تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : سه شنبه 26 دی 1391 کد مطلب:2742
گروه: تازه‌های کتاب

تلخندهای اسلاوی

مروری بر کتابِ داستان‌های کوتاه از نویسندگان اسلاو با ترجمه‌ی آبتین گلکار.

آیدین فرنگی: اسلاوُمیر مروژک، نویسنده و طنز‌پرداز نامدار لهستانی که «اختصارنویسی» ویژگی بارز طنز‌هایش محسوب می‌شد، در انتقاد از پرگویی نوشته بود: «آرزو می‌کنم قانون جدیدی در طبیعت به وجود می‌آمد که به موجب آن، هر کس حق داشت در طول شبانه‌روز از تعداد محدود و معینی کلمه استفاده کند. روزی فلان قدر کلمه، و همین که شخص این تعداد را ادا کرد یا روی کاغذ آورد، تا صبح روز بعد لال و بی‌سواد شود. در حوالی ظهر سکوت مطلق حکمفرما می‌شد و فقط هر ازگاهی سخنان مختصر کسانی به گوش می‌رسید که می‌توانند فکر کنند چه می‌گویند، یا کسانی که به دلایل دیگری حرف خود را نگه می‌دارند. از آنجا که این سخنان در سکوت ادا می‌شوند، در ‌‌نهایت به گوش‌ها نیز راه پیدا می‌کنند.» (داستان‌های کوتاه از نویسندگان اسلاو، ص۲۸۱)
از منظر اختصارنویسی، کتاب «داستان‌های کوتاه از نویسندگان اسلاو» مجموعه‌ی گزینش‌ شده‌ی موفقی است که توانسته در ۳۰۰ صفحه‌ی قطع پالتویی، ۳۶ داستان از ۲۳ نویسنده‌ی اسلاو را در اختیار خواننده‌ی ایرانی قرار دهد و ما را با وجوهی از زندگی مردمان بلوک شرق سابق آشنا کند. ۲۰۹ صفحه از کتاب به نویسندگان روس اختصاص دارد و ۹۱ صفحه‌ی دیگر به نویسندگانی از کشورهای اوکراین، چک، بلغارستان و لهستان. داستان‌ها از زبان‌های روسی و اوکراینی ترجمه شده‌اند.
روش «احمق‌نمایی» یا «تنزل دادن تا حماقت» به عنوان نوعی خاص از گروتسک، در چندین داستان این مجموعه به خوبی قابل شناسایی است؛ از جمله در داستان‌های «آسانسور» (ص۲۸۳)، «تصویر امپراتور فرانتس ژوزف اول» (ص۲۴۱)، «جلسه‌ی علنی» (ص۲۰۳)، «راننده‌ی درستکار» (ص۱۴۵)، «داستان گالیله‌ی احمق» (۱۱۷) و «قصه‌ای جدید درباره‌ی شاهی جدید» (ص۱۰۷).
تلاش‌های زیانبار انسان برای لگام زدن بر طبیعت و رام کردن و تسخیر آن، بن‌مایه‌ی دو داستان دیگر کتاب است: «مراسم خاکسپاری مسئول پاکسازی» (ص۲۸۵) و «مجسمه» (ص۲۷۵).
مخاطب ایرانی با فضای اغلب داستان‌های طنزآمیز کتاب احساس قرابت خواهد کرد. داستان «ما» (ص۱۸۷) ـ با چشم‌پوشی از چند مورد ـ گویی به دست نویسنده‌ای ایرانی نوشته شده است. داستان‌هایی از قبیل «پهلوان» (ص۵)، «عکس» (ص۳۷)، «راننده‌ی درستکار» (ص۱۴۵)، «خواص فیزیکی مؤسسه‌های دولتی» (ص۲۳۵) و «آسانسور» (ص۲۸۳) هم برای خواننده‌ی ایرانی جذابیت خاصی خواهد داشت.
اگرچه از نظر تعداد در اکثر داستان‌های کتاب حال‌ و هوای طنز و شوخی جاری است، داستان‌های غیر طنزی نیز در کتاب هست که‌ گاه اندوهی ژرف را در ذهن مخاطب پدید می‌آورند؛ آثار غیر طنز مجموعه عبارتند از: «آب» ـ یک نمایشنامه‌ی رادیویی ـ (ص۲۹۵)، «قتل معمولی» (ص۲۶۳)، «بچه‌های دیگران» (ص۱۷۵)، «خانه‌ی سالمندان خیابان چکیست‌ها، شماره‌ی۵» (ص۱۶۹)، «مدرسه‌ای برای احمق‌ها» (ص۱۶۱) و «چمدان» (ص۱۵۵).
مترجم، آبتین گلکار، در مقدمه‌ می‌نویسد: «بیشتر داستان‌هایی که در این کتاب گردآوری شده‌اند، در سال‌های گذشته در نشریات گوناگون به چاپ رسیده‌اند. در میان آن‌ها اکثریت با داستان‌های طنزی است که در اوایل دهه‌ی ۱۳۸۰ در ماهنامه‌ی گل‌آقا به چاپ می‌رسید. ولی داستان‌های غیر طنزی هم هست که از جمله در مجلات شوکران، سمرقند و نسیم هراز منتشر شده‌اند یا آنکه برای نخستین بار در این کتاب به چاپ می‌رسند.» همان گونه که مترجم در مقدمه آورده، ترتیب ارائه‌ی داستان‌ها بر اساس سال تولد نویسندگان‌شان است و می‌تواند کم و بیش به کامل شدن ذهنیت خواننده از سیر تاریخی بخشی از ادبیات اسلاو‌ها، به ویژه روسیه، کمک کند...
از میان بیست‌وسه نویسنده‌ای که آثارشان در کتاب منتشر شده، به غیر از چهار نویسنده‌ی انتهایی بخش مربوط به روسیه، بقیه زندگی را بدرود گفته‌اند. در مورد ناتالیا تالستایا، یکی از این نویسندگانی که همچنان به آفرینش ادبی خود ادامه می‌دهد، در صفحه‌ی ۱۶۷ می‌خوانیم: «در داستان‌های او به خوبی می‌توان احساس یک شهروند روس را دریافت که بیشتر زندگی خود را در دوره‌ی شوروی سپری کرده و پس از فروپاشی شوروی، ناگهان خود را در دنیای جدیدی می‌بیند.»
اغلب نویسندگانی که در کتاب با نمونه‌هایی از آثارشان آشنا می‌شویم، چه در دوره‌ی تزاری و چه در دوره‌ی سوسیالیست‌ها، هزینه‌های سنگینی بابت افکار و نوشته‌هاشان پرداخته‌اند. موارد زیر ـ به عنوان مشتی نمونه‌ی خروار، مربوط به چهار نویسنده‌ی نخست کتاب ـ بر گرفته از یادداشت‌های کوتاهی است که مترجم در مورد هر یک از نویسندگان ارائه کرده است:
ـ میخاییل سالتیکوف ـ شِدرین را معاصرانش به علت تلاش خستگی‌ناپذیر در کار سردبیری و نویسندگی، عقاب مطبوعات روسیه می‌خواندند. دولت تزاری قدردانی خود را از استعداد وی، با بستن مجله‌اش در سال ۱۸۸۴ نشان داد.
ـ میخاییل آسارگین که پیش از انقلاب ۱۹۱۷ به علت عضویت در حزب سوسیالیست‌های انقلابی چند بار دستگیر شده بود، از نویسندگان و روزنامه‌نگاران موج اول مهاجرت در ادبیات روسیه است که سال ۱۹۲۲ ناچار به ترک میهن خود و زندگی در غربت شد و سرانجام در فرانسه از دنیا رفت... او در پاییز ۱۹۲۲ به همراه گروه دیگری از روشنفکران مخالف، مانند نیکالای بردیایف و نیکالای لوسکی، به خارج از کشور تبعید شد. تروتسکی در مصاحبه‌ای با یک خبرنگار خارجی در این باره اظهار داشت: «ما این افراد را تبعید کردیم، زیرا دلیلی برای اعدامشان وجود نداشت و تحملشان هم امکان‌پذیر نبود.» آسارگین که در سازمان‌های ادبی متعدد روس‌های مهاجر نقش فعالی داشت، در زمان جنگ جهانی دوم موضعی موافق اتحاد شوروی گرفت و به همین دلیل نازی‌ها وی را تحت پیگرد قرار دادند.
ـ‌ میخاییل بولگاکف که با داستان‌های طنز اولیه‌اش و نیز با رمان گارد سفید به شهرت دست یافت، مورد غصب هواداران حکومت کمونیستی بود. برخی از داستان‌ها و رمان‌های او در زمان حیات و حتی سال‌ها پس از مرگش نیز در شوروی به چاپ نرسید.
ـ میخاییل زوشّنکو نویسنده‌ای بود که دیکتاتوری شوروی نمی‌توانست او را تحمل کند. سوسیالیست‌ها به نویسندگانی نیاز داشتند که آثار حماسی عظیم در ستایش از انقلاب شوروی بیافرینند، نه طنزنویسی که کاستی‌های زندگی و عیوب اخلاقی و اجتماعی مردم کوچه و بازار را دستمایه‌ی کار خود قرار دهد... اوج گرفتاری زوشّنکو در سال ۱۹۴۶ بود که به همراه آنا آخماتوا قربانی حمله‌ی سخت آندری ژدانوف، ایدئولوگ اصلی کشور (وزیر ایدئولوژی!) در سال‌های اختناق شد. از اتحادیه‌ی نویسندگان اخراجش کردند و آثارش امکان انتشار نیافت. کار به جایی رسید که وقتی پس از مرگ استالین دوباره شروع به نوشتن کرد، مخاطبانش از اینکه او هنوز زنده است، تعجب می‌کردند.
دو داستان ولادیمیر واینوویچ (ص۱۰۵)، «قصه‌ای جدید درباره‌ی شاهی جدید» و «داستان گالیله‌ی احمق»، به نوعی فراروی ادبی است. ایده‌ی داستان نخست او برگرفته از قصه‌ای است از هانس کریستین آندرسن؛ داستانی درباره‌ی پادشاهی که لخت بود، اما اطرافیانش و به تبع، مردم، به ستایش لباس بی‌نظیرش می‌پرداختند. او با فراروی از این داستان به بازگویی بلایی پرداخته که اختناق بر سر رفتار، تفکر و منش مردم می‌آورد: «یک بار دیگر، ظاهراً همه جا امن و امان است و مردم بدون استثناء شیفته‌ی لباس شاه خود هستند که ناگهان معلوم نیست از کجا سروکله‌ی پسربچه‌ی احمقی پیدا می‌شود که با صدای بلند جیغ می‌کشد: شاه که لخت است! بچه لابد کتاب آندرسن را خوانده است و خیال می‌کند همین که فریاد بزند، مردم پی می‌برند که چی‌به‌چی است و متوجه می‌شوند شاه واقعاً لخت است و همه خواهند گفت: متشکریم پسر جان، متشکریم عزیزجان، متشکریم پسر باهوش که ما را راهنمایی کردی؛ ما خودمان نمی‌دیدیم. و حتی آندرسنی پیدا می‌شود که درباره‌ی او کتاب بنویسد. پسربچه نمی‌دانست که شاه‌نشین مطابق قصه‌های بابابزرگ کارلا مارلا زندگی می‌کند، نه آندرسن؛ و در این قصه‌ها چنین فریادهای احمقانه‌ای در مورد لخت بودن شاه معادل است با... چطور می‌شود گفت... ایجاد رعب و وحشت. کافی بود بچه‌ای یک چنین فریادی بکشد تا نگهبانان شاهنشاهی‌‌ همان جا او را بگیرند و کشان‌کشان ببرند؛ مردم هم پراکنده شوند و زیر لب با خود بگویند: تقصیر خودش بود. بی‌خود که نباید زبان را به کار انداخت. چشم‌بسته غیب می‌گوید: شاه لخت است! معلوم است که لخت است. همه می‌دانند که لخت است، ولی اینکه داد زدن ندارد!» (صص۱۰۹و۱۰۸)
ولادیمیر واینوویچ نیز سرگذشت شیرینی نداشته است: «در سال ۱۹۳۲ به دنیا آمد. در چهارسالگی شاهد دستگیری پدرش بود که به جرم ابراز عقیده‌ای مخالف سلیقه‌ی رژیم در گفت‌وگویی خصوصی، به پنج سال زندان محکوم شده بود. او از یازده سالگی در روستا به چوپانی و در شهر به نجاری و چلنگری مشغول شد. در ۱۹۵۸ به شعر و سپس به نثر روی آورد. در ۱۹۶۵ جزء امضاء‌کنندگان بیانیه‌ی دفاع از سینیافسکی و دانیل (دو نویسنده‌ای که به دست حکومت شوروی زندانی شده بودند) بود. در ۱۹۶۹ بخشی از رمان طنزِ «زندگی و ماجراهای غریب سرباز ایوان چونکین» در غرب به چاپ رسید و درگیری سخت او با حکومت آغاز شد و تا آنجا پیش رفت که در ۱۹۸۰ از اتحادیه‌ی نویسندگان اخراجش کردند. او وادار به مهاجرت به آلمان شد و تابعیت شوروی را هم از وی گرفتند. تنها پس از فروپاشی شوروی بود که دوباره امکان آن را یافت تا به میهنش بازگردد. (ص۱۰۵)
اگر اندیشه‌های مخالف وضع حاکم یا منتقدین وضعیت موجود را در تقسیم‌بندی کلی چپ و راست، در جرگه‌ی چپ‌ها قرار دهیم، آن دسته از منتقدین دیکتاتوری پرولتاریای شوروی یا کلاً منتقدین بلوک شرق که در بلوک شرق نیز می‌زیستند، آیا چپ‌ترین چپ‌های زمانه‌ی خود نبودند؟
میخاییل زادورنوف، چهاردهمین نویسنده‌ای که در کتاب با دو نمونه از نوشته‌هایش آشنا می‌شویم، درباره‌ی طنز گفته است: «صد سال می‌گذرد و مردم از کتاب‌های درسی و دائرة‌المعارف‌ها درباره‌ی ما چیزهایی خواهند دانست. ولی کتاب‌های درسی هم مانند دائرة‌المعارف‌ها به دست حکومت‌ها تهیه می‌شوند و نمی‌توانند بی‌طرف باشند. احتمالاً در آن زمان آثار طنزنویسان به کمک آیندگان خواهد آمد. دقیقاً این آثار هستند که به شناخت زمانه‌ی ما کمک می‌کنند.» (ص۱۸۶)
کتابِ داستان‌های کوتاه از نویسندگان اسلاو، ما را به نمونه‌هایی از آثار نویسندگان زیر آشنا می‌کند:
روسیه: میخاییل سالتیکوف شدرین، میخاییل آسارگین، میخاییل بولگاکوف، میخاییل زوشّنکو، ولادیمیر نابوکوف، ایلف و پتروف، اُلگا برگولتس، واسیلی شوکشین، ولادیمیر واینوویچ، آرکادی آرکانوف، گریگوری گورین، سرگئی داولاتوف، ساشا ساکالوف، ناتالیا تالستایا، میخاییل زادورنوف و آ. گالکاروف.
اوکراین: ایوان فرانکو و آستاپ ویشنیا.
چک: کارل پولاچک، یاروسلاو هاشک و کارل چاپک.
بلغارستان: ایوان وازوف.
لهستان: اسلاومیر مروژک.
مشخصات کتاب: داستان‌های کوتاه از نویسندگان اسلاو، ترجمه‌ی آبتین گلکار، تهران، نشر هرمس، ۱۳۹۱، قطع پالتویی، سیصد صفحه، شمارگان: دوهزار نسخه، قیمت: ۶۵۰۰ تومان.

http://www.bookcity.org/detail/2742