تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : دوشنبه 17 آبان 1400 کد مطلب:26684
گروه: یادداشت و مقاله

مقاومت در برابر داستایفسکی

رمان که روایت کننده‌ی انسان معاصر بود، به معنای حاق کلمه با داستایفسکی به اوج رسید و تمام شد.


  هر چند قرار است که درباره‌ی تاثیرپذیری از داستایفسکی بنویسم اما چیزی که برای من اهمیتی بیشتری دارد، مقاومت در برابر اوست. شخصیت اصلی اولین رمانی که نوشتم، «آمین می‌آورم»، طلبه بود، چرا؟ چون نمی‌خواستم دانشجو باشد؛ چون از تکرار «راسکولنیکف» پرهیز داشتم. این طلبه باید مرتکب قتل می‌شد، اما برای آنکه «جنایت و مکافات» را تداعی نکند، به خودکشی فکر می‌کرد نه کشتن دیگری، و البته که این خودکشی نیز در نوع خود یک جنایت است، و گو اینکه طلبه‌ی این داستان در نهایت دست‌کم از باور خودش جای خودکشی به برادرکشی رسید.

شخصیت این طلبه نماینده‌ی انسانی است بر آمده از دین، انسانی که در باورهای سنتی خود تردید دارد، انسانی که در آثار داستایفسکی به شکل‌های گوناگون مشاهده می‌شود. داستایفسکی با تکیه بر سنت رمان نویسی به خوبی توانسته است چنین انسانی را روایت کند و او را در مواجهه با بنیادی‌ترین مسأله‌ی جهان معاصر یعنی ایجاد ارزش‌های نوین، عبور از ارزش‌های کهن و نیل به جهانی خودساخته به تصویر کشد.

به تصویر کشیدن وقایع و شخصیت‌ها رمان را از انواع ادبی پیشین خود متمایز می‌کند و این توانایی را در متن ایجاد می‌کند که نزدیک‌تر و ملموس‌تر از قصه‌های کهن و اسطورها، مخاطب خود را به همذات ‌پنداری عمیقی برساند. این همذات پنداری عمیق بستری می‌شود برای روایت انسانی همانند مخاطب، نه قهرمانِ خوش‌طینت و ضد قهرمانِ بدطینت، یا فرشته و ابلیس. رمان روایتی می‌شود که هر چند بر تخیل تکیه کرده است، اما به اندازه‌ای بر واقعیت‌های شناخته‌ شده‌ی مخاطب استوار است که می‌توان گفت به واقعیت می‌پیوندد.

چنین روایتی نه برای قهرمان پروری مناسب است نه برای بازتولید اساطیر و قصه‌های کهن، چنین روایتی برای محاکات انسانِ محدود به زمان و مکان مناسب است، انسانی که جزئیات رفتارهایش برایمان کاملاً آشناست، انسانی که می‌توانیم حضورش را در دنیای خودمان لمس کنیم.‌ 

حالا اگر بخواهیم برای انسانی که در عصر جدید به سر می‌برد خصوصیتی را ذکر کنیم که در انسان اعصار پیشین کمتر به چشم می‌آمد، باید سراغ ویژگی اصلی عصر جدید برویم؛ تغییر ارزشهای پیشین و تولید ارزش‌های نوین.

این همان مضمونی است که در آثار داستایفسکی به اشکال گوناگون به تصویر در آمده. بنابراین رمان نویس پس از داستایفسکی تمام تلاش خود را می‌کند تا شاید جنبه‌هایی از انسان معاصر را روایت کند که داستایفسکی روایت نکرده است، با پرداختن به سویه‌هایی که به جبر تاریخی، فرهنگی، جغرافیایی یا زبانی از دسترس داستایفسکی دور مانده است. برای کسی مثل من چیزهایی مثل وقایع خاورمیانه، شخصیت‌های برآمده در این نقطه‌ی تاریخی و جغرافیایی، باورهای خاص آنان و در نتیجه فرم‌هایی که از این سویه‌های جدید بیرون می‌آید، تنها کورسوی امید برای نوشتن رمان پس از داستایفسکی است.

اگر در مثال مناقشه نکنیم، می‌توان آثار داستایفسکی را به «عهد عتیق» تشبیه کرد، کتابی که تمام کتب مقدس پیش از خود را به محاق برد و کتب مقدس پس از آن، به تقلید و تکرار او مشغول‌اند.

در این میان کتاب مسیحیان موسوم به «عهد جدید» توفیقاتی یافت؛ چرا که تلاش کرد در برابر عهد عتیق، نگاه جدیدی ارائه دهد، نگاهی که به مدد ورود شخصیتی چون عیسی و روایات از او، به فرم جدیدی منتهی شد. به عبارت دیگر، هر چند مسیحیان عهد جدید را تفسیر عهد قدیم معرفی کردند، اما این کتاب حاصل مقاومت در برابر عهد قدیم است، نه حاصل تقلید و تفصیل آن.

«قرآن» نیز از چنین مزیتی برخوردار است، اما با ملاحظه‌ی بسیاری از کتابها که در برخی فرق و ادیانِ پس از یهود، پدید آمده‌ است، تاثیرپذیری بیش از مقاومت و ابداع جلوه می‌کند. این است که به توفیقی که عهد جدید و قرآن به دست آورد نایل نشدند.

قرآن شخصیتی را به صحنه آورد که در عهد عتیق بیشتر مستتر بود و کمتر ظهور می‌کرد، شخصیتی که بر عیسی چیره بود و او را عبد خود می‌دانست، شخصیتی که تورات و تمام آنچه قبل و بعد از آن نوشته شده را نازل کرده است، شخصیتی که با عنوان «الله» از او یاد شد؛ عنوانی که در زبان و فرهنگ عربی ریشه دارد. حضور پررنگ این شخصیت است که اصلی‌ترین مفهوم دین اسلام، یعنی توحید را پدید می‌آورد. او در تمامی قصص قرآن، فعال است و همواره پیروز، قهرمانی که هیچ هماوردی ندارد.

همین شخصیت است که در زبان و فرهنگ عربی می‌تواند متنی را شکل دهد پر از اقتدار، قطعیت و بی‌نیازی، به اندازه‌ای که حتی در تورات دیده نمی‌شد، و یهودیان شبه جزیره را تحت تاثیر قرار داد. به این ترتیب، کتاب آسمانی مسلمانان نه از این رو که مانند و شبیه کتاب یهودیان و مسیحیان است، بلکه در جهاتی که از آنها متمایز می‌شود قدرت گرفته و پیش می‌رود.

به همین قیاس گمان می‌کنم، رمان نویسان پس از داستایفسکی، نه در تاثیرپذیریشان و پرداختن به مضامین و فرم‌های محبوب او، که در فاصله گرفتن و مقاومت در برابر او به توفیقاتی رسیده‌اند، وگرنه رمان که روایت کننده‌ی انسان معاصر بود، به معنای حاق کلمه با داستایفسکی به اوج رسید و تمام شد.

 

* پژوهشگر، منتقد و نویسنده‌ی رمان‌های «ایمان می‌آورم»، «آلوت» و «جنون خدایان»

http://www.bookcity.org/detail/26684