تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
برت فراگنر، ایرانشناس اتریشی در سن ۸۰سالگی درگذشت. به همین مناسبت مروری میکنیم بر جلسهی نقد و بررسی کتاب فارسیزبانی او که با ترجمهی دکتر سعید فیروزآبادی منتشر شده است.
ایرانشناسی ابزاری برای جستوجوی هویت ایرانی
هادی مشهدی
کتاب «فارسیزبانی» نوشتهی برت فراگنر با ترجمهی سعید فیروزآبادی به تازگی به همت انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شده است. برت فراگنر ایرانشناس معاصر اتریشی، در کتاب خود به مسائلی چون قلمرو زبان فارسی، دلایل اهمیت آن در تاریخ بخش بزرگی از جهان در گذشته و حال، فرصتها و تهدیدها و زمینههای ایجاد همدلی و کندوکاو در پیشینهی زبان فارسی با نگاه به آینده، پرداخته است.
نشست هفتگی شهرکتاب روز سهشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۴ به نقد و بررسی کتاب «فارسیزبانی» اختصاص یافت. در این نشست احمد سمیعیگیلانی، علیاشرف صادقی، مرتضی رزمآرا و سعید فیروزآبادی حضور داشتند.
ایرانشناسی و هویت ایرانی
فیروزآبادی در ابتدای سخنان خود دامنهی فعالیتهای فراگنر در حوزهی زبان فارسی را تشریح و تبیین کرد؛ وی گفت: فراگنر اصالتا اهل اتریش است و تحصیلات خود در حوزهی ایرانشناسی را در همین کشور آغاز کرده است؛ هرچند طی سالهای بعد به آلمان سفر کرده و در دانشگاههای مختلف این کشور به تدریس در حوزهی ایرانشناسی پرداخته است اما میتوان او را وارث سنت ایرانشناسی در اتریش دانست. تعداد آثار فراگنر در قالب کتاب پنج عدد است؛ نخستین آنها رسالهی دکتری وی (دربارهی همدان در شش قرن نخست پس از مسیحیت) است و بیشتر جنبهی تاریخی دارد. کتاب دیگر او که به فارسی نیز ترجمه شده است، «خاطراتنویسی ایرانیان» نام دارد. فراگنر خود اذعان داشت که کم مینویسد؛ اما چکیده مینوشت و آثارش حاصل اندیشههایی عمیق و ژرف بودند.
وی اظهار داشت: تأسیس انیستیتو ایرانشناسی آکادمی علوم وین و ریاست آن تا سال 2005، از جمله موثرترین اقدامات فراگنر در حوزهی ایرانشناسی است. فراگنر بیش از ده سال در ایران زیسته است و این امر یکی از محاسن وی نسبت به سایر ایرانشناسان است؛ فراگنر طی سالهای اقامت خود در ایران در هنرستان اتریشی زبان آلمانی تدریس میکرد و به نوعی در مدیریت این مدرسه نقش داشت. او در این سالها به تحصیل خود در دانشگاه تهران ادامه داد. فراگنر به رغم اینکه مثل بسیاری از ایرانشناسان اتریشی فعالیت خود را از زبان ترکی آغاز کرده بود، به زبان فارسی تسلط بسیار داشت. فراگنر جوایز متعددی نیز دریافت کرده است که از آن میان میتوان به جایزه سال 1388 موقوفات افشار اشاره کرد.
فیروزآبادی در ادامه به دلایل مترتب بر ترجمهی کتاب فارسیزبانی اشاره کرد و تصریح داشت: استاد ایرج افشار در سال 1387 من را فراخواند و خواست این اثر را ترجمه کنم تا به عنوان هدیه به فراگنر اهدا شود. ترجمه را صورت دادم و استاد افشار چندین بار آن را بازخوانی کرد؛ اما سفر فراگنر به ایران به دلیل بیماری به تعویق افتاد؛ از آنپس استاد افشار فوت کرد و چاپ کتاب در مراحل مختلف به تعویق افتاد. شرح نکتهای دربارهی این کتاب ضروری است. مؤلف در فصل آخر دربارهی موضوعی بحث کرده است که میتواند بسیار جذاب باشد؛ بهویژه اینکه امروز در ایران رشتهی ایرانشناسی و بحث بر سر چیستی آن وجود دارد. او ادعا میکند این کتاب نمونهی خوبی برای پژوهشهای ایرانشناسی است؛ چراکه بر اساس تعریف وی، ایرانشناسی به مثابه ابزاری برای جستوجوی هویت ایرانی در همهی حوزهها (بهویژه در حوزههای مجاور آن) است. به زعم فراگنر برای پژوهش در حوزهی ایرانشناسی باید از تمامی علوم موجود بهره برد و آنها را به حوزههایی کشاند که با هویت ایرانی همبستگی دارند.
چهرهی زبان فارسی و اسلام
سمیعی گیلانی در ابتدای سخنان دامنهی مخاطبان کتاب فارسیزبانی را برشمرد و در اینباره اظهار داشت: این اثر برای محققان و صاحبنظران فارسیزبان نوشته نشده است؛ مخاطب کتاب فارسیزبانی، آلمانیزبانها و خارجیها هستند. از اینروی نمیتوان توقع داشت در این کتاب مطالبی یافت شود که برای محققان ما تازه باشد؛ البته اینگونه نیست که به کلی از مطالب تازه تهی باشد؛ اما به هر روی برای صاحبنظران ما نوشته نشده است. کتاب یادشده برای آشنایی محققان با تاریخ زبان فارسی جامع است و اطلاعات دقیقی در آن درج شده است.
وی سخنان خود را با شرح مطالبی دربارهی مقدمهی کتاب محل نقد ادامه داد و تصریح کرد: آنچنانکه رسم است مقدمه ماحصل کتاب را در بر دارد؛ از اینروی به طبع سبک نویسنده نمیتواند تحلیلی و تفصیلی باشد؛ او باید بتواند تمام اثر خود را در چند صفحه (در سبکی ترکیبی) عرضه کند. در پی این امر ترجمهی مقدمه کاری بس دشوار خواهد بود؛ بنابراین اگر در ترجمهی مقدمه (بهویژه از زبان آلمانی) دشواریها و فشردگیهایی دیده شود، نمیتوان آن را یکسر متوجه مترجم دانست؛ از اینروی توصیه میشود مخاطبان این اثر خواندن مقدمه را به آخر موکول کنند. بدیهی است که محتوای اثر تفصیلیتر است؛ اما نمیتوان گفت کاملاً تحلیلی است؛ در واقع چیزی در میانهی تحلیلی و ترکیبی است؛ چراکه حجم کتاب اجازه نمیدهد نویسنده مباحث مختلف را کاملاً بشکافد. از اینروی احکامی که مؤلف صادر میکند با شواهد قرین نیست؛ گویا او تنها در پی این است که تصویری اجمالی از مبحث مورد نظر دست دهد.
وی به مبحث قلمرو زبان فارسی اشاره کرد و در اینباره اظهار داشت: نویسنده از قلمرو زبان فارسی تصوری عادی و معمول ندارد؛ اینگونه نیست که هرجا از این مبحث میگوید از مفهومی روشن بگوید؛ او این قلمرو را بسیار وسیع قلمداد میکند؛ آنچنانکه حتا الهامهایی را که از این زبان گرفته میشود در قلمرو فرهنگی آن محسوب میکند. البته این رویکرد از جهاتی قابل تأمل است. تأثیر فرهنگی زبان اهمیت بسیار دارد و قلمرو فرهنگی آن را افزایش میدهد. دیگر اینکه فراگنر دربارهی زبان به شرح مباحثی میپردازد که گویا تخصص جامعی در آنها ندارد. او به منابع عمده و کارآمد معاصر فارسی ارجاع نمیدهد؛ مثلاً دربارهی تکوین زبان به لازار ارجاع میدهد؛ حال آنکه میدانیم اثر استاد صادقی در اینباره عمیقتر و جامعتر است؛ لازار خود به این امر اذعان دارد.
سمیعی گیلانی تاکید کرد: به تصور من فراگنر با منابع تحقیقی جدید در حوزهی زبان فارسی آشنایی نداشته است. مسالهی قابل تأمل دیگر این است که مؤلف تحلیلیشدن زبان فارسی را نوعی اسلامیشدن میداند؛ من تصور نمیکنم اینگونه باشد؛ چراکه زبان خود دچار تحول میشود. تحول زبان فارسی پیش از اسلام صورت گرفته است؛ یعنی زبان فارسی میانه نیز رو به تحلیلیشدن داشته است؛ بنابراین زبان خود چنین فرآیندی را طی کرده است. البته نمیتوان تاثیرات خارجی را نادیده انگاشت؛ اما آنها تعیینکننده نیستند؛ چراکه این ضرورت زبان است.
وی در ادامه به رأی مؤلف دربارهی ورود عناصر عربی به زبان فارسی اشاره کرد و گفت: فراگنر خود تاکید دارد بر این که عناصر عربی چهرهی زبان فارسی را دگرگون نکردهاند؛ به زعم وی «کلام بیگانه باعث دگرگونی کامل زبان نشده است؛ بلکه در نهایت به گسترش و در عین حال ثبات آن انجامیده است». باید در نظر داشت وقتی مؤلف به شرح شواهد و جزئیات در اینباره میپردازد، ایدهی یادشده را نقض میکند؛ مثلاً مسالهی همکردها در زبان فارسی را متأثر از زبان عربی میداند؛ حال آنکه این رأی نادرست است و میتوان به شواهد متعددی در رد آن اشاره کرد. باید در نظر داشت چهرهی زبان فارسی از آنروی عوض نشده است که دستور زبان و واژههای بنیادین آن پابرجا هستند؛ گویا نویسنده به ایندست مسائل توجه چندانی نداشته است.
سمیعی گیلانی به نظریات مؤلف کتاب فارسیزبانی دربارهی خط اشاره کرد و اظهار داشت: فراگنر در اینباره بر این رأی است که ما خط عربی را گرفتهایم؛ البته میتوان با مسامحه این رأی را پذیرفت؛ ولی باید پرسید: خط عربی چیست؟ آیا میدانیم کاتبان وحی با چه خطی مینوشتهاند؟ نمیدانیم؛ اگر خط کوفی را با خط امروز فارسی مقایسه کنیم مشابهت چندانی نخواهیم یافت؛ بنابراین نمیدانیم خط عربی چیست. به نظر میرسد نمیتوان خط امروز فارسی را عربی دانست؛ اگر هم از آن خط وام گرفته شده به تغییرات بسیاری دچار آمده است. مؤلف مسائلی را نیز دربارهی تاریخ دورهی سلجوقی و مغول شرح داده است که گویا قدری آنها را با یکدیگر خلط کرده است.
وی در انتها به مزایای کتاب فارسیزبانی اشاره کرد و گفت: مؤلف به منابع خارجی دسترسی داشته و از این حیث کتاب وی غنی است. این کتاب برای عامه، دانشجویان و دانشپژوهان بسیار مطلوب است؛ چراکه تصویر جامع و کاملی از قلمرو زبان فارسی دست میدهد و از این حیث ترجمهی آن مفید است. از آنجاکه نویسنده به منابع ترکی، انگلیسی و آلمانی دسترسی داشته است، کتاب وی برای محققان نیز مفید است.
دینی سوار بر زبان
صادقی در ابتدای سخنان خود مؤلف کتاب فارسیزبانی را در اساس تاریخدان دانست و در اینباره تصریح کرد: فراگنر چون دیگر اساتید غربی علاوه بر رشتهی تخصصی خود در رشتههای اطراف آن نیز اطلاعات کافی دارد و میتواند دربارهی آنها بحث کند و کتاب بنویسد. من پیش از رویارویی با این کتاب تصور نمیکردم او دربارهی زبان فارسی و ترکی نیز صاحبنظر باشد. در ابتدا باید به این نکته اشاره شود که مطالعه دربارهی زبانهای قدیم ایران را فرنگیها آغاز کردهاند و از آنجاکه زبانهای یونانی، لاتین، سانسکریت و چون آنها را میدانستهاند، اوستا و پهلوی را خواندهاند و تحقیقاتی صورت دادهاند که برای ما نیز مفید است.
وی افزود: این رویکرد از آغاز قرن نوزدهم آغاز شده است و تا امروز نیز ادامه دارد. آنها در پایان قرن نوزدهم میتوانستند دربارهی زبان فارسی حرفهایی بزنند؛ اما رفتهرفته برخی ایرانیها در پی تحصیل در خارج با نظریات زبانشناسی آشنا شدند و تحقیقاتی در اینباره صورت دادند؛ از آنجاکه زبان فارسی دری امروزی زبانی زنده است، در این حوزه مطلوبتر عمل کردهاند. به هر روی باید در نظر داشت همچنان غربیها دربارهی زبانهای قدیم ایرانی صاحبنظر هستند.
صادقی در ادامه به ادوار زبانهای ایرانی اشاره کرد و اظهار داشت: سه دوره را میتوان برای زبانهای ایرانی مترتب شد: دورهی باستان، زبان مادی (شاهد و نوشتهای از آن در دست نیست) و زبان سکایی باستان. اصولاً سنتهای ما در ایران باستان شفاهی بوده است. از اینروی اوستا نیز قرنها سینه به سینه منتقل شد تا اینکه در دورهی اشکانی، تحریری به زبان پارتی از آن صورت دادند؛ از آنپس در دورهی ساسانی در پی بروز تحول در زبان اوستا موبدان نوشتن را آغاز و خط اوستایی را بر مبنای خط پهلوی ابداع کردند. البته این خط که ماهیتی فونتیک دارد نشان میدهد زبان آن مرده بوده است؛ یعنی موبدان خود به درستی اوستا را در نمییافتند. خطهای بعدی جملگی سامی بودند. در دورهی میانه چند زبان موجود بوده است که اسنادی نیز دربارهی آنها وجود دارد؛ یکی فارسی میانه است که به غلط پهلوی گفته میشود (پهلوی نام زبان اشکانی است)؛ جز این دو اسناد زیادی دربارهی زبان سغدی و زبان سکایی (ختنی) موجود است.
وی تاکید کرد: به زعم غربیها دورهی پس از اسلام دورهی نو خوانده میشود که ما آن را فارسی دری میگوییم. برای یافتن ارتباط آن با زبان پهلوی باید مسائل مختلفی را در نظر آورد. از آنجمله اینکه زبان نوشتاری دورهی ساسانی (که اصل آن از پارس آمده است) در قالب زبان گفتاری در استانهای مختلف رواج یافت. در ابتدای دورهی اشکانیان زبان یونانی زبان رسمی بود؛ چراکه جانشینان اسکندر هشتاد سال بر ایران حاکم بودند و طبعاً زبان خود را به زبان رسمی بدل کرده بودند. رفتهرفته اشکانیها زبان خود را با خط سامی رواج دادند. از آنجاکه آنها بیابانگرد بودند و زیاد به کتابت اعتنا نداشتند نوشتههای آن دوره محدود است. از دیگرسو مقداری از کتابتهای اشکانی نیز به دست ساسانیان نابود شد. پس از آن مانی مبلغان خود را به نقاط مختلف ایران فرستاد. او برای هر منطقه نوشتههایی به زبان خود آنها میفرستاد.
صادقی ادامه داد: نوشتههای وی و بسیاری مکتوبات سغدی در آغاز قرن بیستم در ترکستان چین در حفاری پیدا شد. دری یعنی درباری؛ دربار خود به معنی درِ بار است؛ درگاهی که باید برای عبور از آن بار یافت. زبان گفتاری تیسفون و مدائن پس از اسلام رسمی شد. زبان رسمی ساسانی با زبان گفتار تفاوت بسیار داشت. این زبان را حکومت ساسانی و دین زرتشتی حفظ کرده بودند. با ظهور اسلام و سقوط ساسانی این عوامل بیاثر شدند و از آنپس نوعی گسست فرهنگی و زبانی بین دورهی ساسانی و آغاز دورهی فارسی نو بروز یافت. در این مقطع (سه قرن) سنتهای ادبی ما از بین رفتند؛ نوشتههای تاریخی و ادبی به عربی ترجمه و اصل آنها نابود شدند.
وی در ادامه به رویکردهای کتاب فارسیزبانی در حوزهی تاریخ زبان فارسی اشاره و تصریح کرد: مؤلف در اثر خود چگونگی اوجگیری زبان فارسی و به زعم خویش عربیشدن و تأثیر آن بر فرهنگهای مختلف را بررسی میکند. این نکته بسیار مهم است؛ چراکه اگر زبانی حامل فرهنگ نباشد، زنده نیست. دانشمندان ایرانی در پی تهدیدات فرهنگی، آثار ایرانی را به عربی برگرداندند تا از میان نرود. در آن مقطع زبان غالب زبان دین بود که با شمشیر وارد شده بود و پشتوانهی فرهنگی نداشت. زبان عربی زبان یک قوم بدوی و بدوی بود و جز قصاید و اشعار غراء چیزی نداشت. در گسترهی جغرافیای عرب نوشتن و کتابت عملی ننگین بود؛ امیبودن حضرت رسول (ص) از همینروی است. پس از نزول قرآن اعراب مجبور شدند آن را کتابت کنند. در ابتدا خط کوفی استفاده میشد که رفته رفته تکامل یافت و به دلیل وجود قرآن از سوی تمام ملتهای مسلمان پذیرفته شد. این خط به همت ایرانیها (که پیش از دیگران آن را پذیرفتند) به نقاط دیگر منتقل شد.
وی چرایی گسترش زبان فارسی با خط عربی را تشریح کرد و گفت: فرهنگ غنی و گستردهی ایرانی در تحقق این امر نقشی بهسزا داشت. این فرهنگ با نوشتهها و خط عربی منتقل شد، دوباره بازگشت و دانشمندان ایرانی آن را گسترش دادند. پس از اسلام تا نزدیک به سه قرن زبان عربی غالب بود؛ اما ایرانیها کماکان به زبان پهلوی مینوشتند؛ در واقع دو قرن سکوت وجود نداشت؛ از نقطه نظر زبان فارسی دری سکوت بود؛ به این معنی که ما چیزی به فارسی دری ننوشتیم. به هر روی زبان ما حامل فرهنگ ایرانی بوده است و دین اسلام را در قالبی تلطیفشده به نقاط مختلف برده است. اسلامیشدن فارسی به زغم مؤلف به این معنا است که فارسی متعلق به ملتی فرهیخته و متمدن حامل دینی شد که از ملتی غیرمتمدن پذیرفته بود.
صادقی در انتهای سخنان خود به شرح برخی مشکلات در ترجمهی کتاب فارسیزبانی اشاره کرد؛ وی اظهار داشت: مؤلف برخی مطالب را بسیار موجز نوشته است؛ حال آنکه مطلوب بود شرح بیشتری دربارهی آنها ارائه کند. از اینروی به طبع ترجمهی آن دشوار بوده است. از آنجاکه مترجم در زبان آلمانی متخصص است به برخی اصطلاحات رایج در حوزهی زبانشناسی واقف نبوده است؛ بهعنوان مثال در جایی به «زبانهای رومانیایی» اشاره میکند که در زبانشناسی «زبانهای رومیایی» گفته میشود؛ همچنین آلمانیزبانها به زبانهای هند و اروپایی، هند و ژرمنی میگویند که به همین شکل ترجمه شده است؛ در جایی دیگر به «فارسها» اشاره شده است؛ باید تاکید کرد فارس (معرب پارس) نام یک ایالت است؛ فارسیزبانها الزاماً متعلق به فارس نیستند؛ این اصطلاحی عامیانه است.
ایرانشناسی یا اسلامشناسی؟!
رزمآرا برخی مزایا و مولفههای کتاب فارسیزبانی را برشمرد؛ وی تصریح کرد: کتاب محل نقد از نظرگاهی بیرونی به فرهنگ ایرانی و زبان فارسی مینگرد. بر اساس آنچه در مقدمه نیز درج شده است، مضمون اصلی این اثر اسلامیشدن (نه گفتن زبان فارسی به مقاومت فرهنگی در مقابل اسلام) زبان است. مؤلف این رأی را همواره با نوعی حیرت از ابهت زبان فارسی بیان میدارد. او مرز بین اسلامشناسی و ایرانشناسی را باریک کرده و این دو مقوله را در بطن یکدیگر تعریف میکند. در تأیید این معنا میبینیم فراگنر در جاهایی بحث ترجمه را مطرح میکند، اما به سرعت از آن میگذرد و تنها وقتی به مقولهی ترجمه قرآن میرسد، آن را دلیلی بر اسلامیشدن زبان فارسی میداند.
وی افزود: فراگنر به سرعت از مقولاتی چون زبان، فرهنگ و ترجمه میگذرد و اصرار ندارد در پاورقیها به آثار پیشین خود و منابع دیگر ارجاع دهد. او تنها در یکسوم انتهایی اثر خود آرای برخی نظریهپردازان بزرگ و روشنفکران و ملیگرایان ایرانی را طرح میکند و به چالش میکشد؛ در این روند نیز پشتوانهی فراگنر همان رویکرد یادشده است. شکل و قالب نظریهپردازی در این اثر برای محققان جوان بسیار مفید است. مؤلف در قسمتهای بعدی اثر خود مسالهی تاریخنگاری را طرح کرده است. رویکرد وی در این بخشها به شیوهی کار روسها شبیه است. فرانگر در انتهای مباحث خود به جایگاه فرهنگی زبان فارسی و شکل تاثیرگذاری آن بر دیگر فرهنگها میپردازد. او بر این عقیده است که: من نظریهی خود را طرح کردهام، اما نه به این معنی که خلوت خود را با دیگران در میان بگذارم؛ در پی طرح حوزههای تازهی پژوهشی بودهام.
رزمآرا به مقالات و کتابهایی در موافقت و مخالفت با فراگنر اشاره کرد و ترجمهی آنها را نیز به مترجم کتاب فارسیزبانی پیشنهاد داد؛ وی تصریح کرد: فراگنر بر این آسیب تاکید داشته است که در ایران فاصلهی زیادی بین ایرانشناسی و اسلامشناسی وجود دارد؛ به زعم وی باید با درانداختن حوزههای تازهی پژوهشی این فاصله حذف شود.