تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
آناهید خزیر: نهمین مجموعهی درسگفتارهایی دربارهی بیهقی به بررسی زادگاه بیهقی با عنوان «بیهق کجاست؟» اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر شیرین بیانی و محمدعلی اسلامیندوشن چهارشنبه ۱۳ دی در مرکز فرهنگی شهرکتاب برگزار شد. در این نشست اسلامیندوشن درباره بیهقی و کتاب جاودانش سخن گفت و بیانی نیز به ارایه مقالهای با نام «بیهق کجاست؟» پرداخت.
تاریخ بیهقی مانند رُمان آموزنده و سرگرمکننده است
دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن سخنان خود را دربارهی تاریخ بیهقی و بیهق چنین آغاز کرد: تمام شهرت و اهمیت بیهق بهخاطر ابوالفضل بیهقی است که از این خطه پدید آمد و کتاب جاودانهاش را نوشت. به این علت، نام بیهق وابسته است به ابوالفضل بیهقی و سبزوار. البته در آن زمان بیهق خیلی معروفتر از سبزوار بوده. ولی بعدها سبزوار اهمیت بیشتری پیدا کرده است. این اوج و حضیض شهرها، جزو اسرار تاریخ است. در نقاط دیگری هم دیده شده که یک منطقهای جلو میافتد و منطقهای دیگر عقب میرود. جایگزینی سبزوار بهجای بیهق از این گونه است. همچنان که تهران جایگزین ری شده و مشهد جای توس را گرفته است. این از بازیهای تاریخ است.
اینکه چه شده است که «تاریخ بیهقی» در بین تاریخهایی که در زبان فارسی در این هزار سال نوشته شده است شاخصیت بیشتری پیدا کرده، یکی دیگر از شگفتیها است. «تاریخ بیهقی» تا صد سال پیش آن مقامی را که شایستهاش بود، بهدست نیاورده بود. از صد سال پیش است که اهمیت آن کشف شد. آشنایی ایرانیان با نوشتههای اروپایی که روان و ساده بود، باعث شد که به کشف «تاریخ بیهقی» و اهمیت آن بپردازند. چون «تاریخ بیهقی» روان و ساده نوشته شده است. به علت روانی و سادگی، مطبوع سلیقهی ایرانی نبود.
ایرانیها با نوشتههای سنگینتر و تعقیددارتر سر و کار داشتند. بهخصوص که از هزار سال پیش نوشتهها بهتدریج سنگینتر میشد. سلیقهی ایرانی نیز به همین نوشتههای سنگین تطبیق داده شد. ایرانیها نوشتههای روان را نمیپسندیدند. تا اینکه صد سال پیش، برای نخستینبار ادیب پیشاوری این کتاب را چاپ کرد و اهمیتش شناخته شد و کم کم پی بردند که چه ارزشی دارد. تا آنکه مرحوم علیاکبر فیاض آن را از نو چاپ کرد. همین چاپ فیاض است که مرجعیت دارد. پس شهرت «تاریخ بیهقی» از صد سال پیش آغاز شده است.
ایران کشوری است که هرگاه نام ادبیات فارسی به میان میآید، ذهنها به طرف شعر میرود. در حالی که در کشورهای غربی این نثر است که دارای اهمیت است. چون نثر با استدلال همراه است. ایرانی عکس آن بود و ملتی احساساتی شناخته میشد و اشراقی فکر میکرد. با منطق چندان سر و کاری نداشت. از لحاظ شعر باید گفت که کمتر کشوری را میتوان یافت که از این دید با ایران برابری کند. ایران ده- بیست شاعر دارد که جهانی هستند. چون ایرانی بیشتر متوجه شعر بوده است و نثر، در نگاه او، اهمیت شعر را نداشته است.
اما در نثر فارسی سه کتاب ارزش بسیار دارد. یکی «کلیله و دمنه» نصرالله منشی است؛ و دوم «گلستان» سعدی است. اما این دو کتاب هیچ کدام به معنای واقعی نثر نیستند. بلکه نثرهایی تزیینی دارند. «گلستان» آمیختهای از نثر و شعر است و «کلیله و دمنه» هم تزیینات لفظی فراوانی دارد. کتاب سوم نثر فارسی «تاریخ بیهقی» است. این کتاب از لحاظ نثر روان، منحصر به فرد است. سرنوشت خاصی هم داشته است. آنچه باقی مانده، یک جلد از چندین جلد کتاب است.
خود بیهقی با عبارتی دلسوزانه مینویسد که کتاب مرا نابود کردند. به هر حال ماجراهایی پیش آمده و بخشهایی از «تاریخ بیهقی» از میان رفته است. بیهقی ناظر و شاهد کارها بوده و یادداشت برمیداشته است. مرد بسیار دقیقی بوده است. از این یک جلد باقی ماندهی «تاریخ بیهقی» پیداست که او دقیقا نکته به نکته را یادداشت میکرده است. در زمان بازنشستگی است که این یادداشتها به صورت کتاب درمیآورد. تاریخهای دیگر راجع به گذشتههاست، در حالی که بیهقی از زمان حال سخن میگوید.
چند چیز در «تاریخ بیهقی» هست که در دیگر کتابهای تاریخ نمیتوان یافت. اول از همه اینکه او شاهد و ناظر وقایع بوده است. روایات او دست اول است و همراه با دلایل زنده. خصوصیت دوم این کتاب، ذکر جزییات است. دیگر تامل شخصی نویسنده است. بیهقی تنها وقایع را روی کاغذ نیاورده، بلکه اظهار نظر هم میکند. او مورخ صاحبنظری است. این خصوصیت نیز در شاهنامه وجود دارد. بیهقی مسایل را به صورت بسیار زنده حکایت میکند. این خصوصیت بسیار مهم او، به استعداد شگرف بیهقی در نویسندگی بازمیگردد.
اینکه توانسته است موضوعات را بپروراند، از قدرت قلم او حکایت دارد. میدانیم که در نوشتن، چگونه نوشتن است که اهمیت دارد. نوشته رابط بین خواننده و نویسنده است. امروز «تاریخ بیهقی» را مثل رُمان میخوانند. هم آموزندگی دارد و هم سرگرم کننده است. من خیال میکنم که هر کس «تاریخ بیهقی» را به دست بگیرد، بسیار سرگرم و مشغول میشود و نکتهها میآموزد.
بیهق کجاست؟
بخش دیگر این نشست سخنان تحلیلی و تاریخی بسیار دقیق دکتر شیرین بیانی بود. وی سخن خود را با این کلام از بیهقی آغاز کرد:
«ناچار بود باز نمودن آن (مطالب) که هر یک از آن، عبرتی است تا خردمندان، این دنیای فریبنده را نیکو بدانند...» - سرآغاز کتاب «تاریخ بیهقی» - جلد پنجم
هر شهر، مانند هر انسان، دارای شناسنامهای است که هویت او را مشخص میسازد. شگفت آنکه اغلب قریب به اتفاق شهرهای ایرانی وجه مشترکی دارند؛ و آن اینکه زندگی بس دراز، پُر فراز و نشیب تاریخ ساز و پُر رمز و رازی را پشت سر گذاشتهاند؛ و همچنان پیش میروند، با کوله باری بس سنگین؛ و بسته به آنکه از لحاظ جغرافیایی و اقلیمی در کجای این سرزمین پهناور قرار گرفته باشند، سرگذشت آنها شیرینتر یا تلختر، کم ماجراتر و یا پُر حادثهتر میگردند. البته بیهق که خود ولایتی بوده نیز از این امر مستثنی نیست؛ و در بحث حاضر مراد این است که این زندگی، از بدو تولد تا یکی از دورانهای استثنایی تاریخی، یعنی عهد غزنویان، طی هزارهها و قرنهای متمادی و بهگونهای متوالی، در حدی که منابع امکان دهند، مورد بررسی و مداقه قرار گیرد. دیگر آنکه همین اقلیمها، موقع جغرافیایی و وقایعی که بر این سرزمین گذشتهاند، شخصیتهایی را پرورانیدهاند که خود تاریخساز گشتهاند؛ و شهر خویش را رنگ و بویی خاص بخشیدهاند؛ زیرا هر فرد، فرزند مکان و زمان خود است. یکی از این شخصیتها ابوالفضل بیهقی دبیر میباشد که به یاد و خاطر او در این محفل فرهنگی جمع گشتهایم؛ باشد که بهجایی رسیم در خور وی.
بیهق از جهت موقع جغرافیایی و اقلیمی، در نقطهای از ایران قرار گرفته و جزء آن گروه مناطقی است که در کنار نیشابور، بیشترین اتفاقات تاریخی را از سر گذرانیده و سرگذشت وی در دورههای ابتدایی زندگی، با روایات اساطیری ممزوج است؛ و این نشان از آن دارد که میتوان به احتمال قریب به یقین، تاریخ تولد وی را حداقل تا پنج هزار سال به عقب برد؛ زمانی که انسان به دورهی نوسنگی انتقال یافته است.
بیهق به زبان پارسی دوران باستان بیهین بوده و از گذشتههای دورتر آن را بیهه یا بهیگ میخواندند که بیهقی معرب آن است؛ و به معنی «ارزندهتر و بهتر». در «تاریخ بیهق» که در نیمهی دوم قرن ششم هجری نگاشته شده، همچنین میخوانیم که «بیهق به معنی بهترین نواحی نیشابور است... بعضی گفتهاند که پادشاه بهمن، بیهه یا بهمنآباد را در مقابل ده آمن آباد بنا کرد؛ و هنوز آثار و بهخصوص حصار آن باقی و اولین بنا در این ناحیه، همین است.
قدیمیترین منابع ما در دورهی اسلامی تاریخ ایران، دربارهی این منطقه متعلق به قرن چهارم هجری است که در گزارشهای آنها بیهق چون گذشته، جزء نیشابور بهشمار میرفته؛ و اینکه: «حدود نیشابور فراخ است و نواحی بسیار، ولایت آباد و ثروتمند. در این دوره بیهق جزء چهار «روستاق» آن، واقع در جنوب بوده است. به قول مقدسی: «چهار روستای مهم از چهار سو، بیهق را در میان گرفته که آنها را «خان» مینامند؛ و اینها: شامات، ریوند، مازل، و بشقفروش هستند». و شهرهای بیهق را چنین برمیشمارد: سبزوار، زوزن، طرثیث، زاوه، رُخ، خسروجرد، آزادوار، ریوند، مازل، مالن، جاجرم، اسفراین و جام. که سبزوار شهرستان مرکزی آن بوده است. منابع دیگر بهدرستی شهرهای بهمنآباد، مزینان، دیواره، مهرجان (مهرگان) و خوجان (قوچان) را نیز برمیشمارند؛ که خسروگرد از شهرهای معروف بیهق بوده است. بیهقی در کتاب خود هر جا نام که از بیهق نام میبرد، مینویسد: «روستای بیهق». چنین مینماید که در دورهی اسلامی، تقسیمات کشوری به همان ترتیب گذشته، بهخصوص عهد ساسانی، باقی مانده بوده است.
در منابع قرن چهارم هجری لااقل تا قرن پنجم، که ما آن را دنبال میکنیم، سبزوار «سابزوار» یا «سوزوار» و یا «ساسویه آباد» آمده است. بیهقی در کتاب ارزشمند خود صراحتا مرکز بیهق را شهر سبزوار ذکر کرده است. یک قرن بعد چگونگی تاسیس شهر این گونه آمده است: «قصبهی ساسانآباد را که امروزه سبزوار نویسند، ساسان بن بابک» بنا کرد. قلعهای در آن ساخت و در میان شهر کاریز روان نمود. قولی دیگر بر آن است که «سبزوار را فرزند شاپور (احتمالا هرمز اول ۲۷۲- ۲۷۶ م) بنا کرد؛ و شاپور آن بود که نیشابور بنا کرد». پس از آنکه شهر بنا گردید، بهسرعت رو به آبادانی و گسترش نهاد، با انواع محصولات.
با آنچه گذشت درمییابیم که بنای مرکز بیهق سبزوار همزمان با تاریخ بنای نیشابور بوده که هرچند به دورهی ساسانی نسبت داده شده، ولی از زمان هخامنشیان برقرار بوده است. چنین مینماید که در عهد اشکانی، بهعلت نزدیکی به قوچان (استوا) و بر سر راه شرق قرار داشتن، و در عهد ساسانی بهعلت جنگهای این حکومت در جبهههای شرق با ترکان، بر بناهای آن افزوده شده، توسعه بسیار یافته و شهری معتبرتر از گذشته و از پایگاههای مهم سوقالجیشی این امپراتوری گردیده بوده است.
مهمترین شهرستان تابع سبزوار خسروگرد بوده است؛ و چنانکه از نام آن پیداست، شهری بوده منسوب به یکی از دو شاهنشاه ساسانی، خسرو انوشیروان یا خسروپرویز؛ ولی از آنچه که از روایات اساطیری برمیآید، شهری بوده بسیار قدیمیتر؛ و به احتمال قریب به یقین متعلق به هزارهی اول قبل از میلاد. فاصلهی خسروگرد تا سبزوار یک فرسخ بوده و دیهی میان آن دو فاصله بوده است. دیگر از شهرهای مهم سبزوار بهمن آباد بوده؛ و تا خسروگرد «به قول منابع» یک منزل بزرگ فاصله داشته است. هر «منزل» حدود پنج فرسنگ بوده. تاریخ بنای این شهر با زمان ایجاد سبزوار و خسروگرد تقریبا یکی است.
در اوستا آمده است: «ای آذر اهوره مزدا، کوه ریوند، مزدا آفریده، فر کیانی، مزدا آفریده، آذر اهورامزدا.ای آذر اشون ارتشتاران،ای ایزد فرهمند.ای ایزد درمان بخش،ای اهورامزدا با همهی آتشها.ای ایزد نریوسنگ. آذر نافهی شهریاری، شما را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین». کوه معروف رئونت؛ که بعدها ریوند خوانده شده، کوهی مقدس است. در بندهش این گونه آمده: «کوه ریوند در خراسان است. در بالای آن آذربرزین برقرار شده است. اسم ریوند بهمعنی رایومند یا شکوهمند است. آذربرزین مهر (مغ بزرگ) تا زمان گشتاسب در گردش بوده پناه جهان میبود. تا اینکه زردشت انوشه روان دین آورد و گشتاسب دین پذیرفت. آنگاه گشتاسب، آذربرزین مهر را در کوه ریوند فرو نهاد». نام دیگر کوه ریوند «پشت و پناه گشتاسب» است. بدین ترتیب در باور زرتشتیان، برزین مهر مغی بزرگ، این کوه را برگزیده، آتشکده در آن بنا شده؛ او در آن مستقر گردیده؛ و این گونه بنام آذر برزین مهر معروف گشته. این آتشکده جزء سه آتشکدهی معروف و مهم عهد ساسانی و متعلق به طبقهی برزگران و کشاورزان بوده است.
موقعیت فرهنگی بیهق
بیهق از گذشتههای دور بهعلت موقعیت سوقالجیشی و حتی اقلیمی، و بر سر راههای عمده قرار داشتن، از کانونهای فرهنگی مهم بهشمار میرفته است؛ که اندیشههای شرق و غرب بر سر این چهار راه با یکدیگر تلاقی میکردهاند. دین زردشتی طی هزارهها، در این منطقه دین رسمی بوده؛ و یکی از سه آتشکدهی معروف و مهم عهد باستان در آن قرار داشته است. آیین بودایی از جانب شرق، طی نبردها و یا توسط کاروانهای بازرگانی و هیاتهای مذهبی، از این منطقه عبور میکرده؛ و حتی دین مسیحی که توسط گروهها و هیاتهای تبشیری غربی وارد شهره میشده، مجموعهای از ادیان و بهدنبال آن آداب دینی را در بیهق گسترانیده بود.
پس از اسلام آوردن اهالی، مهمترین اقلیت دینی، زردشتی بوده است. بهطور کلی مذهب رسمی بیهق، سنی شافعی بوده. ولی مذهب شیعهی دوازده امامی بهشدت نزد آنان نفوذ یافته بود. این نفوذ و نضج، آن مقدار بود که در قرن ششم هجری باشتین از مهمترین مراکز شیعیان در سراسر ایران بهشمار میرفت. گروهی از سادات شیعی در این شهر بهسر میبردند که نسبشان به امام علی میرسید. قرنی بعد یاقوت حموی گزارش میدهد که: «اکثر اهالی آن (سبزوار) از غُلات شیعهی اثنی عشریاند...»؛ و شهر از مراکز تجمع روحانیان و دانشمندان بوده که اغلب شیعه مذهب بودهاند. چنین مینماید که در بیهق، تاریخنویسی اهمیت بسیار داشته است؛ چنانکه سه تن از مورخین عهد اسلامی از این خطه برخاستهاند. یکی ابوالفضل بیهقی، مولف کتاب معتبر «تاریخ بیهقی» در عهد غزنویان، دیگری ابوالحسن علی بن زید بیهقی، معروف به ابن فُندُق، که کمی قبل از قرنی بعد میزیسته و کتاب مهم «تاریخ بیهق» از اوست؛ و دیگری عطاملک جوینی که حدودا دو قرن و نیم پس از بیهقی «تاریخ جهانگشای» خود را نگاشته است. بیهقی پژوهندگان و نویسندگان را «خداوندان قلم» نامیده است. بیهقی در دورهای میزیست که غزنویان ترکنژاد بر بخش شرقی ایران حکم میراندند؛ وگاه تا میانهی این سرزمین را فرامیگرفتند. آنان فرهنگ و سنتهای حکومت سامانیان را تداوم بخشیدند؛ که سامانیان زنده کنندهی فرهنگ کهن ایران بودند. در دورهی مورد بحث، با وجود افراد دلسوز، آگاه و روشنگر برای پیشبرد و تعالی این فرهنگ، کوشش بسیار مبذول گردید؛ که یکی از ثمرههای آن «تاریخ بیهقی» است.
روند تاریخی بیهق از ورود اسلام تا عهد غزنوی
اگر چهار قرن به عقب بازگردیم؛ بهدنبال تهاجم اعراب، یزدگرد سوم، آخرین شاهنشاه ساسانی، پس از ترک تیسفون پایتخت و روی آوردن به شرق، در حدود سال ۶۴۳ م. با پشت سر گذاشتن ماجراهای بسیار و پیمودن راهی طولانی، به بیهق رسید. در سبزوار ساکن شد. «دهقان بیهق» نزد وی باریافت. بقول ابن فندق: یزدجرد او را خلعت داد... یزدگرد به صورت زیبا بود. گندمگون و پیوسته ابرو و جعد مو و شیرین لب و دندان. لطیف سخن و با مهابت؛ که هر که او را دیدی از وی هیبت ملوک بروی افتادی. سرانجام یزدگرد از خراسان خارج شد و نزد ترکان رفت. به سال ۳۰ هجری، سپاهیان عرب به نیشابور و بیهق رسیدند. در کتاب «تاریخ بیهق» این واقعه چنین آمده است: «اهل بیهق گفتند: چون اهل نیشابور ایمان آرند، ما موافقت کنیم و ایمان آریم، و با فرستادگان عرب جنگ نکردند». بدین ترتیب مردم این خطه، با مسالمت اعراب را پذیرا و مسلمان شدند؛ و از قتل و غارت و ویرانی مصون ماندند. «از شرع حلیت ساختند و از صدق سنت و از حق نیت». منابع از چگونگی اوضاع، پس از این واقعه اطلاع کاملی در اختیار ما نمیگذارند؛ ولی از قراین میتوان دریافت که مردم برای حفظ سنن، آداب و به طور کلی فرهنگ خود، تمایلی شدید به جانب تشیع ابراز داشتهاند؛ که رگههای اندیشههای دوران باستان ایران در آن نمایان است؛ و اکثریت مردم که به تدریج، اکثریت قریب به اتفاق شدند، به این مذهب گرویدند.
بهعلت مصالحهی مردم با فرماندهان عرب، به بیهق و مرکز آن سبزوار صدمهی زیادی وارد نیامد؛ با وجود این به تدریج مراکز مذهبی گذشته یا ویران گردید و یا تبدیل به مسجد و زیارتگاههای جدید شد. یکی از علل تجمع شیعیان در بیهق و توابع آن، بهخصوص باشتیق، مهاجرت چند تن از بزرگان مسلمان، امام زادگان و خاندان سادات به این خطه است. از جمله یحیی بن زید زین العابدین؛ که پس از قتل پدرش زید، بسال ۲۲۶ هجری به سبزوار آمد. گویند قنبر، حاجب و خادم امام علی، نیز به این شهر آمده بود؛ که در آنجا همسر اختیار کرد و ساکن شد. ولی در نیشابور درگذشت. در قرن چهارم و پنجم هجری، دانشمندان، ادیبان و هنرمندان بیهق ـ سبزوار، چه از جهت کثرت و چه از جهت اهمیت، شهرت بسیار داشتهاند.
در دورهای که امپراتوری اسلامی نضج فراوان گرفت، و بنی امیه جای خود را به بنی عباس دادند، مساله شرق در تاریخ سیاسی- اقتصادی ایران؛ نوعی دیگر روی نمود. بدین معنی که در عهد باستان امپراتوریهای ایرانی میبایست مانع تهاجمات قبایل پر جمعیت ترک و مغول و در اغلب موارد گرسنه، از جانب مرزهای شرقی میبودند؛ که ترکان در آن اواخر تشکیل حکومتهایی داده؛ کار سختتر گردیده بود؛ در حالیکه در این زمان، دستگاه خلافت عباسی میبایست حافظ منافع حکومتی خود از سویی و حافظ منافع اسلام از سوی دیگر، در سرزمینهای شرقی باشد؛ که با بغداد، مرکز خلافت، فاصلهای بسیار داشت؛ و این بُعد مسافت، سبب اختلالات و گرفتارهایی برای آنان بود. بدین جهت بهخصوص در قرون اولیه خلافت، بیهق- سبزوار چون دوران باستان، محل عبور و مرور سپاهیان اینک مسلمانی بوده که پادگانهایی در آنجا مستقر کرده، محل تهیه آذوقه برای خود و علوفه برای اسبانشان بوده است. یکی از مراکزی که در این دوره اهمیت داشته، دیه کهن آباد واقع در ناحیهای است که لوسی خوانده میشد. «لوسی» به لهجهی بیهقیان بهمعنی روباه است.
در زمان طاهریان، اولین حکومت ایرانی پس از حملهی اعراب با برگزیده شدن نیشابور به پایتختی، سبزوار به طور اخص و بیهق بهطور اعم اهمیت خود را همچنان حفظ کرد. بازار سبزوار رونق بیش از پیش گرفته، ابنیه و آثارش تعدد بیشتری یافته بود؛ آن مقدار که به قول «تاریخ بیهق»: «هنوز اطلال آن عمارت باقی است». بهجای مسجد جامع قدیم که احتمالا مسجد شادان بود و در ابتدای ورود مسلمانان بنا گردیده، و اینک رو به ویرانی نهاده بود، بهسال ۲۶۶ هجری مسجد جدیدی ساخته شد که منبرش از جهت هنرمندی در ساخت، معروف گردید. بدین ترتیب طاهریان گذشته از نیشابور - پایتخت- در بخشی مهم از خراسان و از جمله بیهق سعی در تجدید حیات فرهنگ گذشته، رونق اقتصادی، آبادانی و تعمیر بناها و آثار نمودند. بهدنبال آنان، سامانیان نیز چنین کردند؛ و مسجد جامع شهر بهسال ۳۱۷ هجری تعمیر شد؛ که تا نیمهی دوم قرن ششم آثار آن باقی بوده است.
در دورهی غزنویان (۳۸۱ تا ۴۲۱ هجری) که پایتخت به غزنه یا غزنین منتقل شد، بیهق اهمیت خود را همچنان حفظ کرد؛ در حالی که مصائبی را نیز از سر گذرانید؛ از جمله جنگهای جانشینی پس از سلطان محمود؛ که دو فرزند وی مسعود و محمد را رویاروی هم قرار داد. در این گیرودار، مسعود که خود را سلطان خوانده بود، با سپاهی فراوان راهی نیشابور شد؛ و بهسال ۴۲۹ هجری در سبزوار فرود آمد. در این شهر نبردهای خونینی درگرفت؛ بهخصوص در بازار آن؛ که بازار صدمات فراوان دید. نتیجهی این نبرد، قتل و غارت بسیار بود. سرانجام پس از پیروزی مسعود و بازگشت وی به نیشابور، فرستادهی خلیفه القادر بالله به بیهق آمد تا از آنجا به نیشابور نزد مسعود رود و «خلعت و فرمان» حکومت را به وی بسپارد.
فرجام کلام آنکه بیهق، این گونه بود که ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی بهسال ۳۸۵ هجری در «دیه حارثآباد» آن، واقع در نزدیکی دولت آباد و در فاصلهی ده کیلومتری جنوب غربی سبزوار پای به عرصهی وجود نهاد، بالیده شد و کتاب ارزشمند خود «تاریخ بیهقی» را به ایران عرضه داشت. او از جانب ابونصر مشکان وزیر دیوان رسالت سلطان محمود، دبیر (کاتب) این سلطان و سپس پسرش سلطان مسعود و از آن پس مودود و فرخزاد بود. این سلطان در شامگاه عهد غزنوی بهسال ۴۵۰ هجری به قتل رسید؛ و از آن پس بیهقی دبیر گوشهگیری پیشه کرد و به نگاشتن کتاب ارزشمند خود پرداخت. که وقایع از سال ۴۰۹ هجری به بعد را دربرمیگیرد. او در ماه صفر سال ۴۷۰ هجری پس از عمری با عزت و نیک، در خلوت خویش در هشتاد و پنج سالگی بدرود زندگی گفت. باقیماندهی این کتاب که از آن مجلد پنجم است و امروزه در دست میباشد، این گونه آغاز میشود: «ناچار بود بازنمودن آن (مطالب) که در هر یکی از آن عبرتی است تا خردمندان، این دنیای فریبنده را نیکو بدانند...». و باقیماندهی مجلد دهم که آخرین بخش آنچه از کتاب بیهقی است که امروزه در دست میباشد، این گونه پایان میپذیرد: «... و در این باب خوارزم به پایان آمد؛ و در این بسیار فواید است از هر جنس... از راستی بیرون نباشم؛ و خردمندان را در این باب عبرت بسیار است». او تاریخ را درسی عبرتآموز میدانسته که بیتعصب و در کمال صداقت به آیندگان تقدیم داشته است. او فرزند بیهق بود.