تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
اعتماد: پروفسور یوزف فان اس متولد ۱۸ آوریل سال ۱۹۳۴ میلادی (۲۹ فروردین سال ۱۳۱۳ خورشیدی) در شهر آخن آلمان، استاد بازنشسته دانشگاه توبینگن، از مدرسان و پژوهشگران نامدار در اسلامشناسی بود که ۲۰ نوامبر سال جاری (۲۹آبان سال جاری) در توبینگن آلمان درگذشت. او در سال ۱۹۵۹ در شهر بن، دکترای خود را با نگارش رسالهای در عرصه عرفان اسلامی اخذ کرد و ۵ سال بعد در سال ۱۹۶۴ میلادی در شهر فرانکفورت، رساله استادی خود را با تحقیقی درباره معرفتشناسی در حوزه علوم اسلامی به پایان برد. فان اس در سال ۱۹۶۷ف استاد مدعو دانشگاه لوسآنجلس کالیفرنیا و در سال ۱۹۶۸، استاد مدعو دانشگاه امریکایی بیروت شد. او در همین سال، جانشین رودی پارت (۱۹۸۳-1901)، زبانشناس و اسلامشناس نامدار آلمانی در کرسی اسلامشناسی و زبانهای سامی شد که ترجمه و شرح او از قرآن کریم به زبان آلمانی، تا به امروز از ترجمههای دقیق و علمی این کتاب آسمانی در زبانهای اروپایی به شمار میرود. پروفسور فان اس عضو آکادمی علوم هایدلبرگ، آکادمی ادبیات بارسلونا، آکادمی علوم عراق، انجمن فلسفه ایران، آکادمی علم تونس (بیتالحکمه)، آکادمی قرون وسطی امریکا و آکادمی اروپا بود. او در سال ۲۰۰۹ جایزه خدمات شایان پروس و در سال ۲۰۱۰ جایزهای از کنگره جهانی مطالعات خاورمیانه و جایزه صلیب بزرگ دولت فدرال آلمان را دریافت کرده است. فان اس دارای تحقیقات و نوشتههای متعددی در حوزه کلام اسلامی است که عمدتا به زبان آلمانی نگاشته شدهاند. در میان این آثار، «کلام و جامعه در سده دوم و سوم هجری؛ تاریخ اندیشه دینی در آغاز اسلام» در شش جلد که در فاصله سالهای ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۷ منتشر شد، موجب شهرت جهانی این پژوهشگر شد. کلام و جامعه، سالهاست که با سرویراستاری دکتر سید محمدرضا بهشتی در حال ترجمه است و تاکنون جلد نخست آن توسط انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب با ترجمه فرزین بانکی و احمدعلی حیدری منتشر شده است. دکتر مهدی سردانی طارمی، پژوهشگر حوزه فقه و کلام اسلامی، مترجم جلد چهارم این کتاب است که از دههها پیش فان اس را از نزدیک میشناخته. با او به مناسبت درگذشت فان اس گفتوگو کردیم. لازم به ذکر است که غیر از کلام و جامعه، کتاب «شکوفایی کلام اسلامی» هم با ترجمه سارا مسگر (انتشارات حکمت) به فارسی موجود است، همچنین مقالاتی از او از جمله در کتاب «تاریخگذاری حدیث: روشها و نمونهها» (تحقیق و تنظیم سید علی آقایی، نشر حکمت) همچنین در نگارش زندگی فان اس، از درآمد جلد اول کتاب «کلام و جامعه» به قلم سید محمدرضا بهشتی بهره جستیم.
نخست
درباره نحوه آشنایی خودتان با یوزف فان اس بفرمایید.
من با پروفسور یوزف فان اس حدود سالهای ۱۹۷۷ (۱۳۵۶) در کنگره شرقشناسی در شهر بامبرگ در آلمان آشنا شدم. بزرگان شرقشناسی در آن کنگره جمع بودند، از جمله رودی پارت (۱۹۸۳-1901) اسلامشناس مشهور آلمانی و مترجم برجسته قرآن و دیگران. همانجا آقای فان اس، انگشتنما بود، زیرا تحقیقاتش بسیار مورد توجه قرار گرفته بود و از سال ۱۹۶۸ بعد از رودی پارت، استاد کرسی اسلامشناسی و سامیشناسی در دانشگاه توبینگن شده بود. در واقع فان اس از همان زمان در مسیر بزرگانی چون هلموت ریتر (۱۹۷۱-1892) گام برمیداشت و امروز جزو چهرههای انگشتشمار شرقشناسی محسوب میشود. هرکدام از این چهرهها کارهای دورانساز کردهاند. مثلا بزرگترین کار هلموت ریتر، احیای کتاب مقالات اشعری است که در تحقیقات فان اس بسیار مورد استفاده قرار گرفته است. بعد از این آشنایی اولیه، در سال ۱۹۹۱ کتاب بزرگ فان اس، یعنی کلام و جامعه منتشر شد.
اهمیت این کتاب در چیست و چرا به عنوان مهمترین اثر فان اس از آن یاد میشود؟
کلام و جامعه کتابی دورانساز است. تا آن زمان نه مسلمانان و نه دیگران، در این زمینه با این دقت کار نکرده بودند. فان اس در این کتاب نشان میدهد که کلام اسلامی، دانش و معرفتی است که در طول سدههای نخستین اسلام در نقاط مختلف سرزمینهای اسلامی شکل گرفته است. او معتقد است که شکلگیری این رشته به عنوان علم کلام به قرن دوم هجری بازمیگردد؛ در قرن اول هنوز متون کلامی مکتوب به وجود نیامده است. فان اس نشان میدهد که در قرن اول هجری تا نیمه قرن دوم، همچنان سنت شفاهی تاریخی حاکم است. همه جا تاریخ شفاهی بر تاریخ کتبی تقدم دارد. با تاسیس بغداد در میانه قرن دوم هجری (۱۴۵ ه.ق. توسط منصورعباسی) و آمدن مسلمانان و دانشمندان به این شهر، به تدریج فرهنگ کتبی بر فرهنگ شفاهی غلبه یافت. تا پیش از آن معارف و آگاهیها عمدتا به صورت سینه به سینه و شفاهی منتقل میشده و مهمتر اینکه این آرا محلی بوده است. پیش از بغداد مسلمانان برای خودشان در جاهای مختلف تجمعات محلی داشتند، خواه در دمشق یا کوفه یا بصره یا در مناطق مختلف در ایران. مثلا سیستان محل تجمع خوارج بوده است. بعد از تاسیس بغداد و گردآمدن دانشمندان و متفکران مسلمان در این شهر، علم کلام همگانی شکل میگیرد. البته این امر به صورت تدریجی صورت گرفته است.
به انتشار مجلد کتاب کلام و جامعه در سال ۱۹۹۱ اشاره کردید. آیا انتشار کتاب باعث آشنایی نزدیکتر شما با ایشان شد؟
خیر. این کتاب ۶ جلد است که از نیمه دوم قرن دوم آغاز میشود. فان اس در جلدهای اول تا تقریبا نیمه جلد چهارم کتاب عمدتا به معرفی صاحبنظران و دانشوران تاثیرگذار و شرح زندگی و عقاید و آرا و آثار آنان و نیز اوضاع اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی پیرامون آنان میپردازد. جلدهای پنجم و ششم به منابع و ماخذ مجلدات چهارگانه قبلی اختصاص دارد. انتشار این شش جلد، بین سالهای ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۷ به طول انجامید. بعد از انتشار کامل آن، نیاز به ترجمه فارسی آن در محافل علمی احساس میشد. مدتی بعد آقای محمد مجتهد شبستری از من خواست که کتاب را ترجمه کنم، من هم به سفارش ایشان قسمتی از جلد دوم را ترجمه کردم، اما این پروژه متوقف شد. یکی- دو سال بعد، آقای محمدرضا بهشتی به من مراجعه کرد و گفت، دانشگاه ادیان و مذاهب قصد دارد تحت عنوان یک پروژه این کتاب را ترجمه کند و از من دعوت به همکاری کرد. من ترجمه جلد چهارم را به عهده گرفتم.
موضوع جلد چهارم چیست؟
جلد چهارم در حقیقت بزرگترین و مهمترین بخش این کتاب و شامل ۷۳۷ صفحه است. اهمیت بیشتر این جلد در آن است که آقای فان اس ابتدا یعنی از جلد اول نا نیمه جلد چهار به معرفی دقیق و تفصیلی شخصیتهای صاحبنظر و تاثیرگذار و شرح زندگی و آثار آنها پرداخته است (نظیر واصل بن عطاء، ابوالهذیل، جبایی، قاضی عبدالجبار، ابراهیم نظام، جاحظ و ابوالحسن اشعری). این کار تا اوایل جلد چهارم ادامه دارد. یعنی یک به یک افراد مهم در کلام را معرفی کرده است. بعد در جلد چهارم از دل این مطالب به استخراج آموزههای علم کلام (نظیر عدل، امامت، معاد، حدوث یا قدم عالم) پرداخته است و نشان میدهد که کدامیک از این افراد، آموزگار، کدام آموزه هستند و نحوه شکلگیری مکاتبی چون معتزله و اشاعره را نشان میدهد. من ترجمه جلد چهارم را حدودا در سال ۱۳۷۷ به عهده گرفتم و این کار به علت سایر مشاغل، حدود ۱۰ سال به طول انجامید و حدود ۶/۷ سال قبل به آقای بهشتی تحویل دادم. که متاسفانه ایشان کاری در این زمینه انجام نداده یا به من خبر نداده است. از این لحاظ یک کار دردناکی است، زیرا کاری است که عمری و کوششی صرف آن شده است، اما هنوز در محاق مانده است. برخی از دوستان که نمیشناسم، همان نسخه دستنویس را به صورت محدود کپی و منتشر کردند. اما از آقای بهشتی تا به حال جز انتشار جلد اول خبری نشده است.
آیا در فرآیند ترجمه این کار با خود آقای فان اس هم ارتباط داشتید؟
بله، خیلی زیاد. من بعد از اینکه ترجمه را شروع کردم، با ایشان تماس گرفتم و از آنجا که در آلمان (البته با فاصله نه چندان کم) زندگی میکردیم، هر از گاهی نزد او میرفتم و در زمینه ترجمه باهم گفتوگو میکردیم. یک خاطره شیرین هم از شخصیت و منش ممتاز اخلاقی ایشان دارم. بعد از ترجمه حدود ۱۵۰ تا ۲۰۰ صفحه از کتاب، به اشکالاتی بر میخورم که گاه به نظرم خطا میآمد و گاهی متوجه موضوع نمیشدم. خلاصه همه را در حدود ۱۰۰ نکته یادداشت کردم و با ایشان تماس گرفتم و گفتم که قضیه اینطور است. گفت پاشو بیا اینجا! به محض ورود به منزلشان، پرسید که مطالب را آوردی؟ بعد به کتابخانه رفتیم و در آنجا بدون هیچ تعارفی یک یک نقدها و خردهها را مطالعه و بررسی کرد و هرکدام را یا جواب داد یا پذیرفت. روحیه فروتنی، انتقادپذیری و آزادمنشی و وارستگی و عشق به علم و معرفت او، برای من از خود کتاب هم مهمتر بود. او میگفت این تصحیحات شما، هدیهای به من است. حتی من ترجمه خودم را به خط خوانا جلد کردم و برایش بردم، بسیار شادمان شد. او شخصیتی بسیار متواضع داشت و با دقت به حرف مخاطب خود گوش میکرد. در پایان سال ۲۰۰۸ آقای بهشتی به من نوشت که از ایشان بخواهم مقدمهای برای ترجمه فارسی بنویسند. مراجعه کردم و از ایشان خواستم که بنویسند. ایشان هم فورا در ژانویه ۲۰۰۹ نوشت و من به فارسی ترجمه کردم. این مقدمه در چاپ جلد اول منتشر شد، اما تاریخش حذف شد!
شرقشناسی و اسلامشناسی در آلمان سنتی درازآهنگ و سترگ دارد و شرقشناسان و اسلامشناسان آلمانی نامدار و فراوانند. علت این امر چیست؟
ما خواه در ایرانشناسی و هم خواه در اسلامشناسی، یک جریان بسیار عمیق غربی در آلمان داریم و چهرههایی که در این جریان به ظهور رسیدند، هریک پایهگذار و بنیانگذار محسوب میشوند و بدون آنها اسلامشناسی و ایرانشناسی ممکن نیست. به خصوص در دورهای که کشورهای اروپایی مثل انگلستان و فرانسه مشغول استعمار و استثمار جوامع شرقی و پیرامونی بودند، آلمان استثنائا این شانس و تمرکز را نداشت و بیشتر به زمینههای علمی متمرکز شد. تاریخ قرآن را چهرهای چون تئودور نولدکه (۱۹۳۰-1836) نوشته و در زمینه شاهنامه و زبانهای ایرانی هم پژوهشهای گسترده و عمیقی دارد. این کتاب هنوز به عنوان یک اثر کلاسیک و اثرگذار در اسلامشناسی مطرح است و به صورت گسترده مورد استفاده قرار میگیرد. در آلمان، در زمینه فقه و حدیث، چهره برجستهای چون یوزف شاخت (۱۹۶۹-1902) ظهور کرده که کارهای بسیار بینظیری کرده است. اینها پایهها را گذاشتند. یوزف فان اس هم در این سنت شرقشناسی اصیل پرورش یافته است. استاد او هلموت ریتر است که مدت زیادی در ترکیه بود و آثار زیادی را تصحیح کرد و فان اس در کلام و جامعه، از تحقیقات او به ویژه مقالات اشعری و فرقالشیعه نوبختی استفاده کرد.
این اسلامشناسان تا چه اندازه به سنت شیعی توجه داشتند؟ مثلا میدانیم که پروفسور ویلفرد مادلونگ (متولد ۱۹۳۰) بهطور خاص به تشیع توجه داشته است. آیا در مورد فان اس هم چنین است؟
ببینید، اصلا تا مدتها شرقشناسان و شرقشناسی، به شیعه به عنوان یک فرقه نگاه میکردند. برای مثال در تحقیقات ایگناس گلدزیهر (۱۹۱۲-1850) شرقشناس مشهور مجار و از چهرههای بنیانگذار اسلامشناسی جدید، چنین دیدگاهی مشهود است. اما از نیمه دوم قرن بیستم میلادی، در نتیجه تحقیقات و تلاشهای افرادی مثل فان اس، دیگر به شیعه به عنوان یک فرقه یا عارضهای بر اسلام اهل سنت توجه نمیشود، بلکه به عنوان دو مکتب متفاوت توجه میشود. در جلد اول کتاب کلام و جامعه عمدتا اتفاقاتی روایت میشود که در کوفه رخ میدهد و وجه غالب کوفه، شیعه است. این دیدگاه بر تمام کتاب سایه انداخته است. یعنی شیعه را نه به عنوان یک شاخه فرعی بلکه به عنوان یکی از جریانهای اصلی میبینند.
در اواخر دهه ۱۹۷۰ جریان مشهور تجدیدنظر طلبها در اسلامشناسی شکل میگیرد، با چهرههایی چون جان وانسبرو و شاگردانش پاتریشیا کرون و مایکل کوک و .... ایشان ادعاهای شاذ و رادیکالی درباره تاریخ اسلام مطرح میکنند. گویا در آلمان هم در دانشگاهی در نزدیکی کایزرس لاترن، مکتبی اسلامشناختی با دیدگاه مشابه وجود دارد. دیدگاه فان اس درباره این دیدگاه چیست؟
این نکته البته به فان اس اختصاص ندارد و نحلهای که او ذیل آن میاندیشید و کار میکرد، به این جریانهای تجدیدنظر طلب مثل جان وانسبرو (۲۰۰۲-928) و کارل هاینس اولیگ (متولد ۱۹۳۸) و ... توجهی ندارند و آنها را جدی نمیگیرند و قبول ندارند. اینها عمدتا از طرف کلیسا حمایت میشوند و اسلام را به عنوان یک رقیب مسیحیت نگاه میکنند. ایشان نگاه انتقادی به اسلام دارند، درحالیکه همین نگاه انتقادی را نسبت به مسیحیت ندارند و مسیحیت را کاملا مصون میدانند. این با رویکرد فان اس کاملا متفاوت است. پروفسور فان است معتقد بود که اگر قرار است به دین نگاه انتقادی داشته باشیم، نباید میان ادیان تفاوت قائل شد. امثال فان اس و رودی پارت، به اسلام از دید یک مسیحی نمینگرند، بلکه نگاه علمی و آکادمیک به آن دارند. آنها در نگرش علمی تمایزی میان اسلام با مسیحیت و زرتشتیگری و یهودیت قائل نمیشوند و میگویند اگر قرار است نقد تاریخی کرد، باید همه ادیان را نقد تاریخی کرد. فان اس در مقایسه اسلام و مسیحیت در موضوع کلام (theology) به نتیجه درخشانی رسیده و تفاوتها و تمایزات اسلام و مسیحیت را مد نظر دارد. از جمله اینکه نشان میدهد که رشته دینشناسی و به اصطلاح «ملل و نحل» در مسحیت وجود ندارد، بلکه ویژه اسلام است. مسیحیان هیچگاه کتابی چون «مقالات الإسلامیین واختلاف المصلین» ابوالحسن اشعری (۳۲۴-260 ه.ق.) ننوشتهاند. اشعری با اینکه خودش مسلمان است، ادیان دیگر را هم بررسی و معرفی میکند. ملل و نحلنویسی، رشتهای است که اختراع اسلام است. فان اس، نشان میدهد که در ذهنیت مسیحی، اصلا دینی دیگر اعم از اسلام یا دیگر ادیان، حق ندارد که وجود داشته باشد. اما نزد مسلمانان این سنت وجود داشته است. فان اس بعد از کلام و جامعه، در سال ۲۰۱۱ کتابی مفصل در دو جلد، حدود ۱۵۰۰ صفحه با عنوان «Der Eine und das Andere» منتشر کرد. معنای اسم این کتاب «این و آن» است. در زبان آلمانی تعبیر «این یا آن» رایج است. فان اس آن را به «این و آن» تبدیل کرده و میگوید نگاه مسلمانان در ملل و نحلنویسی، این و آن است، نه این یا آن. یعنی جامعه اسلامی ترکیبی از پیروان ادیان مختلف که میتوانند یا یکدیگر به نحو مسالمتآمیز زندگی کنند. به نظر او تکثرگرایی اساس ذاتی اسلام است و میگوید در تاریخ اسلام، تنها زمانی که مخالفین «اسلامِ حاکم» دست به اسلحه بردند و سهمی از قدرت خواستند، درگیری در گرفت. اما داشتن عقیده هرگز جرم نبوده و به همین دلیل است که این همه شاخههای مختلف دینی شکل گرفته است. درحالیکه چنین وضعیتی در کشورهای مسیحی رخ نداده است.
آیا این سنت گرانبار ارزشمند اسلامشناسی آلمانی، همان مسیری را که امثال فان اس طی میکردند، ادامه میدهد؟
ویژگی فان اس و چهرههایی چون او این است که با موج ضداسلامی که به خصوص بعد از انقلاب اسلامی ایران در دنیا راه افتاد، همراه نشد. حتی کسانی چون هانتینگتون مدعی شدند که تنش اساسی در تمدنهای آینده جنگ بین اسلام و غرب خواهد بود. بعد از یازده سپتامبر این نگرش اوج گرفت. آقای فان اس، دقیقا در برابر این روح زمانه که دشمنی با اسلام است، قرار گرفت که متاسفانه در برخی محافل ایرانی هم زیاد است و وقتی نویسندگان سطح چهارم و پنجم اروپایی چیزی مینویسند، تصور میکنند که مائده آسمانی نازل شده و روی آن کار میکنند. درحالیکه آقای فان اس هرگز دچار این امواج نشد. از این لحاظ جای نگرانی هست. ممکن است در آینده روح زمانه تغییر کند، اما فعلا چنین نیست. به همین دلیل هم کارهای آقای فان اس، کمتر شناختهشده است. همین کتاب «این و آن» اثری دورانساز است و شاهکار است و با جزییات نشان میدهد که تکثرگرایی ذاتی اسلام است. برای نمونه در فان اس در آخر کتاب کلام و جامعه از قرن چهارم هجری گزارش جالب توجهی ارایه میکند. یکی از مالکیان اندلسی به نام احمد بن موسی بن سعدی، پیش از ۴۰۰ هجری قمری (۱۰۱۰ میلادی) به قصد تحصیل به عراق سفر میکند. وی در گزارش سفر خود با شگفتی از این یاد میکند که در این شهر با جلساتی بسیار پر مخاطب به نام «مناظره فرقهها» مواجه شدم که در آنها پیروان ادیان و مذاهب گوناگون حضور داشتند و باهم آزادانه گفتوگو میکردند. هر بار که یکی از روسای ادیانخواه مسیحی یا یهودی یا زرتشتی یا مسلمان، وارد میشود، تمام حاضرین جلسه، تمامقد در حضور او به احترام میایستند. فان اس میگوید این وضعیت جامعه مسلمان پیش از ۴۰۰ هجری قمری است، وضعیتی که در جامعه مسیحی تصورناپذیر است. لذا از دید فان اس، این یکی از امتیازات جامعه اسلامی بوده است. این سخن به معنای نقد نداشتن به وضعیت کنونی جوامع اسلامی نیست، بلکه این سخن نشان میدهد که در اسلام آموزههایی هست که پیروان آن در قرن سوم و چهارم، میتواستند با یکدیگر و با صاحبان ایدهها و افکار و آرا و ادیان مختلف، گفتوگو و صحبت کنند. متاسفانه این آموزهها اکنون فراموش شده است. در پایان در پاسخ به سوال شما باید بگویم که متاسفانه از جنس آقای فان اس، الان کسی را نمیشناسم. او متعلق به نسلی بود که ما با ایشان وداع کردیم.