرد، یک بار گفت: پسر جان آب وقتی حرکت میکند بر نمیگردد به عقب تا ببیند چقدر آمده است، سرش را میاندازد پایین میرود جلو.
وی ادامه داد: شعر نو و منطق جدید راههایی گشودند، افقهای جدیدی گشودند، ذهنیت تازه هم نیاز بود، مساله، مد روز و دنبال قافله راه افتادن نبود چراکه راه دشوار بود و هست. من راه باریکهای در هر کدام برای خودم یافتم، اگر تا نیمه راه نرفتم ولی رفیق نیمه راه هم نبودم و عقبگرد نکردم. این تنها چیزیست که من راجع به خودم میتوانم بگویم. البته از آنجایی که همیشه باید مطلب تندی بگویم، باید اشاره کرد به اینکه برخی به خاطر مد روز میآیند در راه، برخی همان اول میفهمند و بر میگردند، برخی مقداری راه میآیند، توبه و استغفار هم میکنند و حتا به کسانی که راه را رفته و موفق شدهاند اهانت و جسارت هم میکنند. آن شعر معروف را که به این بیت «هر کس که نداند و نداند که نداند/ در جهل مرکب ابدالدهر بماند» را حتما شنیدهاید؛ می خواهم بیتی به قول از ادبای معاصر بر آن بیافزایم و سخنانم را تمام کنم: هر کس که نداند و نخواهد که بداند/ باید کمکش کرد که در جهل بماند.
در پایان این مراسم هدایایی از طرف مرکز فرهنگی شهر کتاب، دکتر ابوذر ابراهیمی ترکمان (رایزن فرهنگی ایران در مسکو)، شرکت هامین گستر آریا، انتشارات نیلوفر، انتشارات هرمس، دکتر هوشنگ رهنما، مرکز سعدیشناسی و ... به دکتر ضیاء موحد اهدا شد.